چگونه نقاط قوت خود را شناسایی کنیم؟
بخش ۱: درآمدی بر یافتن نقاط قوّتتان
پایدارترین مسیر
تقریباً هدف همهٔ برنامههای آموزشی، اساساً این است که ما را یاری دهد تبدیل به شخصی شویم که اکنون نیستیم. اگر در اعداد و ارقام ضعیف باشید، مجبور میشوید در آن زمینه وقت صرف کنید تا مدرکی بگیرید. اگر فردی بااحساس و اهل همدردی نباشید ناگزیر به شرکت در دورهای خواهید بود که در آن، این مشخصه با شخصیت شما درآمیزد. ما در سرتاسر عمر خود، بیشتر وقت خود را به نقاط ضعفمان اختصاص میدهیم تا نقاط قوّت.
آشکارا از افرادی که برای غلبه بر ضعفهایشان میجنگند، اسطوره میسازیم. داستان واقعی رودی روتیگر(۳)، نگهبان ۲۳ ساله ورزشگاه نتردام، بازیگر نقش اصلی فیلم رودی سال ۱۹۹۳، را در نظر بگیرید. این مرد جوان که ۱۸۵ سانت قد و ۷۵ کیلو وزن داشت، توانایی فیزیکی شرکت در فوتبال آمریکایی را نداشت، اما “قلب” بزرگی داشت. رودی سخت کارکرد تا بتواند پذیرش شرکت در فوتبال نتردام را کسب کند. سرانجام، پسازاینکه سه مرتبه رد شد، توانست در نتردام پذیرفته شود و خیلی زود وارد تیم تمرین فوتبال شد.
برای دو سال متوالی رودی در بازیهای تمرینی شکست میخورد، اما هرگز اجازه نداشت در خطوط طرفین میدانِ بازی حضور یابد. سرانجام، پسازاینکه برای دو فصل با تمام توان تمرین کرد، برای شرکت در بازی نهایی دعوت شد. در دقایق آخر بازی، وقتی همه از پیروزی تیم نتردام اطمینان داشتند، همتیمیهای رودی مربی را متقاعد کردند که او را به بازی بیاورد. در لحظات آخر، مربی رودی را برای بازی داخل فرستاد و او بازیکن خط حمله تیم مقابل را در جایش میخکوب کرد.
لحظهٔ پرشوری بود، و البته رودی در یک لحظه قهرمان شد. طرفداران تیم، نامش را فریاد میزدند و او را روی دستهایشان حمل میکردند. بعدها روتیگر به کاخ سفید دعوت شد و آنجا رئیسجمهور وقت بیل کلینتون، کالین پاول(۴)، و اسطورهٔ فوتبال، جو مونتانا(۵) را ملاقات کرد. گرچه ایستادگی رودی ستودنی است، اما درنهایت پس از هزاران ساعت تمرین او فقط چند دقیقه فوتبال آمریکایی بازی کرد و….. ماهیت الهامبخش این داستان، در حقیقت مشکلی مهم را پشت خود پنهان میکند: غلبه بر کاستیها بخش جداییناپذیری در تاروپود فرهنگ ماست. کتابها، فیلمها، و افسانههای قومی ما، مملو از داستانهای افراد همیشه شکستخوردهای است که یکبار از میلیون بار طعم پیروزی را چشیدهاند. این مسأله ما را به این سمت هدایت میکند که، افرادی را که به ناتوانیهایشان فائق آمدهاند حتّی بیش از افرادی که بر نقاط قوّت ذاتیشان افزودهاند میستاییم. درنتیجه، میلیونها نفر این قهرمانها را مظهر رؤیای آمریکایی میدانند و تمام توان خود را برای غلبه بر چالشهای اصلی خود به کار میبندند. شوربختانه، این یعنی پای گذاشتن در مسیر نهایت پایداری.
آیا این اصلی تحریفشده است؟
“شما تبدیل به هرآنچه بخواهید میشوید. تنها کافی است سخت تلاش کنید.”
من هم مثل دیگران، این اصل را در کودکی پذیرفتم. در کنار هزاران کودک دیگر مدّت زیادی از کودکیام را در تلاش برای اینکه مایکل جردن بعدی باشم سپری کردم. روزی سه چهار ساعت تمرینِ انداختن توپ در حلقهٔ بسکتبال میکردم. هر تابستان به کمپ بسکتبال میرفتم و سخت تلاش میکردم، اما قسمت نشد ستارهٔ اتحادیهٔ ملی بسکتبال(۶) شوم. درنهایت پس از اینکه ۵ سال تمام، صددرصدِ انرژی و تلاشم را در این راه به کار بردم، حتّی نتوانستم به عضویت تیم دانشگاه درآیم. پیروی از اصل “هر چه بخواهید میشوید” چیزی نیست که ما با گذشت زمان کنار بگذاریم. ما هر روز شاهد سناریوهای مشابه در محل کارمان هستیم. فروشندگان موفّق تصوّر میکنند که با تلاش کافی مدیر فروشهای موفقّی خواهند شد. با مدیران دیگر مصاحبه میکنند، تا کلید موفّقیت آنها را دریابند. هر کتابی در مورد مدیریت بیابند مطالعه میکنند و هرشب تا دیروقت کار میکنند. هرچند به قیمت خانواده و حتّی سلامتیشان تمام شود. سپس، چند سال پسازاینکه وارد کار شدند، درمییابند که استعدادی در مدیریت دیگر افراد ندارند. در این جریان آنها نهتنها وقت خود را تلف کردهاند، بلکه احتمالاً حتّی میتوانستند در پُست فروشندگی خود – نقشی که در آن مستعد بودند- بیشتر مفید باشند. بااینحال، اگر ما خواستار درآمد، موقعیت، یا مسئولیت بهتری باشیم، بیشتر سلسله مراتبهای سازمانی به جای اینکه شرایط پیشرفت را با تمرکز بر نقش خاصی که با استعداد ما هماهنگی بیشتری دارند برای ما ایجاد کنند، ما را مجبور به ایفای نقشی بسیار متفاوتتر میکنند.
آنچه دلسردکنندهتر است، تأثیر روشی است که سعی میکنیم کاستیهای کودکان را در خانه یا مدرسه تثبیت کنیم. در هر فرهنگی که به مدرسه رفته باشیم، بیشتر پدر و مادرها (۷۷ % در آمریکا) تصور میکنند بیشترین توجه و زمان را باید به پایینترین نمرات دانشآموزان اختصاص داد. پدر و مادرها و معلمها به جای اینکه زمان بیشتری صرف توانایی بالقوهای که کودک میتواند در آن موفّق باشد کنند، سعی میکنند بذر نقاط قوّت جدیدی را با بیعلاقگی درون آنها بکارند.
حقیقت این است که، فردی که همیشه در تلاش و تقلّا برای یادگیری اعداد و ارقام بوده، به احتمال زیاد نمیتواند حسابدار یا آمارگر موفّقی باشد. همینطور فردی که به طور ذاتی توانایی همدردی با دیگران و متقاعد کردن آنها را نداشته باشد، هرگز نمیتواند مانند افرادی که این خصیصه را دارند، مشتری عصبانی و ناراضی را با رفتاری گرم و صمیمی آرام کند. حتّی مایکل جردن افسانهای هم، که در زمین بسکتبال سراپا استعداد و نبوغ بود، نمیتوانست در گلف یا بیسبال هم مایکل جردن باشد، هرچند سخت تلاش میکرد.
شاید این دیدگاه، بدعتگرایانه به نظر برسد. بخصوص برای افرادی از ما که با اعتقاد به این باور بزرگشدهایم که هرچه اراده کنی میشوی. حال آنکه پژوهش گلاپ(۷) نشان میدهد هر فردی برای موفقیت در زمینههای خاصی استعداد بیشتری دارد، و کلید پیشرفت انسان این است که روی پیشرفت و رشد نقطهٔ قوّتی که در وجودش دارد تمرکز کند. مثال واقعی زیر که برگرفته از پژوهش توسعهٔ اقتصادی گلاپ در پوبلای(۸) مکزیکو میباشد، بهخوبی نشان میدهد که وقتی افراد روی استعداد ذاتیشان تمرکز میکنند چه اتّفاقی میتواند رخ دهد.
هکتور همیشه به عنوان کفّاشی ماهر زبانزد بود. در حقیقت، مشتریان از نقاط دوردست مثل فرانسه مدعی بودند که هکتور بهترین کفشها را در دنیا میسازد. با این وجود، او پس از گذشت سالها از کسب و کار کوچک کفاشیاش دلسرد شده بود. گرچه او میدانست که میتواند هفتهای صدها کفش بسازد، اما میانگین فروش او از هفتهای ۳۰ جفت تجاوز نمیکرد. وقتی دوستی از او علّت را جویا شد، هکتور توضیح داد که با وجود اینکه کفّاشی عالی است، اما فروشندهای ضعیف است، بهخصوص موقع حسابرسی. بنابراین، دوست هکتور او را به سرجیو(۹)، بازاریاب و فروشندهای ماهر معرفی کرد. به همان اندازه که هکتور در صنعتگری زبانزد بود، سرجیو هم میتوانست قرارداد ببندد و بفروشد. با توجه به اینکه نقاط قوّت هکتور و سرجیو مکمل هم بودند، آنها تصمیم به همکاری گرفتند. یک سال بعد، این شراکت دونفرهٔ توانایی- محور بیش از ۱۰۰ جفت کفش در هفته تولید میکرد و میفروخت که رشدی بیش از ۳ برابر بود.
درحالیکه ممکن است این داستان ساده پنداشته شود، در بیشتر موارد دست به کار درست زدن به همین سادگی است. وقتی ما میتوانیم بیشتر انرژیمان را صرف رشد استعداد ذاتیمان کنیم، فضای فوقالعاده بزرگی برای پیشرفت وجود دارد. بنابراین، میتوان اصل «هر چه اراده کنی خواهی شد» را مورد بازبینی قرارداد:
نمیتوانی هر چه میخواهی بشوی – بلکه میتوانی از آنچه که اکنون هستی صد پلّه فراتر رَوی.
قلمروهای نقاط قوت
طی چند دههٔ گذشته، گلاپ به مطالعهٔ این مسأله پرداخته است که استعداد چگونه میتواند در زمینههای بیشماری از خانهداری تا مدیریت اجرایی، و از روحانیت گرفته تا مقامات دولتی نقش داشته باشد. ما تقریباً همهٔ فرهنگها، کشورها، صنایع، و سِمَتهای اصلی را مورد بررسی قرار دادهایم. خبر خوش این است که به قهرمانهای تمام عیاری برخوردهایم که در هر نقشی خوش میدرخشند. داشتن این شانس که نقاط قوّتمان را توسعه دهیم بیش از اینکه برای نقش، لقب، یا حتی حقوق دریافتیمان مهم باشد، در رسیدنمان به موفقیت مهم است. در چنین جامعهای که روز به روز بیشتر به نقاط قوّت بها میدهد، باید نقاط قوّت خود را بشناسیم و توسعه دهیم تا جایگاه مناسب خود را در جامعه بیابیم.
همانطور که گفتیم، در تمام قلمروهایی که مورد مطالعه قرار دادیم، بیشتر مردم از این شانس برخوردار نیستند که روی چیزی که در آن توانایی بیشتری دارند تمرکز کنند. ما این مسأله را در بیش از ۱۰ میلیون نفر بررسی کردیم، و دریافتیم که تقریباً ۷ میلیون نفر از آنها به موفقیت نرسیدهاند. اگر در قلمرو نقاط قوت قرار نداشته باشید، چه اتفاقی میافتد؟ شما اصلاً خودتان نیستید. در محل کارتان، امکان اینکه مشغول کار باشید ۱ از ۶ است. وقتی نتوانید از نقاط قوّتتان در کار خود استفاده کنید، احتمالاً:
– از سرکار رفتن بیم دارید،
– بیش از آنکه با همکارانتان تعامل مثبت داشته باشید، با آنها تعاملی منفی دارید،
– در مقابل اربابرجوعهایتان ضعیف رفتار میکنید،
– به دوستانتان میگویید که برای چه شرکت کسالتباری کار میکنید،
– روز به روز پسرفت میکنید،
– لحظات مثبت و سازندهٔ کمتری دارید.
ورای دنیای کار، اگر در قلمرو نقاط قوت نباشید، عوارض جدّیتری گریبانگیر سلامتی و روابط شماست. و پژوهش گلاپ نشان داده که چقدر روش توانایی- محور، اعتمادبهنفس، جهتگیری، امید، و مهرتان را نسبت به دیگران افزایش میدهد. با این حساب، چرا مردم با این روش زندگی نمیکنند؟ مشکل عمده این است که بیشتر افراد یا نقاط قوّت خود را نمیدانند یا قادر به توصیف آنها نیستند.
درونمایههای نقاط قوّتتان
«بیشتر مردم تصور میکنند میدانند در چه کارهایی توانایی دارند. آنها اغلب در اشتباهند… باری، شخص تنها با تکیه بر نقاط قوّتش به موفّقیت میرسد.»
– استاد کسبوکار پیتر دروکر(۱۰) (۲۰۰۵-۱۹۰۹)
در اواسط دهه ۱۹۶۰، پدر روانشناسی توانایی- محور و آخرین استاد من، دن کلیفتون، دریافت که ما «زبانهای» بیشماری برای توصیف اینکه نقص مردم چیست داریم. علاوه بر برچسبهای غیررسمی که مردم اطراف ما به کار میبرند، رشته روانشناسی هم کتاب راهنمای تشخیص اختلالات روانی را دارد که یکی از روانشناسان طراز اول بهعنوان کاتالوگی مفصل راجع به اینکه مشکل مردم چیست میداند. دنیای کسبوکار نمونههای بیشماری برای توانمندسازی مالی ارائه میدهد که بیشتر آنها به توصیف اینکه چه روشهایی کارساز نیست میپردازند (اگرچه این برچسبها در لفافههایی چون «قلمرو پیشرفت» پیچیده شده باشند).
در سال ۱۹۹۸ کلیفتون در تلاش برای آغاز گفتوگوهایی که مرکزیت آنها نقاط قوت مردم به جای نقص آنها بود، تیمی از دانشمندان را گرد هم آورد تا به هدف بلندپروازانهٔ شکلگیری زبان مشترکی برای نقاط قوّت دست یابد. این تیم به اشخاص و سازمانهایی نیاز داشت که اصطلاحات خاصی برای وصف آنچه افراد خوب انجام میدهند، داشته باشد. بنابراین ما پایگاه دادهمان را که در آن زمان بیش از ۰۰۰/ ۱۰ مصاحبهٔ توانایی- محور بود جمعآوری کردیم، و در دادهها برای یافتن الگوهایی جستجو کردیم. ما پرسشهای بهخصوصی را که در مطالعهمان روی فروشندگان، مدیران اجرایی، معلمان، دکترها، وکلا، دانشآموزان، و پرستارهای موفّق به آنها برخورده بودیم، مورد بررسی قرار دادیم. از این رهگذر، توانستیم ۳۴ درونمایهٔ استعداد را که در دادهها مشترک بودند شناسایی کنیم. آنگاه نخستین نسخهٔ ارزیابی نقاط قوت کلیفتون را برای اندازهگیری این استعدادهای ممتاز بسط دادیم.
این ۳۴ درونمایه، ثمرهٔ سختترین تلاش ما برای ایجاد زبانی مشترک یا طبقهبندی نقاط قوّت است. ما بههیچوجه مدعی نیستیم که این بررسی تمامعیار است. صدها درونمایه جزئیتر نیز وجود داشت که ما در این طبقهبندی لحاظ نکردیم. با اینحال، میخواستیم این زبان را طوری طراحی کنیم که بهکارگیری آن توسط گروههای کاری، خانوادهها، و دوستان راحت باشد.
آنچه سیستم ارزیابی استعداد کلیفتون اندازه میگیرد، در حقیقت نقاط قوت است نه قدرت. اما هدف غایی، ساختن قدرت واقعی است و استعداد تنها یکی از اجزاء سازندهٔ این فرمول است. در این کتاب هیچ سؤالی در مورد تحصیلات رسمی، مدارک، یا رزومهٔ شما وجود ندارد. در مورد مهارتهای شما نیز سؤالی پرسیده نمیشود. مهم نیست که شما اصول اصلی رانندگی، یا استفاده از نرمافزاری خاص یا فروش محصولی خاص را بلد باشید. ما دریافتهایم که درحالیکه این موارد حائز اهمیتاند، دانش و مهارت، به همراه تمرین زمانی مثمرثمر هستند که تقویتکنندهٔ استعدادهای ذاتی ما باشند.
نحوهٔ دستیابی به قدرت
گرچه اشخاص با گذشت زمان تغییر میکنند و شخصیت ما تعدیل میگردد، اما دانشمندان معتقدند که ویژگیهای اصلی شخصیتی، احساسات، و علایقمان طی دوران بزرگسالی تقریباً ثابت است. پژوهشهای جدیدتر نشان میدهند که اساس و بنیان شخصیت ما حتی در سنین پایینتر از آنچه تصوّر میکردیم قابلمشاهده است. پژوهش جالب طولانیمدتی که طی ۲۳ سال روی ۱۰۰۰ کودک در نیوزیلند انجام شد، نشان داد که شخصیت آنها در سن ۳ سالگی شباهتهای قابلتوجهی به ویژگیهای شخصیتی گزارششده در مورد این اشخاص در سن ۲۶ سالگی دارد.
این یکی از دلایلی است که باعث شده سیستم ارزیابی نقاط قوت کلیفتون اجزایی از شخصیت شما را اندازه بگیرد که احتمال تغییرشان کمتر است، یعنی استعدادهایتان.
دانش، مهارت، و تمرین هم بخشهای مهمی از موازنهٔ قدرت هستند. اگر حقایق اساسی در ذهنتان و مهارتها در دسترستان نباشد، استعداد بکر، دستنخورده خواهد ماند. خوشبختانه افزودن دانش و مهارت به گنجینهٔ شما کار آسانی است. همیشه میتوانید دورهای برای فراگیری اصول مسائل مالی بگذرانید یا چگونگی استفاده از نرمافزار جدیدی را بیاموزید. تبدیل استعدادهایتان به قدرت واقعی هم مانند افزایش توان و قدرت فیزیکی، نیازمند مهارت و کار سخت است. مثلاً اگر به طور ذاتی پتانسیل داشتن بازوهای ماهیچهای بزرگ داشته باشید، اما به طور منظم تمرینهای لازم را انجام ندهید، ماهیچههایتان رشد نخواهد کرد. بااینحال، اگر به اندازهٔ فردی که پتانسیل ذاتی در این زمینه ندارد تمرین کنید، احتمالاً به نتیجهٔ خیلی بهتری دست خواهید یافت.
اما افزودن به استعداد خام داستان دیگری است. گرچه میتوان با تمرین و مهارت زیاد به استعدادی که در وجودمان ذاتی و قابلتوجه نیست افزود، پژوهش ما نشان میدهد که شاید این بهترین استفادهای که میتوانیم از زمانمان داشته باشیم، نباشد. درعوض دریافتهایم که موفّقترین افراد با استعدادی غالب آغاز کرده و سپس مهارت، دانش، و تمرین به آن میافزایند. با این کار، استعداد دستنخوردهٔ آنها به مثابهٔ تکثیرکننده عمل میکند.
این موضوع دوباره توجه ما را به رودی روتیگر، نمونهٔ کلاسیک سختکوشی در عین فقدان استعداد ذاتی جلب میکند که توانست به سطح مقدماتی توانش برسد. فرض میکنیم رودی از ۱ تا ۵ امتیاز، در سرمایهگذاری امتیاز ۵ (زمانی که صرف تمرین و کسب دانش و مهارت کرد)، و در استعداد امتیاز ۲ را کسب کرده است. بنابراین بیشترین پتانسیل او برای دستیابی به قدرت در این زمینه تنها ۱۰ (۲×۵) بوده است، گرچه امتیازش را در سرمایهگذاری بالاترین امتیاز ممکن در نظر گرفتیم. احتمالاً رودی همتیمیهایی داشته که این امتیازدهی برایشان برعکس بوده – دارای امتیاز ۵ در استعداد و ۲ در صرف زمان بودهاند- که به وضوح اتلاف استعداد آنها را نشان میدهد. هر از گاهی، شما شاهد ظهور بازیگرهایی مثل بازیگر سابق نتردام، جو مونتانای بزرگ، هم میشوید که استعداد ذاتی خارقالعادهاش را با تلاش سخت و استفاده از فرصتهای سازنده به کاربست. این ترکیبِ امتیاز ۵ در هر دو زمینه – که در مقایسه با امتیاز ۱۰ رودی، امتیاز ۲۵ حاصل آن میشود- همان چیزی است که میتواند فرد را به سطحی کاملاً متفاوت ارتقا دهد.
حتی اگر بپذیریم که هر فردی با دیگری متفاوت است، که همینطور هم است، اما ما به این دیدگاه سرنوشتساز توجهی سطحی داریم. وصف مهارتهایی که کسب کردهایم کار نسبتاً سادهایست، اما بیشتر ما در توصیف استعدادهای ذاتیمان درمیمانیم. اگر برای شما سخت است که استعدادهایتان را برشمرید، قدمی به عقب بازگردید. آنگاه میبینید که همهٔ استعدادها یک نقطه مشترک دارند. یک درونمایه که آنها را به هم متصل میسازد. برخی استعدادها – مثل گرایش ذاتی به در میان گذاشتن افکار خود با دیگران، خلق داستانهای دلنشین، و یافتن کلمهٔ مناسب- به طور مستقیم با ارتباطات اجتماعی مرتبط است. این همان چیزی است که آنها با هم در آن مشترکند – درونمایهشان. بنابراین برای آغاز تفکر و صحبت راجع به آنها، میتوانیم آنها را استعدادهای ارتباطی بنامیم. استعدادهای دیگر مثل وابستگی طبیعی، حس تعهّد، و اجتناب از بهانهها، درونمایهٔ مسئولیتپذیری دارند. بنابراین، آنها را استعدادهای مسئولیتپذیری مینامیم. این زبان درونمایهای، نقطهٔ آغازی است برای کشف استعدادهایمان و حتّی دانستن پتانسیلهایمان برای قدرت.
مدیریت ضعفها
هر شغلی که داشته باشید، اینکه بدانید نقاط ضعفتان چیست به شما کمک میکند. این مسأله بهخصوص زمانی صادق است که شغل شما، شما را به آن سمت سوق دهد و آنگاه است که نقاط ضعفتان باعث شکست شما میشود. همینطور که توصیف ۳۴ درونمایه را میخوانید، ببینید که میتوانید زمینههایی را که در آنها مستعد نیستید و پتانسیل کمی برای ایجاد توانایی دارید، شناسایی کنید. در بسیاری موارد، آگاهی از زمینههای کمبود استعداد به شما کمک می کند که از موانع اصلی اجتناب کنید.
وقتی تصدیق کنید که مثلاً در مدیریت جزئیات قوی نیستید، درهایی برای کارکردن روی آن استعداد ضعیف باز میشود. اولین پرسشی که باید از خود بپرسید این است که آیا لازم است در زمینهٔ ضعفتان وقت بگذارید یا خیر. اگر برایتان ممکن است که تنها از انجام کارهایی که حول محور جزئیات میچرخند اجتناب کنید، از این زمینه دوری کنید. البته، بیشتر ما آنقدر در ناز و نعمت نیستیم که به همین سادگی فقط به خاطر اینکه در کاری استعداد ذاتی نداریم از انجام آن دست بکشیم. وقتی مجبور باشید با جزئیات سروکار داشته باشید، شاید لازم باشد برنامهای پیاده کنید که بتوانید به ضعفتان فائق آیید. اگر ادارهٔ برنامهٔ روزانهتان جزء موارد پرجزئیاتی است که از آن میترسید شما، از استفاده از برنامهریز روزانه گرفته تا تقویم الکترونیکی، چند انتخاب دارید.
روش دیگر این است که با شخص دیگری شراکت کنید که در مواردی که شما استعداد ندارید، استعداد بیشتری دارد. مثلاً، درونمایهٔ دربرگیرنده(۱۱)، زمینهای است که من در آن استعداد کمتری دارم. افرادی که در این زمینه استعداد دارند، این توانایی را دارند که در کار گروهی همهٔ افراد را در انجام کاری درگیر کنند و مطمئن شوند که همهٔ افراد سهمی در انجام کار دارند. از سوی دیگر، من بدون توجه به اینکه همه اعضا در کار گروهی درگیرند، برای تشکیل گروه عجله میکنم، و در موارد بسیاری این مسأله باعث میشود که افراد احساس طردشدگی و مورد بیتوجهی قرار گرفتن کنند. بنابراین، تصمیم گرفتم با همکارم آماندا که با استعداد دربرگیرنده قوی، گروه را رهبری میکند شراکت کنم. او به من کمک میکند که در مورد شرکت دادن همهٔ افراد در کار فکر کنم، امری که تابهحال به آن توجهی نداشتم. این مسأله به ما کمک کرد که استعدادهای نهان افراد را شناسایی کنیم و تیم قویتری بسازیم.
نقاط کور
این مسأله هم مهم است که سعی کنید «نقاط کوری» که ماحصل استعدادهایتان است را بیابید. مثلاً، از میان ما افرادی که در فرماندهی قوی هستند ممکن است از آسیبی که به هشیاریشان وارد شده آگاهی نداشته باشند، چرا که هر روز برای انجام شدن کارها متحمّل فشار زیادی میشوند. یا افرادی که استعداد یکپارچگی(۱۲) آنها غالب است ممکن است آنقدر روی یکپارچه نگاه داشتن مراحل کار تمرکز کنند که برونداد یا هدف نهایی را بهکلی فراموش کنند.
با این حساب، گرچه استعدادهایمان در وحلهٔ نخست در جهت پیشرفت ما عمل میکنند، ممکن است گاهی فعالیتهای ما را از مسیر خود خارج کنند. در بخش ۲، ۱۰ ایده برای توانایی انجام کارهایی که با هر یک از ۳۴ درونمایه دارید، ارائه میشود. بسیاری از این کنشها وقتی برای یافتن نقاطکوری که محصول استعدادهای مسلط شما هستند تلاش میکنید، به شما کمک میکنند. هدف این است که از پتانسیلها و ضعفهایتان آگاهی یابید.
راهنمای توسعه، ارزیابی، و پایگاه اینترنتی
تحلیل میلیونها مصاحبهٔ نقاط قوّت کلیفتون این فرصت را در اختیار ما قرار داده که ارزیابی را به نسخهای حتی سریعتر و با دقت بالاتر ارتقا دهیم. ما همینطور سعی کردهایم بینشهای نوینتری از صدها موردی که ارزیابی کردهایم به دست آوریم.
گرچه ۳۴ درونمایه ما را یاری میدهد که به توصیف میزان زیادی از ناپایداریهای استعداد بشر دست یابیم، تفاوت ویژهای برای شخصیتهای منحصربهفرد قائل نمیشود. درحالیکه ممکن است استعداد فراگیر در صدر پنج درونمایهٔ بالاتر شما و برخی دوستانتان قرار گیرد، امتیازهای برتر آن استعدادها و چگونگی ابراز آنها به میزان زیادی از شخصی به شخص دیگر متفاوت است: ممکن است یکی از شما مسألهای را از مطالعهٔ چند کتاب در ماه یاد بگیرید، درحالیکه دیگری در درجه نخست با تمرین عملی کار فرا گیرد، و دوستی دیگر آنچه میخواهد را با کنجاوی بیحدّوحصرش و جستجوگری یاد بگیرد.
برای اینکه به شما کمک کنیم در سطحی خاصتر و فردیتر به استعدادهایتان بیاندیشید، بیش از ۵۰۰۰ بینش نقاط قوت اضافه کردهایم. این بینشها بر اساس ادغام پاسخهای فردی شما در طول ارزیابی، بررسی عمیقی در اختیار شما قرار میدهند که بدانید چگونه هر یک از پنج درونمایهٔ برتر شما در زندگیتان نقش ایفا میکند. علیرغم توصیف درونمایههای مشترک مربوط به ارزیابی اصلی، که برای همه یکسان است، توصیفاتی که در گزارش بهروزرسانیشده ارزیابیِ نقاط قوت کلیفتون شما وجود دارد شخصیت شما را به شیوهای مخصوص وصف میکند.
برای دستیابی به این توصیفهای درونمایهای که بهشدّت سفارشی هستند، ما همهٔ پاسخهای شما را با این ۵۰۰۰ بینش نقاط قوت اضافی با دادهای انبوه مقایسه میکنیم و سپس توصیفهای درونمایهای شما را بر اساس آنچه بیشتر از همه نمایندهٔ شخصیت شماست میسازیم. علیرغم ۵ درونمایهٔ اصلی استعداد شما، که احتمالاً با استعدادهای افرادی که میشناسید مشترک است و در شکلدهی زبان مشترک تأثیر بسزایی دارد، بینشهای نقاط قوت تنها ویژگیهایی از شما را روایت میکند که فقط منحصر به شماست.
افکار شکافنده
احساسات و استعدادهای ذاتی ما – کارهایی که واقعا دوست داریم انجام دهیم- در سرتاسر زندگی ما وجود دارند. اما در بیشتر مواقع، استعدادهایمان دستنخورده و بکر باقی میمانند. یک بار مارک تواین مردی را توصیف کرد که پس از مرگش سَنت پیتر را در دروازهٔ بهشت ملاقات کرده بود. او که میدانست سنت پیتر خیلی خردمند است، از او سؤالی پرسید که در تمام زندگیاش به آن اندیشیده بود.
او گفت: «سنت پیتر، من سالهای سال به تاریخ ارتش علاقه داشتهام. بهترین ژنرال همه اعصار چه کسی بوده؟»
سنت پیتر فوراً جواب داد: «چه سؤال سادهای. همان آقایی که آن طرف ایستاده.»
مرد حیرتزده پاسخ داد: «شاید اشتباه میکنید. من او را روی زمین میشناختم. او که فقط کارگری عادی بود.»
سنت پیتر با اطمینان جواب داد: «درست است دوست من. اگر ژنرال میبود، بهترین ژنرال تمام اعصار میشد.»
این داستان حقیقتی را آشکار میکند که شوربختانه خیلی متداول است. افراد بسیار زیادی تمام زندگی خود را در مسیری اشتباه، بدون شناخت بزرگترین استعدادها و پتانسیلهایشان سپری میکنند.
به همین دلیل است که نه تنها ضروری است هرچه زودتر نقاط قوّت خود را کشف کرده و توسعه دهید، بلکه باید به افراد اطرافتان هم یاری رسانید به استعدادهای ذاتی خود بپردازند. چه به دوستی خوب کمک کنید به این درک برسد که توانایی ذاتی دستیابی به ایدههای جدید را دارد، چه به همکارتان کمک کنید در کارش جایگاهی بیابد که با استعدادهایش هماهنگی بیشتری داشته باشد، چه کودکی را به این درک برسانید که حس رقابتجویی او بیش از آنکه مانعش باشد میتواند موهبتی در زندگی او باشد، همه و همه آغازی برای ایجاد تغییر در دنیای اطراف شماست. هر انسانی استعدادهایی دارد که تنها در انتظار آشکار شدن هستند.
بخش ۲ (به کاربستن نقاط قوّتتان) برای هر یک از ۳۴ درونمایه توصیفی استاندارد، نمونههایی که نشان میدهد درونمایه چگونه است، راهکارهایی برای عمل به آنها، و پیشنهادهایی برای چگونگی کار با افرادی که در آن زمینه استعدادی قوی دارند، ارائه میدهد. به خاطر داشته باشید که هدف ارزیابی نقاط قوّت کلیفتون این نیست که به شما توانایی تزریق کند. ارزیابی تنها شما را یاری میکند زمینههایی را که در آنها بیشترین پتانسیل را برای رشد نقاط قوّت دارید بشناسید.
۳۴ درونمایه و راهکارهایی برای عمل
عملگرا
بهدستآورنده
انعطافپذیری
تحلیلگر
سازماندهنده
اعتقاد
فرماندهی
ارتباطی
رقابتجو
پیونددهندگی
یکپارچهساز
زمینه
تدبیری
توسعهدهنده
نظم
همدلی
تمرکز
آینده نگر
توازن
اندیشهپردازی
دربرگیرنده
فردگرایی
درونداد
تعقل
یادگیرنده
کمالگرا
مثبتنگری
ارتباطدهنده
مسئولیتپذیری
ترمیمکننده
اطمینان به خود
اهمیت
روشمندی
دلبری
بخش ۲: به کار بستن نقاط قوّتتان
عملگرا(۱۳)
«کی میتوانیم شروع کنیم؟» این سؤالی تکراری در زندگی شماست. شما برای وارد عمل شدن بیصبرید. شاید بپذیرید که تحلیل، کاربردهای خودش را دارد، یا بحثوگفتگو گاهی میتواند نتایج باارزشی به بار بیاورد، اما از ته دلتان میدانید که تنها عمل واقعی است. تنها عمل است که باعث میشود وقایع محقّق شوند. تنها عمل باعث انجام گرفتن کار میشود. وقتی تصمیمی گرفته میشود، نمیتوانید وارد عمل نشوید. ممکن است دیگران نگران این باشند که «هنوز چیزهایی هست که ما نمیدونیم.» اما این برای شما بازدارنده نیست. اگر این تصمیم را گرفته باشید که از این سر شهر به آن سر شهر بروید، شما میدانید که سریعترین راه برای رسیدن این است که چراغراهنمایی را پس از چراغراهنمایی دیگر پشت سر بگذارید. منتظر نمینشینید تا همه چراغها سبز شود. از این گذشته، در دیدگاه شما، عمل و تفکر در نقطهٔ مقابل هم نیستند. در واقع، شما با راهنمایی درونمایهٔ عملگرایتان معتقدید که عمل بهترین ابزار برای فراگیری است. تصمیم میگیرید، به آن عمل میکنید، به نتیجه آن توجه میکنید و فرا میگیرید. این یادگیری واکنش بعدی و بعدتر شما را رقم میزند. اگر چیزی نداشته باشید که به آن واکنش نشان دهید چطور میتوانید رشد کنید؟ خوب، شما معتقدید که نمیتوانید. باید خودتان را به بوته عمل بسپارید. باید قدم بعدی را بردارید. این تنها راهی است که تفکر شما را آماده و آگاه نگاه میدارد. جان کلام این است: شما میدانید که نه با آنچه میگویید و نه با آنچه میاندیشید قضاوت نمیشوید، بلکه با آنچه انجام میدهید مورد قضاوت قرار میگیرد. این شما را نمیترساند، شما را خشنود میکند.
عملگراها اینگونه هستند:
جین، راهب بندیکتی: «وقتی در دهه ۱۹۷۰ رئیس دِیر بودم، با کمبود انرژی مواجه شدیم و هزینههایمان سر به فلک کشید. ما صدوچهل آکر(۱۴) زمین داشتیم و من هر روز در طول زمین قدم میزدم و به این میاندیشیدم که برای حل این مشکل کمبود انرژی باید چهکار کنیم. ناگهان این فکر به ذهنم رسید که وقتی آن همه زمین داریم باید چاه نفت خودمان را حفر کنیم، و همین کار را هم کردیم. صدهزار دلار برای حفر چاه هزینه کردیم. اگر تا به حال چاه نفت حفر نکرده باشید، احتمالا آنچه را من نمیدانستم شما هم نمیدانید: اینکه باید هفتادهزار دلار هزینه کنید فقط برای اینکه ببینید در مِلکتان نفت دارید یا نه. بنابراین آنها زمین را حفر کردند و با دوربینی ارتعاشی بررسی کردند و به من گفتند که یک استخر نفت دارم. اما آنها نمیدانستند اندازه استخر چقدر است و همینطور نمیدانستند که فشار کافی برای بالا آوردن نفت وجود دارد یا خیر. آنها گفتند “اگر سیهزار دلار دیگه خرج کنی، سعی میکنیم چاه رو آزاد کنیم. اگر هم نمیخواهی، سرپوش چاه رو میگذاریم، همون هفتادهزار تا رو میگیریم و از اینجا میریم.” بنابراین سی هزار دلار آخر را پرداختم و خوشبختانه، نفت بالا آمد. این قضیه مربوط به بیست سال پیش است و هنوز از چاه نفت میکشیم.»
جیم، پیمانکار: «بعضیها بیصبری من را به حساب این میگذارند که نمیخواهم به نصیحتها گوش کنم. چیزی که همیشه میگویم این است: “میخوام بدونم کی قراره به دیوار برخورد کنم، و باید به من بگین که چقدر درد داره. امّا اگر به هر حال تصمیم گرفتم برم تو دیوار، دلیلی نداره شما نگران باشین. شما کارتون رو انجام دادین. من فقط میخواستم که خودم هم تجربش کنم.”»
راهکارهایی برای عمل
* کارهایی بیابید که در آنها میتوانید خودتان تصمیم بگیرید و بر اساس تصمیمتان عمل کنید. بهخصوص دنبال موقعیتهای تغییر و شروع باشید.
* در محل کار، اطمینان حاصل کنید که مدیرتان کار شما را بر اساس نتیجهٔ قابلاندازهگیری ارزیابی کند نه روند کارتان. روند کار همیشه جالب نیست.
* شما میتوانید فوراً به ایدههای خلاقانهتان جامهٔ عمل بپوشانید. در جستجوی افراد با ایدههای خلاقانه و درجه یک باشید و آنها را یاری کنید ایدههایشان را از نظریهٔ ذهنی به عمل واقعی تبدیل کنند.
* قلمروهایی را که با بحث کنار رفتهاند، یا موانع سدّ راه آنها شده است را بیابید. با ساختن طرحی به بنبستها پایان دهید تا حرکت آغاز شود و دیگران را به حرکت وا دارید.
* شما از تجربهٔ حقیقی بیش از بحثهای قطعی یاد میگیرد. برای رشد کردن، آگاهانه خود را در معرض تجربههای چالشبرانگیز قرار دهید که استعداد، نقاط قوّت، و دانش شما را در بوتهٔ آزمایش قرار میدهد.
* به خاطر داشته باشید که گرچه سرسختی شما قدرتمند است، برخی را میترساند. استعداد عملگرای شما وقتی اعتماد و وفاداری دیگران را داشته باشید، کارآمدتر خواهد بود.
* تأثیرگذارترین تصمیمگیرندهها را در سازمانتان شناسایی کنید. با هر کدام دستکم سه ماه یکبار نهار صرف کنید و ایدههایتان را در میان بگذارید. آنها میتوانند شما را در بهکار انداختن ایدههایتان کمک کنند و با تدابیر انتقادی در هرچهبهتر به عمل درآمدن ایدهها شما را یاری کنند.
* بهراحتی میتوانید به ایدهها و طرحهای دیگران انرژی ببخشید. با افراد متمرکز، آیندهنگر، پرراهکار، و تحلیلگر شراکت کنید که جهتگیریها و طرحهای خود را با عملگری شما درهم آمیزند و به این وسیله شانس خود را برای توافق عام بالا برید و از حمایت دیگران از طرح بهره ببرید. با این کار، همدیگر را کامل میکنید.
* دلایل اینکه چرا باید با درخواستهایتان برای وارد عمل شدن موافقت شود را به زبان آورید. در غیر اینصورت دیگران شما را به عنوان فردی بیصبر کنار میگذارند و برچسب «آماده، هدف، آتش» را به شما میزنند.
* شما این نقطهٔ قوّت را دارید که دیگران را به حرکت وادارید. در بهکارگیری استعداد عملگرتان روشمند و خردمند باشید. بهترین زمان، مکان، و فردی که میتوانید تأثیر باارزشتان را به او وارد کنید کی، کجا، و چه کسی است؟
کار با افرادی که استعداد عملگرا دارند
* به افراد عملگرا بگویید که میدانید آنها میتوانند به افکار جامهٔ عمل بپوشانند و ممکن است در مواقع حساس به کمک آنها نیاز پیدا کنید. توقعات شما در آنها ایجاد انرژی میکند.
* وقتی عملگراها شکایت میکنند، با دقت گوش دهید. شاید چیزی بیاموزید. سپس با صحبت در مورد ابتکارهای جدیدی که آنها میتوانند رهبری کنند یا بهبودهای جدیدی که آنها میتوانند در کار به وجود آورند از حمایت آنها برخوردار شوید. بدون معطلی این کار را انجام دهید، زیرا اگر نارضایتی آنها ادامه یابد، دردسر راه میاندازند.
* از افراد عملگرا بپرسید تیمِتان چه اهداف یا پیشرفتهای جدیدی نیاز دارد. سپس به آنها کمک کنید دریابند خودشان چه قدمهایی میتوانند برای نزدیک شدن به این اهداف بردارند.
بهدستآورنده(۱۵)
درونمایهٔ بهدستآورنده به تبیین پویایی شما کمک میکند. بهدستآورنده نیاز همیشگی برای موفقیت را توصیف میکند. احساس میکنید گویی هر روز از صفر شروع میشود. تا پایان روز باید به چیزی ملموس دست یافته باشید که در مورد خود حسّ خوبی داشته باشید. منظور از «هر روز» تکتک روزها، چه روزهای کاری و چه روزهای تعطیل و آخر هفتههاست. مهم نیست چقدر احساس نیاز به یک روز استراحت داشته باشید، اگر آن روز بدون دستاورد خاصی هر چند کوچک بگذرد، احساس نارضایتی خواهید داشت. شعلههای آتشی در درون شما زبانه میکشد. آتش، شما را ترغیب میکند بیشتر تلاش کنید و بیشتر به دست آورید. پس از هر دستاورد، آتش لحظهای ضعیف میشود. اما خیلی زود دوباره افروخته میشود، و شما را به سمت دستاوردهای بعدی سوق میدهد. نیاز پایانناپذیر شما برای موفقیتها و دستاوردها شاید منطقی نباشد. حتی ممکن است این نیاز روشن نباشد، اما همیشه با شما خواهد بود. شما در مقام بهدستآورنده، باید بیاموزید که با این نوای نارضایتی زندگی کنید. این ندا مزیتهایی هم دارد. برای شما انرژی لازم برای ساعتها کارکردن بدون ازکوره در رفتن و وا زَدن را فراهم میکند. آن همان تکانی است که همیشه میتوانید برای آغاز کارهای جدید و مواجهه با چالشهای جدید رویش حساب کنید. همان ذخیرهٔ قدرتی که باعث میشود سرعت را تنظیم کنید و سطوح بازدهی را در شغلتان تعریف کنید. همان درونمایهای که کمکتان میکند به حرکت ادامه دهید.
بهدستآورنده اینگونه است:
ملانی، پرستار اورژانس: «باید هر روز امتیازهایی به دست آورم تا احساس موفقیت کنم. امروز فقط نیم ساعت اینجا بودم، اما شاید ۳۰ امتیاز تا الان کسب کردهام. برای اورژانس تجهیزات سفارش دادم، تجهیزات را برای تعمیر فرستادم، ملاقاتی با سرپرستارم داشتم، و با منشیام برای بهبود دفترچه کامپیوتریمان برنامهریزی کردیم. بنابراین از لیست ۹۰ موردیام، ۳۰ مورد را به انجام رساندهام. الان خیلی حسّ خوبی در مورد خودم دارم».
تد، فروشنده: «پارسال از میان سیصد فروشندهٔ شرکت، من فروشندهٔ سال شدم. روز بعدش خیلی احساس خوبی داشتم، اما آخر هفته انگار هیچ اتفاقی نیافتاده بود. دوباره به نقطهٔ صفر برگشته بودم. گاهی آرزو میکنم بهدستآورنده نبودم، چون این من را از یک زندگی متعادل دور میکند و به سمت دلمشغولی و وسواس میکشاند. قبلا تصوّر میکردم میتوانم خودم را تغییر دهم، اما اکنون میدانم که فقط با این شیوه سرحال هستم. این درونمایه در حقیقت شمشیری دو لبه است. از سویی به من کمک میکند به اهدافم دست یابم؛ اما از طرف دیگر، ای کاش میتوانستم هرگاه اراده کردم آن را روشن و خاموش کنم. اما مسأله این است که نمیتوانم. میتوانم آن را در دست بگیرم و با تمرکز روی کسب موفقیت در همه بخشهای زندگیام، مانع دلمشغولیهای کاری شوم.»
سارا، نویسنده: «این درونمایه عجیب است. در درجه اول خوب است، چون آدم همیشه در جستجوی چالش خواهد بود. از سویی هم هیچگاه احساس نمیکنید به هدفتان رسیدهاید. شاید باعث شود در کل زندگیتان با سرعت ۷۰ مایل در ساعت از سربالایی بالا روید. هرگز استراحت نمیکنید، چون همیشه کارهای بیشتری برای انجام دادن هست. اما روی هم رفته، فکر میکنم من ترجیح میدهم آن را داشته باشم. من اسمش را «بیقراری ماورایی» میگذارم و اگر به من این حس را میدهد که فقط صاحب چیزی هستم که در زمان حال دارم، خوب بدهد. میتوانم با آن کنار بیایم.»
۵ نقطه قوت خود را بشناسید
نویسنده : تام راث
مترجم : مریم بردبار
اشر: انتشارات کتیبه پارسی
تعداد صفحات : ۱۶۹ صفحه
این نوشتهها را هم بخوانید