کتاب جزیره‎ سرخ ، نوشته میخائیل بولگاکف

میخاییل آفاناسیویچ بولگاکف (۱۸۹۱ ـ ۱۹۴۰) را نمی‌توان به‌طور کامل نویسندهٔ آثار تخیلی محسوب کرد. البته تفکرات تخیلی ـ فانتزی او بیش‌تر در نوشته‌های متأخر وی به اوج می‌رسد. در آثار سال‌های جوانی بولگاکف مؤلفه‌های خیال‌پردازانه برای ترسیم دنیایی ایده‌آل، ولی واقعی، بیش‌تر به چشم می‌خورد. شاید بتوان این گرایش بولگاکف به فانتزی و تخیل در نوشته‌هایش را پس از ۱۹۱۷ امری عمومی در میان نویسندگان دورانش دانست. بحران اقتصادی و گرسنگی و هم‌چنین فضای سانسور و کنترل در روسیهٔ پس از مرگ لنین و به قدرت رسیدن استالین، این گرایش به فانتزی و تخیل را در نوشته‌های بولگاکف و تمام هم‌عصران وی هم‌چون الکساندر بلوک، مایاکوفسکی و دیگر نویسنده‌های آن دوران تشدید کرد. در سال ۱۹۲۴ بولگاکف به‌سختی توانست رمان کوتاه تخم مرغ شوم را به چاپ برساند. یک سال بعد بولگاکف با چاپ دو اثر دیگر دربارهٔ زندگی پس از مرگ به نام‌های زیر زمین و بی‌گناهی را از دست داده‌ند، نا رضایتی خود از انقلاب و به گونه‌ای گرایش و باورهای مذهبی خود را نشان داد.

بولگاکف در خانواده‌ای به دنیا آمده بود که هردو پدربزرگش کشیش بودند و پدرش مدرس علم کلام و الاهیات در آکادمی کیف بود. دوران کودکی وی دورانی آمیخته با تعلیمات مذهبی بود. ولی شاید بتوان سال ۱۹۱۰ را در زندگی او در رابطه با مذهب نقطهٔ عطفی دانست. خواهر بولگاکف، نادژدا آفاناسیونا همان سال در دفتر یادداشت خاطرات روزانه خود نوشته است: «میشا امسال روزه نگرفت، و به نظر می‌آید بالاخره دربارهٔ خود و مذهبش تصمیمی‌گرفته باشد.» به روایت کورایف، یکی از نزدیکان خانوادگی وی: «او دیگر هم‌چون یک اُرتودکس واقعی با خود صلیب حمل نمی‌کند و احکام شریعت را به جا نمی‌آورد. با وجود این راضی است و در ۱۸ سالگی برای خود باوری جدید و تعدیل شده پیشه کرده است. هیچ‌گاه به خدا اهانت روا نمی‌دارد و برعکس در بیماری و لحظات سخت زندگی، او را یاد می‌کند.» با توجه به این مسئله در آثار بولگاکف دو عنصر متضاد درهم‌تنیده به چشم می‌خورد: یکی الهام‌های شاعرانهٔ احساسی او که کمی با گذشته و آموزه‌های مذهبی او آمیخته است و دیگر ظهور اندیشهٔ جدید و تحولات تفکری روسیه. با آن که بولگاکف انقلاب روسیه را دوست نداشت، تغییرات ماهوی خود را پس از مرگ پدر و مهاجرت به مسکو مدیون فضایی بود که سوسیالیست‌ها و انقلاب به‌وجود آوردند. به همین علت برای فرار از سقوط مفهوم زندگی در آثارش، به فانتزی و زمان‌های غیر عادی روی آورد و با وجود تغییرات بنیادی هیچ‌گاه حاضر نشد حتی به سفارش اثری در ضدیت با مذهب خلق کند. یرمولنسکی یکی از مفسران آثار بولگاکف نقل می‌کند: «او به خدا و زندگی پس از مرگ باور داشت. همان‌طور که در سال ۱۹۳۲ بر فصلی از مرشد و مارگاریتا در حالی که از بیماری رنج می‌برد، نوشته است: خدایا کمک کن رمان را به پایان ببرم. و هم‌چنین در سال ۱۹۴۰ کمی پیش از مرگش در جایی گفت: من فکر می‌کنم مرگ ادامهٔ زندگی است، فقط ما دیگر نمی‌توانیم چیزی را بیان کنیم، چه‌طور ممکن است…»

پس از نگارش رمان دل سگ در زمستان ۱۹۲۶ و ناتوان از به چاپ رساندن آن در روسیه، بولگاکف به نگارش مجموعه‌ای از آثار دراماتیک و فانتزی روی آورد که از آن میان می‌توان به جزیرهٔ سرخ، آدم و حوا، سعادت و ایوان واسیلویچ، یاد کرد. او جزیرهٔ سرخ را در اواسط دههٔ بیست و بقیه را در دههٔ سی میلادی به نگارش در آورد. دهٔ سی مرز بین دوران موفقیت‌های نسبی وی و دوران سکوت او و ناکامی‌هایش در به‌چاپ رساندن آثارش تا پایان زندگی است. جزیرهٔ سرخ نمایش‌نامه‌ای است که در سال ۱۹۲۷ نوشته شد و برای اجرا به تئاتر تحویل داده شد و اولین‌بار در آغاز فصل تئاتری (۱) ۱۹۲۸ به کارگردانی یکی از کارگردانان صاحب‌نام آن دوران الکساندر تایرُف در رپرتوار تئاتر جای گرفت و روز یازده سپتامبر ۱۹۲۸ به روی صحنه رفت. لحن تمسخرآمیز نمایش‌نامه موجب ممنوعیت اجرای آن شد. این نمایش تا اوایل سال ۱۹۲۹ حدود ۶۰ بار برای اجرا آماده شد که به علت فشارهای حکومتی اجرای آن ممنوع شد. بر اساس قراردادی که بولگاکف با مدیریت تئاتر بسته بود می‌بایست برای مدیریت تئاتر نمایش دیگری بر اساس یکی از رمان‌هایش به نام تخم‌مرغ شوم بنویسد. بولگاکف هم بعد از توقف اجرای جزیرهٔ سرخ نمایشی بر اساس تخم‌مرغ شوم، رمانی که در سال ۱۹۲۴ نوشته بود تنظیم کرد، اما آن‌هم اجرا نشد.

بولگاکف نمایش جزیرهٔ سرخ را در قالب زندگی مردمی خیالی با شکلی هنرمندانه و خلاق به نگارش در آورده، قالبی بر گرفته از سنت روزنامه نگاری قرن نوزدهم فرانسه که حتی در زمان بولگاکف کمی کهنه به نظر می‌رسیده، و بازماندهٔ سنت فرانسوی فِلِتون (۲) در آغاز قرن نوزدهم بوده است. در قرن نوزدهم، روزنامه‌های پر تیراژ، صفحه‌ای اضافی به‌عنوان ملحقه‌ای در روزنامه به خواننده ارائه می‌دادند و در این صفحه خارج از زبان و قواعد روزنامه‌نگاری با زبان روزمره با مخاطب سخن می‌گفتند. بعدها این صفحهٔ اضافه با خط برش به عنوان پاورقی به خواننده عرضه شد و پس از مدتی بین خوانندگان جا باز کرد و و موجبات تفرج خاطر، هواداری خواننده و استمرار او در خواندن روزنامه شد. این ستون نوشتاری یا پاورقی در مطبوعات فرانسه، پدیده‌ای برای دموکراتیزه کردن مطبوعات تلقی می‌شد که در آن تعلق خاصی به سبک نگارش یا نوع نوشته اعم از شعر، داستان، چیستان یا حتی پاره‌های طنزآمیز احساس نمی‌شد. بولگاکف نمایش‌نامهٔ خود را به این ژانر روزنامه‌نگاری نزدیک کرد و در فضای انقلاب‌زدهٔ شوروی دههٔ بیست برای مردم عادی سرگرمی ادبی ـ فرهنگی ایجاد کرد. هدف وی ارتقای سطح زیبایی‌شناسی اثر نمایشی، چه در شکل نوشتاری و چه در شکل اجرایی آن نبود. شاید بتوان گفت بولگاکف برآیند طنز فرانسوی نشئت گرفته از دوران طولانی انقلاب فرانسه را در ژانر سادهٔ نگارش فِلِتون، نوشتاری ساده و همه فهم برای مردم عادی یافت و آن را در تجربیات نمایش‌نامه‌نویسی خود به کار بست. اصولاً فِلِتون را با دو مؤلفه می‌توان شناخت: یکی شکل داستان غیرواقعی (با ارائهٔ تصویری مشخص) و دیگری شکل تحلیلی (تعمیم مشخص موقعیت).

تایروف و مایرهولد با همهٔ اتفاقاتی که برای نمایش افتاد، بولگاکف را ظهور یک استعداد تازه دانستند، تا جایی که تئاتر واختانگف و آکادمی تئاتر هنری مسکو (مخات)(۳) نیز طالب اجرای نمایش‌نامه‌های بولگاکف در تئاتر خود شدند. اما منتقدان حکومتی جزیرهٔ سرخ را نوشت‌های افتراآمیز و تقلیدی خواندند.

پس از آن‌که چند سال که هیچ نمایشی از نمایش‌نامه‌های بولگاکف به روی صحنه نرفت و هیچ نوشته‌ای از او به چاپ نرسید، بولگاکف به صورت اتفاقی با استالین در تئاتر هنری مسکو گفت‌وگوی کوتاهی کرد، که در زندگی دراماتیک او هیچ روزنه امیدی ایجاد نکرد. تنها حاصل این گفت‌وگو، نگارش آدم و حوا، نمایش دیگری در ژانر آخرالزمانی بود.

بولگاکف تا پایان حیات خویش در سال ۱۹۴۰ رمان و آثار دراماتیک دیگری به رشتهٔ تحریر درآورد، ولی اکثر این آثار در دههٔ هفتاد و هشتاد میلادی به چاپ رسیدند و سال‌ها پس از مرگ مؤلف از اقبال عمومی برخوردار شدند.


جزیرهٔ سرخ

تمرین نهایی نمایش‌نامهٔ همشهری ژول‌ورن

در تئاتر گنادی پانفیلوویچ، با موسیقی، فوران آتشفشان و ملوانان انگلیسی

در چهار پرده به همراه مقدمه و مؤخره

اشخاص نمایش

گنادی پانفیلوویچ، رئیس تئاتر، هم‌چنین لرد ادوارد گلن‌آروان.

واسیلی آرتوریچ دیموگاتسکی، ملقب به، کریکوکی، بی‌سروپایی در حیاط.

مِتِلکین نیکانور، دستیار کارگردان، او هم‌چنین نقش پاسپارتو و گماشته را ایفا می‌کند. سماور گنادی پانفیلوویچ را چاق می‌کند و به جای طوطی سخن‌گو حرف می‌زند.

ژاک پاگانِل، عضو جامعهٔ جغرافیا.

لیدیا ایوانا، لیدی گلن‌آروان.

گاتِراس، کاپیتان.

بتسی، مستخدمهٔ جوان لیدی گلن‌آروان.

سیزی‌بوزی، بردهٔ سفید، خداوندگار جزیره.

لیکی‌تیکی، فردی عامی، بردهٔ سفید.

سوفلور.

لیکوی عیسایچ، رهبر ارکستر.

تاخونگا، برده‌ای از دستهٔ نگهبانان.

کایکوم، فرد مثبت. بومی اول.

فاراتته، فرد مثبت. بومی دوم.

نوازندهٔ شاخ.

ساوا لوکیچ. کارگردان.

گارد برده‌ها، (با نظر منفی، اما در اواخر نمایش از نظر خود برمی‌گردد)، بومی‌های سرخ مرد و زن (انبوه بی‌شماری با نظر مثبت)، حرم سیزی‌بوزی، ملوانان انگلیسی، نوازنده، اعضای تئاتر، آرایشگر و خیاط.

وقایع در پردهٔ اول، دوم و چهارم در جزیره‌ای بی‌سکنه و در پردهٔ سوم در جایی در اروپا و در مقدمه و مؤخره در تئاتر گنادی پانفیلوویچ اتفاق می‌افتد.


میخائیل بولگاکف

جزیره‎ سرخ
نویسنده : میخائیل بولگاکف
مترجم : مهران سپهران
ناشر: نشر قطره
تعداد صفحات : ۱۴۵ صفحه


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]