هانا رایچ، خلبان زن قهرمان نازیها که میخواست برنامه پروازهای انتحاری خلبانهای آلمانی را به راه بیندازد
حتما با اصطلاح کامیکازه آشنا هستید. کامیکازه یک کلمه شینتو است و بهمعنی «باد الهی» است و به حملات انتحاریای گفته میشود که از سوی نیروی هوایی ارتش امپراتوری ژاپن علیه کشتیهای جنگی نیروهای متفقین انجام میشد.
اما جالب است بدانید که قرار بود برنامه مشابهی توسط نیروی هوایی آلمان انجام شد که داستانی شنیدنی دارد.
به فوریه سال 1944 برمیگردیم، در این زمان مشخص بود که دیگر آلمان پیروز جنگ نخواهد شد. در این زمان یک خلبان زن آلمانی به نام هانا رایچ با آدولف هیتلر، قرار ملاقات داشت. آثار خستگی در پیشوا نمودار بود، طوری که با خستگی دستش را برای سلام نازی بالا آورد.
صحبت کردن منفی در مورد رژیم نازی و حتی بازتاب دادن واقعیات در آن زمان خطرناک بود و حتی میتوانست مجازات مرگ داشته باشد. اما هانا رایچ یک نظامی عادی نبود. او آنجا بود که نشان باپرستیژ صلیب آهنین را دریافت کند و میتوانست کمی از حد خود تجاوز کند.
او میخواست از فرصت استفاده کند و برنامه کامیکازه را به هیتلر پیشنهاد بدهد. او پیشنهاد داد که هواپیماهایی ویژه برای عملیات انتحاری طراحی شود، تا همچون موشک به ناوهای جنگی و مراکز مهم دشمن برخورد کنند.
اما ظاهرا هیتلر ایدهآلگراتر از این حرفها بود. او از سویی این برنامه را یک تأیید ضمنی شکست و تحقیرکننده مییافت و از سوی دیگر دل به طرحهای مهندسی نظامی بسیار پیشرو بسته بود. او در آن زمان امید داشت که مهندسان و دانشمندان نابغه آلمانی بتوانند برنامه جتهای جنگی را تکمیل کنند.
رایچ بعد از شنیدن نظر هیتلر نتوانست جلوی خودش را بگیرد و به وسط حرف هیتلر پرید و گفت که این برنامه شبیه یک جنین ناقص است و تا تکمیل فاصله زیادی دارد.
سکوت تلخی بعد از این اظهار نظر حکمفرما شد. رایچ سالن ملاقات را ترک کرد، اما توانست موافقت هیتلر را برای برنامهای به نام ایثار دریافت کند.
در کتاب جالب «زنانی که برای هتیلر پرواز کردند» به این مسئله اشاره شده است. دو زن در رأس این برنامه قرار گرفتند: هانا رایچ و ملیتا فون اشتافنبرگ.
سرنوشت هر یک از اینها بسیار جالب است:
اشتافنبرگ، نیمه یهودی بود، البته این موضوع را مخفی نگاه داشته بود و در ادامه به صورت غیرمستقیم درگیر برنامه ترور هیتلر هم شد. او البته یک قهرمان جنگ بود، طوری که رکوردی مثل 15 شیرجه هوایی برای رها کردن بمب در یک روز داشت. اما در عین حال زمانی که گروهی از نظامیان آلمان به این نتیجه رسیدند که آلمان با برنامه هیتلر، سرنوشتی جز نابودی نخواهد داشت، قبول کرد که با این گروه همکاری کند.
عامل اصلی ترور، برادر ناتنیاش بود: کلوس فون اشتافنبرگ. ملیتا قبول کرده بود که بعد از ترور کلوس را با هواپیما فراری بدهد.
البته در برنامه نهایی، کلوس به صورت دیگری خارج شد. برنامه ترور که در 20 جولای 1944 انجام شد، هم همان طور که میدانید ناموفق بود. هتیلر علیرغم برداشتن جراحاتی، زنده ماند. (در این مورد مشاهده فیلم valkyrie را به شما توصیه میکنم.)
در آن زمان البته کسی به خود ملیتا ظنین نشد. او زنده ماند تا اینکه در آوریل سال 1945، زمانی که متفقین در یک اردوگاه دنبال شوهرش میگشتند، تیر خورد و درگذشت.
اما زندگی هانا از این هم جالبتر بود او برنامه ایثار را پیش برد. اما برنامه حمله گسترده متفقین به سواحل نورماندی موسوم به D-Day طرحهای او را نیمهتمام گذاشت. دیگر انجام این برنامه هم دیر شده بود.
در اواخر آوریل سال 1945، هیتلر او را به پناهگاهش در برلین فراخواند. روسهای و آمریکاییها فقط چند روز با فتح برلین فاصله داشتند.
در این زمان هیتلر از خیانت رئیس نیروی هوایی آلمان-هرمان گورینگ– سخت خشمگین بود و در نظر داشت که شخص دیگری را در رأس لوفت وافه بگمارد. روبرت ریتر فون گرایم برای این مسند در نظر گرفته شده بود و هانا رایچ با دشواری، فون گرایم را با یک هواپیمای فیزلر فی ۱۵۶ در بین پدافند هوایی شدید ارتش سرخ، با پرواز در ارتفاع پایین در نزدیکی دروازه براندنبورگ در برلین فرود آورده بود و به نزد پیشوا برده بود. (در مورد تلگراف مهم گورینگ به هیتلر،این پست «یک پزشک» را حتما بخوانید.)
در آنجا هیتلر رسماً فون گرایم را به مقام فرماندهی نیروی هوایی آلمان که در آن زمان به غیر از یک نام چیز دیگری نبود و عملاً هواپیمایی در اختیار نداشت، ارتقاء داد.
دست آخر، هیتلر هدیه ویژهای به هانا رایچ داد: دو کپسول کوچک شیشهای شکننده که داخل هرکدام مایع حاوی سیانور وجود داشت و با فشار اندک دندانها روی هم مایع به محوظه دهان تراوش میکرد …
هانا که از برنامه خودکشی هتیلر و اوا براوان – همسرش- مطلع شده بود، چشمانش پر از اشک شد و گفت که هیتلر در قصد خود تجدید نظر کند و آلمان را از وجودش محروم نکند. او گفت زنده ماندن پیشوا، اراده هر آلمانیای است.
اما هیتلر تصمیم نهایی را گرفته بود. اوا براون در ضمن در آخرین دقایق، نامهای به هانا رایچ داد تا به خواهرش برساند. نامهای که هرگز رسانده نشد.
هانا رایچ، اما خودکشی نکرد. آمریکاییها او را دستگیر کردند و در جولای سال 1946، آزاد کردند.
بعد از آزادی او که عاشق پرداز بود، دهههای باقی عمرش را به پرواز و آموزش پرواز گذارند. او در غنا و هند به خاطر تشویق هنر پرواز، تبدیل به یک قهرمان شد.
در ضمن هانا به خاطر شرکت در برنامه بینالمللی آموزش زنان برای خلبانی هلیکوپتر، تشویق شد و با رئیس جمهور آمریکا در کاخ سفید، دیدار کرد.
سرنجام هانا رایچ در 24 آگوست سال 1979، در 67 سالگی ظاهرا به خاطر حمله قلبی درگذشت. هرچند که اخیرا نامهای از او پیدا شده که عدهای را به این گمان رسانده که او با یکی از «هدایای ویژه هیتلر» خودکشی کرده است. دراین نامه هانا نوشته بود که افسرده است و وضعیت سلامتی خوبی ندارد و دوست دارد به این شکنجه پایان بدهد.
اما واپسین کلمات او در این نامه است که بیشتر ما را به این گمان معتقد میکند:
«همه چیز از پناهگاه شروع شد و در همانجا باید پایان بپذیرد.»
حسم میگه این خلبان صرفن بخاطر جنسیت اش،بعد از دستگیری زنده ماند و تبدیل به “قهرمان” شد