چطور تصمیم بگیرم که همسرم را ترک کنم یا از او جدا شوم؟ راهنما و معیارهایی که به شما کمک می‌کنند

ترکش کنم یا نه؟

اگر چنین پرسشی در سر دارید، در مقطع مهمی از رابطه‌تان هستید. چه بر سر آن روزهای طلایی آمد که با همسرتان آشنا شدید و بعد با هم ازدواج کردید؟ به نظر می‌رسید که شما دوتا برای هم ساخته شده‌اید و می‌خواهید بقیه عمرتان را با او سپری کنید. شما با هم می‌خندیدید، با هم یکی به دو می‌کردید، و به طور کلی اوقات خوشی با هم داشتید. شما می‌خواستید تمام مدت با هم باشید. او فکر می‌کرد شما بی‌نظیرید و شما زندگی بی او را نمی‌توانستید مجسم کنید.

اما در چند سال گذشته به تدریج اوضاع عوض شد. حالا کم‌تر می‌خندید، بیش‌تر دعوا می‌کنید و کم‌تر با هم خوش می‌گذرانید. جادو ناپدید شده است. البته همه چیز هم بد نیست اما دیگر عالی هم نیست. بعضی روزها شما و همسرتان کارهای روزمره زندگی را انجام می‌دهید و همه چیز کاملاً عادی به نظر می‌رسد (من می‌توانم به این کار ادامه دهم). اما بعد چیزی باعث دعوا می‌شود (یعنی واقعاً برایت سخت است که لباس‌ها را توی سبد لباس چرک‌ها بگذاری؟) و دعوای سختی درمی‌گیرد (اگر تو این کار را کرده بودی من شکایت نمی‌کردم!) و احساسات ناراحت‌کننده برمی‌گردد (باز یک دعوای دیگر؟ دیگر نمی‌توانم این طوری زندگی کنم. از او متنفرم! واقعاً ما سر لباس چرک‌ها جر و بحث می‌کنیم یا سر یک چیز بزرگ‌تر؟)

آیا شوهرتان عوض شده؟ یا شما عوض شده‌اید؟ کسی چه می‌داند. آن‌چه شما می‌دانید این است که این رابطه دیگر برای شما کار نمی‌کند. شما هیچ سرنخی از این‌که چه‌طور باید مشکلات را حل کرد ندارید، و حتی نمی‌دانید که آیا می‌خواهید مشکلات را حل کنید یا نه. شما دیگر مطمئن نیستید که چه کار می‌خواهید بکنید. شاید دوستانی داشته باشید که به شما بگویند شوهرتان مرد خوبی نیست و باید ترکش کنید. شاید بستگان شما ـ خصوصاً مسن‌ترها ـ تشویق تان کنند که با او بمانید. آن‌ها می‌گویند ازدواج سخت است و اصلاً قرار است دشوار باشد.

آیا صرفا به نظر می‌رسد زوج‌های زیادی هستند که خوشبخت هستند؟ شما احساس می‌کنید آن‌ها روابط سالمی دارند و آن‌چه را که آن‌ها دارند شما نیز می‌خواهید. شما می‌خواهید عمرتان را با کسی سپری کنید که در کنارتان باشد نه این‌که خانه‌تان میدان نبردی ترسناک باشد. اما آیا همسرتان هم خاتمه جنگ را می‌خواهد و تفاهم و هماهنگی همیشگی را خواستار است؟ یا این‌که باید پرچم سفید بلند کنید، دارایی‌های تان را قسمت کنید و قال قضیه را بکنید؟

اشتباه نکنید. این تصمیمات آسان نیستند. اما وقتی با آرامش موقعیت تان را ارزیابی کنید و به آن‌چه که رابطه‌تان را عیان کرده به طور عینی بنگرید معقول‌تر می‌توانید تصمیم بگیرید. این همان جایی است که این کتاب به دردتان می‌خورد. من به عنوان مشاور خانواده و ازدواج هر روز به زنان زیادی کمک می‌کنم تا تصمیم بگیرند که بمانند یا بروند. در این کتاب در واقع تجربه ده‌ها سال کار مشاوره‌ام را به صورت جعبه ابزاری مرکب از اطلاعات، آزمون ها، پرسش‌هایی برای تعمق و داستان زندگی زوج‌های دیگری چون شما، گرد آورده‌ام. ما در این کتاب ابتدا رابطهٔ کنونی شما را ارزیابی می‌کنیم و به بررسی احساسات متناقض تان می‌پردازیم، تا بتوانید تصمیمی سالم و عاقلانه بگیرید. بخش یک کتاب کمک تان می‌کند تا رابطه کنونی‌تان را تجزیه و تحلیل کنید. بخش دوم نکاتی را مطرح می‌کند تا با استفاده از آن‌ها سعی کنید این رابطه را بهبود ببخشید. بسته به این‌که چه چیزی برای موقعیت شما مناسب است، می‌توانید راهبردهای لازم برای اصلاح و بهبود رابطه‌تان یا ترک او را یاد بگیرید. صرف‌نظر از این‌که چه تصمیمی می‌گیرید، مطلع‌تر، به لحاظ عاطفی، قوی‌تر، و از آینده‌تان مطمئن‌تر باشید.

یادتان باشد، روابط ما باید منبع شادی و رضایت خاطر عظیم ما باشند و هر دوی شما سزاوار این‌ها هستید.


بخش اول: الان کجا ایستاده‌اید؟

فصل یک: رابطهٔ خوب شبیه چیست؟

این نکات را در نظر بگیرید

* چه چیزی برای شما خوب است؟

* چه چیزی برای بچه‌ها خوب است؟ (فکر نکنید که ماندنِ شما با هم همیشه برای بچه‌ها بهتر است.)

* چه چیزی برای او خوب است.

 

وقتی در رابطه‌ای با مشکلات مواجه می‌شوید به راحتی می‌توان فراموش کرد که رابطهٔ سالم شبیه چیست و چه احساسی دارد. با این حال مهم است که ارکان رابطهٔ سالم را درک کنید تا بتوانید رابطهٔ خودتان را در این مقطع به طور عینی و مؤثر ارزیابی کنید.

روابط خوب و قوی شکل‌ها و اندازه‌های گوناگون را داراست، اما چند وجه مشترک در تمام روابط خوب وجود دارد:

 

* گفت‌وگو: زوجین دربارهٔ چیزی که ناراحت شان می‌کند حرف می‌زنند. اختلاف نظر نباید به معنی داد و فریادهای زشت باشد. زوجین می‌توانند بدون درگیری، احساسات شان را بیان کنند. یکی از آن‌ها می‌تواند آغازگر گفت‌وگوی نشسته باشد به طوری که هرکدام شان بگوید که چه چیزی ناراحتش می‌کند و بعد با هم به راه‌های حل مشکل بپردازند.

* اعتماد: زوجین می‌توانند روی حرف یک‌دیگر حساب کنند و مطمئن باشند که دیگری در تمام حوزه‌های زندگی ـ مالی، جسمی و عاطفی ـ وفادار و قابل اتکاست.

* صداقت: زوجین حقیقت را می‌گویند، حتی وقتی یکی از آن‌ها خطایی کرده است. آن‌ها دیدگاه‌های متفاوت را به یک‌دیگر نشان می‌دهند. اگر یکی بپرسد «من چاقم؟» می‌تواند انتظار پاسخ صادقانه اما مهرآمیزی را داشته باشد.

دلسوزی و محبت: زوجین یک‌دیگر را دوست دارند و سعادت یک‌دیگر را می‌خواهند. آن‌ها کارهایی برای نشان‌دادن عشق و قدردانی‌شان از یک‌دیگر انجام می‌دهند.

* تعامل: زوجین می‌خواهند با هم رشد کنند و با هم پیر شوند ـ آن‌ها می‌توانند مجسم کنند که لحظات کوچک و بزرگ زندگی‌شان را تا آخر عمر با هم سپری خواهند کرد. آن‌ها دوستانی هم در بیرون دارند اما از نظر هر دوی آن‌ها، همسرشان کانون دنیاشان است.

 

واضح است که هر رابطهٔ سالمی همیشه عالی و کامل نیست. حتی زوج‌های شاد و خوشبخت هم اختلاف‌نظرهایی دارند و با ایام دشوار روبه رو می‌شوند، اما آن‌ها همیشه می‌توانند به این اصول اساسی بازگردند و مشکلات شان را حل کنند و از نو به هم وصل شوند.

آزمون: وضعیت کنونی شما

حالا که دریافتید رابطهٔ خوب چگونه است، با استفاده از این آزمون میزان سلامت رابطه‌تان را بسنجید.

براساس نمرهٔ یک تا پنج (عدد یک، به معنای به‌شدت مخالف و پنج به معنای کاملاً موافق است)، به پرسش‌های ذیل پاسخ دهید:

 

۱. آیا شوهرتان همیشه بهترین دوست تان بوده است؟ ـــــ

۲. آیا مدت‌هاست که با هم هستید و زندگی بدون او را نمی‌توانید مجسم کنید؟ ـــــ

۳. آیا هنوز گاهی از بودن با هم لذت می‌برید؟ ـــــ

۴. آیا احساس می‌کنید که از نظر مالی نمی‌توانید بی او زندگی کنید؟ ـــــ

۵. اگر پیش هم بمانید وضع تان بهتر است؟ ـــــ

 

اگر امتیازتان بین ۲۰ تا ۲۵ است: این رابطه خوب بوده، اما الان خوب کار نمی‌کند.

 

اگر امتیازتان بین ۱۱ تا ۱۹ است: شما دلایلی برای رفتن و دلایلی هم برای ماندن دارید… اما تصمیم‌گیری آسان نیست.

 

اگر امتیازتان بین ۵ تا ۱۰ است: مدتی است که در رابطه‌تان مشکل دارید، اما این واقعیت که هنوز با هم هستید به این معناست که باید فکر کنید و ببینید چه کار می‌توانید بکنید.

 

شما که در حال مطالعهٔ این کتاب هستید، به احتمال قوی ۱۱ امتیاز یا بیش‌تر گرفته‌اید. در چند فصل بعدی، دلایلی را که سایرین رابطه‌شان را حفظ می‌کنند و نیز این موضوع را که چرا به جای ترک کردن او بهتر است به حل و فصل مسائل تان بپردازید، بررسی خواهیم کرد.

شاید این آزمون به شما کمک کرده باشد تا دریابید که به طور کلی کجا ایستاده‌اید. بعضی روابط به این صورت هستند که پیش از کشف خوشبختی، باید دست به تحول و دگرگونی بزنید. در این موارد، هر دو طرف باید نزد مشاور بروند تا در زمینهٔ حل مسائل رابطه‌شان کمکشان کند.

این کار آسان نیست، اما شما تنها نیستید

گاهی زنان به دلایل کاملاً اشتباهی به روابط فلاکت‌بار ادامه می‌دهند. مثلاً از روی ترس یا برای حفظ آسایش و راحتی‌شان. حتی اگر رابطه‌تان بد است، دست کم آشناست و در نتیجه بهتر از روابط بدِ بالقوه‌ای است که همه چیز آن در آینده ناشناخته است.

تصمیم‌گیری در مورد این‌که با او بمانید یا ترکش کنید یک تصمیم شخصی است که تنها شما پس از بررسی تمام جوانب امر می‌توانید بگیرید. چه بمانید و روی مشکلات تان کار کنید چه به این نتیجه برسید که بهترین کار ترک اوست، خیر و صلاح زندگی‌تان را در نظر بگیرید. تصمیمی که می‌گیرید دشوارترین تصمیم زندگی‌تان خواهد بود، و ارزیابی کاملی که این کتاب عرضه می‌کند کمک تان می‌کند تا بر شک و تردیدتان فائق شوید. هرگز فکر نکنید که تنها هستید. تعداد خیلی خیلی زیادی از زنان دیگر با همین مشکل مواجهند.

تشخیص عشق حقیقی

شاید احساس کنید مردی که با او زندگی می‌کنید، حتی اگر هردوِتان خیلی خوشبخت نباشید، واقعاً دوست تان دارد. حالا تعریف شما از عشق چیست؟ مطمئن شوید که درک تان از این واژه دقیق است. عشق حقیقی، چیزی بیش از گهگاه داشتن احساسات محبت‌آمیز نسبت به مردی است. عشق حقیقی چیزی بیش از قلب‌ها و گل‌ها و آن سرگیجه‌ای است که هر بار با هم ملاقات می‌کنید احساس می‌کنید. پس از سپری شدن دوران ماه عسل، عشق حقیقی مستلزم تعهد نسبت به بهروزی و سعادتِ دیگری و در عین حال حفظ عزت نفس خودتان است. عشق حامی بهروزی محبوب است.

اگر می‌خواهید این رابطه را حفظ کنید، مطمئن شوید که نقش خود را ایفا می‌کنید.

احساس عشق این‌گونه است:

 

* شوهرتان کمک تان می‌کند تا انسان بهتری باشید.

* نقاط قوت او شما را کامل می‌کند.

* او شما را دوست دارد و از مصاحبت با شما لذت می‌برد.

* بودن با او به معنی فداکردن احساس ارزشمندی‌تان نیست.

 

او بهترین وجود شما ـ یعنی بهترین خصایص و رفتارهای تان ـ را دوست دارد.

اگر رابطهٔ کنونی‌تان طبق این معیار نیست، شاید به دلایل غلطی با او مانده‌اید. به علاوه ببینید که آیا هیچ‌یک از بخش‌های وجودتان هنوز از او خوشش می‌آید یا نه. ارزیابی این موضوع می‌تواند دشوار باشد. اگر دعوا و کشمکش زیادی بین شما بوده یا اگر میزان ارتباط و گفت‌وگوی شما بسیار کاهش یافته، ممکن است کاملاً احساس بیگانگی کنید. شاید حتی فراموش کرده باشید که در آغاز چه احساسی نسبت به هم داشتید. حالا آیا اصلاً «علاقه‌ای» بین تان باقی مانده است؟

ممکن است شما در رابطه با همسرتان احساس عشق داشته باشید و با این وجود نخواهید با او بمانید و روی رابطه‌تان کار کنید، اما این‌که از او خوش تان بیاید کشش خطرناکی به همراه دارد که می‌تواند مشکلات جدی‌تر را در زیر نقاب خود بپوشاند. خوش آمدن از کسی ـ یعنی لذت بردن از این‌که با هم باشید، لذت بردن از این‌که او به لطیفه‌های شما بخندد ـ می‌تواند سطح ارتباط کافی را برای این‌که در رابطه‌ای ناگوار با هم بمانید فراهم کند؛ حتی اگر مدت‌های مدیدی است که مأیوس شده‌اید. خبر خوب این است که حتی اگر هنوز همسرتان را دوست دارید، مبنای خوبی هست تا از آن جا روی این رابطه کار کنید و به مسائل تان بپردازید.

***

به او بگویید

«هر دوی ما سزاوار این هستیم که خوش بخت باشیم. من دارم وضع خود را در رابطه‌مان بررسی می‌کنم.»

***

روابط یکی از دشوارترین چالش‌هایی هستند که انسان با آن روبه روست، اما این ارتباطات باعث دوام افراد می‌شوند. بنابر پژوهشی که در سال ۲۰۰۶ میلادی توسط دانشگاه کالیفرنیا واقع در لوس آنجلس گزارش داده شده، رابطه با انسانی دیگر، حتی می‌تواند عمرتان را طولانی‌تر کند. برای ایجاد ارتباطی قوی و پایدار، هر دو طرف باید رفتارهایی را که مانع راه‌شان می‌شود تغییر دهند. زوجین باید یاد بگیرند که برای سعادتمند بودن و باز نگه‌داشتن راه ارتباط‌شان چه چیزی لازم دارند.

داستان استلا (۱):

من و مک (۲) در کالج با هم آشنا شدیم و پیش از ازدواج‌مان سه سال نامزد بودیم. من رفتار خونسرد او را دوست داشتم و از این‌که موقع نگرانی و دلشوره‌ام آرام می‌ماند، خوشم می‌آمد. ما فراز و نشیب‌های زیادی را در زندگی‌مان با هم پشت سر گذاشتیم. از اول نامزدی‌مان تا به حال اتفاقات زیادی افتاده، مثلاً برادر مک در اثر برخورد یک وانت با موتورسیکلتش از دنیا رفت و والدین من هم در نهایت تعجب طلاق گرفتند. به رغم اینکه مک از تحصیل در دانشگاه انصراف داده بود، با من ماند تا این‌که بالاخره فارغ‌التحصیل شدم و شروع به تدریس کردم. اما اخیراً وضع مان سخت شده است. از یک سال پیش که صاحب بچه شده‌ایم فشارها کم‌کم زیاد شده‌اند. همین‌طور که مک تقلا می‌کرد تا خودش را با نقش جدیدش به عنوان پدر بچه وفق بدهد انگار کم‌کم از من دور می‌شد. هرچند او خیلی پول در می‌آورد اما شغلش را دوست ندارد و می‌خواهد به دانشگاه برگردد. می‌دانم که گاهی زندگی کردن با من سخت است، اما وقتی یک شب دوستان شوهرم او را به ماجرای «تقریباً بی‌وفایی» کشاندند شوکه شدم. ضربه غافلگیرکننده‌ای به من وارد شد.

او اعتراف کرد و کل ماجرا را به من گفت، اما ایمان من به رابطه‌مان متزلزل شده است. من نهایت سعی‌ام را کردم تا گیجی و ناراحتی او را درک کنم اما هنوز نمی‌دانم که آیا می‌توانم دوباره به او اعتماد کنم یا نه. گاهی فکر می‌کنم که از او متنفرم، اما هنوز هم نمی‌توانم دوستش نداشته باشم. دوستانم می‌گویند که باید ترکش کنم. آن‌ها می‌گویند «کسی که یه بار فریب بده، همیشه فریبکاره». اما من مطمئن نیستم که دیگر هیچ راه بازگشتی نباشد.

ما در وضعیت بدی هستیم و من نمی‌دانم که چه‌طور بهترش کنم. من نمی‌توانم بیرون رفتن او با یک دختر دیگر را فراموش کنم. می‌دانم که آن شب تا حدی هم خودش را سرزنش می‌کرده و رفتارش هم تا حدی از روی ناراحتی‌اش از شغلش بوده، اما نمی‌دانم که چه‌طور می‌توانم همیشه خوش حالش کنم. آیا او دوباره فریبم می‌دهد؟ آیا فقط در صورتی که خودم حضور داشته باشم او با کسی بیرون نمی‌رود؟ ما مدام سر این موضوع جر و بحث می‌کنیم و به سختی پیش می‌رویم. او رابطه‌ای با آن دختر نداشته اما این موضوع حال مرا بهتر نمی‌کند.

 

از آن جا که استلا هنوز شوهرش را دوست دارد، پیش از ترک این رابطه باید تمام جوانب را بررسی کند. او و مک برای بررسی رابطه‌شان باید نزد مشاور بروند یا در سمینارهای مربوط به روابط شرکت کنند تا کمک شان کند که طرز ارتباط بهتر را یاد بگیرند. مک برای اجتناب از بروز هرگونه بی‌وفایی در آینده باید به کشمکش‌های عاطفی‌اش توجه کند و طرز برخورد با آن‌ها را یاد بگیرد. استلا هم باید توجه داشته باشد که گوش نمی‌دهد و عملاً حرف نزدن شوهرش را آسان کرده است. مک باید یاد بگیرد که طور دیگری با یأس و نومیدی‌اش برخورد کند. بیرون رفتن او با زنی دیگر تقصیر استلا نیست، اما اگر استلا می‌خواهد با شوهرش بماند باید از کشمکش‌های عاطفی شوهرش آگاه‌تر باشد.

وقتی واقعاً کامیابی شوهرتان برای تان مهم است، و وقتی واقعاً از رابطهٔ او با کسی دیگر نفرت دارید، می‌فهمید که عاشق او هستید. واقع‌بین باشید. اگر ترکش کنید، دیگر از زندگی‌اش بیرون رفته‌اید. فکر نکنید که هنوز می‌توانید «دوست» او باشید و به او خط بدهید.

اصلاح این وضع مستلزم این است که…

اگر پایه و اساسی برای رابطهٔ شما دوتا هست، و شما می‌خواهید باثبات و شادی پیش بروید، چند کار باید انجام دهید. بسیاری از روابط به صورت بالقوه قابلیت بهبود دارند، اما زوجین به علت این‌که کاملاً در دو قطب مخالفِ هم قرار گرفته‌اند این را تشخیص نمی‌دهند. در این حالت شما کاملاً یقین دارید که حق با شماست و شوهرتان هم به شدت مطمئن است که نظر خودش درست است. در دو قطب مخالف هم‌دیگر بودن، تنها در صورتی می‌تواند تعادل رابطه را بر هم نزند که ارزش دیدگاه‌های دیگری را درک کنید و برای آن‌ها ارزش قائل باشید. احترام گذاشتن به نظر همسرتان و طرز نگاه او به مشکل، می‌تواند طرز برخورد شما با مسائل را هم بهتر کند و کمک تان کند تا انسان متعادل‌تری شوید.

***

دلایل خوب برای ماندن کنار همسرتان

 

* هر دوی شما از خیلی چیزها «خوش تان می‌آید».

* هر دوی شما حاضرید کارها دشوار یعنی گفت‌وگو، سازش و غیره را انجام دهید.

* رابطه‌تان از پایه و اساس خوبی برخوردار است.

***

برای دستیابی به این نوع قدردانی از یک‌دیگر لازم است که کم‌تر از دیدگاه خودتان دفاع کنید و از نگرش متفاوت همسرتان کم‌تر احساس خطر کنید. تدافعی بودن تان می‌تواند با اظهارات منفی همسرتان تشدید شود، اما شک و تردید شما نسبت به خودتان هم آن را تشدید می‌کند. گامی به عقب بگذارید، سعی کنید از احساسات تان فاصله بگیرید و به طور منطقی به اظهارات او و واکنش‌های خودتان نگاه کنید. آدم‌ها وقتی از خودشان مطمئن هستند معمولاً نیازی نمی‌بینند که از خودشان دفاع کنند.

شما قدرت شخصی عظیمی دارید

شما حتی اگر چنین احساسی نداشته باشید کاملاً می‌توانید با لحظاتِ گاه مأیوس‌کننده و گاه باشکوه زندگی‌تان کنار بیایید. شاید باورکردن این گفته در حال حاضر دشوار باشد، اما شما فرد قوی‌ای هستید که اختیار سرنوشت تان را به دست دارید.

صرف‌نظر از این‌که درصدد برقراری رابطهٔ دیگری هستید یا می‌خواهید تنها زندگی کنید، سزاوار این هستید که دوست تان بدارند و رابطه‌ای در زندگی‌تان داشته باشید که به طور کلی احساس مهر و محبت کنید.

اساس هر رابطهٔ خوبی این است که دو طرف آزادانه آن را انتخاب کنند. این انتخاب حاکی از قدرت شخص است و قدرت شخص اساسی است. شاید شما این قدرت را احساس نکنید، اما تشخیص این‌که چنین قدرتی دارید برای روند ارزیابی اساسی است. به محض این‌که فکر ترک همسر به ذهن تان خطور کرد، بیرون کردنش دیگر سخت است. هدف نگارش این کتاب این است که کمک تان کند این موضوع را بررسی کنید و ببینید که آیا ترک همسرتان بهترین کار برای شماست یا نه. براساس این بررسی یا باید تصمیم بگیرید که ۱۰۰ درصد به اصلاح این وضع و ادامهٔ زندگی با او متعهد می‌شوید یا تصمیم بگیرید که بگذارید و بروید.

گام‌های مثبت‌تان را تشخیص دهید

شاید مهم به‌نظر نرسد، اما صرفاً با این تصمیم که می‌خواهید دست به عمل بزنید پیشرفت می‌کنید. شما واقعا می‌خواهید ببینید با این رابطه چکار کنید. هرچند همین حالا شاید ناراحت‌کننده به نظر برسد، شما به سمت نقطهٔ بهتری در حال حرکت هستید. پس به خاطر این‌که خوشبختی‌تان را اولویت زندگی‌تان قرار داده‌اید باید به خودتان افتخار کنید.

 

* در صورتی باید بمانید که: هر دوی شما برای تغییر راه‌های ارتباط تان تلاش می‌کنید.

* در صورتی باید بروید که: او واقعاً علیه تغییر رابطه تلاش می‌کند.

تمرین‌ها و تأکیدهای مثبت

در پارکی قدم بزنید و نفس بکشید. جالب است که وقتی مردم تحت فشار روحی هستند نفس عمیق نمی‌کشند. شما هم الان در چنین وضعی هستید. وقتی قدم می‌زنید و نفس عمیق می‌کشید فکرتان را روی این واقعیت متمرکز کنید که شما می‌توانید این کار را انجام دهید. حتی اگر گاهی چنین احساسی نداشته باشید، شما کاملاً می‌توانید یک رابطهٔ عالی داشته باشید. از سه تن از دوستان تان بپرسید که به نظر آن‌ها نقاط قوت شما چیست. به پاسخ آن‌ها واقعاً گوش بدهید. به نقاط قوتی که دوستان تان در شما می‌بینند توجه کنید. وقتی به توانایی‌تان برای اتخاذ تصمیمات سخت شک می‌کنید، نقاط قوت تان را به یاد بیاورید.

به فروشگاه بزرگ یا محل شلوغ دیگری بروید و به زوج‌هایی که آن جا هستند نگاه کنید. این‌ها کسانی هستند که زندگی‌شان را با هم سپری می‌کنند. آن‌ها کامل نیستند، و بیش‌ترشان هم کامل به نظر نمی‌رسند. یادتان باشد که شما تنها آدم دنیا نیستید که در رابطه‌تان دچار آشوب و تغییر شده‌اید. شما می‌توانید این کار را بکنید. شما هم درست مثل هرکس دیگری قوی هستید.


فصل دو: ارزیابی واقع بینانهٔ رابطه

این نکات را در نظر بگیرید

* آیا از همان آغاز رابطه‌تان اختلافات ارزشی بزرگی با شوهرتان داشتید که نخواستید آن‌ها را ببینید؟ اکنون زمان آن است که با آن اختلافات روبه رو شوید.

* آیا واقعاً هیچ اهمیتی به دیدگاه‌های او نمی‌دهید؟

* آیا چنان عصبانی هستید که نمی‌توانید دیدگاه او را ببینید؟ حتی اگر نمی‌خواهید با او بمانید باز باید تا حدی درکش کنید.

 

هدف این فصل این است که کمک تان کند تا مسائل رابطه‌تان را به روشنی ارزیابی کنید تا بتوانید آن‌ها را با همسرتان در میان بگذارید. تشخیص و درک احساسات و نیازهای تان برای تعیین این‌که آیا هر دوی شما می‌توانید روی مشکلات تان کار کنید یا نه، حیاتی است. ما این‌جا سعی خواهیم کرد با گروهی از پرسش‌ها و تمرین‌ها به عمق مسائل برویم.

معیارهای اصلی: چه چیزی برای شما مهم است

موقع انجام هرگونه ارزیابی‌ای لازم است که ابتدا معیارهای سنجش پاسخ‌ها را تعیین کنیم. این کار موقع ارزیابی رابطه بسیار دشوار است زیرا عواطف تان ممکن است شدید باشد و مجبور شوید نیازهای تان را از نیازهای دیگران جدا کنید. آن‌چه واقعاً در یک رابطه مهم هستند خیلی شخصی است زیرا شامل اموری که بیش از همه برای شما مهم هستند می‌شود. اموری که برای والدین تان یا دوستان تان مهم است، نه، بلکه اموری که برای شما مهم هستند.

وقتی به ارزش‌های شخصی‌تان و آن‌چه برای شما مهم است فکر می‌کنید، یادتان باشد که:

 

* آن‌ها نمی‌توانند درست یا غلط باشند. (البته مگر این‌که برای چیزی ارزش قائل باشید که خلاف قانون است!)

* ارزش‌ها می‌توانند تغییر کنند، اما به راحتی نه و برای کسی دیگر هم نه، حال هر چقدر هم فکر کنید که او را دوست دارید.

 

با توجه به این نکات، فهرستی از آن‌چه در زندگی‌تان لازم دارید تهیه کنید. این‌ها امور واقعاً مهمی هستند.

در این‌جا یک فهرست نمونه را آورده‌ایم:

 

* زندگی‌کردن در محیطی سرسبز ـ مکانی ساکت و آرام کمک تان می‌کند تا ذهن تان باز شود.

* اختصاص وقت تان به شغلتان. با وجودی که شغل تان سخت است اما شما دوستش دارید.

* زندگی ساده با دارایی‌های اندک

* بچه نداشتن

* سفرهای زیاد

* بودن با کسی که به ارزش‌های شما احترام بگذارد.

 

معیارهای رابطهٔ شما، پایه و اساس قضاوت تان هستند. یادتان باشد که این‌جا می‌خواهید دربارهٔ این‌که بمانید یا بروید قضاوت کنید. به فهرست تان نگاه کنید و آن را با وضع زندگی‌تان با شوهرتان مقایسه کنید. آیا این فهرست در حال حاضر با زندگی‌تان جور است؟ اگر نه، آیا مسائل موجود آن‌قدر بزرگ هستند که مجبور باشید ترکش کنید؟ لازم است که به نحوی این رابطه را ارزیابی کنید.

آزمون: آیا شما و همسرتان در مورد ارزش‌های تان توافق دارید؟

براساس نمره یک تا پنج (یک به معنی شدیداً مخالف و پنج به معنی کاملاً موافق است)، به پرسش‌های ذیل پاسخ دهید:

 

۱. شما مطمئن نیستید که ارزش‌های تان چیستند و به راستی چه چیزی برای تان مهم است. ـــــ

۲. می‌توانید سه چیز را که بیش از همه برای شوهرتان مهم است بنویسید، اما شما اولین مورد این فهرست نیستید. ـــــ

۳. کاملاً مطئنید که شما و شوهرتان ارزش‌های یکسانی ندارید. ـــــ

۴. او با همان امور دست و پنجه نرم می‌کند که شما. ـــــ

۵. می‌ترسید که از نظر او ـ یا شما ـ عمر رابطه‌تان به سر رسیده باشد. هر کاری که باید می‌شده، شده است. ـــــ

 

اگر امتیازتان بین ۲۰ تا ۲۵ است: ظاهراً این رابطه شکاف عمیقی خورده و شما کاملاً مطمئن هستید که عمرش به سر رسیده است.

 

اگر امتیازتان بین ۱۱ تا ۱۹ است: هستهٔ اصلی رابطه‌تان محتاج مقداری کار است، اما تا حدی با هم وجه اشتراک دارید.

 

اگر امتیازتان بین ۵ تا ۱۰ است: شما باهم مسائلی دارید که محتاج گفت‌وگوی جدی است.

 

اختلاف نظر در مورد مسائل کلیدی، فشار عظیمی روی رابطه می‌گذارد. برخی از این اختلاف نظرها می‌توانند پیامدهای بزرگی داشته باشند ـ مثلاً این‌که آیا برای بازنشستگی پول دارید یا نه، یا دلیلی برای جشن گرفتن روز مادر دارید یا نه. به این علت مهم است که برای نجات رابطه‌تان به طور مستقیم با آن‌ها روبه رو می‌شوید.

داستان هانا (۳):

من و فیندلی (۴) فقط سه سال بود که با هم بودیم اما من احساس می‌کردم که رابطه‌مان ـ هم با بدی‌هایش و هم خوبی‌هایش ـ تا ابد طول می‌کشد! وقتی با هم آشنا شدیم فکر می‌کردم که او آدم بزرگی است، البته او آدم خوبی است اما دیگر در نظرم خیلی بزرگ نیست. مادر فیندلی وکیل کارکشته‌ای بود که پیشگام دفاع از حقوق زنان بود و فیندلی را هم نوعی فعالِ این راه بار آورده بود. اما من این طور نیستم و اخیراً با خودم فکر می‌کردم که با زنی شبیه مادرش خوشبخت‌تر می‌شود.

وقتی اولین بار هم‌دیگر را دیدیم، من در فروشگاه بزرگی کار می‌کردم و مشغول چیدن ویترین‌ها بودم. فیندلی وکیل بود و در زمینه دفاع از پرونده‌های جنجالی تبحر داشت. ما در دو دنیای کاملاً متفاوت زندگی می‌کنیم، اما این مسئله در آغاز زندگی‌مان مشکلی نبود.

من در محلهٔ مانهاتان کار و زندگی می‌کنم و داشتن دوستان زیاد و زندگی اجتماعی شلوغ در این شهر را دوست دارم. فیندلی بنابر مقتضیات کارش مدام بین نیویورک و واشنگتن در سفر است و وقتی تازه با هم نامزد شده بودیم هر وقت که می‌توانست به دیدارم می‌آمد. اوایل به نظر می‌رسید که او از دوستان من خوشش می‌آید و از کارهای احمقانه‌ای که گاهی انجام می‌دادیم بدش نمی‌آید. طوری رفتار می‌کرد که انگار از اعتیاد من به مُد خوشش می‌آید. او معمولاً می‌خندید و می‌گفت من و دوستانم بامزه‌ایم.

چند ماه پس از ازدواج مان، من به خانهٔ فیندلی در نیویورک نقل مکان کردم و زندگی با هم را شروع کردیم. من کار می‌کردم و با دوستانم وقت می‌گذراندم. او هم مدام برای کار وکالتش در رفت و آمد بود. در آغاز همه چیز عالی بود اما الان مدتی است که وضع بد شده است. چند ماه پس از ازدواج مان او شروع کرد به خرید کتاب‌های «بحث‌برانگیز». ابتدا فکر کردم که او می‌خواهد با کاری که می‌کند آشنا شوم، اما مطالب این کتاب‌ها دربارهٔ چیزهایی بود که واقعاً علاقه‌ای به آن‌ها نداشتم. او حتی کتابی برایم خرید که نشان می‌داد صنعت مُد چه‌طور از کار خطرناک کودکان در کشورهای درحال توسعه حمایت می‌کند. البته من موافق کار کودکان نیستم. فقط دلم نمی‌خواهد وقتی لباس می‌پوشم تا سر کار بروم به این موضوع فکر کنم.

بعد فیندلی کم‌کم پیشنهاد کرد که به کلاس‌های مختلفی بروم تا درکم را از این مسائل بیش‌تر کنم، انگار او فکر می‌کرد که من موضوع را نگرفته‌ام. اولش خندیدم و به او گفتم که کم‌کم دارم عقده‌ای می‌شوم و فکر می‌کنم او مرا سطحی می‌داند. البته او این را انکار کرد، اما باز هم از دادن اعلامیه‌ها و کتاب‌های بیش‌تر به من دست برنداشت!

احساس می‌کنم که فیندلی زن جدی‌تری می‌خواهد. او دیگر با دوستانم بیرون نمی‌آید، وقتی هم بخواهد با کسی برای صرف شام برود ترجیح می‌دهد با نیکوکارها و آدم‌هایی که مثل وکلا هستند بیرون برود. احساس می‌کنم که دارد از من دور می‌شود و من هم کم‌کم از این‌که برای او به اندازهٔ کافی خوب نیستم خسته شده‌ام.

 

اگر این دو نفر به طور جدی به ارزش‌های شان را نگاه کنند، می‌بینند که اولویت‌های متفاوت و علایق متفاوتی دارند. این‌ها ارکان رابطه هستند، و بدون وجود ارکان لازم، تعهد بلندمدت واقعاً سخت است. هانا از زندگی خاص خودش راضی و خوش حال است، بنابراین فیندلی باید از خودش بپرسد که اگر این وضع هرگز تغییر نکند خوشبخت خواهد بود یا نه. هانا هم باید به زندگی خاص فیندلی نگاه کند و ببیند که آیا فیندلی هم واقعاً همان چیزهایی را می‌خواهد که هانا می‌خواهد یا نه.

***

این کار را شروع کنید

 

فهرستی از چیزهای بزرگی که شما و همسرتان در موردشان توافق دارید تهیه کنید. این کار کمی فکر می‌خواهد، زیرا دیدن اختلاف نظرها همیشه آسان‌تر است. این فهرست را دم دست بگذارید و بارها آن را بخوانید. شما باید منصف باشید و فکر نکیند که تمام خصوصیات شوهرتان بد است.

***

منبع شادی یا منشأ دعوا؟

به پرسش‌های درست / غلط ذیل پاسخ دهید تا ببینید درخصوص با بزرگ‌کردن بچه‌ها چه کشمکش‌هایی با همسرتان دارید.

 

* شوهرتان اصرار داشت که اسم یکی از بستگانش را روی بچه‌تان بگذارد و شما از آن اسم نفرت داشتید.

* شما هرگز از احساسات تان در رابطه با بچه‌دار شدن یا بزرگ کردن بچه‌ها صحبت نکردید.

* شوهرتان واقعاً در مربی‌گری تیم‌های فوتبال یا لیگ کوچک عالی است اما اگر بچه‌ها نیمه شب بیمار شوند همهٔ کارها را به دوش شما می‌اندازد.

* شما کهنهٔ بچه‌ها را بیش‌تر عوض کرده‌اید، شب‌های بیش‌تری بیدار شده‌اید، و ناهارهای بیش‌تری درست کرده‌اید، اما او فکر می‌کند که می‌داند چه چیزی برای بچه‌ها از همه بهتر است.

* او مرد خوبی است که چیزی را که بچه‌ها می‌خواهند به آن‌ها می‌دهد و شما باید مجری باشید.

* شما فکر می‌کنید که در رابطه با نظم و انضباط، او مثل فرماندهان نظامی است. او هم فکر می‌کند شما خیلی شل و ول هستید.

* او بیش‌تر موقع تمرین بازی گلف‌اش نگران پشتکار و «مداومت» است تا موقع تربیت بچه‌ها.

* او برای بچه درست کردن عالی است، اما اصلاً نگران تمیزکردن استفراغ‌شان نیست.

* وقتی با بچه‌ها اختلاف نظر پیدا می‌کنید، هرگز از شما حمایت نمی‌کند.

* او فکر می‌کند که شایسته کسب عنوان پدر سال است در حالی که فقط یک سال وقت برای خودتان به شما می‌دهد.

 

اگر به پنج تا از این عبارات یا تعداد بیش‌تری پاسخ درست دادید…. حاضر شوید، چون خیلی کارها باید بکنید. بهبود وقت می‌گیرد، اما شما دوتا باید برای پرورش بچه‌ها نهایت تلاش تان را بکنید. بچه‌ها که بزرگ می‌شوند، فشار روحی والدین بیش‌تر هم می‌شود. پس همین حالا به مسائل رسیدگی کنید.

بچه‌ها معمولاً منبع کشمکش پدر و مادرها هستند. به هر حال، تربیت فرزند یکی از دشوارترین چالش‌های بشر است. احتمالاً هر دوی شما عواطف و احساسات شدیدی در رابطه با روش‌های تربیت فرزند دارید که برخی از آن‌ها براساس تجارب دوران کودکی (مثبت یا منفی) شکل گرفته‌اند.

دربارهٔ این احساسات حرف بزنید. برای کسب اطلاعات بیش‌تر دربارهٔ طرز برخورد با چالش‌های تربیت فرزند، به فصل ۴ رجوع کنید. توضیح دهید که چه چیزی برای تان مهم است و سعی کنید به اموری که برای شوهرتان مهم است گوش دهید.

به تعطیلات رفتن و تعطیل کردن مسائل مربوط به رابطه؟

به پرسش‌های زیر پاسخ درست و غلط دهید و ببینید که آیا شما در رابطه با مسائل و ملزومات مرتبط با تعطیلات با هم جور هستید یا نه.

 

* سفر در جاده با او مثل شرکت در مسابقهٔ اتومبیل‌رانی است. فقط ساندویچ می‌خوریم و هیچ جا برای رفتن به دستشویی توقف نمی‌کنیم.

* او باید تمام بناهای بزرگ و قلعه‌های سر راه را ببیند. شما فقط می‌خواهید کتابی بخوانید و در آفتاب دراز بکشید.

* تنها زمانی که واقعاً با هم کنار می‌آیید موقع تعطیلات است.

* شما مثل عشاق به سفر می‌روید، اما در پایان همیشه سر چیزهای کوچک احمقانه دعوا می‌کنید و سفرتان را خراب می‌کنید.

* شما همیشه باید برای تعطیلات به دیدن خانوادهٔ شوهرتان بروید. وقتی پشتیبانی خانواده را لازم دارید کجا می‌توانید پیدایش کنید؟

* او در تعطیلات خیلی ولخرجی می‌کند.

* یکی از شما برنامه‌ریزی را دوست دارد. دیگری می‌خواهد بی‌برنامه گردش کند.

* شما می‌خواهید در تعطیلات ریخت و پاش کنید اما او طوری عمل می‌کند که انگار ورشکسته است.

* او هیچ وقت نمی‌خواهد به تعطیلات برود.

 

بیش از پنج پاسخ درست به اظهارات فوق به این معناست که در تعطیلات تان دچار مشکل هستید. این تعطیلات شما هم هست. تعطیلات وقت مرخصی از کار است! وقت تقویت پیوندتان با بچه‌هاست. بعضی از زوج‌ها برای اجتناب از پرداختن به مسائل رابطه‌شان، به تعطیلات می‌روند، اما بیش‌تر مردم می‌بینند اوقاتی که قرار بود از زندگی‌شان استرس‌زدایی کند دچار استرس شده‌اند. اگر مسائل حل نشده‌ای در رابطه‌تان دارید، تعطیلات به جای حل کردن شان می‌تواند تشدیدشان کند.

بعضی از زوج‌ها به امید ایامی زندگی می‌کنند که مجبور نیستند به کشمکش‌های زندگی روزمره بپردازند. وقتی با هم در هتل هستید، مهم نیست که حوله را کف حمام بیندازید، اما وقتی در خانه هستید احتمالاً خدمتکاری ندارید که هر روز آن را از کف حمام بردارد و آویزان کند. تعطیلات فرق می‌کند. در تعطیلات خوش می‌گذرانید و هر دوِتان در این دورهٔ مرخصی کوتاه از زندگی معمولتان، می‌توانید از وجود یک‌دیگر لذت ببرید.

اما تعطیلات می‌تواند برای بعضی‌ها جهنم باشد (خصوصاً وقتی منتظرش بوده‌اند). اگر درباره طرز استفاده از وقت تان در تعطیلات اختلاف نظر داشته باشید، جهنمی می‌شود. به علاوه تعطیلات می‌تواند فرصتی برای طفره‌روی از مسائلی باشد که بین شما وجود دارد. اگر شما و همسرتان برای حل کشمکش‌های تان خوب کار کنید، به راه حل رضایت‌بخشی می‌رسید که هر دوِتان را ـ احتمالاً در زمان‌های متفاوت ـ قادر خواهد ساخت تا تعطیلات لذت‌بخشی داشته باشید.


ترکش کنم یا نه

ترکش کنم یا نه؟ چطور تصمیم بگیرم که با هم پیش برویم… یا بی او به راهم ادامه دهم؟
نویسنده : کارول ال.داس
مترجم : سیمین موحد
ناشر: نشر قطره
تعداد صفحات : ۳۱۴ صفحه


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]