پیشنهاد فیلم مستند: چگونه مستند «زیر آفتاب» که قرار بود تنها یک فیلم سفارشی حکومتی باشد، با تیزهوشی کارگردان آن، تبدیل به یک مستند درخشان شد!
در سایتهای دانلود فیلم و سریال ایرانی، متأسفانه رویه بدی حاکم شده. مدیران این سایتها غالبا بدون اینکه خودشان فیلمها را ببینند، در مورد جایگاه و اهمیت فیلمها، تنها به سه – چهار جمله کوتاه آن هم با ترجمههایی ضعیف از منابع خارجی اکتفا میکنند. متأسفانه این خلاصهها گاهی باعث گمراهی کاربران میشوند و آنها را از دیدن محتواهای خوبی محروم میکنند.
متأسفانه وضعیت کامنتگذاری خود کاربران هم بسیار آشفته است و ما جز درگیریهای لفظی و قضاوتهای ضعیف و کودکانه، چیزی دیگری در کامنتدانی سایتهای دانلود ایرانی نمیبینیم.
یکی از بزرگترین ترسهای شخصی من در زندگی، از دست دادن محتواهای ارزشمند است. یعنی میترسم که از یک محتوای خوب ناخواسته غفلت کنم و تا پایان عمر نتوانم رجوعی دوباره به آن محتوا داشته باشم.
یکی از مستندهای سال 2015 که از دیدن آن محروم شده بودم، مستندی است به نام Under the Sun یا زیر آفتاب.
این مستند را ویتالی مانسکی از روسیه کارگردانی کرده است. ویتالی مانسکی متولد سال ۱۹۶۳، در شهر لفیف اوکراین و شهروند روسیه است. او از سال ۱۹۹۱ به حرفهی فیلمسازی اشتغال دارد. جنگ دیگری، دربارهی عشق، آناتومی تتو، پیشگامان گاگارین، خط لوله، از جمله آثاری است که در کارنامه فیلمسازی وی به ثبت رسیده است. مانسکی در سال ۲۰۱۶ مستند «مادر» را جلوی دوربین برده است
این مستند یک سال از زندگی یک خانواده را در پیونگ یانگ کره شمالی دنبال میکند. دختر این خانواده به نام «زین می» در این بازه زمانی، مشغول آماده شدن برای مراسم «روز ستاره درخشان» است، روزی که در کره شمالی برای بزرگداشت تولد کیم جونگ ایل، این نام را به خود گرفته است. «زین می» برای شرکت در این مراسم عضو اتحادیه کودکان کره شده بود.
فیلم با این عبارات شروع میشود:
«متن این مستند، توسط دولت کره شمالی برای ما مشخص و تکلیف شده است. به لطف آنها، سرویس اسکورت داشتیم، آنها موقعیتها یا لوکیشنهای فیلمبرداری را مشخص میکردند و با دقت به فیلمهای برداشته شده نگاه میکردند، مبادا که اشتباهی در بازتاب زندگی بینقص یک خانواده معمولی در بهترین کشور دنیا، مرتکب شده باشیم!»
جالب است که مانسکی در روسیه، یعنی کشوری که سابقه داشتن سیستم حکمرانی مشابه کره شمالی در عهد شوروی داشت، به فکر ساختن چنین مستندی افتاد. او به این فکر افتاد که این مستند در حکم یک ماشین زمان برای بازگشت به دوران شوروی در زمان رهبری استالین باشد و از این رهگذر بتواند تاریخ کشور زادگاهش را بهتر درک کند و بهتر بشناساند.
پیش از ساختن این مستند، مانسکی هرگز به کره شمالی نرفته بود و اطلاعاتش از این کشور در حد همان چیزهای کلی بود که هر کسی میتوانست از رسانهها کسب کند.
اما بعد از رفتن به کره شمالی، او متوجه شد که شرایط زندگی شهروندان کره شمالی، بسی دشوارتر و بیرحمانهتر از شهروندان شوروی است. از نگاه یک ناظر بیرونی ممکن است به نظر برسد که ما با همان شرایط شوروی در دهه 1930 روبرو هستیم. اما اگر نگاه ژرفتری انداخته شود، تفاوت عیان میشود.
مانسکی میگوید که دستکم علیرغم تحمل شرایط دشوار دوران شوروی، آنها فرهنگ اصیل روسی را حفظ کرده بودند و برای خودشان تئاتر، کتابخانه و فیلمهای سطح بالا داشتند. اما در کره شمالی خبری از این حافظه فرهنگی غنی نیست. گویی هر شهروند با هر محتوایی که خوردش داده شود، خشنود میشود.
در سال 2013 مقدمات کار فراهم شد و شرکت روسی Vertov. Real Cinema مذاکراتی را با وزارت فرهنگ کره شمالی شروع کرد. این مذاکرات دو سال تمام طول کشید.
سرانجام مقرر شد که این مستند، چهره یک دختر 8 ساله دبستانی به نام «زین می» و خانوادهاش در پیونگ یانگ را به تصویر بکشد. مستند باید روی این دختر متمرکز میشد و داستان پیوستنش را به اتحادیه کودکان کرهای را روایت میکرد و نشان میداد که این دختران چطور برای روز تولد کیم جونگ ایل، موسوم به روز ستاره درخشان آماده میشوند.
قرار شد که نخست، تهیهکنندگان مستند برای پژوهش برای ساختن مستند اجازه یک سفر به کره شمالی را پیدا کنند. در جریان این سفر مقرر شد که آنها در 3 بازه زمانی 15 روزه، مستند را فیلمبرداری کنند.
مطابق قرارداد، وزارت فرهنگ کره شمالی باید روی همه جنبههای مستند نظارت میکرد و در نهایت مهر تأیید روی هر بخش ضبط شده میزد.
آنها سرانجام متن مستند را تهیه کردند و شخصیتهای حاضر در آن را هم مشخص کردند و صحنهها و دوربینهای مورد استفاده هم مورد تأیید مقامات کره شمالی قرار گرفتن.
در همه مراحل عوامل تهیه فیلم توسط مقامات نظارتکننده همراهی میشدند. تهیه کننده مستند -سیمونه بومن- شرایط حاکم بر روند تهیه مستند را برای مانسکی که عادت داشت آزادی عمل در پروژههایش داشته باشد، غیر قابل تحمل ارزیابی میکند. او میگوید که مانسکی حتی بدون اجازه مقامات کره شمالی نمیتوانست از اتاقش خارج بشود! مانسکی بعد از ورود به کره شمالی نمیتوانست به هر جایی که دلش میخواهد برود و جق صحبت مستقیم با هیچ شخصیتای از مستندش را هم نداشت.
اما مانسکی چه کرد؟ آیا او واقعا آمده بود که ابزار دست دولتمردان کره شمالی برای ساخت یک فیلم تبلیغاتی و سفارشی بشود؟!
مسلما خیر. بنابراین مانسکی به نوبه خود تصمیم گرفت از ترفندهایی استفاده کند. بنابراین او بدون اطلاع ناظران، دوربین را بین گرفتن صحنههای فیلم، روشن نگاه میداشت.
در فواصل زمانی بین گرفته شدن صحنههای فیلم، مانسکی در واقع داشت با ترس و لرز فیلم اصلی خود را میگرفت. در این بازههای زمانی، ناظران برای «صحنهآراییهای خطیر» این مستند، امر و نهی میکردند و به شخصیتهای مستند میگفتند که چطور رفتار کنند و چگونه دیالوگهای خودشان را ادا کنند. اما مانسکی تصمیم گرفته با استفاده از همین ویدئوهای پشت صحنه، مستندی بسیار جالب تهیه کند.
سرمایهگذار اولیه فیلم همان شرکت روسی Vertov.Real Cinema بود، اما بعد Saxonia Entertainment و نیز شرکت MDR از آلمان و Hypermarket Films از جمهوری چک، به جمع سرمایهگذران فیلم پیوستند.
طبق قرارداد، وزارت فرهنگ کره شمالی هم باید یکی از پشتیبانهای مستند معرفی میشد، گرچه هیچ کمک مالی انجام نداده بود.
تنها به سه نفر از تیم مانسکی یعنی خود او، فیلمبردارش به نام الکساندرا لوانووا و یک دستیار صدابرداری اجازه ورود به کره شمالی داده شد.
در اینجا مانسکی دست به ترفند جالبی زد و به جای دستیار صدابرداری، یک مترجم روسی استخدام کرد. او زبان کرهای را به صورت روان میدانست، اما واقعا مهارتی در صدابرداری نداشت.
این مترجم زن، در واقع جاسوس مانسکی بود. او کمک میکرد که مانسکی بداند واقعا مقامات چه چیزهایی به هم و به مردم پیرامونشان میگویند.
گرچه در ابتدا اجازه سه نوبت فیلمبرداری به مانسکی داده شده بود، اما نوبت سوم فیلمبرداری به بهانه شیوع بیماری ابولا، لغو شد.
مانسکی واقعا از امر و نهی ناظران کرهای به ستوه آمده بود، طوری که گاهی علنا دوربین را به سمت آنها میگرفت و از آنها فیلم میگرفت.
در انتهای هر روز فیلمبرداری، مقامات کل فیلم را بررسی میکردند و قسمتهایی را که نامناسب تشخیص میدادند، حذف میکردند.
اما چطور مانسکی که برای دور زدن مقامات کرهای بعد از فرمان «کات» هم دوربین را روشن نگاه میداشت، از افتادن این فیلمهای مخفی به دست کرهایها پیشگیری میکرد؟!
دوربین دیجیتال آنها، دو کارت حافظه جدا داشت، آنها یکی از کارتها را به ناظران تسلیم میکردند و کارت دیگر را پیش خودشان نگه میداشتند.
فیلمبردار زن در واقع شهامت بسیاری داشت. او کارت حافظه را در شلوارش پنهان میکرد و حتی با خود به دستشویی میبرد.
سرانجام فیلم کامل شد نسخهای که به تصویب مقامات کره شمالی رسیده بود، تنها 60 دقیقه طول داشت، در صورتی که نسخه پنهان کارگردان یا اصطلاحا director’s cut، حدود 106 دقیقه بود.
سرانجام مقامات کره شمالی متوجه شدند که یک نسخه ضبط شده تأییدنشده، قاچاقی از کشور خارج شده است. دولت کره شمالی، شکایتی را تسلیم وزارت امور خارجه روسیه کرد و درخواست کرد که پخش این مستند، قدغن شود.
اما علیرغم حمایت برخی سیاستمداران ملیگرای روسی از این درخواست، دولت روسیه این درخواست را رد کرد و مستند اجازه پیدا کرد تا در جشنواره فیلم این کشور به نمایش درآید.
متعاقب نمایش فیلم خانواده دختر کرهای -زین می- پروژه را محکوم کردند و مدعی شدند که مستند به صورت تحریف شده و انتخابی در ضدیت با کره شمالی تولید شده است. این خانواده در ضمن مدعی شدند که این مانسکی بوده که صحنههای فیلمبرداری از دخترشان را مدیریت و صحنهپردازی میکرده است.
مادر «زین می» گفت که تصور میکرد که مانسکی با حسن نیت برای تبادل فرهنگی میخواسته این مستند را بسازد و نمیدانسته که او چنان آدم کژاندیشی باشد!
مستند زیر آفتاب، در چندین جشنواره در سراسر دنیا به نمایش درآمد و در سالنهایی در روسیه، کره جنوبی و نیز در بخش مسابقه بینالملل دهمین جشنواره بینالمللی سینماحقیقت ایران پخش شد.
در جولای 2016 این مستند در آمریکا هم به صورت محدود در 6 سالن سینما اکران شد و فروش 92 هزار دلاری پیدا کرد.
در این بین البته رئیس موزه هنرهای مدرن نیویورک از بیم اینکه پخش این فیلم عواقبی مثل حملات سایبری در پی داشته باشد، اجازه پخش فیلم را نداد. آخر او واکنشهای شدید کره شمالی به دنبال فیلم «مصاحبه» را به یاد داشت. همچنین مستند نتوانست وارد سیستم نمایش نتفلکیس بشود.
منتقدان نگاه مثبتی به مستند زیر آفتاب داشتند. در سایت Rotten Tomatoes حدود 93 درصد منتقدان، نمره خوبی به این مستند دادند در متاکریتیک، نمره این مستند 81 از 100 بود.
رابرت بوینتون، نویسنده و استاد دانشگاه نیویورک در مورد این مستند میگوید که این فیلم نشان میدهد در کره، واقعیت عبارت از چیزی است که میخواهند واقعیت بنمایانند. جملات مردم در دهان آنها گذاشته میشود و همه چیز به مانند یک ارکستر، مرتب میشود. به باور او مستند مشکلی را متوجه خانواده «زین می» نکرده و خطر هنگام تهیه این مستند بیشتر متوجه خود عوامل سازنده و نیز مغزهایی بود که میخواستند مستند را تبدیل به یک پروپاگاندای بیارزش کنند.
ممنون .خیلی جالب بود .واقعا کارگردان و همکارخانم ایشان افراد خیلی شجاعی بودند و ممکن بود خطرات زیادی براشون ایجاد بشه .البته امیدوارم برای خانواده زین می مشکلی پیش نیومده باشه .چون با توجه به کتاب ها و نوشته هایی که در مورد کره شمالی در دسترس هست احتمال هر رفتار ناخوشایندی با ان خانواده می ره .این نوشته منو تشویق به دیدن این مستند کرد .
لینک داناود مستند قرار میدادید دکتر.
تشکر بابت معرفی، بنظر خوب باشه، باید ببینمش.
مستند The Act of Killing رو اگر ندیدین حتما ببینین، موضوع تقریبا مشابهی با همین مستند بالا داره.
خیلی تکان دهنده و عالی ساخته شده!
سلام
” یکی از بزرگترین ترسهای شخصی من در زندگی، از دست( دادن )محتواهای ارزشمند است. یعنی میترسم که از یک محتوای خوب ناخواسته غفلت کنم و تا پایان عمر نتوانم رجوعی دوباره به آن محتوا داشته باشم ”
این جمله شما ماندگار خواهد بود .
سپاس از اینکه هستید.مرسی مرسی.
واقعاً؟
یکی از ترس هات اینه که محتوای خوب رو از دست بدی؟
هیچ چیز مهم تر و ترسناک تری نداری تو زندگیت؟
چقد شما فرهیخته ای
سلام.واقعا عالی بود…
چه افرادی که برای آزادی و آزاد اندیشی تلاش میکنن..
و دنیا اونها رو فراموش نخواهد کرد.
ممنون آقای مجیدی..
از این دست مطالبت رو خیلی دوست دارم..
مخصوصا داستان ژنرال رومل که منو تکون داد..
عالی بود..
سلام
بابت معرفی این مستند متشکرم
در معیوب بودن سیستم حکومتی کره شمالی که حرفی نیست اما نکات ناگفته و مغفول هم درباره این کشور کم نبوده؛ مثل تحریمها و فشارهای شورای امنیت و سپس بهرهبرداری یک جانبه از آثار تحریم در سیستم رسانهای غرب.
شستشوی مغزی و القای الگو کم و بیش هم در حکومتهایی نظیر کره شمالی وجود دارد و هم در سیستمهای ظاهرا آزادتری مثل آمریکا. اما هر یک به شیوه خود. در حکومتهای کمونیستی، خود حکومت الگو را به مردم دیکته میکند؛ در ینگه دنیا الگوها خزنده و آرام از طریق سینما، تلویزیون، و حتی خود مردم بسط مییابد و جامعه را به سمتی میبرد که کارتلها و سیاستمدارانشان میخواهند.
مسلم هست که باید برای داشتن نگاه روشنتر واقعبینانهتر کتابها ، مستندها و مقالات متعددی در مورد یک پدیده/شخص/کشور خواند و دید و حتی نقد منتقدان را نقد کرد.
تمدن غرب هم مسلما پرفکت نیست. البته این مزیت رو دارن که خودشون بزرگترین منتقد خودشون هستن، گرچه معمولا به این صداهای منتقد در غرب هم توجهی نمیشه. حرف و حدیث کلا زیاده.
ابن مستند رو حداقل دوبار دیدم. اما فکر میکنم سانسور شده اش رو دیدم چون هم زمانش در حد شصت دقیقه بود و هم چیزهایی که گفته شد مثل فیلمبرداری مخفی از دیکته کردن کلمات و… را در آن ندیدم.
دارم شک میکنم نسخه ای که در جشنواره سینما حقیقت در ایران نمایش داده شد، همین نسخه 60 دقیقهای باشه!
من حداقل هفته ای ۱-۲ بار به این وبلاگ سر میزنم و مطالبش رو میخونم و از تنوعشون لذت میبرم. خیلی هم اهل کامنت گذاشتن نیستم، ولی واقعا بعضی وقتا برام خیلی عجیبه که برخی افراد تو اینجا هم کامنتهای اینستاگرامی میذارن (نمونه اش همین بالاتر خانم احمدی). برا همین تصمیم گرفتم حداقل یک بار هم که شده اینجا از آقای مجیدی تشکر کنم. ممنونم.
فیلم را تماشا کردم. ترسناک و تکان دهنده بود. با در نظر گرفتن شرایط و خطرات کار بزرگی انجام شده. سرد و بی روح بودن شهر و مردم و جامعه واقعا شبیه هیچ جای دیگر دنیا نیست انگار حکومت کره کتاب 1984 را خواند اند و مو به مو کشور را بر اساس آن ساخنه اند.
سام لطف لینک هم بدید
ممنون از این که این فیلم رو معرفی کردید. من این فیلم رو بر خلاف این که نوشته بودید به Netfilix راه پیدا نکرده در Netfilix پیدا کردم و دیدم!
زمان فیلم 106 دقیقه است . من لینک این مستند رو اینجا می گذارم .امیدوارم مفید باشه .
http://6imovie-dl.info/post/9549/under-the-sun/
“یکی از بزرگترین ترسهای شخصی من در زندگی، از دست دادن محتواهای ارزشمند است. یعنی میترسم که از یک محتوای خوب ناخواسته غفلت کنم و تا پایان عمر نتوانم رجوعی دوباره به آن محتوا داشته باشم.”
آخ گفتدید آقای دکتر! به عنوان یک آدم کنجکاو و علاقه مند به علم باهاتان موافقم
محتوای که زیر هجمه عظیمی از اسپم و هرزنامه ها دفن میشه
مطلب جالبی بود. ممنون.
این یادداشت ترغیبم کرد که مستند را دانلود کنم و ببینم.
ترس از دست دادن محتواهای ارزشمند و فیلمها و کتابهای خوب در این دوره و زمانه خیلی جدی است. کاری که رسانهها و وبلاگهای جدی میتوانند انجام دهند این است که این آثار را معرفی کنند و خوانندگان را ترغیب کنند سراغ آنها بروند. مثل همین یادداشتی که شما اینجا نوشتید.
ممنون بابت کامنت دلگرمکننده شما.