راهنمای عملی گام به گام برای تمام کسانی که در آستانه جدایی یا طلاق هستند
شاید عدهای به کلی منکر پدیدهٔ طلاق سالم باشند. ولی همه میدانیم که پایانی شاد برای جدایی امکانپذیر است. پس چرا عدهای چنین تصوری دارند؟ چرا باید چنین باشد؟ یک طلاق سالم نیز الزاماً بدون تنش یا اندوه و مشکلات فردی نیست، همانطور که برنامهٔ غذایی سالم برای لاغری نیز چنین نیست. با پشتکار، ایثار و از خودگذشتگی، احساس مسئولیت و پیدا کردن روشی مناسب میتوان از امتیازهای فراوان زندگی پس از طلاق بهرهمند شد.
در طول پانزده سالی که برای Relate کار میکنم، با طلاقهای بسیاری روبهرو شدهام؛ چه پیش از طلاق، چه در خلال آن و چه پس از آن، شاهد این واقعیت بودهام که گرچه طلاق سالم مشکل است، ولی غیرممکن نیست. چه پنج سال از جدایی شما از همسرتان گذشته باشد و چه پنج دقیقه، این شمایید که باید راه رویارویی با آیندهٔ خود را انتخاب کنید. شما میتوانید در بقیهٔ عمرتان احساس شکست، خلأ، نگرانی و آزردگی داشته باشید یا تصمیم بگیرید که زخمهای طلاق را ترمیم کنید و دوباره کاملاً شاد و آسوده باشید. چنانچه همسرتان پس از سالها زندگی با شما بهطور ناگهانی ترکتان کرده باشد، شاید دوران بازگشتتان به زندگی عادی طولانیتر و عمیقتر و ناهموارتر از کسی باشد که پس از مدتی زندگی کوتاه ناخوشایند، از همسرش جدا شده است. ولی اهداف هر دو شما میتواند یکی باشد و هر دو در جهت خاصی پیش بروید، حتی اگر نقطهٔ شروع بسیار متفاوتی داشته باشید.
در قرن بیست و یکم، طلاق واقعیتی سخت و بیرحمانه است و بسیاری از مردم توان گریز از آن را ندارند. من برعکس بسیاری از مفسران اجتماعی بدبین معتقدم که اکثریت قابل توجهی از مردم برای نجات زندگی ناموفق خود سخت میکوشند. آنها طلاق را گزینهای ساده نمیدانند که بدون دلیل به آن متوسل شوند. ولی همهٔ ما انسانیم و انسانها اشتباه میکنند، در نتیجه گاهی رابطهشان به شکست میانجامد. در گذشته، مردم معتقد بودند که باید با لباس سفید به خانهٔ بخت بروند و با لباس سفید آخرت از آن بیرون بیایند، حتی اگر عشق به زندگی مشترک خود را سالها پیش از دست داده باشند. آنها به این دلیل به زندگی ناخوشایند خود ادامه میدادند که گذشتگانشان اینگونه رفتار میکردند. اما اکنون گزینهٔ طلاق به کسانی که گرفتار یک زندگی ناموفق شاد هستند، فرصتی دوباره میبخشد.
ولی افرادی که همسرشان آنها را ترک کرده است، کسانی که فکر میکردهاند زندگی خوبی دارند ولی زندگیشان به دلیل پیچیدگیهای عاطفی همسرشان از هم میپاشد، چهطور؟ اگر شما هم از این دسته افراد هستید، طلاق گزینهٔ مثبتی برای شما نیست ولی باید برای بهبود زندگی خود تصمیمی هدفمند بگیرید. در هر حال، این انتخاب شماست که چگونه این دورهٔ مخرب زندگی خود را مدیریت کنید و برای آیندهتان چه روشی در پیش بگیرید.
برخورداری از یک طلاق سالم سخت است زیرا عواطف ما اغلب رفتاری را به ما حکم میکند که برای سلامتمان زیانبخش است. ممکن است غم و اندوه بر ما غلبه کند و سبب شود در انجام کارها احساس ناتوانی کنیم. خشم به ما دستور حمله میدهد و افراد اطرافمان را میپراکند. ترس اجازهٔ خطر کردن به ما نمیدهد تا مبادا دوباره آسیب ببینیم و احساس گناه و انکار به ما میگوید که لیاقت ما بیشتر از این نیست. ولی با خواندن این کتاب کشف خواهید کرد که چگونه بر اینگونه عواطف منفی چیره شوید و دوباره ذهن خود را طوری آموزش دهید که دربارهٔ خود و آیندهٔ خود به شکلی مثبت بیندیشید.
چگونه طلاقی سالم داشته باشیم، یک کتاب عملی است. در برخی صفحات به شما پیشنهاد میشود کمی خواندن را کنار بگذارید و به انجام تمرینهایی بپردازید. این تمرینها برای کمک به شماست تا بتوانید آنچه را که در هر مرحله میخوانید و دربارهٔ خودتان مفید میدانید، یادداشت کنید. در مرحلهٔ اول کشف خواهید کرد تا چه اندازه وضعیت تازهٔ خود را پذیرفتهاید، چه آن را دوست بدارید و چه ندارید. مرحلهٔ دوم به شما نشان میدهد که احساسات ناخوشایندی همچون غم، ترس، خشم، شک و پشیمانی میتواند بسیار بر شما تأثیرگذار باشد. مرحلهٔ سوم به شما کمک میکند که راهکارهایی برای رشد و حمایت شخصی خود اتخاذ کنید. در مرحلهٔ چهارم، دوستان و اقوام و دیگر شبکههای حمایتی خود را کشف میکنید. در مرحلهٔ پنجم درمییابید که چگونه با مشکلات مالی و دیگر موضوعات عملی کنار بیایید. مرحلهٔ ششم، مهارت لازم برای ارتباط با همسر سابقتان و والدین او را به شما میآموزد. مرحلهٔ هفتم این فرصت را در اختیار شما قرار میدهد که به رؤیاها و آرزوهای آیندهٔ خود بپردازید.
این کتاب، جالب و نقادانه است و نمیخواهد وانمود کند که طلاق کاری راحت است یا با این هفت مرحله، نیروانا خواهید شد و به سعادت ابدی دست خواهید یافت. ولی به شما نشان میدهد که طلاق نقطهٔ چرخشی در زندگی شماست، زمانی که میتوانید همه چیز را همانگونه که هست تحمل کنید و تصمیم بگیرید که میخواهید در چه راهی گام بردارید. میدانم که این یک گفتهٔ کلیشهای وحشتناک است ولی طلاق واقعاً «فرصتی برای یادگیری» شماست و شما این قدرت را دارید که آموزش تازهٔ خود را برای بهتر کردن زندگی خود به کار بگیرید.
مرحلهٔ اول: پذیرش واقعیت موقعیت خود
پیش از آغاز این مسیر تازه باید بدانید که از کجا میخواهید شروع کنید. اولین مرحله به شما کمک خواهد کرد تا این واقعیت را بپذیرید که زندگی مشترکتان به پایان رسیده است و تمام واقعیت را قبول کنید. علاوه برآن، این فرصت را خواهید یافت که تکلیف خود را با برخی سیستمهای دفاعی که شاید مانع حرکت شما به پیش میشود، روشن کنید و دقیقاً بفهمید چه چیزی در رابطهٔ شما اشتباه بوده است و سرانجام به مسئولیتهای عملی، اجتماعی و عاطفی گذشته، حال و مهمتر از همه، آیندهٔ خود فکر کنید.
فصل ۱. پذیرش خاتمهٔ زندگی مشترک
تمام افرادی که رابطهشان پایان مییابد، نخست احساس پوچی میکنند. چه شما این تصمیم را گرفته باشید و چه این تصمیم به شما تحمیل شده باشد، وقتی بالاخره به شما میگویند «تمام شد»، احتمالاً احساس حقارت میکنید. احساساتی چون بهتزدگی، خلأ و میخکوب شدن، واکنشهایی عادی به واقعهای کوبنده و فاجعهآمیز است. چه این رخداد یک تراژدی جهانی مثل سونامی یا زمینلرزه باشد و چه یک تراژدی شخصی ناشی از داغدیدگی، معمولیترین واکنش انسان بهتزدگی است. ما احساس حیرت، سردرگمی و میخکوب شدگی پیدا خواهیم کرد؛ مانند همان مثل معروف خرگوشی که در مقابل نور چراغ اتومبیل قرار میگیرد.
کسانی که تصمیم میگیرند به رابطهٔ خود پایان دهند نیز به ویژه در مقابل واکنش خودشان میخکوب میشوند. تصمیم به جدایی شاید برای آنها بسیار سخت و بیمعنی باشد اما گرچه از قطع رابطهٔ خود مطمئن هستند و پایان آن را پیشبینی میکنند، به هرحال شوکه میشوند و این حالت میتواند بسیار حاد باشد.
البته کسانی نیز هستند که قطع رابطه برایشان مایهٔ آسودگی است ولی حتی در چنین مواردی نیز برخی احساسات سخت و گیج کننده بروز میکند که باید با آنها کنار آمد. ما به قدری از خود برای رابطهمان مایه میگذاریم که اغلب تا وقتی که خاتمه نمییابد، با تمام مسائل روبهرو نمیشویم و درنمییابیم که چهقدر نسبت به هم احساس وظیفه میکردیم و وابسته بودهایم.
شاید این مسائل، شامل کارهایی عملی مثل مسئولیتهای مالی و امور منزل و مسائل عاطفی همچون علاقهٔ مشترک به فرزندان یا دیگر اعضای خانواده باشد. ممکن است هر دو از یک زندگی اجتماعی پرتکاپو لذت میبردید، یا به یک سرگرمی و هدف مشترک برای آینده فکر میکردهاید. حتی اگر در سالهای اخیر نیز چندان به هم نزدیک نبودهاید، باز دنیای شما در هم تنیده شده است. جدا کردن این دنیاها تجربهای دردناک است. در نتیجه وقتی دوران سردرگمی و شوک میگذرد، بسیاری از ما به جای اینکه با مسئله برخوردی عاطفی داشته باشیم که انجام آن ضروری است، به دنیای امن و راحت فراموشی و بیخبری و انکار فرومیرویم.
انکار یک واکنش عادی پس از جدایی است. هر کسی وقتی واقعیت جدایی برایش روشن میشود، کمی تحلیل میرود. عدهای از ما به جای اینکه با نتیجه و پایان طلاق ـ با تمام نگرانیها و ترسهایی که دارد ـ روبهرو شویم، یک مکانیسم دفاعی برای خود مییابیم تا پشت آن پنهان شویم. وقتی دنیای ما درهم میشکند، طبیعی است که بخواهیم از خود و از تخریب عاطفی و روانیمان محافظت کنیم. بنابراین، سعی میکنیم آن تکهٔ دردناک درونمان را مثل سیبی گندیده دور بیندازیم تا آسیبی به ما نزند. ولی با این عمل بخشی از خودمان را هم از دست میدهیم و خطر اینکه آلودگی به دیگر قسمتهای زندگی ما نیز نفوذ و در درازمدت نابودمان کند، وجود دارد.
تنها راهحل صحیح این است که با درد پایان یافتن روبهرو شویم و بر آن غلبه کنیم. برای انجام این کار باید سیستمهای دفاعی فردی خود را که ناآگاهانه به خدمت گرفتهایم و مانع پذیرش تمام شدن یک رابطه میشوند، از کار بیندازیم.
شناخت سیستمهای دفاعی
سیستمهای دفاعی، معمولی و طبیعیاند. ما مثل خردسالان یاد گرفتهایم در برابر عواطف کوبنده چگونه از خودمان محافظت کنیم تا آسیب نبینیم. شاید خیلی ساده فقط چشممان را ببندیم یا انگشتمان را توی گوشمان فروکنیم تا لحظات ترسناک سپری شوند. به عنوان یک آدم بالغ، وقتی ما با مشکل یا موقعیت دردناکی روبهرو میشویم، غریزه به ما حکم میکند که چنین کارهایی بکنیم. اما خوشبختانه بیشتر ما روشهای پیچیدهتر و حتی هوشمندانهتری برای حفاظت از خودمان کشف میکنیم.
در بزرگسالان هدفمند و سالم، سیستمهای دفاعی یک راهبرد کوتاه مدت هستند که به آنها کمک میکند با موقعیتهای دشوار کنار بیایند. وقتی کمکم حالت میخکوبشدگی و بهت کاهش مییابد، سیستمهای دفاعی پشتیبان ما وارد کار میشوند و در همان هنگام سربازان عاطفی و روانی ما برای حل مشکل تجهیز میشوند. هدف این سیستم دفاعی جلوگیری از نابودی روانی است، بهویژه در مقابله با شوکهای عاطفی ناگهانی. ولی وقتی روان ما برای درک و پذیرش واقعیت فرصت داشته باشد، کمکم میتوانیم استفاد از این سیستم دفاعی را کاهش دهیم و با مشکل کنار بیاییم.
همهٔ ما وقتی با شکست در یک رابطه مواجه میشویم، از سیستم دفاعی مطلوب خود استفاده میکنیم. ما روشهایی را انتخاب میکنیم و گسترش میدهیم که احتمالاً از والدینمان برای مقابله با بحرانها یاد گرفتهایم. بسته به اینکه چهقدر این شیوهها را آموخته باشیم، میتوانیم گسترششان دهیم و حداکثر استفاده را از آنها ببریم.
واکنشهایی که در زیر خواهد آمد، روشهای دفاعی معمولی هستند که پس از اختلال در یک رابطه به کار میروند. شما ممکن است فقط در دام یکی از این موارد بیفتید یا سیستمهای دفاعی مختلفی را به کار ببرید تا با مشکلات گوناگون کنار بیایید. به فهرست آنها نگاهی بیندازید تا ببینید کدامیک در مورد شما بیشتر صدق میکند. اگر هیچیک از اینها به نظرتان آشنا نمیآید، شاید به دوران بهبود قدم گذاشتهاید و دیگر نیازی به دفاع ندارید. اگر مطمئن نیستید، با یکی از دوستان قابل اعتماد خود مشورت کنید و ببینید آیا او میتواند به شما در درک این مسئله کمک کند یا خیر.
انکار
انکار پاسخی بسیار معمولی به یک شوک است. ولی وقتی رفته رفته از شدت شوک کاسته شود و انکار همچنان ادامه پیدا کند، ممکن است به عنوان سیستم دفاعی مورد استفاده قرار گیرد. انکار با گفتههای زیر بیان میشود:
* برخواهد گشت.
* این فقط یک مرحلهٔ گذراست.
* این فقط یک جدایی موقتی است و رابطه قطع نمیشود.
انکار کننده، علیرغم دلایلی که برای مخالفت وجود دارد، نمیخواهد واقعیت را بپذیرد. عدهای در دام انکار میافتند تا پیوسته به خود اطمینان دهند یا جدایی را امری موقتی بینگارند. آنها هیچ تغییر اساسی در شیوهٔ زندگی خود نمیدهند زیرا واقعیت را باور نمیکنند. بیشتر انکارکنندگان به کمتر کسی موضوع جدایی خود را میگویند و به تعداد خیلی کمی هم به صورت محرمانه خواهند گفت که این مسئله واقعاً برایشان دردناک است و فقط در پی این هستند که این طوفان بگذرد و وضعیت به حالت عادی باز گردد.
انکار، سادهترین و روشنترین سیستم دفاعی است، اما بالاترین هزینه را دربردارد. همچنان که هفتهها به ماهها و ماهها به سالها تبدیل میشود، انکارکنندگان به ناچار با این واقعیت روبهرو میشوند که رابطه برای همیشه تمام شده است. برخورد با این واقعیت مثل تصادف با یک قطار است. آنها برای اولین بار و با تحمل بیشترین اندوه و فشار با موضوع روبهرو میشوند. بقیه ممکن است در این حالت فرو بروند که چرا اینقدر طول کشیده است تا به واقعیت طلاق برسند و چرا زودتر کار درمان خود را شروع نکردهاند.
دست کم گرفتن
دست کم گرفتن نیز کمی شبیه انکار است اما به شدت آن نیست. فردی که دست کم میگیرد، ممکن است چنین چیزهایی بگوید:
* آنقدرها هم بد نیست. من خوبم.
* من میدانم که به هرحال مؤثر واقع نمیشود، ولی تلاشم را میکنم.
* این روزها طلاق امری عادی است. با آن خوب کنار میآیم.
* به هرحال واقعاً دوستش نداشتم، بنابراین اگر برود راحت میشوم.
* هنوز هم میتوانیم با هم دوست باشیم.
این گفتهها به ظاهر واقعبینانهاند ولی صادقانه و از صمیم دل نیستند. در پشت این حرفهای کلیشهای و تکراری، وحشت مسلم کنار نیامدن با موضوع پنهان است. نقشهٔ ناخودآگاه این است: «اگر من به خودم بگویم حالم خوب است و اوضاع آنقدرها هم بد نیست، شاید بالاخره باور کنم.» شاید به نظر برسد کسی که موضوع را دستکم گرفته است، خیلی خوب میتواند خودش را سرپا نگه دارد، ولی این افراد وقتی تنها میشوند یا تحت استرس قرار میگیرند، نقابشان کنار میرود و فرومیریزند. فکر ادامهٔ رابطه به شکلی دوستانه، البته واقعبینانه است ولی اگر ادامه یابد، به مثابه راهی برای پرهیز از درد جدایی و نوعی دفاع میشود.
دستکم گرفتن مثل انکار کردن واکنشی عادی است که به فاصلهٔ کمی بعد از شنیدن اخبار بروز پیدا میکند. ولی اگر به درد و رنج به صورت کاملاً واقعی و نوعی مبارزه برای جدایی نگاه نکنید، در آینده مشکلاتی پیش میآید. شاید یکی از غمگینانهترین تأثیرات جانبی دستکم گرفتن این باشد که شخص از همراهی و همدلی دیگران محروم میشود و هنگامی با درد جدایی روبهرو میشود که کار از کار گذشته است.
بسیاری از کسانی که موضوع را دستکم میگیرند، خود را تنها مییابند و همواره باید دوستانشان را قانع سازند که رویهم رفته حالشان خوب است.
خردگرایی
خردگرایی سیستم دفاعی مورد علاقهٔ من و یکی از راههای درمانی ساده و طبیعی است که میتوان به آن متوسل شد. اگر میخواهید با مشکلات از طریق خردگرایی کنار بیایید، طرفدار کتابهای روانشناختی و خودیار هستید. دوستان شما نیز میدانند که شما خردگرا هستید زیرا مرتب چنین چیزهایی خواهید گفت:
* من در این باره فکر میکنم که چرا شریک زندگیام رفته و حدس میزنم که علتش…
* من در این باره فکر میکنم چون به نقطهٔ جدایی رسیدهام و فکر میکنم واقعاً جالب است که چگونه
* من…
شما به جای فکر کردن به احساسات، آنها را تجزیه و تحلیل میکنید. با تلاش فراوان سعی میکنید فکر کنید تا بتوانید به درک عمیقتری برسید و معنای قضیه را دریابید. شاید گریه کنید یا فریادکنان چیزی بگویید اما بیشتر مواقع ذهنتان به شدت درگیر است تا بتوانید از موضوع سردربیاورید. خردگرایی یک دفاع مطلوب در فرهنگ غرب است، جایی که با بروز عواطف به شدت مخالفت میشود. ما برای قدرت ذهن ارزش قائل هستیم و از تغییر افکار به عنوان راهی برای تعدیل عواطف خود دفاع میکنیم و گرچه تمامی دفاعها در کوتاه مدت و در برخی وضعیتها برای کنترل احساساتمان راهی کاملاً درست است، در دراز مدت باید مطمئن باشیم هیچ نکتهٔ عاطفی از نظرمان دور نمانده است که باعث بروز مشکلاتی در آینده باشد. ما باید با عواطفمان به شکل مستقیم و رودررو برخورد کنیم.
خشم
خشم یک واکنش طبیعی در برابر هر نوع فقدان و همچنین هر فقدان ارتباطی است (برای اطلاعات بیشتر در مورد خشم به فصل ۵ مراجعه کنید). اما گاهی خشم در دورهٔ آغازین رنج، به یک سیستم دفاعی تبدیل میشود و به خدمت آن درمیآید. خشم نیز مثل دیگر انواع دفاعها میتواند محافظ ما باشد تا متوجه ترس و ناامنی باشیم. افراد خشمگین در برابر هرگونه احساساتی از کوره درمیروند و عصبانی میشوند. این خشم ممکن است مستقیماً متوجه همسر سابق آنها، خود آنها و هر شخص و رویدادی باشد که گمان میکنند دلیل پایان بخشیدن به آن رابطه است. آنها چنین افکاری دارند:
* از او متنفرم
* هرگز نمیگذارم فراموش کند که با من چه کرده است
* هرگز نه خودم را میبخشم و نه…
* اگر به خاطر آن معشوق/ کار/ پول نبود، با هم خوب بودیم
خشم یک سیستم دفاعی است که به طرزی شگفتانگیز نه فقط برای خود فرد بلکه برای تمام افراد پیرامون او مخرب است. شاید کسی با بروز خشم احساس قدرت کند، اما با این سیستم به جای اینکه روی آینده و حرکت به جلو متمرکز شود، روی گذشته توقف میکند. بیشتر دوستان کسی که در دام خشم افتاده است، به سختی میتوانند به او کمک کنند، زیرا اصلاً نمیتوانند با ظاهر پرخاشگر و سرسخت او کنار بیایند و او را آرام کنند. در نتیجه بسیاری از افراد مدافع خشم، احساس میکنند تنها ماندهاند و دوستان و اقوامشان آنها را طرد کردهاند.
جابهجایی
جابهجایی به معنی تجمع احساسات شما دربارهٔ چیزی و فرافکنی آن به چیزی دیگر است. اگر احساس کنیم بروز احساساتمان در جایی خیلی خطرناک است، بهطور ناخودآگاه جایی دیگر و امن برای آن پیدا خواهیم کرد. مثلاً رئیستان به شما ترفیع نداده و از دستش عصبانی هستید، ممکن است با ظاهری مؤدبانه به او لبخند بزنید، ولی وقتی به خانه رسیدید، خشمتان را سر همسرتان خالی کنید که چرا فراموش کرده است شیر بخرد. یا وقتی از یک بیماری فرساینده و تدریجی باخبر میشوید، شاید همان وقت گریه نکنید، ولی در میانهٔ تماشای یک نمایش ناگهان زیر گریه بزنید.
پس از طلاق یا جدایی، ممکن است به جای پذیرفتن اینکه این درد مال شماست، امواج کوبندهٔ آن را به شکلی دیگر بر سر شخصی دیگر خالی کنید. برای مثال، ممکن است تمامی توجه احساسی یا روانی شما به فرزندان، شغل یا حتی همسر سابقتان معطوف شود. در این حالت ممکن است چنین حرفهایی بزنید:
من خوبم، فقط واقعاً نگران بچهها هستم.
وقت ندارم به طلاق فکر کنم. باید به کارهای مهم شغلیام برسم. شرکت به من نیاز دارد.
کاش میتوانستم کاری بکنم که حال همسر سابقم در مورد اتفاقی که افتاده، بهتر شود.
جابهجایی میتواند یکی از پیچیدهترین روشهای دفاعی باشد. اینگونه نگرانیها اغلب خیلی موجه هستند و طبیعی است که در مورد کودکان نگران باشیم. ولی این احساس نباید تبدیل به نگرانیهایی شود که از احساسات و نیازهای خودتان غافل شوید. مشکل دیگر جابهجایی این است که شاید برای چیزی که جایگزین کردهاید، بیش از حد ارزش قائل شوید. اعتقاد راسخ شما این است که بچهها یا همسر سابقتان نمیتوانند از پس حقیقت برآیند، اما در پشت این اعتقاد، در حقیقت بهصورت ناخودآگاه، مشکل خودتان قرار دارد. در نتیجه ممکن است احساس شما از آنچه واقعاً بوده، بدتر شود و تمام دلسوزی و همدردی شما متوجه اطرافیانتان باشد و کمتر به خودتان بپردازید.
شکل گیری واکنش
اسم این مکانیسم دفاعی از همه مسخرهتر است اما هنگامی شکل میگیرد که شخص مصمم میشود در موقعیتی که آن را ویرانکننده میداند، واکنش مثبتی از خود نشان دهد. این تصمیم از فکر کردن و دست کم گرفتن موضوع فراتر میرود و به احساسی متضاد و تقریباً سرخوشانه تبدیل میشود. پس از طلاق یا جدایی، شکل گیری واکنش میتواند چنین باشد:
من خیلی خوشحالم که بالاخره برای خودم خانهای دارم.
بالاخره از دستش راحت شدم. سالها بود که از او متنفر بودم.
از اینکه موضوع تمام شده خیلی احساس راحتی میکنم.
این بهترین اتفاقی بود که میتوانست بیفتد.
بخشی از این گفتهها میتواند راست باشد. برای بسیاری از کسانیکه برای مدتی طولانی مشکلات یک رابطه را تجربه کردهاند، احساس آسودگی طبیعی است ولی کسی که درگیر شکلگیری واکنش است، قادر به پذیرش چیزی دیگر نخواهد بود مگر لذت از جدایی. اینگونه افراد در احساسات مثبت خود غرق میشوند و به عواطف منفی و کاملاً واقعی نمیپردازند.
شکلگیری واکنش، به ویژه واکنش دفاعی فوقالعاده سخت، مربوط به کسانی است که باید با بچههای خود کنار بیایند، بچههایی که از دست دادن یکی از والدین برایشان مشکل است. دیگر افراد ممکن است از این واکنش شگفتزده شوند و بین باور کردن موضوع و باور نکردن آن مردد باشند. متأسفانه اغلب این واکنش موجب جدایی از خانواده و دوستان میشود، زیرا در هنگامی که بقیه رنج میکشند، آنها آسوده و سرخوش هستند.
مکانیسم دفاعی غلبه
به منظور داشتن یک طلاق سالم، لازم است اطمینان یابید که از موضع دفاعی خود خارج شدهاید و آمادهٔ رویارویی با آینده هستید. شاید کنار گذاشتن موضع دفاعی تصمیم دردناکی باشد، به ویژه ممکن است فرد در آغاز راه حتی به فکر خودکشی بیفتد. اما در واقع، در طولانی مدت، تنها چاره برای ادامهٔ راه و بقیهٔ عمر شما این است که موضع دفاعی خود را کنار بگذارید.
هر نوع دفاعی که دارید، لازم است نگاهی دقیق و طولانی به واقعیت موقعیت خود بیندازید. داشتن احساس ترس یا ناامنی کاملاً قابل درک است. شاید روزهایی وجود داشته باشد که بتوانید هنگام برگشتن به لاک دفاعی خود، به ترس یا ناامنی خود و نیز به دیگران توجه کنید. باز هم تکرار میکنم که این امر طبیعی است و مهم این است که شما به موقع بتوانید حرکت به سوی آینده را آغاز کنید.
چنانچه آمادگی کاهش قدرت سیستم دفاعی خود را دارید، یک راه مفید برای کنترل آن تجزیه و تحلیل سود یا زیان این سیستم است. تمامی دفاعهای ما سود و زیانهایی دربردارند؛ زیانهایی برای خودمان و برای دیگران. با سبک و سنگین کردن سود و زیانها و تصمیم برای حفظ یا کنار گذاشتن آن سیستم، میتوانیم تصمیمی مثبت برای به پیش رفتن بگیریم. سود و زیان دفاع خود را روی صفحهای کاغذ تحلیل کنید. بکوشید تا جای ممکن تمام جزئیات را بنویسید و فکر کنید که ادامه یا تغییر آن روش دفاعی چه تأثیری بر شما خواهد داشت. مثال زیر را یکی از مراجعان من پر کرده است:
سود/ زیانهای ادامهٔ سیستم دفاعی من چیست؟
غلبه بر سیستم دفاعی و رویارویی با موقعیتم چه سود/ زیانهایی دارد؟
در هر مرحلهای از جدایی که باشید، سیستم دفاعی شما میتواند بیآنکه خودتان متوجه باشید، روی شما تأثیر بگذارد. موانع بسیاری در مسیر یک طلاق سالم وجود دارد و هر یک از آنها میتواند به مثابهٔ آغاز دفاع باشد. ولی وقتی از نوع دفاع خود آگاه باشید، راحتتر میتوانید بر آن غلبه کنید و دیوارهای روانی ساخته شده را بشکنید. به خاطر داشته باشید که سیستمهای دفاعی واکنش طبیعی در برابر موقعیتهای سخت یا دردناکاند، ولی هر چه زودتر بتوانید آنها را کاهش دهید یا با عوامل پنهان آن روبهرو شوید، زودتر میتوانید به مسیر یک طلاق سالم گام بگذارید.
جدایی سالم : راهنمای عملی گام به گام برای تمام کسانی که در آستانه ی جدایی یا طلاق هستند
نویسنده : پائولا هال
مترجم : شهلا انتظاریان
ناشر: نشر قطره
تعداد صفحات : ۲۲۸ صفحه
این نوشتهها را هم بخوانید