وصیتنامهٔ علمی پاولف
در نامهای که پاولف چند ماه پیش از مرگ، به عنوان «آخرین وصـیت خـود» خـطاب به دانشمندان جوان نگاشت، قواعدی برای پژوهشگران وضع و ضابطه بندی کرد…[در این نامه به نـکات زیر اشاره شده است]:
1. طرحریزی (یا بنیانبندی)
یعنی: «نظم و آئین علمی و طرحریزی نـظامدار در گردآوری اطلاعات علمی» «پاولف بـر آن بـود که پیروزی و پیشرفت علمی و موقعی نصیب انسان میگردد که کار با نظم و ترتیب خاصی انجام گیرد. محققی که از موضوعی به موضوع دیگر روی میآورد و یا هر کشف جالبی او را به دنبال خـود میکشاند، نظر پاولف را به خود جلب نمینمود؛ بلکه فعالیتی را بارور میدانست که دارای نظم بوده و در زمینهٔ بخصوصی گام به گام به پیش رود»1.
2. مشی مرحله به مرحله
«نخست الفبای علم را بیاموزید و آنگاه درصدد رسـیدن بـه اوج آن برآئید. مادام که در مرحلهای ورزیدگی کامل به دست نیاوردهاید، گامی فراتر ننهید».
مبتنی بر چنین روحیهٔ یادگیری الفبای دانش بود که پاولف در هفتاد سالگی تصمیم گرفت روزهای یکشنبهٔ هـر هـفته، بـه بخشهای روان پزشکی مراجعه نماید و ده سال بعد از آن مطالعهٔ پیگیر پسیکوزها از نگرش آزمایگاهی بپردازد.
3. مشاهده
«میتوان گفت که اساس هر آزمایش فـیزیولوژیکی را مـجموعهٔ شـرایط جزء و رخدادههای پیشبینی نشده پیریزی میکند؛ لذا این شـرایط و رخـدادهها در جریان آزمایش، باید مورد مشاهده قرار گیرند و الا تحقیق مفهوم واقعی خود را از دست میدهد. بر سر در آزمایشگاه پاولف در کلتوشی این کـلمات بـه چـشم میخورد: «مشاهده، مشاهده».
بارها اتفاق افتاد که پاولف بر اثر الهـام گرفتن از نیروی شگفتانگیز مشاهده، واقعیتهای علمی را بازیافت وبه مرحلهٔ دیگر از آزمایش راه پیدا کرد. او میگفت: «در خلال آزمایش و در حین تـجربه اسـت کـه عالیترین مضامین و عمیقترین مسایل برای محقق فهمپذیر میگردد»[…].
4. واقعیتها
پاولف «زبـان واقـعیتها را به مثابه فصیحترین و شیواترین زبان ارج مینهاد» و همانگونه که در سخنرانی سال 1953 پاولف در مادرید تصریح شد، این امر نـشانهٔ اعـتباری اسـت که او برای واقعیت قایل بود. «واقعیتها را مطالعه، مقایسه و گردآوری کنید.
هرقدر هـم بـال پرنـده بیعیب و نقص باشد، اما پرنده بدون وجود هوا نخواهد توانست بال بگشاید. واقعیتها، بـرای دانـشمند حـکم هوا را دارند. بدون توجه به آنها پرواز میسر نمیگردد و هر نظریهای که داده شود، تلاش بـیهودهای بـیش نخواهد بود».
«لیکن گردآوری واقعیتها بدون داشتن ایدهٔ کلی در ذهن و بدون داشتن طـرح نـیز کـاری عبث است…تنها به قشر واقعیتها اکتفا نکنید. خود را به صورت آرشیو واقعیتها در نـیاورید. سـعی نمائید که در عمق ورازشان نفوذ پیدا کنید. با پشتکار و سر سختی جویای قـوانین حـاکم بـر آنها باشید. به یاد داشته باشید که هدف از گردآوری واقعیتها رسیدن به این نکتهٔ نـهایی یـعنی کشف قوانین حاکم بر آنهاست. ازاینرو مطالعهٔ واقعیتها به خودی خود، هـدف نـیست، بـلکه فقط وسیلهای است به منظور تسلط پیدا کردن بر قوانین عمومی طبیعت»2.
5. ایدهها
«واقعیتها را بـدون داشـتن ایـده نمیتوان دید». پاولف در ضمن گردآوری واقعیتها به تخیل علمی خود مجال جـولان مـیداد. او ابتدا ایدهای را ضابطهبندی میکرد تا بتواند برحسب آن واقعیتهای موردنظر خود را نظم و سامان بخشد. (در (2). Andreyev/L.A.
چنین مواقعی اغـلب سـاکت و آرام در صندلی خود مینشیت و دستها را در سینه تا میکرد و با خود حرف میزد.هـنگامی کـه این امر در آزمایشگاه اتفاق میافتاد، هیجان عـظیمی را بـرمیانگیخت. پاولفـ به ایدههای همکارانش با شکیبایی گوش فـرا مـیداد.
به برخی از آنها مجال رشد و توسعه میداد؛ اما فلسفههای نظر پردازانهٔ محض یـعنی تـداعیهای کلامی بیربط به واقعیتها را، بـیمحابا بـه باد انـتقاد مـیگرفت).
ایـن عبارت کلود برنار که هفتاد و پنـج سـال پیش نوشته شده است، مورد تأیید کامل پاولف بود:
…بنابراین داشتن ایدهٔ قـبلی یـا فرضیه 3، نقطهٔ آغاز لازم برای هـر نوع استدلال تجربی اسـت. زیـرا بدون آن نه میتوان پژوهشی انـجام داد و نـه چیزی فرا گرفت. تنها کاری که میتوان کرد این است که یکعدد مـشاهدات بـیثمر را گردآوری کرده و بر روی هـم انـباشت. از طـرفی باید دانست هـمانطوریکه انـسان اگر بدون داشتن فـکر و ایـدهٔ قبلی به آزمایش بپردازد، گویی بدون نقشه و هدف به دنبال حادثهای میرود. از سوی دیـگر هـم […] هرگاه محقق با فکر و نظر قـبلی (کـه هیچ رابـطهای بـا واقـعیت ندارد) بخواهد موضوعی را مـورد مشاهده قرار دهد، قادر نخواهد بود به درستی و دقت به مشاهدهٔ امور همت گمارد و ایـن خـطر وجود دارد که (3). Hypothesis
فرضیه عبارت است از بـیانی تـوصیفی و یـا تـبیینی کـه هنوز مورد آزمـون قـرار نگرفته است.
فرضیه حدس و گمان محقق را دربارهٔ نتیجهٔ احتمالی پژوهش نشان میدهد. یکی از مزیتهای مهم طـرح فـرضیه ایـن است که محقق را در برابر هدفهای مشخصی قـرار داده و زمـینهٔ لازم را بـرای نـمونهگیری، انـتخاب طـرق تجربی، طرح آماری و تعمیم آماده میسازد.
فیلیسین شاله دربارهٔ فرضیه چنین مینویسد:
«تمام تفحصات و جستجوهای تجربی با فرضیه شروع میشود و بدین نخو فرضیه، تبیین موقت وقایع و بـه اصطلاح، پیشنویس قانون است. فرضیه هرچند مسبوق به بعضی مشاهدات و تجارب است، میتوان آن را نوعی پیشگویی و سبق ذهن دربارهٔ تبیین وقایع، پیش از انجام گرفتن تجربه دانست.
«غالبا، به نظریههای عمومی نـیز کـه به وسیلهٔ آنها عالم عدهای از قوانین جزیی را خلاصه میکند، نام فرضیه (یا فرضیهٔ بزرگ) میدهند مثل فرضیهٔ «اتمیسم». اگرچه در هر دو مورد ذهن بر تجربه سبقت میجوید، یعنی حکمی مـیکند کـه بعدا تجربه باید صحت یا سقم آن را معلوم سازد، مقصود از فرضیه معمولا همان حکمی است که مقدم بر جستجوی علمی و نوعی پیشگویی دربارهٔ نـتیجه یـک عدهٔ محدود تجربه باشد. گـذشته از ایـن، فرضیه کموبیش بدون درنگ، قابل وارسی و تحقیق است، در صورتی که نظریهٔ عمومی در آخر یک علم قرار گرفته و عدهٔ بسیاری از قوانین کشف شده را تلخیص مـیکند و بـر نتیجهٔ تجارب بیشماری سـبقت مـیجوید و ممکن است مدتها یا اصلا، قابل وارسی و تحقیق نباشد». (فلیسین شاله، شناخت روش علوم یا فلسفهٔ علمی، ترجمهٔ یحیی مهدوی، ص 153).
«کلودبرنار» که در فصل دوم از کتاب خود موسوم به «دیباچهٔ طب تجربی» در بـاب فـرضیه و اهمیت آن بحث میکند، میگوید «فرضیه به هیچوجه بدون دلیل و زائیدهٔ تخیل محض نیست، بلکه همیشه مبنایی در مشهودات یعنی در طبیعت دارد» اما فرضیه هرچند تلقین شدهٔ وقایع است، معلول و برانگیختهٔ حتیم وقـایع نـیست بلکه در اوضـاع و احوال مخصوص یک باره در ذهنی مستعد خطور میکند.»(فیلسین شاله، شناخت روش علوم یا فلسفهٔ علمی، ترجمهٔ یـحیی مهدوی، ص 105).
مفاهیم ذهنی خود را جانشین واقعیت نماید.4
یکی از دانشمندان بزرگ مـعاصر (ای.اچ.هـکل 5، در کـتاب معمای جهان) در بارهٔ کارکرد نظریه در علم چنین مینویسد:
«هدف واقعی و راستین باید دستیابی به شناخت حقیقت بـاشد. ایـن معرفت در تحلیل نهایی از تأثراتی تشکیل مییابد که از جهان خارج در اعضای حسی ما پدیـد مـیآید، و در نـتیجه در محدودهٔ ماهیت این اعضای حسی قرار میگیرد. اما هیچ اندیشمندی به معرفت ناقص و نارسایی کـه از طریق اعضای حسی از جهان خارج کسب میکند، خرسند نمیگردد. او تأثیرات حسی خود را بـه ایدهها مبدل میسازد و بـدین تـرتیب فاصلهٔ بین این معرفت را با آنچه که در معنای وسیع، ایمان هب حقیقت نام دارد، پر میسازد. علم بدون کار بست این ایمان در قالب نظریهها و فرضیهها، پیشرفتی نخواهد کرد…مکاشفه حقیقتی تنها در مطالعهٔ صـادقانه و صبورانهٔ طبیعت است که حاصل میشود.»
6. فروتنی
«اشتباه چیزی نیست که انسان از آن شرمگین باشد. بارها شده است که من اشتباه کردهام! کسی که فکر میکند، حتما اشتباه نیز خواهد کرد. آنـکه هـرگز فکر نمیکند، اشتباه نیز نخواهد کرد».
«مگذارید کبر و غرور بر شما مستولی گردد. این غرور موجب میشود جایی که باید نرم و آشتیپذیر باشید، سرسختی و لجاجت به خرج دهید و نظرهای مـشورتی سـودمند و یاریهای دوستانه را نپذیرید؛ و حس تشخیص عینیت خود را از دست بدهید.»
پاولف از نیوتون 6 نقل قول میکند که در سالهای آخر زندگی میگفت: «همواره چنین به نظرم رسیده است که من به کـودکی مـیمانم که در ساحل دریا با صدفها باز میکند، در حالیکه اقیانوس عظیم معرفت در پیش چشمانش دست نخورده و لمسناپذیر در تلاطم و جنبوجوش است».
پاولف به شاگردانش آموخت که از ایدههای قالبی بپرهیزند و از گرایش بـه تـصورات تـعصبآمیز احتراز نمایند. او خود در همه حـال آمـاده بـود که از هر نظریه یا ایدهای که با واقعیت وفق نمیداد، چشم بپوشد؛ هرچند که دلبستگی خاصی به آن پیدا میکرد.
(4). Introduction a? l?e?tude de la me?decine expe?rimentale paris/1865/p.57. ترجمهٔ ایـن عـبارت کـلود برنار که در متن به زبان اصلی (فرانسه) ذکـر شـده بود، با اندک تصرفی از استاد محترم دکتر غلامرضا بهرامی است.
Haeckle/E.H.Riddle of the universe
(6). Newton/Sir.lsaac(1642-1727).
7. روششناسی (متدولوژی)
«علم مبتنی بر پیشرفتهایی به پیش مـیتازد کـه در پرتـو کار بست روش 7 نصیبش میگردد؛ بطوریکه بر اثر هر پیـشرفتی که در روش پدیدار میگردد، گویی محقق گامی فراتر میگذارد و از این رهگذر، افقهای گستردهٔ نمودها، که قبلا غیر قابل رؤیـت بـودند، خـودرا نمایان میسازند». از برکت ابتکار و نبوغ در کشف روشها بود که یاولف بـا پیـروزمندی تمام مطالعهٔ ترشح معده، لوزالمعده و کبد را به اتمام رسانید و غدد مترشحه را به منزلهٔ سنجش کمی تـهییج قـشر مـغز انتخاب نمود.
8. مطالعهٔ حیوان سالم
پاولف نخستین فیزیولوژیستی بود که ترشحات دسـتگاه هـاضمه را در حـیوان سالم برای مدت طولانی مورد مطالعه قرار داد. «موقعی میتوانیم امور اتفاقی را از وقایع ضروری و امـور مـصنوعی را از وقـایع طبیعی به سهولت تشخیص دهیم که روند عادی زندگی حیوان یعنی عمکرد عادی ایـن یـا آن دستگاه موجود زنده را بررسی نمائیم.
در آن موقع است که به سادگی میتوانیم واقعیتهای تـازه را دریـابیم و بـه سرعت متوجه اشتباهات خود شویم»…«در علم، برای تسلط بر هر مسالهٔ پیچیده باید در هـر مـرحله، قسمت بخصوصی از آن را یکباره مورد مطالعه قرار داده به تسخیر درآورد تا مسأله مورد نـظر بـتدریج بـیشازپیش در محاصره قرار بگیرد.»
9. شور و اشتیاق
پاولف در این نامه با افزودن آخرین خصلت علمی یعنی «شور و اشـتیاق»-یـا قدرت و شهامت بذل جان در راه علم-در یک جمله گویاترین توصیف را از خصلت علمی خـود بـه دسـت داده است: «علم به تمام زندگی شما نیاز دارد. حتی اگر دوبار عمر میکردید، هنوز هم کـافی نـبود». آنـچه پاولف را در سرتاسر مشی حرفهایاش، از هر پژوهشگر معمولی متمایز میسازد، این اشتیاق آتشین و ایـن شـور پر التهابی است که او را به جستجوی بیامان و وقفهناپذیر حقائق علمی رهنمون گشت. آندره یف در اینباره چنین مـینویسد:
تـفکر پاولف براساس واقعیتهای عینی و ملموس استوار بود-او عقایدش را بر پایهٔ تجربی استحکام بـخشید. وی قـادر بود که پویشهای فکری و گفتاری خود را بـه نـحو خـارق العادهای تحت نظم و قاعده درآورد.
بین واقعیت و ایـدهٔ او شـکافی وجود نداشت. اما در جریان تحقیق، آنگاه که نظریهٔ علمی و یا قرضیهٔ آزمایشی وضـع مـیشد، پاولف، به قول خودش، (7)- Method کلود بـرنار درخـصوص اهمیت روش و مـحدودیت آنـچنین مـینویسد:
«ایده چون بذر است و روش مانند زمـینی کـه شرایط رشد و بالندگی آن را فراهم میآورد و به آن امکان میدهد تا به مـقتضای مـاهیت خود بهترین میوه را بدهد. اما هـمانگونه که به جز آنـچه کـاشته شده است، سبز نخواهد شـد. هـمینطور، بر اثر روش تجربی چیزی جز پرورش ایدههایی که در معرض آزمون قرار گرفتهاند، عـاید نـخواهد شد. روش به خودی خود چـیزی را بـه وجـود نمیآورد».
«چنان تـخیل را رهـا میکرد»، آرام در صندلی راحتی مـینشست و حـالتی به خود میگرفت که تا اندازهای برایش غیر عادی مینمود؛ بطوریکه تنش معمولی عـضلات و تـحرک همیشگیاش از بین میرفت. دستهای با حـالت و بـیقرار خود را تـا مـیکرد و سـاکت مینشست. آرامآرام و به آهـستگی حرف میزد.در این حال ایوان پتروویچ داشت افکارش را بر زبان میآورد.
شنوندگان را احساس عجیبی فـرا مـیگرفت. گویی پویش یکپارچه خلاقی در برابر دیـدگانشان جـریان دارد. […] در چـنین لحـظاتی بـود که ذهنش بـه تـعمیمهای قدرتمندی دست مییافت. آزمایگاه تا چند روز پس از آن غرق در هیجان شدیدی بود. ایدهای که بدینسان زائیده شـده بـود «بـوتهٔ آزمایش» نهاده میشد. و بدین ترتیب ساختار مـنسجم و مـوزون اسـتنباط ذهـنی کـه نـتیجهٔ بررسی انتقادی واقعیتها بود، پدیدار میگشت.
پاولف به همکاران خود نیز فرصت میداد تا آزادانه به تخیل و تفکر بپردازند. او به این تصورات خیالی همراه با تبسم حـاکی از رضامندی خاطر، گوش فرا میداد. به کاوشگریها و خلاقیتها میدان میداد، و خیال پردازیهای بیاساس و واهی را با قاطعیت تمام رد میکرد 8.
نوشته هـورسلی گانت
ترجمهٔ ح.قاسمزاده
هدهد، مرداد 1358 – شماره 3