کتاب « آرمانشهر در اندیشه ایرانی »، نوشته حجت‌الله اصیل

به یاد استادم

دکتر حمید عنایت

پیش‌گفتار چاپ سوم

در اندیشه ایرانی، آرمانشهر نه مسیر تاریخی مشخصی دارد و نه همه آرمانشهرها در منابع شناخته و معینی آمده است. آرزوی جامعه آرمانی در آثار گوناگون پراکنده است؛ گاهی در اساطیر کهن رخ نموده و گاهی از متون دینی سر برآورده است. گاهی دل‌مشغولی فیلسوفان بوده و گاهی تفنن شاعران. درباره آن، از فارابی فیلسوف و صنعتی‌زاده نویسنده که بگذریم، کسی کتابی جداگانه نپرداخته است. از این رو، پژوهنده اندیشه آرمانشهری، راهی در پیش روی ندارد مگر جست‌وجوی در متون گوناگون؛ اگر بخت یار او گردد، گاهی به مطلبی برمی‌خورد که سرورانگیز است، اما بیش‌تر وقت‌ها باید به لذت‌بردن از مطالعه متنی خرسند باشد.

این کتاب از زمان شکل‌گیری و چاپ نخست آن در ۱۳۷۱ خ تاکنون با این دشواری‌ها روبه‌رو بوده است. با وجود این همیشه در فاصله دوچاپ، مطلبی در متنی پیدا شده که در طرح کتاب گنجیده و ویرایش تازه‌ای را ناگزیر کرده است.

آن‌چه در چاپ کنونی افزوده شده، فصلی است در دو پاره به نام‌های «عصر زرینی در پشت سر» و «ناکجاآبادی در پیش‌رو» که پاره اول ریخته قلم میرزا فتحعلی آخوندزاده (و او مطلب را از کتاب دبستان مذاهب برگفته) و میرزا آقاخان کرمانی (که از آخوندزاده اقتباس کرده) و پاره دوم نوشته میرزا آقاخان کرمانی است.

نویسنده همان‌گونه که در پیش‌گفتار ویرایش دوم گفته، خستوست که کتاب با کمال فاصله بسیار دارد و آن را مقدمه‌ای می‌داند بر اندیشه آرمانشهری در ایران زمین و امید دارد که در آینده نویسندگان و پژوهندگانی آن را به کمال برسانند.

حجت‌الله اصیل


پیش‌گفتار ویرایش دوم

چاپ نخست این کتاب با اقبال خوانندگان روبه‌رو شد، و چاپ دوباره آن بدان علت که نویسنده گسترش دامنه پژوهش و پیگری اندیشه آرمانشهری را تا روزگار نو واجب می‌دانست، دستخوش تأخیر شد. در ویرایش دوم، مطالبی نو یافته بر کتاب افزوده شده و اندیشه آرمانشهری در ایران معاصر نیز از سال‌های پیش از مشروطیت تا امروز بررسی گردیده است. اندیشه آرمانشهری در ایران معاصر، زیر تأثیر دو جریان مهم قرار دارد: یکی «مدنیت نو» که با دستیابی به دانش و فناوری سرتاسر آفاق را درنوردیده و اندیشه و زندگی و نگرش آدمیان را دیگرگون کرده است، و دیگری «بیداری اجتماعی» و خیزش برای آزادی فردی و اجتماعی و تلاش در راه بهزیستی. این مورد اخیر خود پیامد ناگزیر جریان نخست بوده است. بنابراین، آرمانشهری‌اندیشی در ایران‌نو، گستره‌ای را دربرمی‌گیرد که از آن جمله است آگاهی بر پیشینه تاریخی و گسترش عصر زرین ایران و بازاندیشی ساختار سیاسی و اقتصادی و اجتماعی کشور. هیچ اندیشه‌ای فراتاریخی نیست و بیرون از ظرف زمان و مکان معنی نمی‌یابد، و اندیشه آرمانشهری ایرانی نیز از سده نوزدهم بدین‌سوی، از نگرش خوشبینانه طالبوف و خوش‌باوری صنعتی‌زاده کرمانی که آینده جهان را پردیس دانش و فن می‌داند تا طنز ظریف صادق هدایت در طرح پیروزی دانایی بر ستم و نادانی بدانسان که در قصه آب زندگانی آورده، اشعار ناباورانه شهریار و اخوان و فروغ فرخزاد و آرمانشهر عرفانی طبیعت‌گرای سپهری و سرانجام افق روشن، سروده شاملو همه متأثر از اوضاع روزگار نویسندگان و سرایندگان است.

به اقتضای افزوده شدن مطالب نو بر کتاب و گسترش آن تا روزگار کنونی، ناگزیر طرح کتاب نیز دیگر شده و سامانی نو و متفاوت با چاپ نخست یافته است. همچنین بازبردها و یادداشت‌های پایان هر فصل تغییراتی یافته و برای معرفی هر اثر از نوشتن مشخصات نشر خودداری و معرفی کامل اثر با همه نشانه‌های کتاب شناخت به کتابنامه موکول شده است.

در این کتاب، آرمانشهر با تعریف و برداشت ویژه‌ای درنظر گرفته شده و آن جامعه‌ای است که زندگانی مردم آن برحسب معیار زمان کامل، و هم بدین‌سبب قالب و درونه آن با آن‌چه در واقعیت وجود دارد متفاوت است، و اگرچه به روزگاران برخی از عناصر آرمانی آن تحقق می‌یابد، چنان‌که در مورد بسیاری از آرمانشهرها تحقق یافته است، به روزگار نویسنده و اندیشنده آن فراسوی واقعیت و امکانات انسان‌ها صرف‌نظر از موقعیت اجتماعی و طبقاتی آن‌ها بوده است. با این برداشت، آداب‌الملوک‌ها که نه در جست‌وجوی جامعه‌ای کمال مطلوبِ همگان که در کار استوار کردن پایه‌های قدرت مستقرند، از حوزه بررسی کتاب بیرونند، و نیز ایدئولوژی‌ها و شبه‌ایدئولوژی‌ها گرچه از اندیشه آرمانشهری، چونان که از اسطوره، تهی نیستند، اندیشه آرمانشهری به‌حساب نمی‌آیند. با این‌حال عصر زرین و بهشت زمینی با توجه به این‌که پرورده خیال و آرزو و آرمان آدمیان در همه روزگارانند، در سلک اندیشه آرمانشهری آمده‌اند. و چنین است اشعار شاعرانی که آرزو یا اعتراض خود را چونان بیانیه‌ای بر دروازه آرمانشهر آویخته‌اند.

نویسنده به‌هیچ‌وجه مدعی تمامت و کمال کتاب نیست. آن را مقدمه‌ای می‌داند بر وجهی از اندیشه که مردم در درازنای تاریخ برای بازگفت آرزوها و ناخرسندی‌های خویش به‌کار برده‌اند.

حجت‌الله اصیل

شهریور ۱۳۸۰


پیش‌گفتار

این کتاب مقدمه‌ای بر اندیشه آرمانشهری در ایران است. در آن کوشیده‌ایم تا مسیر چنین اندیشه‌ای را در درازنای تاریخ این مرز و بوم در قلمروهای گوناگون اندیشه نشان دهیم. چنین اندیشه‌ای، آرزوی نسل‌های پرشمار ایرانی بوده است که در جست‌وجوی رستگاری یا برای اعتراض یا گریز از ناکامی‌ها و نامرادی‌ها بدان پناه برده‌اند.

در جامعه ایرانی، مانند سایر جامعه‌ها، انسان‌ها هرگز به «آن‌چه هست» خرسند نبوده‌اند و آن را می‌جسته‌اند که «باید باشد». بهروزی و سعادت کامل، آرزوی مشترک همه آدمیان است و محیط زندگی تنها بر شیوه و طرح و بیان موضوع اثر می‌کند نه بر اصل و گوهر آن.

شاید پرسیده شود که فایده بررسی اندیشه آرمانشهری که بازگویی خیال‌پردازی و آرزوهای تحقق‌نایافتنی است، چیست؟ پاسخ این است که خیال‌پردازی درباره جامعه کمال مطلوب نیز بخشی از تاریخ اندیشه است. حتی آن‌جا که از افکار منطقی ناب و گرایش‌های تجربی سخن می‌رود، عنصر خیال و آرزو دخالت دارد. در مسائل سیاسی و اجتماعی، فکر رسیدن به اصول و قواعد صددرصد عملی، خود آرزویی آرمانشهری است. آرمانشهرها نوعی چارچوب و قالب اندیشیدن درباره مسائل حل‌ناشده زندگی‌اند و از آرمان‌ها و آماج‌هایی سخن می‌گویند که بشر برای دستیابی به آن‌ها در تلاش است. وانگهی، نادیده گرفتن جنبه‌های گوناگون اندیشه، ابتر ساختن تاریخ اندیشه بشری است. تاریخ اندیشه زمانی می‌تواند مدعی کمال باشد که همه عناصر فکر، از جمله عنصر آرمانی را دربر داشته باشد. با پیگیری اندیشه آرمانشهری در ایران، با شیوه تفکر و آرزوهای نیاکان‌مان، بیشتر آشنا می‌شویم و بخشی از نگرش آنان را به هستی آدمی و زندگانی سیاسی و اجتماعی او درمی‌یابیم.

نام این کتاب را آرمانشهر در اندیشه ایرانی نهاده‌ایم، امّا چه بسا برخی جامعه‌های کمال مطلوبی که در آن شرح داده شده ریشه ایرانی صرف نداشته باشد. گزیدن این نام را از آن‌رو موجّه یافتیم که همه اندیشمندان و نویسندگانی که در آثار خود به جامعه آرمانی پرداخته‌اند، و این بررسی بر پایه آثار آنان صورت گرفته، ایرانی‌اند هرچند بیشتر آنان اندیشه خود را در پهنه فراخ دامنِ فرهنگ اسلامی عرضه کرده‌اند، زیرا در ایران دوره اسلامی در اندیشه بسیاری از متفکران، عناصر معنوی باستانی با وجوهی از فرهنگ عام اسلامی درآمیخته است. بنابراین، از دید ما، اندیشه آرمانی مطرح شده در این کتاب، حاصل ذهن ایرانی یا پرورده در متن‌هایی بوده که ایرانیان پرداخته‌اند. بودن چند استثناء، نفی قاعده نمی‌کند.

مؤلف، در پرداختن این کتاب رهین منّت عزیزانی است که هر کدام به وجهی یاریش کرده‌اند:

 

۱. استاد فرزانه دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، مؤلف را که قصد داشت تنها اندیشه آرمانی نظامی گنجوی را بر رسد، به گستردن دامنه تحقیق تشویق کردند و در روشن ساختن برخی مفاهیم، از راهنمایی دریغ نفرموده‌اند.

۲. شاعر و پژوهنده گرانمایه، ولی‌الله درودیان، با مهربانی پیش‌نویس کتاب را بازخوانی و نکاتی بس سودمند یادآوری فرموده‌اند.

۳. مدیران نشر نی با فراهم آوردن امکان نشر و ویرایش متن آن، در انتشار مطلبی که نخستین‌بار در دسترس خوانندگان قرار می‌گیرد گامی مفید و مؤثر برداشته‌اند.

۴. فرزند مؤلف مهرداد اصیل با همه گرفتاری تحصیلی که داشته پاک‌نویس دو فصل از کتاب را به پایان برده است.

مؤلف بر خود فرض می‌داند که از همه این عزیزان سپاسگزاری کند.

حجت‌الله اصیل


۱. کلیات

آرمانشهر یا ناکجاآباد یا مدینه فاضله، کشوری خیالی است که در آن‌جا زندگانی مردم کامل و قرین رستگاری است. جایی است دست‌نیافتنی که تصویر آن در افق آرزوی آدمی همواره نمونه خیر برین و زیبایی و کامیابی است. آدمی در درازنای تاریخ همواره آرزومند دستیابی به جامعه‌ای بوده که در آن دلخواسته‌هایش را تحقق بخشد، در فضای بایسته‌اش استعدادهای خود را از قوه به فعل آورد، و کمال معنوی را با آرامش روحی و بی‌نیازی مادّی درآمیزد. اما بیان این آرزو، برحسب زمان و مکان جلوه‌ها داشته و به مقتضای پیشرفت عقلی و تجربی آدمی و به‌تناسب شناخت او از جهان پیرامونش رنگ‌ها پذیرفته است.

آرمانشهر که وضعیتی خیالی است، فراسوی واقعیت است. دورنمایی است وسوسه‌انگیز از جهان آرزوها. گروهی آن را سرگرمی روشنفکرانه‌ای می‌دانند که دورنماهایی بس زیبا را فرادید آدمی می‌آورد، اما سرابی در برهوت یا خوابی بی‌تعبیر است. برخی نیز آن را نقابی فریبنده بر چهره جبّاریتی سرکوب‌گر می‌دانند، و برخی هم می‌گویند که آرمانشهر برابر نهاد اوضاع نابهنجار کنونی و سنجه‌ای است برای ارزیابی جامعه‌های ناساز و نامطلوب.

از آن هنگام که جامعه انسانی پدید آمده، آدمی در جست‌وجوی‌آرمانشهر بوده است. گاهی آن را به صورت بهشت این جهانی تصور کرده که در گوشه‌ای دور افتاده از جهان خاکی ما بنا شده، و در آن‌جا رنج و اندوه و بیماری و پیرسالی نامی بی‌نشان است. و زمانی نیز با چنگ زدن به اسطوره عصر زرّین (۱)، روزگاری را فرایاد آورده که زندگانیش با طبیعتِ گشاده دست درآمیخته بوده و در آسایش و آرامش و فراوانی و آزادی به سر می‌برده است.

هنگامی که ذهن آدمی از بند اسطوره‌ها رست، و آرزوها در پرتو خرد و دانش دست‌یافتنی شد، تصور آرمانشهر از دیار اسطوره‌ها به قلمرو خرد آمد، و آدمی سعادت فردی و اجتماعی را در طرح‌های اندیشیده‌ای جست که هم بازگوینده آرمان‌های او بود و هم نظام‌های حاکم را به محک آن‌ها می‌سنجید. بنابراین اندیشه آرمانشهری پیشینه‌ای به قدمت تمدّن بشری دارد.

نخستین متفکری که اندیشه آرمانی را بر برهان عقلی استوار کرد، افلاطون (۳۴۷ ــ ۴۲۷ پ. م) فیلسوف یونانی بود. کتاب جمهوری او با بحث درباه مفهوم درست عدالت آغاز می‌شود، در روندی منطقی به شیوه همپرسگی (دیالوگ) به پیش می‌رود، و در جست‌وجو برای شناخت عدالت راستین، جامعه‌ای آرمانی طرح می‌افکند. و در این کار چنان نبوغ و چیره‌دستی نشان می‌دهد که اندیشه‌اش تا روزگار ما هنوز سرمشق آرمانجویان و پویندگان راه ناکجاآباد در باخترزمین بوده است.

در دوره تمدن یونانی، در نزد بیشتر فیلسوفان، عصر اسطوره‌ای پایان یافت، و عصر نگرش تاریخی و عقلانی جانشین آن شد. مفاهیم خیر و شر، دولت و آزادی، برابری و برادری در دایره جدل عقلانی قرار گرفت، و به محک خرد و منطق زده شد. (۲) افلاطون که بزرگترین اندیشه‌ورز عصر تمدن یونانی و دلمشغول سعادت جامعه بود، طرحی از جامعه‌ای آرمانی فراهم آورد که به‌زعم او موجب رستگاری آدمیان می‌شد. در سده‌های میانه که تمدن غربی روی به افول نهاد، درخشش تمدن و فرهنگ اسلامی آغاز گشت. در اوج این تمدّن بود که «ابونصر فارابی»، حکیمی فرزانه از خاور ایران، اندیشه آرمانشهری را در آثار خود از جمله در کتاب اندیشه‌های اهل مدینه فاضله مطرح ساخت، و جامعه‌ای آرمانی بر پایه اندیشه فلسفی و در قالب مفاهیم شریعت اسلام پی‌افکند. صفت فاضله گویای آرمان حکیم در جست‌وجوی جامعه کمال مطلوب بود، و نیز آن را در برابر «مدن فاسده» یا شهرهای ناآرمانی می‌نهاد. بنابراین، در سده‌های میانه در ایران و جهان اسلام، عنوان «مدینه فاضله» مفهومی بود که شهر آرمانی یا اجتماع کامل و رستگار را به ذهن القا می‌کرد.

آرمانشهر به معنی امروزینه‌اش برگرفته از واژه «یوتوپیا»، نام کتاب «تامس مور» نویسنده و فیلسوف سده پانزدهم و شانزدهم انگلستان است. در این کتاب که در سال ۱۵۱۶ م. انتشار یافته، جامعه‌ای سعادتمند در جزیره‌ای خیالی وصف شده و مانند همه آرمانشهرها واکنش ذهن عصیانگر نویسنده در برابر ناروایی‌های روزگار اوست. مور برای مصون داشتن خویش از اتهام، به عمد با واژگان بازی کرده است. واژه «یوتوپیا» برساخته از واژه «توپوس» یونانی به معنی مکان است که نویسنده با افزودن حرف نفی «او» (OU) از آن مفهومی منفی ساخته که «هیچستان» یا لامکان و به گفته شیخ اشراق شهاب‌الدّین سهروردی ناکجاآباد معنی می‌دهد. (۳) بسیاری از مفاهیم کتاب به حالتی طنزآمیز ساخته شده است. «رود انیدر» یعنی بی‌آب و شهر «آمانوت» یعنی شهر رؤیا و سرانجام گوینده داستان جزیره «یوتوپیا» ناخدایی پیر است «رافائل هیثلودا» نام که به معنی رافائل یاوه‌گو است. (۴)

واژه «آرمانشهر» را که اکنون در فارسی رواج یافته، داریوش آشوری و شادروان نادر افشار نادری مترجمان کتاب یوتوپیا نوشته «تامس مور» به جای واژه «یوتوپیا» برگزیده‌اند و ما در این کتاب آن را برای شهر یا جامعه آرمانی در اندیشه متفکران ایرانی به‌کار برده‌ایم.

آرمانشهر و بهشت این جهانی

بهشت این جهانی جایی است خوش و دلپذیر که در گوشه‌ای دوردست یا ناپیدا از کره خاکی ما قرار گرفته است و همواره مشیت پروردگار در بنیادگذاری و نگاهداشت آن مداخله دارد. باشندگان آن یا به پاداش عمل صالح یا به‌عنوان پیروان برگزیده یک دین در آن آرام می‌یابند. در بهشت این جهانی آسایش و فراغت‌باشندگان کامل است. مردم بیمار نمی‌شوند، رنج و پیری نمی‌شناسند، عمرشان دراز است و گاهی نیز جاودانه می‌زیند و زندگانی‌شان غرقه در نعمت و شادمانی است.

کهن‌ترین افسانه شناخته شده درباره بهشت این جهانی، «پهلوان‌نامه گیل‌گمش» است. در افسانه‌های سومری و بابلی آمده است که «گیل گمش» پادشاه شهر «اوروک» را خدایان زیبا و نیرومند آفریدند. دوسوم هستی او ایزدی و یک سوم آن آدمی بود. مردم «اوروک» که از زیاده‌روی او در شادخواری و خودکامگی به ستوه آمده بودند، به درگاه خدایان دست دعا برداشتند و خواستار نجات خویش از دست پادشاه جوانِ خودکامه شدند. خدایان دعای اهل شهر را اجابت کردند و برای «گیل گمش» همتا و هماوردی به‌نام «انکیدو» آفریدند. «گیل گمش» و «انکیدو» به جای ستیزه، با هم دوست و مهربان شدند. ایزد بانوی ایشتار که دلباخته گیل گمش شده بود، چون از معشوق پاسخ رد شنید، «انکیدو» را بیمار کرد و بمیراند. مرگ انکیدو گیل گمش را دچار اندوهی جانکاه کرد. وی برای فرار از دلهره مرگ و دست یافتن به جاودانگی، سفری پرخطر آغازید تا به بهشت «دیلمون» رسید. در دیلمون کاهنی از روزگاران کهن می‌زیست که زمانی طوفان بزرگ را پیشگویی کرده بود، و خدایان با مهربانی او را جاودانه در بهشت دیلمون جای داده بودند. گیل گمش در دیلمون با آن کاهن که «اوتناپیشتیم» (= دوردست) نام داشت دیدار کرد، و کاهن به وی گفت:

بپذیر که هیچ‌چیز سرشتی همیشگی ندارد… ایزدان و مردمان را هر یک بهره‌ای است. آن دم که پدر و مادرت تو را می‌ساختند، سرنوشت تو را خامه زدند. گویی دوپاره از هستی تو ایزدی و یک پاره آدمی است. پس تو نیز سرنوشت آدمیان یافته‌ای، و زیست جاودان بهره آدمیان نیست. زندگی، سرانجام در مرگ هراس‌انگیز پایان می‌گیرد.

آرامش مطلق دیلمون در اساطیر سومری چنین وصف شده است. «بانگ شوم زاغی هرگز به گوش نمی‌خورد، و بوم مرگ هرگز نوای مرگ‌زای خود را سر نمی‌داد. شیر جانداری را نمی‌درید و گرگ بره‌ای را نمی‌آزرد. قمری به ناله نمی‌پرداخت، و بیوه‌ای یافت نمی‌شد. از بیماری، پیرسالی یا سوگواری نشانی نبود.»(۶)

اسطوره بهشت دیلمون با آرامش همیشگی، طبیعت زیبا و همیشه بهار و زندگی جاویدان باشندگانش بر اساطیر ملت‌های دیگر اثر گذاشت. قوم یهود، هنگامی که در صحرای سینا سرگردان بود، از «کنعان» تصوّر جایی بهشت آیین داشت، و آن را سرزمینی می‌پنداشت که در جویبارانش شهد و شیر روان است. (۷) لوسین نویسنده رومی سده دوم میلادی، در کتاب تاریخ راستین، همانند پهلوان‌نامه گیل گمش جزیره‌ای خیالی را وصف می‌کند که «خجسته» نام دارد. در آن جزیره، آب جویبارها صاف و زلال، چمنزارها پرگل و بیشه‌ها سرسبز و زیباست. بر تاک‌ها ماهی یک‌بار انگور می‌روید، و درختان سالی سیزده بار میوه می‌دهند. شهر از زر و گوهر ساخته شده و خیابان‌هایش عاج فرش است. هیچ‌کس پیر نمی‌شود. مردم همواره سرگرم جشن و شادیند. بر بستر گل می‌آرمند، و بلبلان بر آنان گل فرو می‌ریزند. (۸)

در اروپای سده‌های میانه، سرودی درباره سرزمین «کوکانی» رواج داشت که بهشت دیلمون را فرا یاد می‌آورد و از آرزوی آدمی برای دستیابی به زندگی توأم با فراغت و شادکامی حکایت می‌کرد:

 

در کوکانی می‌خوریم و می‌نوشیم

آزاد، بی‌مراقب و بی‌رنج

خوراک نیکوست و می صافی

به نیمروز و شبانگاهان

باری، می‌گویم و به جرأت سوگند می‌خورم

در هیچ جا، سرزمینی این‌چنین نیست

در زیر آسمان، نیست سرزمینی

چنین پرلذت و بی‌پایانی نعمت

چشم‌اندازهایش دل‌انگیز است

همه‌روز است. از شب نیست خبر

دلخوری نیست، نزاع نیست

مردن نیست، زندگی جاوید است

کمبود خوراک و پوشاک نیست

زن و مردی نبینی خشمگین

همه ورزش است و سرور است

خنک آن کس که در آن‌جا زیست (۹)

در اساطیر ایران باستان، چند بهشت این جهانی آمده است که شرح هر یک در جای خود بیاید، و نیز در متن‌های اسلامی از بهشت‌هایی این‌جهانی یاد شده که در گفتارهای آینده آن‌ها را شرح خواهیم داد.

بهشت این جهانی با آرمانشهر تفاوت دارد. در آرمانشهر، انسان اجتماعی با همه سازمان‌ها و نهادهایی که برای اداره زندگی ضرورت دارد، به شرح آمده است. راه و روش فرمانروایی، زندگانی خانوادگی، شیوه تولید و توزیع ثروت، آموزش، هنر، ادبیات و… در قالب آرمانی وصف شده است. اما بهشت این جهانی جایی است آرام و ایستا، بی‌هیچ پویشی. باشندگان آن فارغ از هرگونه رنج و اندوه و بیماری و پیری و گاهی با عمر جاوید غرقه در سرور و شادمانی‌اند. سازمان سیاسی و اجتماعی آرمانشهر حاصل اندیشه و خردورزی است و در مورد آرمانشهرهای گذشته‌گرا هم نقش اساطیر کهن بسیار کمرنگ است. اما بهشت این جهانی معمولاً حاصل لطف پروردگار و پاداشی است به نیکوکاران خوشبخت. از این‌رو، اداره و نگاهداشت آن هم به مشیت آسمانی سپرده است.

آرمانشهر و عصر زرّین

اصطلاح عصر زرین از هزیود شاعر یونانی (سده هشتم پ.م) است. او برای جهان پنج عصر قائل بود: عصر زرین، عصر سیمین، عصر مفرغ، عصر قهرمانی و عصر آهن. در عصر زرین، کرونوس (۱۰) و خدایان ارشد بر جهان فرمانروا بودند، و «در طی آن بشر در پاکی می‌زیسته و از رنجوری مصون بوده است.» در عصر سیمین زئوس (۱۱) و خدایان جوان‌تر فرمانروای جهان شدند، و چون آدمیان پاکی و صفای خود را از دست دادند، و به تجمّل و لذّتجویی روی آوردند، زئوس بر آنان خشم گرفت و نابودشان کرد. عصر مفرغ با جنگ و ستیزه همراه بود و به نابودی آدمیان انجامید. عصر قهرمانی که یادآور جنگ‌های تروآ و تب (۱۲) است، عصر نبردهای حماسی است. در عصر آهن که روزگار خود شاعر است، عدالت و شرافت از میان مردم رخت بربسته و انسان خودخواه، با رنج و مشقت روزگار می‌گذارد. (۱۳)

عصر زرّین، در قلمرو اساطیر، روایت روزگار آمیختگی انسان با طبیعت و فراوانی و آسایش است. یاد یک عصر زرین گمشده در یک شعر حماسی سومری به‌دست آمده که قهرمان آن، «اِن مرکار» (۱) فرمانروای شهر ارخ در هزاره چهارم پیش از میلاد است. حماسه می‌گوید در گذشته‌های دور آفریدگان جهان از درنده و زیانکار آزاد بودند، و سروری آدمی بی‌چون و چرا بود و از همبستگی مردمان و امنیت و یگانگی‌شان با حسرت یاد می‌کند.

در آن روزگار، هنوز مار نبود، کژدم نبود، کفتار نبود،

هنوز شیر نبود، سگ وحشی نبود، گرگ نبود.

هنوز ترس و هراس نبود.

آدمی را رقیب نبود.

در آن روزگار، سرزمین شوبور (شرق) سرزمین فراوانی بود، جایگاه فرمان‌های پارسایی بود،

سومر (جنوب)، دارای هماهنگی زبان، سرزمین بزرگِ فرمان‌های شهریاری، اوری (۲) (شمال) سرزمینی که هر آن‌چه را بدان نیاز است دارد.

سرزمین مرتو (۳) (غرب)، آرمیده در امنیت

همه جهان، مردم متحد

همزبان، انلیل را می‌ستایند (۱۴)

اسطوره عصر زرین معمولاً جست‌وجوی گذشته ملت‌ها، پس از فرو افتادن از مرحله مجد و بزرگی به ورطه رنج و مرارت است. چون روزگار عظمت یونان و عصر پریکلس با فیلسوفان و دانشمندان و هنرمندانش به پایان رسید و دموکراسی آتن از گشودن گره مشکلات سیاسی و اجتماعی واماند، تصورّ عصر زرین در ذهن یونانیان قوت گرفت. آنان باور کردند که «… در زمانی که حقیقت در زمین بود، وضع خیلی بهتر از وضع کنونی بود که حقیقت در آسمان است. در آن روزگار خجسته، نه برده‌ای بود، نه ثروتمندی و نه فقیری.»(۱۵) آنان در جشن دییونوسوس (۴) خدای شراب، به یاد عصر زرین ترانه‌ای می‌خواندند که یادآور روزگاری بود که در جهان جنگی نبود، طبیعت آرام نفس می‌کشید، بیماری نبود و زمین آن‌چه را که انسان برای زیستن بدان نیاز داشت، به وی ارزانی می‌داشت. در رودها شراب روان بود، نان‌های عسلی می‌گفتند «برشته‌ترین ما را بخورید»، ماهیان خود به روی میزها می‌جستند و می‌گفتند: «هر چه می‌خواهید بخورید»، از درختان به جای میوه مرغ‌های سرخ کرده می‌ریخت. (۱۶)

اسطوره عصر زرین، گذار واپسگرایانه انسان از جهان واقعیت به گذشته اساطیری است. عصری که آدمی معصومانه و فارغ از رنج هستی در دامن طبیعت می‌چمید و به تباهی و درد انسان اجتماعی آلوده نبود. از این‌رو، رؤیای توده‌هاست و با آرمانشهر که «تجسم ذهنی و انتزاعی مردم روشنفکر است»(۱۷) تفاوت دارد. اما تصور عصر زرین تنها به قلمرو اساطیر تعلق ندارد بلکه بسیاری از ملت‌ها آن را در دوره‌هایی از تاریخ خود که در آن قدرت و عظمتی سراغ دارند، می‌جویند. چه بسا عصر زرین یادآور دورانی باشد که کشور به حد اعلای قدرت و نفوذ سیاسی و فکری خود رسیده باشد. چنین است عصر پریکلس در سده پنجم پیش از میلاد در ذهن یونانیان و عصر ملکه الیزابت (۱۵۵۸ ــ ۱۶۰۳ م.) در تاریخ انگلستان. (۱۸)

تصویری که از عصر زرین بر اذهان نقش می‌بندد، برحسب مواضع سیاسی و مذهبی و ایدئولوژیکی مردمان، گوناگون است. ایدئولوژی‌ها و نهضت‌های سیاسی ممکن است از آن، همچون عامل و انگیزه‌ای برای مبارزه سیاسی سود ببرند. عصر زرین عربِ ملت‌گرایی که یادآوری گسترش حکومت و سلطه عرب دل‌خوشش می‌دارد، می‌تواند عصر بنی‌امیه و یا هارون‌الرشید باشد و ایرانی‌ای که به افتخارات تاریخی و باستانی کشورش می‌بالد، شاید روزگار هخامنشیان یا ساسانیان را عصر زرین بداند.

عصر زرین چون به آینده انتقال یابد و برای خدمت به ایدئولوژی بازآفرینی شود، خود به آرمانشهر تبدیل می‌شود. برخی ایدئولوژی‌ها می‌کوشند تا نظام دلخواه خود را بر تصورات زیبایی شناختی گذشته بنا کنند. در انگلستان سده هفدهم لولرها (۵) و دیگرها (۶) (۱۹) باور داشتند که در زمان حاکمیت اقوام انگلوساکسون زندگی سعادتمندانه و کامل بوده است اما با هجوم نورمان‌ها به جزیره بریتانیا، آن زندگی کامل از دست رفت. بی‌عدالتی کنونی معلول حکومت زوری است که نورمان‌ها برقرار کردند. بنابراین با بیرون راندن نورمان‌ها دنیای اخلاقی گمشده بازیافته خواهد شد. (۲۰) حزب و جمعیتی که با گرایش‌های ملّی افراطی به افتخارات گذشته می‌اندیشد، از الگوهای افسانه‌ای و تاریخی برای دستیابی به قدرت بهره می‌گیرد. نمونه برجسته شق اخیر، اندیشه برتری نژاد آریا در آلمان نازی بود که بهانه‌ای شد برای دولت نژادی آلمان. هیتلر در کتاب نبرد من از روزگار سروری نژاد آریا یاد می‌کند و باور دارد که همه دانش‌ها و فن‌ها و دستاوردهای تمدّن، حاصل کوشش نژاد آریاست. نژاد آریا و پرومته (۲۱) به جهانیان برافروختن آتش را آموختند و بشریت را به نور و روشنایی رهنمون گشتند. اما آن روزگار خوش سَروَری، بر اثر آمیزش نژاد آریا با نژادهای پست به سرآمد و اینک «رایش» وظیفه دارد که با پاکسازی نژادی و رسیدن به گوهر ناب نژاد ژرمن، دولتی نژادی پدید آورد و برتری خویش را استوار سازد و به جای آریایی‌های نخستین سَروَر جهان گردد. (۲۲)

ویژگی‌های آرمانشهر

تأثیرپذیری از اوضاع و احوال اجتماعی

طراح آرمانشهر می‌خواهد تصویر جامعه‌ای کامل را عرضه کند که در آن سعادت انسان تأمین می‌شود. اما او انسان اجتماعی است و از تأثیر اجتماع و معیارها و هنجارهای رایج آن برکنار نیست. اندیشه هرقدر مجرد، باز بر پیشینه ذهنی و تجربی اندیشنده استوار است. حتی روبنسون کروزوئه (۲۳) که نمونه تلاش فردی و برکنار از جامعه معرفی شده، در جزیره خود تنها نبود. او تفنگش و کتاب مقدسش و نوکرش و مهمتر از همه تجربیات سالیانش را همراه داشت. زنده بیدار ابن‌طفیل (۲۴) نیز تنها در ذهنیت فلسفی هستی می‌یابد. باری طراح آرمانشهر از محیط سیاسی و اجتماعی و آب و هوا و شرایط جغرافیایی تأثیر می‌پذیرد. طرح آرمانشهر تصویر باژگونه‌ای است از نظام مستقر و در همان حال محصول فرهنگ‌های گوناگون است. بنابراین تفاوت آرمانشهرها از شباهتشان بسی بیشتر است. با این حال، برخی ویژگی‌های مشترک در آن‌ها یافت می‌شود که از آرزوی مشترک آدمیان سرچشمه می‌گیرد.

آرمانشهرها بازتاب شرایط عینی جامعه‌اند. نویسنده یا طراح آرمانشهر که از اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه خویش یا از اوضاع حاکم بر جهان ناخرسند است و شرایط عینی را با تصورات ذهنی و آرمان‌های مجرد خویش ناساز می‌یابد، می‌کوشد با طرحی آرمانی، وضع موجود را نفی و ارزش‌های آن را انکار کند. در این صورت، آرمانشهر تنها وسیله گذار از عینیت به ذهنیت و پناه بردن به تخیل صرف نیست، بلکه بازآفرینی ذهنی جامعه است به قصد انتقاد از نظام مستقر و محکی است برای سنجش وضع موجود و آشکار ساختن نارسایی‌ها و ناروایی‌هایش.

افلاطون دولت آرمانی خود را زیر تأثیر پیشامدهای یونان پی‌افکند. شکست آتن در جنگ‌های پلوپونز (۲۵) و اثرات مخرب آن جنگ‌ها بر زندگی سیاسی و اخلاقی آتنیان، دست‌به‌دست شدن قدرت میان اشراف و توانگران و آزادیخواهان و هرج و مرجی که از پی آن می‌آمد و سرانجام محاکمه و اعدام سقراط آموزگار و مربی افلاطون در دوران دموکراسی موجب شد که افلاطون اشکال موجود حکومت را در اداره جامعه ناتوان یابد و تنها حکومتی را شایسته بداند که زمام آن به‌دست حکیمان خردمند باشد. (۲۶)

دوران نوزایی (رنسانس) بر پیدایی و شکلبندی آرمانشهرهای آن روزگار مانند یوتوپیای تامس مور و شهر آفتاب کامپانلا و اتلانتیس نو فرانسیس بیکن اثر مسلّم داشته است. در آن روزگار کلیسای کاتولیکی قدرت سیاسی و اقتصادی و اجتماعیش را از دست داده جنبش دین پیرایی در ارکان آن خلل افکنده بود. با رهایی انسان از ضوابط کلیسا، اندیشه‌ها و روابط و نهادهایی نوین پیدا شد و نوآوری‌ها و ابتکارهای تازه‌ای پدید آمد. انسان دیدگان خود را از آسمان برگرفت و رستگاری را در بسیط زمین جست‌وجو کرد. دولت دنیایی مورد بحث و گفت‌وگو قرار گرفت و فلسفه سیاسی که در یونان باستان در چگونگی جامعه آرمانی بحث‌های مفصّل پیش کشیده بود، پس از قرن‌ها فراموش شدن بار دیگر در بررسی راه‌های دستیابی به دولت کمال مطلوب به‌کار آمد. تامس مور کتاب یوتوپیا را تحت‌تأثیر جریان‌های نوزایی (رنسانس) و اوضاع خاص انگلستان نوشت. دوران نوزایی، روزگار احیای فلسفه سیاسی یونان و طلوع اندیشه بشردوستانه (اومانیستی) بود و تامس مور از طریق استادان خود در آکسفورد با سنت‌های بشردوستانه آشنا شده بود. او با اراسموس فیلسوف هلندی که از کلیسای کاتولیک انتقاد می‌کرد نیز دوستی داشت. کلیسا جامعیت و قدرت خود را در دنیای مسیحی از دست داده بود و جنبش دین‌پیرایی در اندیشه دینی کهن خلل افکنده بود. در سده شانزدهم اوضاع انگلیس بر اثر انقلاب تجاری پریشان شده بود و بازرگانان برای پرورش گوسفند و فراهم آوردن پشم، زمین‌ها را به انحصار خود درآورده محصور کرده بودند. در نتیجه این کار، کشتکاران بسیاری بیکار و آواره شدند و تهیدستی و هرج‌ومرج جامعه را فراگرفت. تامس مور از این حوادث تأثیر پذیرفت و در کتاب یوتوپیا مالکیت خصوصی و انحصارطلبی و قوانین ستمگر و قدرت نظامی را محکوم کرد. (۲۷) وی از زبان هیثلودا می‌گوید:

تا وقتی مالکیت خصوصی وجود دارد و پول معیار همه کارهاست گمان نمی‌کنم که ملتی بتواند شادکام باشد یا حکومتی عادلانه داشته باشد. حکومتش عادلانه نمی‌شود چون بهترین چیزها به کف بدترین کسان می‌افتد. شادکام نخواهد بود از آن‌رو که همه‌چیز میان مشتی مردم تقسیم می‌شود و حتی همین گروه انگشت‌شمار نیز به‌راستی آسوده نیستند زیرا که دیگر مردمان سخت بینوایند. (۲۸)

آرمانگرایانی که از حوادث انقلاب فرانسه یکه خورده بودند، نگران امواجی بودند که طوفان انقلاب برانگیخت. ترس از خشونت‌های انقلاب برخی از اندیشمندان را بر آن داشت که به جامعه آرمانی خود خصلتی ایستا دهند، باشد که از تنش‌های انقلابی در امان بماند. فوریه که از پیامدهای انقلاب به وحشت افتاده بود، به نفی ارزش نظریه‌های عصر روشنگری برخاست و بیهودگی آن‌ها را درباره دولت و جامعه چنین بیان کرد: «… آیا در آثار دانشمندانی که بعد از صرف دوهزار و پانصد سال در راه تکمیل تئوری خود و پیوند دادن تمام روشنگری‌های عهد باستان و جدید در اولین قدم خود همان‌قدر مصیبت به وجود آوردند که خوشبختی وعده داده بودند و باعث شدند [که] جهان متمدن به وضعیت بربریت تنزیل یابد، چیز دیگری می‌شد یافت؟ نتایج پنج سال نخستین که در طی آن تئوری‌های فلسفی در فرانسه به آزمایش گذاشته شد چنین بودند. بعد از مصیبت سال ۱۷۹۳ پندارها گسستند.»(۲۹) در حقیقت خشونت انقلابی ژاکوبن‌ها در ۱۷۹۳ فوریه را به هراس انداخته بود. او نظریه عصر روشنگری را که پشتوانه فلسفی انقلاب بود نفی کرد، زیرا آن را مسئول خشونت و کشتاری می‌دانست که در جریان انقلاب پیش آمده بود. وی بر اثر بدبینی تمدن بشری را ناقص دانست و درصدد رفع آن نقص برآمد و دلمشغول رفاه و آسایش مردم شد. اما این رفاه و آسایش، فارغ از سیاست و تدبیر دولت‌ها بود. او رفاه اجتماعی را در اقداماتی جست‌وجو می‌کرد که تنها «شامل صنعت و زندگی خانوادگی شوند و با هر دولتی بدون هیچ‌گونه نیازی به دخالت آن، سازگاری داشته باشد»(۳۰) سن‌سیمون نیز انقلاب کبیر فرانسه را وحشتناک‌ترین انفجار و بزرگترین مصیبت نامید (۳۱) منتهی برخلاف فوریه که فلاسفه عصر روشنگری را مسئول خشونت‌های انقلاب می‌دانست، طبقات فرودست را که در انقلاب به پا خاسته بودند محکوم می‌کرد و کاربست «اصل برابری» را خطایی بزرگ می‌شمرد که برای ملت فرانسه مصیبت به بار آورده بود. (۳۲) آرمانگرایان سده نوزدهم مانند اوئن و کابه نیز تحت‌تأثیر انقلاب صنعتی و رنج طبقه فرودست قرار داشتند. به‌ویژه رابرت اوئن می‌خواست به ستمی که به طبقه کارگر می‌رفت با طرح آرمانی خویش پایان دهد (۳۳).

در میان اندیشمندان ایرانی، ابونصر فارابی شالوده اندیشه آرمانی را ریخت و آنان که در قلمرو فلسفه درباره بهترین جامعه به بحث پرداختند پیرو وی بودند. او نیز از تأثیر اوضاع حاکم بر روزگار خویش برکنار نبود. دوران تأمّلات فلسفی وی با سستی گرفتن خلافت عباسیان مصادف بود. بغداد بر اثر قدرت یافتن امیران و پادشاهان محلی مرکزیت خود را از دست داده بود و خلیفه مقامی تشریفاتی بیش نبود، زیرا قدرت راستین را فرمانروایان محلی داشتند. بنابراین حکومت اسلامی در کلیت خود دچار تزلزل بود. افزون بر این، فارابی که در اندیشه سیاسی متأثر از افلاطون بود الگوی بهترین حکومت را از حکیم یونانی برگرفت و آن را با اصول دیانت اسلام به‌ویژه شیعه تلفیق کرد و بدینسان جامعه‌ای آرمانی طرح افکند که در آن رهبری جامعه به دست حکیمی فرزانه است که توان بسامان آوردن زندگی و تأمین سعادت آدمی را در دنیای آشفته‌ای که با آن روبه‌رو بود، دارد.

بررسی اثر محیط سیاسی و اجتماعی بر اندیشه آرمانی در ایران بسی دشوار است. زیرا کسانی که طراحان چنین اندیشه‌ای بوده‌اند، به جزئیات امور سیاسی و اجتماعی روزگار خود اشاره‌ای شایان نکرده‌اند. تنها با مراجعه به تواریخ روزگار آنان است که می‌توان ردپایی از این اثر یافت. نظامی گنجوی نمونه روشنی است از اندیشمندی که در جست‌وجوی دادگری بی‌تاب است و می‌توان حکم به این واقعیت کرد که این عطش او به دادگری پژواک بیدادگری‌های رایج در روزگار وی بوده است.

از آنجا که در بررسی اندیشه آرمانی متفکران ایرانی شرحی کوتاه از زندگی آنان می‌آوریم، بررسی بیشتری را در این‌جا ضروری نمی‌دانیم. خواننده می‌تواند با مراجعه به هر مورد، خود داوری کند.

انزوا

طراح آرمانشهر معمولاً نگران تأثیر جوامع دیگر بر شهر آرمانی خویش است. زیرا نظام سیاسی نیز تابع قانون کلی حاکم بر نظام‌هاست و با محیط تبادل اندیشه و اطلاعات می‌کند. از این‌رو، باشندگان شهر در برابر هجوم هنجارها و ارزش‌های جوامع دیگر، دگرگونی می‌پذیرند و جامعه به‌تدریج خلوص و پاکی‌ای را که مورد نظر طراح بوده است از دست می‌دهد. برای پرهیز از چنین خطری است که بسیاری از طراحان آرمانشهر، جامعه یا شهر آرمانی را با ابعادی کوچک در نظر می‌گیرند یا جایگاه آن را در مکانی دوردست قرار می‌دهند یا آمد و شد باشندگانش را با بیگانگان محدود می‌کنند. این ویژگی‌ها در ناکجاآبادهای عصر نوزایی (رنسانس) آشکار است. «یوتوپیا» ی تامس مور در جزیره‌ای دورافتاده در فراسوی خط استوا واقع است و بیگانگان را یارای تاختن به آن‌جا و درآمیختن با مردمش نیست. (۳۴) یوتوپیوس بنیادگذار «یوتوپیا» بر گرد جزیره آبراهی بزرگ کنده سرزمین زیر فرمان خود را به صورت جزیره‌ای درآورد تا از مردمان دیگر در امان بماند. (۳۵) در شهر آرمانی جیمز هارینگتون نیز پذیرفتن بیگانگان ممنوع است تا شهر از فساد آنان مصون بماند. این بی‌ارتباطی درباره بیشترین آرمانشهرها صادق است. شهر آفتاب کامپانلا که پذیرایی از بیگانگان را سفارش می‌کند، از این قاعده مستثنی است. (۳۶) سرنوشت جماعت‌هایی که یوتوپیست‌های سده‌های هجدهم و نوزدهم در امریکای شمالی تشکیل دادند، نشان داد که نگرانی از آمیزش با جوامع دیگر بی‌وجه نیست. این جماعت‌ها با وجود دورافتادگی و انزوای خود، همه عمری کوتاه داشتند و از فسادی که هزاران سال ریشه در جان آدمیان دوانده جزو سرشت آنان شده بود، جستن نتوانستند و پس از چندی در زیر بار خودخواهی‌ها و سودپرستی‌های فردی خرد و پاشیده شدند. آرمانشهرهای ایرانی نیز از این قاعده مستثنی نیستند. بهشت‌های این جهانی عهد باستان، همه در دشت‌های دور یا بر ستیغ کوه‌ها نهاده شده‌اند، به‌ویژه کنگ دژ بر سر دیوان نهاده شده که نمونه صورت آسمانی شهری مقدس است. فارابی اگرچه مدینه فاضله را شامل بخش معموره زمین می‌داند، مرکز توجه او شهر است. شهر «زیبایی» نظامی در بیابانی دور در سوی خاور نهاده شده و بیگانگان را بدان دسترسی نیست و به گفته شاعر آن را بسیار کس جست و هیچش نیافت. همچنین است شهر صالحان که شرح آن در تفسیر طبری آمده است. آن شهر نیز در سوی خاور در فراسوی رودی که در آن ریگ روان است نهاده شده و تنها پیامبر اسلام (ص) که به راهنمایی جبرئیل به آن‌جا رفت از آن آگاه بود. بهشت شداد و شارستان زرین نیز چنین وضعی دارند.

ایستایی

اگر به پیروی از تاریخ‌گرایان برای تاریخ هدف و غایتی قایل شویم و فرجام آن را کمال جامعه انسانی و رستگاری فرد و جامعه بدانیم، آرمانشهر نقطه پایان پویش تاریخ است. به دیگر سخن بن‌بستی است که تاریخ بشری در آن از حرکت باز می‌ماند. زیرا آرمانشهر تصویری از کمال مطلق است و حرکت از کامل به کامل از دیدگاه منطق ناشدنی است. از این روی «دولت آرمانی دگرگونی نپذیرد و اگر بپذیرد، این دگرگونی به سوی بدتر شدن است.»(۳۷) این حقیقت را نظامی گنجوی در داستان شهر «زیبایی»، به بهترین وجهی بیان کرده است. اسکندر چون به شهر «زیبایی» می‌رسد و روابط و نظام اجتماعی مردم را از آنان می‌شنود، درمی‌یابد که غایت سفرهای جنگی و جهانگردی وی رسیدن به چنان جایی بوده و تلاش‌های کشورگشایانه‌اش را در برابر آن همه زیبایی و کمال و آن همه خردمندی و پارسایی بیهوده می‌بیند و بی‌درنگ به روم بازمی‌گردد و به زودی مرگش درمی‌رباید.

این‌که پس از ظهور سوشیانس، موعود زرتشتی، و زدودن بدی از جهان و برقراری عدالت، کار جهان به پایان می‌رسد، اشاره‌ای است به این معنی که هرگاه جامعه بشری به کمال مطلق دست یابد، از پویش بازمی‌ماند و اگر چنین پویشی صورت گیرد، جهت آن بدی است و فروپاشی:

آب ستاده، آینه زنگ بسته است

بیچاره رهروی که به منزل رسیده است

صائب تبریزی


برابری

در بیشتر شهرهای آرمانی، برابری اصلی عمده به‌شمار رفته است. افلاطون برابری را تضمینی برای پایایی دولت آرمانی خویش می‌داند. برابری مورد نظر وی نوعی کمونیسم اشرافی است که میان حاکمان و پاسداران جامعه برقرار است و پیشه‌وران و کشاورزان از شمول آن خارجند. وی به بردگان بدان سبب که نقشی جز ابزار بودن ندارند اشاره‌ای نمی‌کند. در یوتوپیای تامس مور و دیگر ناکجاآبادهای غربی نیز برابری برقرار است. در آرمانشهرهای ایرانی دو گونه گرایش دیده می‌شود. در قلمرو حکمت در اندیشه آرمانشهری، برابری اقتصادی مردود است، اما برابری در شرایط و فرصت‌ها برای پدیدار شدن شایستگی فرد پذیرفته است. فارابی و ابن‌سینا و خواجه‌نصرالدین طوسی به پایگاه فرد در اجتماع برحسب سرشت و استعداد او نظر دارند و بر این باورند که اگر فرد در جامعه به کاری که طبیعت او اقتضا دارد بپردازد و سلسله‌مراتب اجتماعی و سیاسی برحسب شایستگی افراد تشکیل شود، مدینه فاضله در زمین تحقق می‌یابد. در چنین جامعه‌ای، برابری مخل نظم آرمانی است و با مختل کردن نظم تقسیم کار که لازمه کمال و بقای جامعه است، مدینه را به تباهی می‌کشاند. اما در حوزه‌های شعر و دیانت، برابری رکنِ رکین شهر آرمانی و غایتی است ناگزیر. در کهن الگویی که در منابع گوناگون نقل شده و در آینده بدان می‌پردازیم، نیز برابری مهم‌ترین اصل است.

هماهنگی

در آرمانشهر، تأکید بر هماهنگی حتی بر اندیشه برابری پیشی می‌گیرد. شهر آرمانی شهر نظم و هماهنگی است، هر کار و رفتاری طبق قانون یا سنت باید هماهنگ و همانند با همه شهروندان صورت گیرد. از امور سیاسی و دادوستد و ازدواج و آموزش تا خوردن و آشامیدن با نظارت دولت یا جامعه و با ضوابط و هنجارهای یکسان و تغییرناپذیر تعیین می‌شود. هر آن‌چه این هماهنگی را تهدید کند از جامعه طرد می‌شود. طرد شاعران و هنرمندان از دولت آرمانی افلاطون به خاطر حفظ هماهنگی است، زیرا اینان با هنر خود باعث تباهی اخلاق جامعه می‌شوند و روح سلحشوری و اعتدال را در جوانان می‌کشند و اگر قرار باشد که شعری سروده یا آهنگی نواخته شود باید با معیارهایی که حاکمِ حکیم برای پرورش جوانان تعیین کرده هماهنگ و سازگار باشد. در شهر آرمانی نظامی نیز کسانی که مخّلِ هماهنگی جامعه‌اند طرد می‌گردند. مردم شهر به اسکندر می‌گویند:

 

کسی گیرد از خلق با ما قرار

که باشد چو ما پاک و پرهیزگار

 

چو از سیرت ما دگرگون شود

ز پرگار ما زود بیرون شود

فارابی و ابن‌سینا و خواجه نصیرالدین طوسی نیز نابهنجاران و بیکاران را از آرمانشهر خود می‌رانند.

همین زیاده‌روی در هماهنگی است که حربه انتقاد از آرمانشهر و بهانه تاختن به آن شده است، زیرا هماهنگی شدید، تنوع و گوناگونی را از زندگی می‌گیرد و آن را ملال‌آور و پوچ جلوه می‌دهد و بدتر از همه هویت فرد را نابود و وی را زیر فشار جامعه خرد می‌کند و در قبضه اقتدار حکومت فراگیر گرفتارش می‌سازد.


کتاب آرمانشهر در اندیشه ایرانی نوشته حجت‌الله اصیل

کتاب آرمانشهر در اندیشه ایرانی
نویسنده : حجت‌الله اصیل
ناشر: نشر نی
تعداد صفحات : ۲۴۴ صفحه


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]