نیاکان آسمانی ما: داستان مسافران کیهانی افسانه است یا واقعیت؟

چرا مردان کیهانی پا برهنهاند؟.. چرا «لنـگ» بستهاند؟!.. و اسـلحهای جـز تیر و کمان ندارند؟!تاکنون نویسندگان و محققان بسیاری کوشیدهاند تا برخی پدیدهها را، همچون فرو افتادن شهابها، ویـرانی شهرهای باستانی، ساختن برخی پیکرها یا سنگنگاریها یا خود پیدایش نژاد آدمی را بـه مسافرانی آسمانی
نسبت دهـند. در ایـن مقاله ارزش علمی اینگونه عقیدهها از دیدگاه یک دانشمند تاریخ بررسی شده است
آیا دلیلی هست که در دوران پیش از تمدن، موجوداتی احتمالا از جهانی دیگر به زمین ما فرود آمده باشند؟ این فرضیهٔ تازه به وسـیلهٔ یک دانشمند متفنن سویسی بنام «اریک فون دانیکن» در کتاب «یادداشتهایی در پیرامون آینده» بمیان آمد. او به پرسش بالا پاسخ مثبت داده است. سنگنگاری برخی موجودات جالب که مردان کیهانی را با کلاهخود و جامهٔ کـیهانی بـه یاد میآورد، بارها در فرضیهٔ او بررسی و تأکید شده است.
من میخواهم بحث را با همین تصویرها آغاز کنم، مخصوصا، بدان سبب که دانیکن مانند اسلاف خود میکوشد این تصویرها را از نقطه نظر بـاستانشناسی بـررسی کند.
خدای بزرگ مریخی
فون دانیکن، بیش از همه، از یک نقش سنگی دوران نوسنگی در تاسیلی (ناحیهیی کوهستانی در صحرای آفریقا) سخن میگوید، هنرمندی ناشناس بالا تنهٔ عظیم آدمی را با گل اخرا بـر سـنگ نقاشی کرده است که کیهاننوردی را در جامهٔ کیهانی به یاد میآورد.
استاد «هانری لوت» که نقاشی را کشف کرده، آنرا خدای بزرگ مریخی نام داده است. ولی او این نام را تنها به صورت استعارهیی رنـگین بـکار بـرده است، و نه چیزی بیش از آن، زیـرا وی هـمهٔ پرسـشهایی را از این قبیل که «آیا پژوهشهای شما موجب کشف آتلانتیس (قارهٔ گمشده) شده است؟ با این منطق که برای کشف چیزی لازمست که آنـچیز زمـانی وجـود داشته باشد.» پاسخ منفی گفته است.
ساکنان پیـش از تـاریخ صحرا با همان گل اخرا و به همان سبک، شکلهای بسیاری شبیه همان خدای بزرگ مریخی کشیدهاند که گاهی تـمامقد اسـت. بـا این حال جالب است که به یک چیز توجه کـنیم: این اشکال کلهگرد نیمهبرهنه، لنگ بستهاند، طوق آویختهاند، تیر و کمان بدست دارند و اغلب پا برهنهاند. اینها بخودی خود تـوجه واضـح فـرضیهٔ جدید را بر انگیخته است.
از سوی دیگر، اگر همهٔ این «کیهاننوردان» جـامههای کـیهانی میپوشیدند پس چرا پاهایشان را نمیپوشاندند، و لنگ را برای چه میخواستند؟ و چگونه میتوانستند ناوهای کیهانی بسازند درحالیکه نتوانسته بودند اسـلحهیی پیـشرفتهتر از تـیر و کمان اختراع کنند؟
فرضیهٔ فون دانیکن حتی نمیتواند باین سئوالهای ابتدائی پاسخ گـوید.
مـتأسفانه هـیچیک از ساکنان کنونی کرهٔ زمین نمیتواند به ما بگوید که این نقاشیها از کیست-یا تـصویر چـه کسانیست؟ که ۶۰ تـا ۸۰ قرن پیش بر صخرههای صحرای کبیر آفریقا نقش بسته است. صخرهها خاموشند.
دانشمندان در جـستجوی شـواهد و دلایلی هستند. ولی هیچ مدرکی وجود ندارد تا بتوانیم فرض کنیم که این مـردمان از کـرهیی دیـگر آمدهاند. هنوز زمینهیی برای رد گزارش استاد لوت و همکارانش وجود ندارد. آنان با جرأت میگویند کـه شـکارگران سیاهپوست باستانی تصویر خودشان، نیاکانشان و خدایانشان را به صورت این «کلهگرد» ها کشیدهاند.
انـعکاس صـدای اعـصار
همچنین خوبست که برای حل معمای «کلاهخودهای گرد» به نقطهیی جنوبیتر توجه کنیم، در طول راه بـیابانی وسـیعی که ساکنان باستانی صحرا هنگام فرارشان از آن گذشتهاند. ما در اینجا اگر حل مـعما را هـم نـیافته باشیم، کلیدی برای آن یافتهایم. ساکنان بومی آفریقای باختری (نیجریه، مالی) از چوب و چیزهای دیگر صـورتکهای گـردی بـرای جشنهای مذهبیشان میسازند. برخی از صورتکها تنها دو روزنه-بجای دو چشم- دارد، درست مانند خـدای بـزرگ مریخی در تاسیلی، برخی دیگر از صورنکها زایدههایی در بالا دارند-بعنوان گوش-اینها آشکارا رونوشت همان طرحهاییست کـه هـواداران فرضیهٔ مسافران کیهانی از آن بعنوان «آنتن جامهٔ کیهانی» یاد میکنند. زنان قبیلهٔ «فـوئیبه، در افـریقای باختری روسریهائی بشکل کلاهخودهای گرد یا مـخروطی بـسر مـیبندند. مانند «دختران سیاه» با همان قیافهٔ امـروزیشان…در نـقاشیهای تاسیلی شکل دختران فوئیبه نیز رسم شده است.
با اینهمه، کسی که در هـنر سـنگنگاری پیش از تاریخ، در قارههای مختلف مـطالعه مـیکند همچنانکه امـیدواریم فـون دانـیکن نیز کرده باشد-تصدیق خواهد کـرد کـه موجودات این سنگنگاریها کوشیدهاند تا خود را با زینتهائی شبیه بصورت آدمی بـیارایند. صـورت دختران فوئیبه در صخرههای تاسیلی در زمرهٔ بـزرگترین استثناهاست. با اینهمه، در بـسیاری مـوارد بجای سر و دهان برخی درنـدگان، یـک صورتک با یک لکه گرد یا بیشکل دیده میشود. این سنت از سنگنگاری بـسیار بـاستانی گرفته شده است-که نـمونههایی از آن در غـارهای فـرانسه، اسپانیا و ایتالیا بـدست آمـده. اینها در زمانی کهنتر از دورانـ یـخبندان نقاشی شدهاند و برای صورتگران تاسیلی همان اندازه باستانی بودهاند که برای انسان سدهٔ بـیستم.
دانـش نوین مدارک فراوانی برای توضیح ایـن سـنت فراهم کـرده اسـت. در ایـنجا حتی مسئلهٔ «شکلهای هـیبرید» یعنی شکلهای تن انسانی با سر حیوانی افسانهیی را نیز بررسی کردهاند. این «آمیزش» با درنـدگان کـمابیش قابل توضیحست. یک شکارگر باستانی را درنـظر آوریـد کـه پوسـت جـانوری را بعنوان پوشش بـکار بـرده است. بدینسان او میتواند بشکارش نزدیکتر شود. همچنانکه سرخپوستان امریکا، ساکنان افریقا و بومیان استرالیا چنین میکنند و در جـشنها بـدین طـریق میرقصند. زیرا برای درندگان چهارپا اهمیت بـسیار قـائلند. آنـان خـود را هـمانند درنـدگان مجسم میسازند، زیرا بر آنند که نیاکان آنان و درندگان یکی بوده است (که از دیدگاه نظریهٔ داروین چندان از حقیقت دور نیست).
تکامل جامهها
ولی پیش از اینکه اینجامههای رقص بشکل «کـلاهخودهای گرد» کیهاننوردان امروزی درآید، چه مراحل اجتماعی شگفتی را پیموده است.
آیا جامههای رزم یک شوالیه قرن چهاردهم ما را بیاد آدمهای مصنوعی نمیاندازد که برای منظورهای زمینی یا کیهانی طرحریزی شده باشند؟ ولی سـخت اسـت کسی ادعا کند که شوالیههای قرن ۱۴ طرح جامهٔ جنگی خود را از مسافران کیهانی گرفته باشند، زیرا میتوانیم تکامل جامههای جنگی را بروشنی در اینجا بررسی کنیم: صنعتگران زمینی همهٔ حلقههای این زنـجیر را کـامل کردهاند. سرپوش و جامهٔ جنگی بیابانگردان، کلاهخودهای برنجی جنگندگان آسور و یونان باستان و مانند آنها را… بنابراین، اگر ما در وضعی نیستیم که بتوانیم جزئیات لوازم عبادت، از جـمله آنـچه را که در سنگنگاریها آمده است، بـدرستی تـوصیف کنیم، دلیل یاین نیست تا به برخی نیروهای غیرزمینی ایمان آوریم.
گذشته از هر چیز، این احساسی حاکی از بیحرمتی نسبت به نیاکان ماست، زیرا نـشان مـیدهد که ما به نـیروی خـلاق آنان ایمان نداریم.
ناگفته نماند همهٔ سنگنگاریها بوسیلهٔ مردمی صورت گرفته است که در مرحلهٔ معینی از تکامل زیستی بودهاند. همهٔ آنها به همان انواع «انسان هوشمند» تعلق داشتهاند که ما نـیز تـعلق داریم یعنی هم هنرمندان دوران دیرینه سنگی در غارهای اروپا و هم نقاشان پیکرههای تاسیلی، همان شور فعالیت هنری را داشتهاند که انسان سدهٔ بیستم دارد.
هرکسی که با پیشرفتهای تازهٔ باستانشناسی آشناست میداند کـه تـکامل انسان بـطور طبیعی به سه مرحلهٔ آخرین، پیتکانتروپ، نئاندرتال و انسان هوشمند منتهی میشود انسان نئاندرتال همان ابزارهائی را بکار مـیبرد که انسان پیتکانتروپ. منتهی مال او بهتر و گوناگونتر بود. انسان نئاندرتال هـیچ تـصویری از خـود بجای نگذاشته است، با اینهمه، او برخی کارهای مقدماتی با گل اخرا صورت داده است-با همان گلی کـه در نـقاشیهای تاسیلی بکار رفته-همچنین برای رسم برخی چیزها بر روی استخوان کوشیده است و نـیز سـرها و پوسـت جانورانی را که شکار میکرده برای عبادت نگاه میداشته است.
این بسیار طبیعی است که وارثـان اسنان نئاندرتال بنقاشی با گل اخرا آغاز کردند و بتجسم درندگان و خودشان پرداختند. ایـن تجسمها در آغاز بیشباهت و خـام بـود، ولی با گذشت زمان تکامل یافت، در سراسر رهگذر پیشرفت تدریجی هیچ مدرک مشهودی نمییابیم تا عقیدهٔ فون دانیکن را بپذیریم که «تربیت» نژاد انسانی بوسیلهٔ مسافران آسمانی بوده است.
رازهای کشف شدهٔ تـمدن
سخنی چند دربارهٔ بناهای شگفتانگیز یادبود در نقاط مختلف جهان باید گفت: یکی از مسائل اینستکه همهٔ بناها در نقاطی دور از مرکز رشد تمدن اروپایی پراکنده شده، ازینرو یک پژوهندهٔ اروپایی وقتی میکوشد هرچیزی را کـه در آن حـالت مرموزی هست با دخالت مافوق الطبیعه مربوط سازد دست بکار خطرناکی زده است آن هم باین سبب که برای توضیح پیشرفت اقسام گوناگون فرهنگهایی که از سیر پیشرفت فرهنگهای اروپایی پیروی نکردهاند دلایـل کـافی در دست نیست.
جالبترین واقعه در این زمینه موضوعی است که تورهیردال نقل کرده است.
مجسمههای سنگی جزیرهٔ پاک اینک در سراسر جهان معروفست. چه کسی آنها را ساخته و چه کسی باین جزیرهٔ کـوچک آوردهـ است؟
عقیدهیی که در اینباره اظهار میشد این بود که مدتها پیش از اختراع جراثقال در اروپا، در این جزیره تمدن درخشانی با یک صنعت نیرومند وجود داشته است. ولی پاسخ واقعی بسیار ساده بـود.
مـردم بـومی جزیره در حضور هیردال مجسمهیی سـاختند و بـدون هـیچ ماشینی پیکر سنگی یکی از نیاکانشان را تنها به کمک ریسمان و چوب برپا داشتند.
اگر پاپیروسها بما نمیگفتند که اهرام مصر تنها بـا دسـتهای بـرهنهٔ آدمی ساخته شده است چه کسی چنین مـعجزهیی را بـاور میکرد؟ قدرتهای خلاق تعداد زیادی از مردم هم امروز و هم هزاران سال پیش به آسانی میتوانست به چنین پیروزیهایی غولآسایی نایل شـود. پیـروزیهایی کـه خودبخود شخص را بمقایسهٔ آنها با طبایع آسمانی وامیدارد. پیش از آنـکه روی بگردانیم و برای حل معمای تاریخ به آسمانها بنگریم بهتر است بدلایلی توجه کنیم که در اینجا، در همین زمین وجـود دارد. ایـن راهـی بسیار آسانتر و درستتر خواهد بود.
اینک شاید مسئلهٔ بسیار پیچیده و بـاریکی بـجای میماند-مسئله اساطیر ملتهای گوناگون با تصوراتشان از خدایان آسمانی. ولی این نیازمند بحثی دیگر است.
منبع: هدهد , تیر ۱۳۵۸ – شماره ۲