چگونه خودمان را دوست بداریم : دانستن قدر و ارزش خود – معرفی کتاب
فصل یک: سفری به خودباوری
خودباوری یعنی چه؟
کلمه مرکب خودباوری در فرهنگهای لغت معنا نشده است، اما تا جایی که من میدانم، معنایش این است:
باور به هویت من که شایسته بهترینهاست
از کجا میفهمیم که کسی دارای عزتنفس است، دارای احساس خودباوری است و یا درباره خود احساس خوبی دارد؟ رفتار راهنمای خوبیست. با این حال رفتار میتواند فریبانگیز باشد، زیرا میتوان به وجود رفتاری تظاهر کرد. میتوان به تظاهر نشان داد که ما از اعتماد به نفس و عزتنفس مناسب برخورداریم.
از قدیم گفتهاند: کتاب را از روی جلدش نمیتوانید ارزیابی کنید. به همین دلیل، درباره درون کسی که اعتماد به نفس بالایی را به نمایش میگذارد و مطمئن از خود به نظر میرسد، نمیتوانیم قضاوت کنیم.
اگر میتوانستیم اندیشههای کسی را با نگرش مثبت بخوانیم، احتمالاً با توصیفات زیر درباره خود روبهرو میشدیم:
من خودم را آدمی ارزشمند و مهم میپندارم. من احساس میکنم که دستکم به اندازه هرکسی که همسن و سال من است و زمینهای مشابه من دارد، خوب و موجه هستم. من فکر میکنم که احترام دوستان و همکارانم را برای خود خریدهام. گاه روی دیگران تأثیر مثبت میگذارم زیرا سعی میکنم به احساساتشان احترام بگذارم. من برای آنچه درست است، تعریف بهجا و شایسته دارم و میتوانم و مایلم که از این نظرات حمایت کنم. همزمان احساس میکنم انعطافپذیر هستم و مایلم به نظرات دیگران، بدون اینکه احساس کنم تهدید میشوم و آماج حمله قرار دارم، گوش فرا دهم. من از چالشهای جدید لذت میبرم و وقتی شرایط بهطور کامل بر وفق مراد من نیست، ناراحت نمیشوم. من صبور و شکیبا هستم.
اما کسی که نگرش منفی دارد، بهگونهای دیگر حرف میزند. صحبتهای او پر از بدبینی، افسردگی و تحقیر کردن خود است:
فکر نمیکنم آدم آنقدرها مهمی باشم. من دوستداشتنی نیستم. راستش را بخواهید، دلیلی نمیبینم که کسی بخواهد مرا دوست بدارد. من در هیچ کاری آنقدرها خوب نیستم و هرگز هم نبودهام. دیگران به من توجه چندانی ندارند و با توجه به شناختی که از خود دارم، آنها را سرزنش نمیکنم. من ماجراجویی ندارم. من رخدادهای جدید را دوست ندارم. ترجیح میدهم در حاشیه باشم و در جایگاه امن زندگی کنم. از خودم انتظار چندانی ندارم، نه برای حال حاضر و نه برای آینده. حتی وقتی به شدت تلاش میکنم، به نظر نمیرسد به جایی برسم. آینده نومیدکننده به نظر میرسد. احساس نمیکنم روی حوادثی که برایم اتفاق میافتد کنترل داشته باشم. احتمالاً وضع از آنچه هست بدتر میشود.
میان این دو گفتار، سطوح عزتنفس بسیار متفاوتی وجود دارد. برای مثال، همه ما در مواقعی احساس نابسندگی، خشم، گناه، تنهایی، خجالت و اندوه را تجربه کردهایم.
نابسنده
سر میز نشستهام و به صحبتهای دیگران گوش میدهم. چقدر راحت حرف میزنند. احساس میکنم درونم کشیده میشود. چرا دیگران همگی میتوانند به راحتی حرف بزنند و یکی از اعضای گروه باشند؟
خشمگین
آیا هرگز احساس خواهم کرد که نوبت من است؟ به نظر میرسد مرتب برای رابطهام انرژی خرج میکنم. همیشه کسی مسئله یا بحرانی دارد که از مسایل من مهمتر است. از اینکه مرتب نگران دیگران باشم خستهام. همیشه خواستهها و نیازهای من در آخر قرار میگیرند.
بیقرار
هرچه کار خوب انجام میدهم، جایی به حساب نمیآید. پس من کی راضی میشوم؟ از این همه کاری که میکنم خسته شدهام. چرا نمیتوانم آرام بگیرم؟
احساس گناه
فکر میکنم باید بیش از این کار کنم. باید بیشتر دیگران را درک کنم. هربار کاری برای خودم انجام میدهم، احساس گناه میکنم. به نظرم باید تلاش بیشتری بکنم.
احساس تنهایی
بعد از همه این حرفها، فکر نمیکنم خیلیها مرا بشناسند. اغلب آنها مرا به اندازهای میشناسند که خودم خواستهام. اگر به راستی میدانستند که چه احساسی دارم، چه میخواهم و نگران چه هستم، احتمالاً احترامی برایم قائل نمیشدند.
احساس خجالت
حوادث گذشته پیوسته به ذهنم خطور میکنند. درست وقتی که احساس میکنم انگار اتفاق خوبی ممکن است برایم بیفتد، به یاد حوادث گذشته و احساسات گذشته میافتم و درباره خودم احساس بدی پیدا میکنم. آیا هرگز روزی میرسد که خاطرات گذشته را فراموش کنم؟
اندوه
فقدانهای متعددی در کار بوده است. گاه به نظر میرسد برای خوشحال بودن خیلی دیر شده است. بعضی از چیزها تغییر نمیکنند. بعضی از روابط ایجاد شدنی نیستند. آیا میتوانم از تأسفها و احساسات گذشته خلاص شوم؟
***
درست وقتی احساس میکنم که شرایط میخواهد بهتر شود، با هراسها، رنجشها و نابسندگیهای گذشته خودم را تحقیر میکنم…
***
گاه بدون توجه به اینکه نگاهم به دیگران چگونه است، احساس درونیام همچون دانشآموز کلاس چهارم است. وقتی احساساتم مرا تحقیر میکنند، احساسات کمرمق یک کلاس چهارمی را تجربه میکنم ــ به بیان دیگر، خودباوری ندارم.
1
نشانههای خودباوری ضعیف
گرچه همیشه نمیتوانیم با توجه به رفتارهای خود به میزان بالای خودباوری پی ببریم، اما با توجه به رفتارهایمان میتوانیم از خودباوری اندک خود آگاه شویم.
۱. اختلالات تغذیهای (چاقی، بیاشتهایی عصبی و غیره.)
۲. مشکل ارتباطی (ارتباط کلامی، تعهدات.)
۳. مشکلات فیزیکی (بیماریهای جسمانی مزمن، ناتوانی جنسی.)
۴. سوءمصرف مواد.
۵. اعتیاد به کار.
۶. سیگار کشیدن.
۷. خرج کردن بیش از اندازه.
۸. وابستگی به دیگران.
رفتارهای بالا در فرهنگ ما ریشه دارند و روی زندگی روزانه ما اثر میگذارند. خوردن، کار کردن و هزینه نمودن بیتردید در شمار رفتارهایی هستند که میتوانند مفید یا زیانبار باشند. بد غذا خوردن، بد کار کردن، بد خرج کردن، برای ما تولید مشکل میکند.
ما برای تغذیه و رساندن مواد غذایی به بدن غذا میخوریم. اما وقتی پرخوری میکنیم، با مشکل روبهرو میگردیم، وقتی چربی بیش از اندازه میخوریم، بد غذا خوردهایم.
خوردن عصبی، رژیم گرفتن و گرسنگی کشیدن، روشهایی برای برخورد با احساس ما هستند. برای مثال، ژانت را در نظر بگیرید. وقتی او خشمگین است و رنجشی به دل دارد، احساساتش روی آنچه در درونش میگذرد اثر میگذارد. اما در کودکی به ژانت آموختهاند که باید خوب و مهربان باشد و همیشه احساساتش را کنترل کند. احساس اضطراب ژانت سبب میشود که او بیقرار شود و به هم بریزد. یک قطعه نان شیرینی برمیدارد، یک چیپس برمیدارد و با خوردن آنها احساساتش را کنترل میکند. در عرض چند دقیقه احساسات او تحت کنترل درمیآیند و او دوباره میتواند به فعالیت معمول خود بپردازد. ژانت این انگاره را روزی چند نوبت تکرار میکند و در نتیجه ۵۰ پاوند اضافه وزن دارد.
***
اضطراب ناشی از انباشت احساسات ابراز نشدهای است که طی سالها، در خود جمعآوری کردهایم.
***
ما برای گذران زندگی کار میکنیم. اگر با بخت و اقبال بلند روبهرو باشیم، میخواهیم به خودشکوفایی برسیم. اما وقتی کار کانون زندگی ما میشود، بهطوری که نزدیکترین روابط خود را نادیده میانگاریم و حتی به سلامتی خود بیتوجهی میکنیم، کار مخرب و علیه خود میشود.
لاری تحت تأثیر احساسات خود مضطرب میشود. وقتی لاری پسر کمسالی بود، پدرش در زندگی او شخص بسیار قدرتمندی بود. لاری در دوران کودکی و نوجوانی به سختی تلاش میکرد تا پدرش را متوجه خودش بکند. سعی داشت نمرات عالی بگیرد، رفتار خوبی داشته باشد و در ورزش موفق گردد. با این حال او هرگز احساس نکرد که در زندگی دیده میشود. هرگز احساس نکرد که به اندازه کافی خوب است.
امروزه لاری شخصیت مطلوبی است. در کارش پیشرفتهای فراوان کرده است. خیلیها تحت تأثیر معلومات و دانش و قدرت او قرار گرفتهاند؛ با این حال، لاری خود را در درون نابسنده و بیکفایت میداند. احساس میکند به قدر کافی باارزش نیست. میل او برای دستیابی به موفقیتهای بیشتر، سرش را شلوغ کرده است. او تحت تأثیر روابط گذشته خود با پدرش، با همسر و فرزندانش رابطه خوبی ندارد. لاری با کار کردن بیش از اندازه، خانوادهاش را پس میزند و احساس نابسندگی و تنهاییاش روی او تأثیر نامطلوب میگذارد و در نتیجه احساس تنهایی و فاصله بیشتری میکند.
ما پول هزینه میکنیم تا آنچه را میخواهیم و نیاز داریم به دست آوریم. اما وقتی مخارج و هزینههای ما از کنترل خارج میشوند، وقتی گرفتار وسواس خرید کردن میشویم، هزینه کردنهایمان بدرفتارانه و زیانبار میشوند.
ساندرا مسئول مالی یک کالج کوچک است. او تحت تأثیر کارش تا حدودی عصبی و بیقرار میشود زیرا تنها کارمند اداره است که مدرک فوقلیسانس ندارد. در حالی که او با شغل خود رفتاری مسئولانه دارد، اما برخوردش با پول خودش درست نیست. او از کارت اعتباریاش حداکثر استفاده را میکند. هر وقت احساس میکند روحیهاش خراب شده است، خرید و هزینه میکند. اما این اسرافها در نهایت در کوتاهمدت حال او را بهتر میکنند زیرا بر بدهکاریهای او افزوده میشود.
نتیجه آن میشود که ساندرا میخواهد با اعتماد به نفس کاذب اضطراب خود را بپوشاند. ساندرا به یکی از دوستانش گفته احساس میکنم که کلافه شدهام. میدانم که بیش از درآمدم هزینه میکنم. اما به نظرم این تنها لذتی است که از زندگیم میبرم. وقتی بزرگ میشدم، آه در بساط نداشتم. حالا به خودم احساس دین میکنم. میخواهم با خودم خوب باشم.
رفتارهای دیگری مانند سیگار کشیدن و سوءمصرف مواد نیز مضر هستند. میتوانیم تدابیری بیندیشیم که از این قبیل کارها فاصله بگیریم. متأسفانه رفتارهای بد ما دور باطل و چرخه معیوبی ایجاد میکنند: خوردن، نوشیدن، هزینه کردن، فعالیتهای حساب نشده و رفتارهای جنسی نامطلوب جملگی فعالیتهایی هستند که موقتا به ما احساس بهتری میدهند. اما این احساس مطلوب کوتاهمدت است. کوتاه زمانی نمیگذرد که احساس بد به سروقت ما میآید. وقتی تأثیر دارو برطرف میشود، ناراحتی در ما عود میکند. در این زمان روی تردمیل بازمیگردیم و دوربسته را ادامه میدهیم. احساس گناه، احساس شرم و خجالت، احساس تنهایی و نابسندگی میکنیم. با این احساسات اعمال و رفتارمان را تکرار میکنیم و شیرینی و شکلات بیشتری میخوریم. بیشتر کار میکنیم. در قرعهکشی شرکت میکنیم، به خرید میرویم.
تا وقتی هیجان داریم، حالمان بهتر میشود. اما بهتر شدن حالمان موقتی است. احساسات دردمند بیشتری از راه میرسند و بار دیگر خودباوریها اندک و اندکتر میشود.
چگونه خودمان را دوست بداریم: دانستن قدر و ارزش خود
نویسنده : شارون وگشیدر ـ کروز
مترجم : مهدی قراچهداغی
ناشر: ذهنآویز
تعداد صفحات : ۱۴۴ صفحه