کتاب رویاها ، نوشته کارل گوستاو یونگ
کارل گوستاو یونگ در ۱۹۵۴، زمانی که هفتاد و نه سال داشت، نوشت: «در طول سالیان دراز، هر ساله حدود ۲۰۰۰ خواب و رؤیا را تحلیل کردهام، پس تجربهٔ خاصی در این مورد به دست آوردهام.»(۱)
رؤیاها در فرایند تحلیل، بسیار ساخت و پرداخت شدهاند. این تحلیل چه به تعبیر فروید «روانکاوی» نامیده شود یا به تعبیر یونگ «روانشناسی تحلیلی»، تفاوتی ندارد. نوشتههای هر دو پیشگام بزرگ دربارهٔ روایات و تحلیل رؤیاها و بازنمودن نظریهٔ رؤیاست. نخستین اثر یونگ، تا آنجا که میدانیم، گزارشی دربارهٔ کتاب دربارهٔ رؤیاها اثر فروید بوده است. فروید این اثر را در ۱۹۰۰ برای همکارانش در یتیمخانهٔ بورگ هولزی (۲) نوشت. یونگ در طول فعالیتش بهعنوان روانکاو، چندین مقالهٔ علمی دربارهٔ رؤیا منتشر کرد که از میان آنها دو مقاله در مجموعهٔ حاضر آمده است. مقالات دیگری که در اینجا از نو به چاپ میرسد، نخست بین سالهای ۱۹۱۶ و ۱۹۴۵ منتشر گردیدهاند و هر یک بیانیهٔ ویژهای در زمینههای گوناگون روانشناسی رؤیا از نظر یونگ است.
این مقالهها به هیچ روی بیانگر مشارکت خودِ یونگ در دنیای خواب و رؤیا نیست. در نمایهٔ کتاب خودزیستنامهنگاری یونگ به نام خاطرات، رؤیاها، اندیشهها (۳)، ویراستهٔ آنیهلا یافه (۴)، حدود چهل و دو مورد از خوابهای خود یونگ فهرست شده که او آنها را به عنوان حوادث کلیدی مسیر زندگیاش بر میشمارد. او در نامههایش که توسط گرهارد آدلر برگزیده و ویراسته شده است، از بسیاری از رؤیاهای دیگرش نیز یاد میکند. در ۲۹-۱۹۲۸، یونگ سمینار معروفی دربارهٔ «تحلیل رؤیا» برای گروه کوچکی از دانشجویان در زوریخ برگزار کرد و بحثی عمیق دربارهٔ بسیاری از خوابهایی که بیماران برایش بازگو کردهاند، پیش کشید. (گزارش این سمینار به ویراستاری ر. ف. س. هال آمادهٔ انتشار است.) هر یک از مجلدات مجموعه آثار یونگ دربردارندهٔ مطلبی دربارهٔ رؤیاست و جلد مربوط به نمایهٔ فهرستها با عبارات توصیفی، همهٔ رؤیاهایی را که یونگ دربارهاش بحث کرده، یکجا فهرست کرده است. همچنین فشردهٔ ارزشمندی از اظهارات یونگ دربارهٔ رؤیا را تحت همین عنوان در گزینهٔ بازتابهای روانشناختی (چاپ جدید، ۱۹۷۰؛ پرینستون / بولینگن پیپربک، شمارهٔ ۲۸۴)، ویراستهٔ یولاند یاکوبی و ر. ف. س. هال میتوان یافت. (۵)
بخش اول: رؤیاها و روانکاوی
تحلیل رؤیا (۶)
زیگموند فروید در ۱۹۰۰، کتابی مفصل دربارهٔ تحلیل رؤیا (تعبیرخواب) در وین منتشر کرد. در اینجا نتایج اصولی بازکاویهای او را میآوریم.
رؤیا، غیر از آن که آشفتگی تداعیهای اتفاقی و بیمعنی است که معمولاً بدان اعتقاد دارند، یا سوای آن که فقط در نتیجهٔ احساسات جسمانی در طول خواب است چنانکه بسیاری از نویسندگان میپندارند، محصول خود به خودی و معنیدارِ کنشِ روانی از یک تحلیل نظاممند است و مانند دیگر کارکردهای روانی حساس است. احساسات سازوار (۷) که در طول خواب به انسان دست میدهد، علتِ اصلی رؤیا نیست؛ آنها نقشی ثانوی دارند و تنها عناصر یا موادی را بر روی چیزی که روان کارکرد دارد، رقم میزنند. بنا به نظر فروید، رؤیا مانند هر فرآوردهٔ پیچیدهٔ روانی، عبارت است از یک آفرینش یا عملی که انگیزهها و رشتهٔ تداعیهای پیشین خودش را دارد. رؤیا همانند هر کنشِ مفروض، عبارت است از بازدهِ فرایندی منطقی، از رقابت بین تمایلات گوناگون و پیروزی یک میل نسبت به امیال دیگر. رؤیاپردازی نیز مانند همهٔ کارهای دیگرِ ما معنیدار است.
ممکن است تصور شود که همهٔ واقعیات تجربی در راستای این نظریه نیست، چون تأثیر عدم تجانس و ابهامی که رؤیاها بر ما میگذارند، آشکار است. فروید این مرحله از تصاویر مبهم را «درونهٔ آشکارِ»(۸) رؤیا مینامد؛ نمایی که او ورای آن، در جستوجوی چیزی ضروری مانند اندیشه ـ رؤیا یا «درونهٔ پنهان»(۹) است. ممکن است بپرسید که فروید به چه دلیل فکر میکند که رؤیا خودش تنها نمای عمارتی بزرگ و گسترده، یا واقعا چیزی معنیدار است. گمانهزنی او بر پایهٔ باور یا عقیدهای پیشین (۱۰) استوار نیست، بلکه صرفا بر پایهٔ تجربهگرایی است. مثلاً تجربهٔ مشترکی که میگوید هیچ حقیقت روانی (یا جسمانی) تصادفی نیست. پس باید سلسله علتهای خودش را داشته باشد و همواره محصولی از ترکیب پیچیدهٔ پدیدهها باشد؛ زیرا هر عنصر ذهنی زنده، منتج از حالات درونی روانی است و از دیدگاه نظری باید تحلیلپذیر باشد. فروید همان اصلی را برای رؤیا به کار میگیرد که ما همواره به طور غریزی به هنگام جست و جوی علل کنشهای انسان، از آن بهره میجوییم.
او از خودش فقط میپرسد: چرا این شخص بخصوص، این چیز بخصوص را در رؤیا میبیند؟ او باید دلایل خاص خود را داشته باشد، وگرنه شکافی در قانون علیت پدید میآید. رؤیای یک کودک با رؤیای بزرگسال تفاوت دارد، درست مثل این که رؤیای یک شخص تحصیلکرده با رؤیای یک بیسواد از گونهای دیگر است. چیزی فردی در رؤیا وجود دارد که در راستای سرشت روانشناسانهٔ آن موضوع قرار دارد. این سرشت روانشناسانه دربردارندهٔ چه چیزی است؟ خود به خود میگوییم که نتیجهٔ گذشتهٔ روانی ماست. حالت ذهنی کنونی ما، به تاریخچهٔ زندگی ما بستگی دارد. در گذشتهٔ هر شخص عناصری از ارزشهای متفاوت وجود دارد که «پیکربندی»(۱۱) روانی را مشخص میکند. حوادثی که هیچ گونه احساسات نیرومندی در ما بر نمیانگیزند، تأثیر کمی بر اندیشهها یا کنشهایمان دارند، در حالی که حوادثی که واکنشهای حسی نیرومندی به وجود میآورند، برای تحول روانی بعدی ما اهمیت زیادی دارند. این خاطرات با لحن حسی قوی، مجموعهای از تداعی معانی را شکل میبخشند که نه تنها کم دوام نیستند، بلکه بسیار نیرومندند و چون حلقههای زنجیر به هم پیوستهاند. موضوعی که من با علاقهٔ کمتری بدان مینگرم، مستلزم تداعی معانی کمتری است و زود از افق فکریام دور میشود. برعکس، موضوعی که با علاقهٔ بیشتری بدان مینگرم، تداعی معانی بیشماری در من پدید میآورد و مدتها ذهن مرا مشغول میکند. هر احساسی کمابیش مجموعهای گسترده از تداعی معانی را به وجود میآورد که من آنها را «مجموعه عقاید حسپذیر»(۱۲) نامیدهام. در بررسی یک مورد تاریخ فردی، همیشه در مییابیم که این مجموعه از قویترین نیروی «پیکربندی» استفاده میکند، و از آن میتوان نتیجه گرفت که در هر تحلیل، از آغاز با آن مواجه میشویم این مجموعه همچون اجزای اصلی سرشتِ روانشناختی در هر ساختار روانی ظاهر میشوند. مثلاً در یک رؤیا، ما با اجزای حسی مواجه میشویم، زیرا درک این نکته چه بسا آسان است که همهٔ فرآوردههای کنش روانی پیش از هر چیز به قویترین تأثیرات «پیکربندی» وابسته است.
برای دریافت عقدهای که شخصیتی چون گرشن (۱۳) در فاوستِ گوته داراست، مجبور نیستیم راه دور برویم، آن جا که او میخواند:
در تولی (۱۴) پادشاهی بود
راست و واقعی حتی در گور
بانوی در حال مرگش
جامی زرین بدو بخشید.
اندیشهٔ پنهان عبارت است از تردید گرشن به وفاداری فاوست. ترانهای که گرشن ناخودآگاهانه انتخاب میکند، همان چیزی است که ما ماده ـ رؤیا (۱۵) نامیدهایم و با اندیشهٔ رازآمیز در ارتباط است. ممکن است این نمونه را به رؤیا تعمیم دهیم و فرض کنیم که گرشن این ترانه را نخوانده بلکه چنین داستانی را در رؤیا دیده است (۱۶). در این مورد، ترانه با داستان اندوهبار عشق پادشاهی باستانی و دست نیافتنی، همان «درونهٔ آشکارِ» رؤیا و «نما» ی آن است.
کسی که به رازِ اندوه گرشن پی نبرده باشد، نخواهد دانست که چرا او اصلاً این پادشاه را در خواب دیده است. ولی ما که از اندیشه ـ رؤیای عاشقانهٔ او نسبت به فاوست آگاهیم، میتوانیم بفهمیم که چرا رؤیا از این ترانهٔ خاص بهره میجوید، زیرا دربارهٔ «ایمان دست نیافتنی» پادشاه است. فاوست شخصیتی دیناور و مؤمن نیست، و گرشن میخواهد ایمان او را نسبت به خودش با ایمان پادشاه، چنان که در داستان آمده، مقایسه کند. رؤیای او ــ در واقع ترانهٔ او ــ به شکل تغییر یافتهای بیانگر میل سوزانِ روح او است. در اینجاست که با سرشت واقعی «مجموعهٔ حسپذیر» رو به رو میشویم که همیشه مسئلهٔ میل و مقاومت در برابر آن را پیش میکشد. زندگی ما در مبارزه برای به واقعیت پیوستن امیال ما سپری گشته است: همهٔ کنشهای ما در پی میل به چیزی است که باید یا نباید روی دهد.
به خاطر همین است که ما کار میکنیم یا میاندیشیم. اگر نتوانیم آرزویی را به واقعیت بپیوندیم، دست کم آن را در خیال به واقعیت پیوند میدهیم. نظامهای دینی و فلسفی همهٔ اقوام در هر عصری بهترین دلیل برای این نکته است. اندیشهٔ جاودانگی، حتی به شکل فلسفی، چیزی غیر از میل و آرزو نیست، چه فلسفه چیزی به جز «نما»(۱۷) نیست، چنان که ترانهٔ گرشن تنها شکل بیرونی و پوششی سودمند بر اندوه اوست. رؤیا نمایانگرِ آرزوی اوست که به واقعیت بپیوندد. فروید میگوید که هر رؤیا نمایانگرِ به واقعیت پیوستنِ یک میلِ سرکوب شده است.
اگر در این تصویرپردازی بیشتر غور کنیم، میبینیم که پادشاه جایگزین فاوست شده، پس تغییر و تبدیلی انجام گرفته است. فاوست به شهریاری در اعصار کهن تبدیل شده است؛ شخصیت فاوست که نواخت ـ حسی (۱۸) نیرومندی دارد، جانشین شخصی افسانهای و خنثی میشود. شخص پادشاه از راه قیاس در ذهن تداعی میشود، یعنی نمادی برای فاوست، و «بانو» نمادی برای گرشن جلوه میکند. ممکن است بپرسید که هدف از این آرایهمندی چیست؟ چرا گرشن باید خواب ببیند و تازه به گونهای غیر مستقیم و بیواسطه در این مورد رؤیاپردازی کند؟ چرا نمیتواند آشکارا و به دور از دوپهلوگویی و ایهام آن را تصور کند؟ پاسخ این سؤال بسیار ساده است: اندوه گرشن در واقع اندیشهای است که کسی دوست ندارد با آن درگیر شود؛ چون بس دردناک است. تردید او نسبت به ایمان فاوست سرکوب شده و تحت انقیاد نگاه داشته میشود و از نو به شکل داستانی مالیخولیایی ظاهر میگردد که هرچند کام او را مشخص میکند، با احساسات زیبا همراه نیست. فروید میگوید که کامهایی که اندیشه ـ رؤیا را شکل میبخشند هرگز از نوع امیالی نیستند که شخص آشکارا به خود متّصف میگرداند، بلکه امیالی سرکوب شدهاند، زیرا سرشتی دردناک دارند؛ به همین سبب، از بازتاب آگاهانه در حالت بیداری برون رانده شده و به گونهٔ بیواسطه در رؤیاها شناور میگردند.
رویاها
نویسنده : کارل گوستاو یونگ
مترجم : ابوالقاسم اسماعیلپور
ناشر: نشر قطره
تعداد صفحات : ۱۷۴ صفحه
این نوشتهها را هم بخوانید