کتاب در جستوجوی شکسپیر ، نوشته پیتر بروک
شکسپیر با بهکارگیری ملاتی به نام زندگی ـ با تمام پیچیدگیهای دوگانهاش ـ در کلیتی منسجم، پرسشهای فراوانی را مطرح کرده است. با نگارش «هملت»، «ترویلوس و کرِسیدا»، «کلوخانداز را پاداش سنگ است» و «آنچه به نیکی پایان پذیرد خوش است»، ایدهآلهای انسانی را عمیقاً مورد تردید و پرسش قرار داده است. در گروه دیگری از آثارش مانند «اتللو»، «لیر شاه»، «مکبث»، «آنتونی و کلئوپاترا»، «کوریولانوس» و «تیمون آتنی» ایدهآلهای ازدسترفتهٔ انسان را به میان میآورد، اگرچه شکسپیر در این آثار بیشتر به گرهافکنی پرداخته تا گرهگشایی. نگرهٔ نقادانهٔ شکسپیر را به ایدهآلهای انسانی قابلدسترسی، میتوان در «هنری پنجم» و «ریچارد سوم» جُست که مسئلهٔ قدرت را کالبد میشکافند. با خواندن و کاویدن نمایشنامههای «تاجر ونیزی» و «زنان شوخطبع وینزر» میتوانیم به دیدگاه اقتصادی و با تعمق در آثاری همچون «پریکلس»، «سمبلین»، «داستان زمستان» و «توفان» میتوانیم به نقطهنظرش دربارهٔ عشق پی ببریم. «شب دوازدهم» و «آنچه دلخواه توست» ما را به قلمرو احساس انسانی رهنمون میشوند. مقولهٔ ازدواج هم در نمایشنامههای «کمدی اشتباهات» و «رام کردن زن سرکش» نقد و تحلیل دراماتیک میشود.
قدرت و جنسیت، دو مسئلهٔ همیشگی شکسپیر بودهاند، چرا که تمام نمایشنامههایش و حتا منظومههایش، مثلاً «ونوس و آدونیس»(۱)، رنگ و لعاب قدرتمندی از این دو پدیده دارند، دو اهرم محکم برای خلق دیالوگ و همهٔ محتویاتش، یعنی موقعیتپردازی، ایجاد کشمکش و فضاسازی. او همچون عنکبوت ـ به کنجی خزیده ـ توری میتند دقیق و کارآمد، و ملات مورد نیازش برای شخصیتپردازی را از متن زندگی دورانش شکار میکند و در قالب خوراکی متفاوت به خورد مخاطب ـ تماشاگر یا خواننده ـ میدهد. و چرا تور؟ چون متون شکسپیر بربافته از تار و پودی هماهنگ، ظریف، مقاوم و در عین حال آسیبپذیرند. اینجاست که خطر سادهانگاری معاصرسازی نمایشنامههای شکسپیر خود مینماید.
زیر سایهٔ دو مسئلهٔ مذکور، اشخاص مؤنث و مذکر شکسپیر شکل میگیرند، به این معنا که او کلیت اندیشهاش را با چینش آدمهای بازی پی میریزد، پایشان آب میریزد تا قد برافرازند، گاهی به فمینیسم پهلو میزند ـ مثلاً با خلق جولیا در نمایشنامهٔ «دو نجیبزادهٔ ورونا» ـ و گاهی همهٔ ایدهآلهای سازنده و مخرب در کف مردان است، مثلاً در «مکبث» و «اتللو».
شاید بزرگترین دلیلِ وجودِ هارمونی دقیق ـ به استثنای خطاهای دیده شده در آثارش ـ این است که نمایشنامههای شکسپیر، آینهٔ تمامنمای طبیعت است که زندگی بشر بخشی از آن است. چه اهمیت دارد که از زندگیاش، چیز زیادی نمیدانیم یا به قول دیوید هیوم، او در دوران فلاکت زاده شد و به سادهترین شکل تحصیل کرد؟
در پایان از همکاری و همدلی خانم راضیه رفیعی ـ همسرم ـ در برگردان این کتاب بسیار سپاسگزارم. از جناب آقای فیاضی و جمع حرفهای نشر قطره هم به دلیل فعالیت مستمرشان برای پیشبرد کیفی هنر تئاتر متشکرم.
بخش اول
زندگیام را با قاشق قهوهخوری اندازه گرفتهام.
تی. اس. الیوت
روزنامهای را برمیدارید. خیال میکنید روزنامهٔ امروز است و علاقهمند میخوانیدش. ناگهان متوجه میشوید که روزنامهٔ دیروز را به دست گرفتهاید و هرگز تمایلی به خواندش ندارید. چرا؟ زنان و مردانی که این روزنامه را تدوین کردهاند، بهطور حتم باهوشند و خوب مینویسند، ولی نود درصدِ آنچه نوشتهاند، فردای آنروز از اعتبار میافتد و میمیرد و آن را دور ماهی میپیچند. چه تفاوتی هست میان روزنامهٔ دیروز و صفحهای از نوشتهٔ شکسپیر که صد سال پیش از این نوشته؟ چرا شکسپیر کهنه و فانی نیست؟ به نظر میآید پرسش آسان و سرگرمکنندهای باشد. ولی در واقع اگر به کُنه مسئله بیَندیشیم، متوجه میشویم که جوابهای سهلالوصول، دستگیرمان نمیشود. از کلمهٔ «نابغه» چه میتوان دریافت؟ آیا ما را به درک مفاهیم اقناعکنندهای نایل میکند؟ یا بهعنوان مثال مکاتبِ نقدِ معاصر میگوید: «شکسپیر، بیشتر به همبستری با پسران متمایل بود تا زنان.» آیا این مفاهیم ما را به عمقِ رازِ شکسپیر رهنمون میشود؟ شاید هنوز به یاد داشته باشید که در دورهای نهچندان دور، محققان به جد و جهد در پی کشف این مسئله بودند که آیا شکسپیر واقعاً وجود خارجی داشته یا نظریههای متعددی، طی صد سال گذشته، شکل گرفتهاند که نامهای دیگری را مثل بیکن، مارلو، آکسفورد و… جایگزین نام شکسپیر کردهاند. بیهودگی همهٔ این تلاشها در این است که کمکی به ما نمیکند. شما فقط نام را تغییر دادهاید، همین! راز شکسپیر، همچنان بهجاست…
اخیراً به روسیه رفتم و فردی از میان تماشاگران برخاست و گفت: «همهٔ ما میدانیم که شکسپیر اهل ازبکستان بوده است، شیک (شیخ)، نامی عربی و پیر به معنای خردمند است. پس شکسپیر به مسلمانانی میگفتند که پنهانی در کشور پروتستان زندگی میکردند، جایی که کاتولیکها را از دم تیغ میگذراندند.» آیا این نظریه هم ما را به درکِ رازِ شکسپیر، نایل خواهد کرد؟ آیا چخوف اهل چک بود؟
دیدگاه نژادپرستانه و برتریجویانهٔ دیگری وجود دارد که مدتها در انگلستان رواج داشت و حاوی این نگره بود که شکسپیر، به هنگام کودکی از این کشور سر برآورده و حتا قادر به تأمین هزینهٔ تحصیل خویش نبوده است، تا اینکه نمایشنامههایش ظهور کرد! درواقع فکر میکنم شکسپیر اولین نمایشنامهاش را در سن بیستوهشت سالگی نوشت.
در جستوجوی شکسپیر
نویسنده : پیتر بروک
مترجم : راضیه رفیعی ، رضا شیرمرز
ناشر: نشر قطره
تعداد صفحات : ۶۴ صفحه
این نوشتهها را هم بخوانید