معرفی کتاب: بن لادن کیست؟
کارشناس خوشقیافه کا گ ب که تیپ اسپورت و چهره بسیار باهوش او مردم مسکو را به پای صندوقهای رأیگیری کشاند حالا دیگر یکی از سیاستمداران مهم جهان است. او توانست بعد از مدت کوتاهی به اروپا و آمریکا بفهماند که نادیده گرفتن کشور بزرگی مانند روسیه در معادلات جهانی ممکن نیست. هیچکس در آن روزهای شلوغ و آشفته پس از یازدهم سپتامبر به دقت به کلمات ولادیمیر پوتین گوش نداد. مردم چنان به آنچه آن روز اتفاق افتاده بود فکر میکردند که تحمل شنیدن آنچه فردا اتفاق خواهد افتاد را نداشتند. پوتین گفت: یازدهم سپتامبر اولین روز از یک دوره تاریخی جدید است.
اگرچه در روز یازدهم سپتامبر طالبان و اسامه بنلادن اعلام کردند که نقشی در حمله هواپیماهای ربودهشده به دو برج افسانهای جزیره منهتن ندارند، اما کارشناسان کهنهکار آژانس مرکزی اطلاعات و پنتاگون میدانستند که فقط مردان فداکار مرد ۴۵ ساله یمنیتبار هستند که میتوانند تا مردمک چشم ایالات متحده آمریکا هم نفوذ کنند. شبکه القاعده با ثروتی بزرگ از ریالهای سعودی، متخصصین الکترونیک، مردان آماده شهادت و قلبهایی پر از نفرت میتوانستند به راحتی پیچیدهترین عملیات تروریستی جهان را تا قلب پنتاگون رهبری کنند، بدون اینکه جز تعدادی جسد مجهولالهویه هیچ مدرکی به دست کارشناسان اف بی آی و آمریکا بدهند و تا زمانی که شبکه القاعده اعلام نکرد که ما عملیات یازدهم سپتامبر را تکرار میکنیم، هیچ مدرک مستدلی برای حضور این گروه در عملیات وجود نداشت.
وقتی رامسفیلد و جرج دبلیو بوش فرزند جرج بوش، شریک تجاری بنلادن در معاملات نفت گفتند که مظنون اول عملیات ۱۱ سپتامبر کسی نیست جز بن لادن، ناگهان نام او تبدیل به پرطنینترین نام در رسانههای جهان شد. گروههایی از مردم بنلادن را چون مسیح ستودند، آنان کسی را یافتند که جرأت کرده بود مسیر حرکت تاریخ را تغییر دهد و آمریکاییهای مغرور را به وحشتی غریب دچار کند. و برخی از مردم او را یک جنایتکار خونخوار نامیدند. آمریکاییها تصویر او را روی تولیدات دستمال توالت نقش کردند و به این شکل تحقیر خود را در یازدهم سپتامبر به شیوهای که بلد بودند تلافی کردند. آنان با لجاجت و پیگیری و پرداخت تاوانی سنگین کارشان را ادامه دادند، به افغانستان لشکر کشیدند. حکومت این کشور را ساقط و طالبان را از این نقطه حذف کردند.
اسامه بنلادن یک پدیده در جهان معاصر است. او فرزند کشاورزی فقیر نبود که در اثر مشاهده ظلم و ستم و زیستن در فقر دست به اسلحه ببرد. او فرزند ثروتمندترین تاجر ثروتمندترین کشور عرب بود و پس از مدتها تفکر، اسلحه را به عنوان یک راه حل انتخاب کرد. او سرسلسله نسل جدید تروریسم است. اسامه قهرمان، اسامه قاتل، اسامه مسیح، اسامه ضد تمدن، اسامه متفکر، اسامه عقبمانده، اسامه پاک، اسامه جنایتکار، القابی است که به مرد ۴۵ ساله سعودی که غارهای افغانستان را به کاخهای افسانهای جده و ریاض ترجیح داده است میتوان داد، اما هرچه کنیم او در پس هالهای از ابهام پنهان است. او را پلید بپنداریم یا قهرمان، فرقی نمیکند، به هر حال مجبوریم یک فصل از تاریخ را به نوشتن سرگذشت او اختصاص دهیم.
میشائیل پولی و خالد دوران دو محقق و کارشناس مسائل افغانستان پس از وقایع یازدهم سپتامبر بخش کوچکی از این فصل را گشودند و همزمان با این دو بسیاری از تحلیلگران، مورخین و سیاستمداران در گوشه و کنار دنیا نیز چنین کردند. ناشر آلمانی کتابی که در دست دارید درباره کتاب و نویسندگان آن نوشته است:
یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱. تروریستهای انتحاری چهار هواپیمای مسافربری را میربایند و آنها را درست به قلب آمریکا هدایت میکنند. هزاران انسان در مرکز تجارت جهانی، پنتاگون و هواپیماهای ربودهشده، جان خود را از دست میدهند. جهان وحشتزده میشود.
در کانون تحقیقات در مورد این سوءقصد یک مرد قرار دارد: اسامه بنلادن. میلیاردر اهل عربستان سعودی، مسئول پشت پرده تروریسم بینالمللی است. او میخواهد با ارتشی متشکل از افراد متعصب و افراطی “جهاد مقدس” خود را به تمام دنیا بکشاند. در این راه اسلام را تحریف و یک مذهب درواقع صلحدوست را بهطرزی غیرانسانی خشن وانمود میکند. البته اینگونه اسلامگرایی درواقع ارتباط زیادی با این مذهب ندارد. در بین گروههای مختلف تروریستی که از این جنبش بهوجود آمدند، این اسامه بنلادن بود که جناحی را تشکیل داد که علیه آمریکا اعلان جنگ کرد. وی به جای اینکه زیر پای زمامداران سرزمین خود را خالی کند، آمریکا را هدف حملات خود قرار داد. اسامه بنلادن در روز یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ قدمی بزرگ به این هدف خود نزدیکتر شد. البته اگر او اصلاً و واقعا مسئول پشت پرده این سوءقصدها باشد.
مقدمه رولف توپهوون
یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ یک روز کاملاً معمولی در نیویورک است. مولوخ (۵) بیدار میشود و مردم به سمت محل کار خود میروند. دفترهای مرکز تجارت جهانی مملو از آدم است. ساعت ۴۵ /۸ دقیقه به وقت محلی، اوضاع عادی درهم میریزد. هواپیمای مسافربری خطوط هوایی آمریکا (۶) با شماره پرواز ۰۱۱ از طرف شمال بهسرعت وارد ساختمان ۴۰۰ متری مرکز تجارت جهانی میشود. هواپیما مبدل به توپی از آتش شده است. سوراخ عظیمی در ساختمان دهان باز میکند. ۱۸ دقیقه بعد، یعنی در ساعت ۰۳ /۹ دقیقه، هواپیمای خطوط هوایی آمریکا با شماره پرواز ۱۷۵ در مقابل دوربینهای فیلمبرداری و تعداد زیادی فیلمبردار تازهکار، از سمت جنوبی در دومین برج از برجهای دوقلو منفجر میشود. هر دو برج آتش میگیرند و درهم فرو میریزند. هزاران انسان میمیرند و در زیر اسکلت بتونی مدفون میشوند. ساختمانهایی که زمانی سمبل مانهاتان بودند دیگر وجود ندارند!
ولی ترس و وحشت هنوز حکمفرماست. ساعت ۴۳ /۹ دقیقه بوئینگ خطوط هوایی UA به شماره پرواز ۰۷۷ روی بخش جنوبی پنتاگون سقوط میکند. واشنگتن فلج شده است. در ساعت ۱۰/۱۰ دقیقه یک بوئینگ خطوط هوایی UA به شماره پرواز ۰۹۳ در پنسیلوانیا سقوط میکند. بعدها متخصصین کشف میکنند که قرار بوده است این هواپیما به سمت محل اقامت رئیس جمهور آمریکا در کمپدیوید هدایت شود.
تروریستها تمام این هواپیماهای آمریکایی که پروازهای داخلی داشتهاند را تقریبا همزمان ربودند. آمریکا و تمام جهان شوکه شده است. این عمل از بدترین صحنهسازیهایی که تروریستها بارها در اجلاسهای مختلف بهوجودآورده بودند، وحشتناکتر است. آمریکاییها بزرگترین عملیات تروریستی را در تاریخ این پدیده خشونت تجربه میکنند. از یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ به بعد تخیلات کارگردانان هالیوود در ایجاد صحنههای انفجار و مانند آن کسی را به شگفتی وا نمیدارد. واقعیت از همهچیز پیشی گرفته است.
در فوریه سال ۱۹۹۳ بهنظر رسید که پایان جهان به نیویورک نزدیک شده است. اسلامگرایان یکی از پارکینگهای مرکز تجارت جهانی را منفجر کردند. شش انسان از بین رفتند و بیش از هزار نفر زخمی شدند. فقط بعضی شرایط مناسب، طراحی ساختمان و ضعف بمبها در آن زمان مانع بهوجود آمدن یک فاجعه تروریستی و شدید شد (۷). ولی پیام سوءقصد روشن بود: میخواستند سران اقتصادی و رشتههای عصبی قدرت حاکمه را از بین ببرند. بهعلاوه آن عملیات تروریستی در ساختمان تجارت جهانی، هدف تروریسم احتمالی را که در راه بود، روشن میکرد: کلانشهرهای عظیم در اجتماع مدرن صنعتی امروز. برای اولین بار در نیویورک و در قلب آمریکا، نمود تروریسم جدیدی که در حال تقویت شدن بود، به نمایش درآمد. این دعوت به مبارزه جدید بهوسیله نیروی متعصبانه افرادی تغذیه میشود که درسهای دینی را براساس عقاید خود و بهصورت یک ایدئولوژی سیاسی تغییر میدهند و تفسیر میکنند. علل و انگیزههای تعیینکننده این رفتار، تنفری عمیق نسبت به دنیای غرب و سیستم اجتماعی آن است. درعین حال این تنفر بههمان اندازه متوجه کشورهای عربی هم که متحد غرب هستند، میشود. دولت اسرائیل مانند گذشته هنوز هم برای اسلامگرایان سمبل یک دشمن بهشمار میآید که پس از آغاز یک پروسه صلح بین دولت یهودی، همسایه عربی آن و یاسر عرفات رهبر ساف شدیدتر شده است. بهعقیده مسلمانان، قدرتمندترین متحد اسرائیل یعنی آمریکا “مرکز تمام شرارتها” و “شیطان بزرگ” است. بنابراین تعجبی ندارد که مرکز تجارت جهانی در سال ۱۹۹۳ در دام شبکه تروریستهای متعصب بیفتد. برای جنگجویان “جهاد مقدس”، شهر نیویورک مرکز عصبی و اقتصادی تمام جهان غرب است. آنان معتقدند که آمریکا و اسرائیل، دو “متحد شیطانصفت” در این کلانشهر با هم ادغام و یکی میشوند.
سرویسهای امنیتی آمریکایی درست پس از موج ترور یازدهم سپتامبر، اولین تصاویر فرد مظنون و مسئول پشتپرده جریانات را طراحی کردند. ردپا به تندروهایی میرسید که تحتفرمان تروریست طراز اولی به نام اسامه بنلادن قرار داشتند. این میلیاردر سعودی در پایان جنگ افغانستان در سال ۱۹۸۹، علیه آمریکا اعلام “جهاد” کرده و با گروه خود به نام “القاعده ” در کوههای افغانستان و در پناه گروه تندرو و متعصب طالبان که در آن منطقه حکومت میکند، سنگر گرفته است. آمریکاییها او را نظریهپرداز جنگهای عقیدتی ضدآمریکایی و ضدغرب میدانند. او با مأموران “خوابیده” (که ظاهرا زندگی عادی را دنبال میکنند) و شبکههای ترورش که در تمام جهان پخش شدهاند، برای آمریکا، تجسم شرارت مطلق است.
تقریبا بلافاصله پس از انهدامکردن سمبلهای سابق قدرت اقتصادی نیویورک، در اروپا و همچنین در آلمان، در پی تجسس و پیگیریهای مأمورین پلیس، سلولهای پنهانی از “شبکه مجاهدین عرب” (این اصطلاح رسمی مسئولین امنیتی است) کشف شد. هنوز معلوم نیست که آیا خود بنلادن دستور اجرای عملیات تروریستی آمریکا را داده است یا نه. خود او این موضوع را بهشدت تکذیب میکند، ولی این مرد سعودی خود را “معلم مذهبی” ترور اسلامی میداند. او میتواند بدون اینکه دست به اقدامی بزند، عقاید خود را بهنمایش بگذارد، زیرا طرفدارانش کورکورانه از او اطاعت میکنند. در کمپهای ترور بنلادن در افغانستان، عقاید مذهبی به آنان القا میشود و دورههای تروریستی ـ شبهنظامی میبینند، طوری که در تمام جهان سلولهای خودمختار و گروههایی با زیربنای تروریستی بنا میکنند که میتوانند به صورت زیرزمینی نقشه بکشند و آزادانه ساعت خاصی را برای یک سوءقصد تعیین کنند. اسامه بنلادن به لحاظ تیپشناسی، الگوی جدید تروریستها است. او هوشیاری و اعتقادات خود را با کمک منابع مالی پرمایه، علیه “کافران” با هم پیوند میزند. در مورد او تعصب و پول در خاتمه به تروریسم منتهی میشود. تلفیق هولناکی از یک تروریست که در سطح جهانی عمل میکند با یک امپراطوری مالی ـ تروریستی که در سطح جهان پخش شده است. اسامه بنلادن یک تروریست با ارتشی شخصی و براساس عقاید خود یک “سرباز خداوند” است که آمادگی دارد با سوءاستفاده از اسلام، هزاران نفر را از بین ببرد یا دستور کشتن آنان را بدهد. به همین دلیل تصویر تروریسم بینالمللی از طریق اقدامات تروریستی که در آمریکا انجام شد، در ابعاد و خصوصیات اشخاصی که در آن دست داشتهاند، شکلی کاملاً تازه به خود میگیرد.
صورت ظاهر و بازیگران تروریسم ملی و بینالمللی، در هزاره جدید، به شکلی کاملاً اساسی تغییر کردهاند. مدتهاست که تروریستهای بهاصطلاح “کلاسیک” دهههای هفتاد و هشتاد میلادی دیگر قدیمی شدهاند. تصویر و ساز و برگ انقلابیون که زمانی چهگوارا بهعنوان چریک سمبل آن بود، از مد افتاده است. حتی گروه مشهور “ارتش سرخ آلمان (۸)”، باند بادر – ماینهوف (۹) و جانشینان آنان دیگر وجود ندارند. ساف قدیم تحت فرماندهی یاسر عرفات، امروز دیگر ملایمتر شده و به دنبال صلح با اسرائیل است. ایلیچ رامیرز سانچز (۱۰) قاتل حرفهای ونزوئلایی معروف به “کارلوس” هم دیگر تکیهگاه و حامی ندارد. دنیا در آستانه قرن بیستویکم تغییر کرد و همراه آن اَشکال جنگ و درگیری هم عوض شد. درگیریهای بین دولتها بهتدریج و هرچه بیشتر جای درگیریهای کلاسیک را میگیرد. در روآندا، یوگسلاوی، چچن یا افغانستان، بازیگران کاملاً جدیدی با مقاصد و اهدافی نو وارد حوزه درگیری شدند. جنگ خلیج شکل از مد افتاده جنگهای کلاسیک بود. شکل جدید جنگ به زبان متخصصین ارتش، “جنگ بدون شدت و هیجان” نام دارد. این کلمه بهمعنای جنگی است که بهوسیله گروهها یا تشکیلات غیردولتی و براساس قواعد جدید و در راه اهدافی نو انجام میشود. گروههایی چون کردهای PKK در ترکیه، کادر تروریستی بنلادن، فرقهگراهای آئوم (۱۱) در ژاپن که در سال ۱۹۹۵ گاز سمی سارین (۱۲) را در ایستگاه قطار زیرزمینی توکیو پخش کرد، کارتل مواد مخدر کلمبیا یا گروههای شبهنظامی در بوسنی، نمایندگان این شیوه جدید جنگ هستند. این جنگجویان آینده با ارتشهای تا بن دندان مسلح نمیجنگند، بلکه در گروههای کوچک و قابلانعطاف وارد عمل میشوند و بنابراین طبیعی است که بر نیروهای مسلح سنتی برتری دارند. انگیزههای چنین گروههایی از مردن در راه استقلال (مثل اِتا در ناحیه باسک اسپانیا) تا تعصب مذهبی میتواند با تصورهای جنونآمیزی تلفیق شود و تا مرگ در راه قدرت و پول برسد.
تروریستهای پسامدرن هم باید در این طیف قرار بگیرند، زیرا آینده جنگ، شکلهای جدید تعصب مذهبی و خشونت سیاسی را تحتتأثیر قرار میدهد و خط مارپیچ ترور را تا هزاره سوم میکشاند.
امروز تروریستها بخشی از ارتباطات جمعی و اطلاعات دوران شدهاند که بیرحمانه از مکانیزم این دو سوءاستفاده میکنند. تروریست مدرن اخبار مربوط به خود را از طریق تکنولوژی الکترونیکی ارتباط جمعی انتقال میدهد. به این ترتیب سوءقصد هم مبدل بهنوعی پیام برای مردم وحشتزده جهان میشود. بروس هوفمان (۱۳) معتقد است: «تروریستها امروزه به این موضوع فکر میکنند که چگونه میتوانند کشتارهای جمعی انجام دهند.» و آمار، این اظهارات را تأیید میکنند. البته در سالهای اخیر در سراسر جهان تعداد این سوءقصدها تقلیل و در عوض تعداد افراد کشته و زخمی شده در آنها به طرزی ناگهانی افزایش یافته است. چرا که اقدامات تروریستها و افراطیهای سیاسی، برای بالاترین درجه ممکنه تأثیر برنامهریزی شدهاند. “ترور جدید” قربانی میخواهد. میخواهد ـ مانند سوءقصد کننده شهر اوکلاهما تیموتی مکوای (۱۴) که ۱۶۸ انسان را از بین برد ـ “حتیالمقدور افراد بیشتری را نابود کند”. موج جدید ترور در آمریکا، معنای این جمله را به اوج جهنمی خود رساند. تروریسم پایان قرن بیستم و ابتدای قرن بیست و یکم، “جنگی” است که اعلان نمیشود. یک “جنگ” بدون تصویری واضح از دشمن و یک درگیری که خطوط مشخص جنگی نمیشناسد. یک لشکرکشی علیه دنیا است که تعداد زیادی گروههای کوچک اجرای عملیات آن را برعهده دارند. آنان از یک گوشه که سالها ناشناس و ظاهرا مانند مردم عادی در آن زندگی کردهاند، ناگهان ظاهر میشوند، با زندگی معمولی خود وداع میگویند و خود و دیگران را منفجر میکنند. هیچ تشکیلاتی “مسئولیت” عملیات را برعهده نمیگیرد. جنگی تروریستی که تعریف قدیمی از “جنگ” را تغییر داد. جنگی که بهعقیده تروریستها با مخارجی ناچیز، محاسبات بزرگترین قدرت جهان را بههم میریزد و ضربه مهلکی به انسانها و مرکز قدرت آنها وارد میسازد. پیروزی شرارت! سوءقصدی از درون تاریکی و کاملاً غیرمنتظره است، زیرا هر کس میتواند قربانی باشد. حال فرقی نمیکند که این اقدامات در کدام منطقه از دنیا انجام شده باشد: در لوکسور (۱۵) که در سال ۱۹۹۷ ۵۸ کشته بر جا گذاشت یا در سال ۱۹۹۸ سفارت آمریکا در دارالسلام نایروبی که ۲۲۱ انسان را از بین برد و ۵۰۰۰ نفر را زخمی کرد، آتشسوزی کشتی جنگی آمریکایی در بندر عدن که ۱۷ قربانی داشت یا در برج دوقلو نیویورک که مبدل به تله مرگ شد. حتی بزرگترین و مهمترین مرکز نظامی جهان غرب یعنی پنتاگون هم تا حدودی منهدم میشود. خیلی ساده بهوسیله تروریستهایی که با انگیزه عملیات انتحاری یک هواپیمای مسافربری ربودهشده را روی سمبل قدرت نظامی میاندازند.
باتوجه به وجوه تازه ترور، ناگزیر مقایسهای با دهه هفتاد و هشتاد بهوجود میآید. هدف ارتش سرخ آلمان یا بریگاد سرخ ایتالیا، نمایندگان دولت یا اقتصاد بودند. آنان قربانیان را “انتخاب” میکردند و اعتراض خود را علیه “کشتار” دستهجمعی نشان میدادند. علاوه بر آن ارتش سرخ آلمان و بریگاد سرخ ایتالیا گروههایی تقریبا کوچک با ساختاری طبقهبندیشده بودند. مأموران جستجو میدانستند که آنان کیستند و چه میخواهند.
بن لادن کیست؟
نویسنده : خالد دوران ، میشائیل پولی
مترجم : مهشید میرمعزی
ناشر: انتشارات روزنه
تعداد صفحات : ۱۴۴ صفحه