معرفی کتاب « افکار عمومی »، نوشته ژودیت لازار
یادداشت
افکار عمومی نامی است که ما نیز به پیروی از یک سنت غلط پنجاهساله به کتاب حاضر دادهایم.
نام واقعی آن به فارسی عقیده (یا نظر) عمومی است زیرا همانطور که مؤلف آن بهروشنی توضیح میدهد عقیده (یا نظر) «شناختی گذرا» ست و «بین شک و اطمینان» قرار دارد؛ هیچگونه استدلال منطقی و همهپسند در شکلگیری آن دخالت ندارد، درحالیکه فکر برپایه تعقل صورت میپذیرد و از عمق بیشتری برخوردار است.
ما برای ترجمه عنوان کتاب (Opinion Publique) عمدا دو اشتباه رایج را مرتکب شدهایم تا به مفهومی که در فرهنگ عامه و حتی علمی کشور کاملاً جاافتاده است نزدیک باشیم:
۱) عقیده (یا نظر) را به فکر تبدیل کردهایم؛
۲) فکر را بهصورت جمع بهکار بردهایم؛
و این درحالی است که میدانیم شکلگیری این پدیده در جامعه هربار برپایه یک عقیده (یا نظر) واحد انجام میگیرد و نه براساس افکار مختلف.
مقدمه مترجم: افکار عمومی؛ نیروی سیاسی کمشناخته
در بین پدیدههای روانی جمعی، افکار عمومی گستردهترین و آشکارترین آنهاست. این پدیده شگرف که با پویایی توانمند خود سرنوشت جامعهها را رقم میزند، به موتوری میماند که چرخهای ماشین اجتماعی را به گردش درمیآورد، ماشینی که میسازد، تخریب میکند، تند میرود، آرام میگیرد، سروصدا بهراه میاندازد و نیز خاموش میشود. افکار عمومی چیزی جز «صدای مردم»(۱) نیست. این صدا همیشه و در همه جا به شیوههای مختلف و در فرصتهای متفاوت در گوشهای کموبیش شنوای حکام زمان طنین افکنده و توجه خواسته و ناخواسته، ارادی و غیرارادی آنانی را که مخاطب قرار داده، به خود مشغول داشته است.
افکار عمومی بخشی از تاریخ ملتهاست، بحثی در فلسفه است، فصلی از علم سیاست، علم جامعهشناسی و امروز دیگر علم روانشناسی اجتماعی است، بیآنکه هیچیک از این رشتههای معرفت انسانی توانسته باشد تعریف جامع و مانعی از آن بهدست بدهد و یا زوایای پرپیچوخم و تاریک آن را بهروشنی بکشد، حدود و ثغور آن را تعیین و عمل آن را تبیین کند و طبیعت و ماهیت آن را بنمایاند.
این همه دشواری و پیچیدگی از چه روست؟ افکار عمومی یک پدیده واحد و مستقل نیست، پدیدهای است که با دیگر پدیدههای گوناگون پیوند نزدیک دارد. اقلیت و اکثریت، وضعیتهای تنشی، تبلیغات، رسانههای گروهی، قوانین اجتماعی هریک در کموکیف دخالت مردم در سرنوشت خود تأثیر میگذارند.
با وجود این چندگونگی پیوند افکار عمومی با رویدادهای اجتماعی و وسعت عمل آن، بیشتر نظریههای مربوط به این پدیده بر وحدت عمل آن تکیه دارند. شاید نتوان تعریف روشنی از آن بهدست داد ولی بهراحتی میتوان آن را شناسایی و مشاهده کرد. شباهت در کارکرد آن، در شکلگیری، در نمایش و در تأثیر آن، در جاهای مختلف و زمانهای مختلف مطالعه و بررسی آن را تا حدود زیادی ممکن میسازد.
بی هیچ تردید، افکار عمومی هر جامعه در بستر قالبهای ارزش اجتماعی و فرهنگی آن جامعه شکل میگیرد و تحول میپذیرد. بهعبارت دیگر، هر جامعه نوع فکری و عقیدتی مخصوص به خود را دارد و واکنشهای جمعی خاص خود را نشان میدهد. ماهیت و صورت افکار از یک جامعه به جامعه دیگر و حتی از زمانی به زمان دیگر در یک جامعه تفاوت دارد. بنابراین بررسی افکار مستلزم شناخت فضایی است که در آن شکل میگیرد. شناخت ارزشهای مردمی از یکسو و پدیدههای اجتماعی از سوی دیگر، مشاهدهگر دقیق را بیشتر با زبان مشترک مردم یا «بیان عمومی» آشنا میکند.
ظاهرا بیان عمومی عبارت است از مجموعه رفتارهای فردی، به همان عنوان که گروه عبارت است از مجموعه اعضای آن. اما باید دانست چنانچه همه افراد از نظر فکری مشابه میبودند، کار بهمراتب سادهتر میشد و بیان عمومی به بیان مجموعه افراد خلاصه میگشت. رفتار جمعی را نباید «موزائیکوار»، رفتارهای پهلوی هم چیدهشدهای فرض کرد و آنها را بر اساس تفاوتهای سنی و جنسی و حرفهای و سطح معلومات و تعلقات دینی و از این قبیل به دست مطالعه سپرد. این کار از نوع جامعهشناختی و ناکافی است. مطالعه افکار عمومی مقولهای کاملاً روانیـ اجتماعی است. جامعهشناس میتواند به ما بگوید چه نوع اشخاصی در کجا و در چه برههای از زمان به افکار واحدی دست یافتهاند ولی قادر نیست برای ما روشن سازد چگونه و تحت چه شرایطی اینگونه میاندیشند. این کارِ روانشناس اجتماعی است. هم اوست که میتواند معنایی را که هر پدیده اجتماعی بهعنوان عامل مؤثر و برانگیزنده افکار برای اقشار اجتماعی دارد، معین کند و بنابراین رنگوبوی بیان عقیده را در افکار عمومی توصیف و شکل این بیان را ترسیم نماید؛ به ما بگوید در چه شرایط روانیـ جمعی ویژهای حرکتهای مردمی شکل میگیرد و مکانیسمهای سمتگیری بهکار میافتد. از اینرو بهطور خلاصه میتوان گفت که افکار عمومی مجموعه افکار فردی است اما در شرایط روانی و فضای جمعی خاص، بهطوری که با حذف آن شرایط و این فضا دلیل وجودی افکار بهصورت یکپارچه آن از میان برداشته خواهد شد و از افکار عمومی متحد و منسجم چیزی باقی نخواهد ماند.
در زمینه بررسی افکار عمومی بهصورتی که گفته شد پیشرفتهای بسیار چشمگیری حاصل شده است که خود، نشانه اعتبار و روایی بالای روشهای تحقیقی است. این رشته از شناخت از چنان قدرت روششناختیای برخوردار گشته که پیشگوییها و پیشبینیهای اعجابآوری را ممکن ساخته است. در آستانه بسیاری از انتخابات غربی نتایج آینده از پیش معلوم و در جامعههای صنعتی بسیاری از حرکات مردمی و واکنشهای طبقاتی و قشری قابل پیشبینیاند.
سرآمد تکنیکهایی که در اینگونه روششناسی بهکار گرفته میشود همانا «سنجش افکار» است که دیگر جای مطمئن خود را در میان مجموعه تکنیکهای تحقیقی در علوم اجتماعی باز کرده است و کارآیی خود را نهفقط در مطالعه زمینههای افکار سیاسی بلکه عادات اقتصادی، عقاید مذهبی، رفتارهای فرهنگی و اجتماعی به اثبات رسانیده است. تنوع و تعدد بنگاههای نظرسنجی و شکوفایی حرفهای مؤسسات پژوهشیـ تخصصی (چه دولتی و چه خصوصی) نشانگر نتایج درخشانی است که دولتمردان، کارگزاران اقتصادی، روحانیان و دستاندرکاران امور فرهنگی و اجتماعی در مراجعه به افکار عمومی گرفتهاند.
افکار عمومی در جامعههای دیروز و امروز
در زمانهای گذشته و حتی نهچندان دور که هنوز رسانههای گروهی یکی پس از دیگری پا به عرصه وجود نگذاشته بودند، افکار مردم چنانچه حول محوری دور میزد و به وحدت میگرایید، بهوسیله دهان و گوش دامنه میگرفت و ماهها طول میکشید تا خبر یا واقعهای گسترش عمومی پیدا کند و درنتیجه خودبهخود از اثر میافتاد و بهجای آنکه مانند گلوله برفی در مسیر خود حجم بیابد، آب میشد. به این دلیل که افکار عمومی جز در محیطهای بسته مانند روستا و بازار و محله و طبقه ــ که در آنها ارتباط سریعا برقرار میشد ــ تجسم نمییافت. بهعبارت دیگر افکار عمومی سفر نمیکرد زیرا در طول سفر تضعیف میشد و قدرت عمل خود را از دست میداد و از پای درمیآمد. وانگهی افراد میبایست از خانههای خود خارج میشدند و با دوستان و آشنایان در محله و قهوهخانه و سرِگذر تماس حاصل میکردند تا در جریان وقایع چند روز قبل که خبر آن تازه به محل آنها رسیده بود، قرار بگیرند.
امروز دیگر خبر از طریق رسانههای خبری به خانهها راه یافته ودر یک لحظه میتواند در اختیار همه مردم شهر بلکه کشور و جهان گذاشته شود، زمان و مکان را تسخیر کند و مرزهای اجتماعی و سیاسی و ملی را درنوردد. گویی افکار عمومی سرنوشت خود را به دست رسانهها سپرده است. از این پس این رسانهها هستند که نقش منعکسکننده، تقویتکننده و حتی خاموشکننده افکار و اخبار را بهدست دارند.
به این ترتیب، با گسترش رسانههای خبری، پدیدههای روانیـ اجتماعی مربوط به افکار عمومی نیز هر روز گسترش و اهمیت بیشتری مییابد و توجه پژوهشگران بیشتری را به خود جلب میکند. رشد همهجانبه این رشته، بستگی به شناختی چند عامل دارد:
۱. تکنیکهای بررسی پیشرفته
تکنیکهای بررسی افکار عمومی ظریفتر میشود و به موازات آن پدیده افکار عمومی رشد مییابد. این تکنیکها مردم را آگاه میسازند، به افکار مردم واقعیت و وسعت میبخشند و گاهی آن را کنترل میکنند. در اینجا میتوان بهوضوح ملاحظه کرد چگونه روششناسی در خدمت شناخت افکار عمومی قرار میگیرد. مجهزبودن رسانههای گروهی و دستگاههای تبلیغاتی به تکنیکهای قوی و مؤثر و کارآمد به آنها امکان میدهد تا در راه تشکیل، هدایت و نیز به اسارتکشیدن افکار عمومی فعالیت بنمایند. بنابراین روشن است که شناساندن ماهیت افکار عمومی و طرز تشکیل، طرز برخورد، طرز برداشت و طرز مقاومت آن بهخود مردم تا چه حد ضروری و تا چه پایه مسئولیتبخش است.
۲. خوراک فراوان برای تغذیه افکار
مواد لازم برای تغذیه افکار عمومی هر روز فراوانتر میشود. اخبار و وقایع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داخلی و خارجی بهطور روزمره و حتی دائمی برای مردم خوراک فکری تهیه میکنند و بهطور خستگیناپذیری مورد استقبال قرار میگیرند. فراوانی خوراک از یکسو و اشتهای باز مردم از سوی دیگر افکار را بیدار نگه میدارد و آنها را وادار میکند در صحنههای خبری ملی و بینالمللی حضور داشته و به صورتهای گوناگون واکنش نشان بدهند و احیانا بر افکار دیگر نقاط کشور و جهان تأثیر بگذارند.
صفحات انتقادی روزنامهها، گفتوگوهای رادیویی و تلویزیونی، تفسیرها و میزگردها و همایشها، شعر و طنز و اعلامیه و بیانیه و نیز پژوهشهای وسیع اجتماعی گوشههایی از پدیده مهم افکار عمومی را بهتصویر میکشند.
۳. توجه روزافزون به افکار
واکنشها و داوریهای عموم مورد توجه روزافزون قرار دارند. چه افراد مهم اجتماعی مانند سیاستمدار و بازرگان و کارخانهدار و تبلیغاتگر و چه پدیدههای مهم اجتماعی از قبیل شهرسازی و خانهسازی، جوانی جمعیت و قانونگذاری به شناخت افکار عمومی نیازمندند و از آن جهت که تأثیر این افکار بر رفتارهای اجتماعی مسلم است بدان حساسیت نشان میدهند.
هریک از افراد بالا برای آنکه بتوانند به کار خود ادامه بدهند، سیاستهای خود را تنظیم و کالاهای خود را برای عرضه به مردم تولید کنند، گفتار و نوشتار خود را برای باوراندن به مردم سازمان بدهند ناچار از توجه به عقاید و سلایق و رفتارها و گرایشهای آنان میباشند. همچنین برای بنای شهر و خانه، وضع قانون و مقررات، تنظیم رفتوآمدهای شهری و بین شهری و دهها اقدامات دیگر نمیتوانند به نظر مردم بیاعتنا باشند. در کشورهایی که با رشد و توسعه اجتماعی حق انتخاب خبر، انتخاب کالا و خدمت، انتخاب خانه و روزنامه و کانال تلویزیونی برای مردم بیش از پیش مهیا میگردد، توجه به نیاز و خواست و اراده آنها در همه زمینههای زندگی بیش از پیش افزون میشود.
۴. رشد فزاینده روابط اجتماعی
افکار عمومی در روابط اجتماعی تغییر ایجاد میکند. روابط اجتماعی در پرتو شکلگیریها و تحولات افکار عمومی پیوسته غنیتر و محکمتر و گستردهتر میشوند. بهسهولت میتوان مشاهده کرد چگونه رسانههای گروهی قادرند نوعی همفکری و همدردی و همسانی در میان مردم یک کشور و حتی جهان ایجاد کنند. جنگ در گوشهای از جهان، زلزله در ناحیهای از آسیا، کشف علمی در آزمایشگاهی در اروپا، افکار مردم عالم را به هم نزدیک میسازد، افکار عمومی جهانیان را بهبار مینشاند. اینگونه است که در دنیای امروز، مرز بین اخبار این قشر و آن طبقه، وقایع داخلی و خارجی رفتهرفته از میان برداشته میشود و رسانههای گروهی دائما در جهت وحدتبخشیدن به افکار عمومی در سطح جهانی گام برمیدارند و تصور «دهکده جهانی» در ذهن مک لوهان شکل میگیرد.
معنای اجتماعی افکار عمومی همانا رشد فزاینده روابط بین اشخاص در زندگی مشترک اجتماعی آنها است. هر شخص هنگامی که با اشخاص دیگر ارتباط برقرار میکند و مثلاً در تظاهراتی شرکت مینماید یا عقیده مشترکی را اشاعه میدهد آشکارا خود را در معرض دید و قضاوت عامه قرار میدهد و در همین برقراری ارتباط و پیوند با دیگران است که شخصیت او غنا میپذیرد، وجهه اجتماعی او تقویت میگردد. در اینجاست که افکار عمومی نقش عامل ارتباطی و اجتماعیکننده شخص را بازی میکند و او را از حالت تفکر شخصی بیرون میکشد و فکر وی را به افکار و روحیه جمعی پیوند میزند و تفکر فردی، روحیه جمعی بهخود میگیرد.
هرچه روابط اجتماعی شدت یابد، روحیه جمعی قویتر و افکار عمومی توسعه بیشتری پیدا میکند و برعکس هرچه روحیه جمعی قویتر باشد و افکار عمومی وسعت بیشتر بیابد، افراد غنای بیشتری میپذیرند و شخصیت اجتماعی خود را بیشتر تکامل میبخشند. در اینجاست که میبینیم در یک جنبش مردمدوستانه مانند زلزله چگونه همکاریهای اجتماعی شکل میگیرد و افراد خود را بازمییابند و به عناصر لازم و مفید برای شکوفایی خود دست پیدا میکنند و به شخصیت خود رونق میبخشند. شرکت در فعالیتهای جنگی در طول دفاع مقدس مثالهای بیشماری از این نوع را برای ما فراهم میآورد.
ریشه افکار عمومی در نظامهای ارزشی جامعه
عمومیت افکار مردم یک جامعه نشانه بستگی فرد و جمع به یکسری ارزشهاست. وقتی کشوری مورد هجوم دشمن قرار میگیرد، یکیک افراد ملت و جمع آن، برای دفاع از خود آماده رفتن به میدان جنگ میشوند و جنگ به یک نظام ارزشی تبدیل میگردد. در اینحال همگان از قواعد آن پیروی میکنند و ارزشهای اساسی در جامعه سرچشمه شرکت افراد آن جامعه در افکار عمومی و زمینه و بستر آن میشود. احساس یاری به همنوع، دفاع ملی، نیاز به امنیت، سرکوب دشمن و دهها احساس دیگر ارزشهای پایه یک جامعه و تفکر اجتماعی مردم آن را تشکیل میدهند.
این ارزشها که ناشی از وجدان جمعی مشترک است به واسطه افکار عممی حراست میشوند. قضاوت در مورد افکار عمومی یک قوم یا ملت با توجه به این ارزشها صورت میگیرد. هرچه ارزش جمعی ریشهدارتر باشد، افکار عمومیای که بر اساس آن شکل گرفته، پایدارتر و عمیقتر خواهد بود. به این ترتیب، افکار مردم میتواند بهعنوان شاخصی برای تشخیص ماهوی شخصیت اجتماعی آنها بهکار بیاید. با مطالعه نوع افکار و شدت و ضعف آن و اشکالی که به خود میگیرد، میتوان به تمایلات عموم پی برد و دریافت چگونه افکار عمومی با وجدان فردی و جمعی ارتباط پیدا میکند و چگونه روابط بین انسان شخصی و انسان اجتماعی مسلم میشود و فرایند دوگانه شخصیکردن و اجتماعیکردن متبلور میگردد.
پس افکار عمومی تنها عقیده عمومی در مورد یک موضوع یا پدیده نیست بلکه همانگونه که در بالا آمد گویای یک نیاز در برقراری ارتباط با جمع نیز هست و از اینرو فرد و جمع را در قضاوت خود هوشیار و متعهد میسازد و مسئولیت فردی و گروهی را بارور مینماید. میگویند ارزش یک جامعه به کیفیت افکار عمومی آن جامعه بستگی دارد یا به عبارت دیگر هر جامعه شایسته همان افکار عمومیای است که داراست. ارزش افکار عمومی در یک جامعه ارزش تمامی آن جامعه است. چنانچه افکار مردمانی بهخاطر جنایتهای پیدرپی یک خفاش شب تهییج بشود، بیشک این مردم به مظلومیت و بیگناهی و عشق و محبت پایبندند و برعکس چنانچه در کشوری بین حقوق زن و مرد، خودی و بیگانه، سیاه و سفید، کوچک و بزرگ و فقیر و ثروتمند تفاوت و تبعیض وجود داشته باشد، شایستگی انسانیت و مدنیت در آن کشور جایی ندارد. لذا افکار عمومی پدیدهای است که آحاد مردم را از طرفی و جمع ملتی را از طرف دیگر در برابر یک مسئله اجتماعی ملزم و متعهد میسازد و مسئولیت همگان را میطلبد.
منشأ تشکیل افکار و شرایط شکلگیری آن
در معدود تعاریفی که از افکار عمومی بهدست داده شده عموما به سه خصلت این پدیده اشاره رفته است: آشکاربودن، آگاهانه و هوشیارانهبودن و از وسعت کافی برخورداربودن. در هر سه ویژگی بالا کیفیت ارتباطی افکار عمومی هویدا است. آشکاربودن افکار مستلزم شرکت افراد در تظاهرات جمعی و بالنتیجه حضور انسانها در کنار هم و برقراری رابطه بین آنهاست. آگاهی مردم به وجود افکار عمومی گویای اراده آنها در پیوستن به صفوف دیگران و برقراری ارتباط با آنهاست. وسعت پدیده نیز نشانه جمعیبودن آن و بالنتیجه رابطه اجتماعی است.
این پدیده عام به دلیل کیفیت ارتباطی برتر پیوسته جز در بستر مردمی، یعنی جایی که تراکم جمعیت بالاست، رخ نمینماید. با وجود این، واقعه افکار عمومی جز در شرایط مشخصی بهوقوع نمیپیوندد. این شرایط را میتوان در شش بخش خلاصه کرد:
۱. باید یک واقعه مرکزی و یا شماری وقایع متناسب و پشت سرهم از یک نوع وجود داشته باشد.
الف) واقعه مرکزی
هنگامی که ما در معرض تشعشعات خبری قرار میگیریم، ممکن است یک خبر بیش از سایر اخبار توجه ما را به خود جلب کند. چنانچه این خبر برای همه شنوندگان جالب توجه باشد، آن را اصلی میگویند و واقعه مرکزی را تشکیل میدهد و منشأ افکار عمومی میشود. هرچقدر این خبر با نیازهای مختلف مردم بیشتر ارتباط داشته باشد، اصلیتر و مرکزیتر است. خبر یک زلزله، یک ترور سیاسی، یک سانحه هوایی، یک پیروزی انتخاباتی و یا شروع یک جنگ از این دست است.
ب) وقایع متناوب
ممکن است یک پدیده اجتماعی بهخاطر اثرات سویی که پشت سرهم بر زندگی مردم میگذارد تدریجا به افکار آنها جهت بدهد و آن را متحد نماید. پدیدههایی از قبیل اعتیاد و گرانی و ترافیک از این نوعند. این پدیدهها بستر ذهنی مردم را برای نشاندادن واکنش آماده میکند و چنانچه روزی اتفاقی بیفتد یا عمل خلافی سربزند که مؤید نابسامانی و درنتیجه نارضایتی مردم باشد، آنگاه مانند جرقهای افکار ناراضی آنان را شعلهور میسازد.
۲. باید فضای مساعد وجود داشته باشد.
گفته شد که افکار عمومی در بستر مردمی شکل میگیرد. این بستر، فضایی است که در صورت وجود نیازهای مردمی، برای ارضای این نیازها مساعد میگردد. چنانچه مردم تشنه شنیدن خبری باشند که به سرنوشت آنها بستگی دارد به شایعهسازی دست میزنند تا خلأ موجود را پر کنند. شایعهسازی و شایعهپراکنی شاخصهای بارز وضعیت بحرانی افکار عمومی هستند و باید بهمثابه نشانههای هشداردهنده این وضعیت بهشمار آیند. بنابراین بستر فکری جامعه زمینهساز تشکیل افکار عمومی در آن جامعه میشود.
۳. باید محتوای افکار با الگوهای فرهنگ جمعی مطابقت داشته باشد.
هر گروه، قوم یا ملتی دارای فرهنگ است، فرهنگی که شامل آداب و رسوم و زبان و اعتقادات و هنجارها و نهادهای اجتماعی مخصوص بهخود میباشد. افکار عمومی آن گروه، قوم یا ملت بر اساس الگوهایی شکل میگیرد که نمایانگر ویژگیهای فرهنگی بالا باشد. به همیندلیل است که پیوسته محتوای افکار شهری و روستایی، شرقی و غربی، پایین شهری و بالاشهری تفاوت میکند و در هر مکان رنگهای محلی آن مکان را به خود میگیرد. بنابراین واقعهای که بخواهد افکار عمومی را در یک محل بسیج کند، لاجرم باید از فرهنگ آن محل تأثیر پذیرفته باشد. واقعهای در اینجا الزاما نخواهد توانست مردم را در آنجا بسیج کند مگر آنکه با ارزشهای بینالمللی و فرهنگ جهانی و انسانی مطابقت داشته باشد.
۴. باید محتوای افکار پاسخگوی نیازهای ظاهری و باطنی افراد باشد.
واقعهای که به افکار عمومی دامن میزند واقعهای است که به نیاز افراد یا جامعه کلی پاسخ میدهد. این نیاز میتواند ظاهری، معروف، آشکار، قابل اعتراف و یا برعکس باطنی، نهانی و خودآگاه باشد. نیاز به امنیت، به مودت و وفاق اجتماعی، بهراحتی و فراوانی و بالاخره نیاز به دانستن و آگاهییافتن از جمله نیازهای ظاهری و نیاز به بیگانهستیزی، نژادپرستی، ملیگرایی و برخی ایدئولوژیهای شکستخورده که دفاع از آنها دشوار است، در زمره نیازهای باطنی و شاید گاهی ناخودآگاه بهشمار میآید.
۵. باید افکار بهواسطه رسانههای گروهی گسترش یابد.
همانگونه که در ابتدای این نوشتار گفته آمد، گسترش افکار عمومی در جامعههای قدیمی بسیار کند بوده است و به همین نسبت از حدت و شدت و بالنتیجه تأثیرگذاری بیبهره میمانده است. در جامعههای جدید با ورود رسانههای گروهی به عرصه زندگی و اشاعه سریع اخبار و انعکاس بلامانع و منازع رخدادهای اجتماعی، افکار عمومی نیز از طریق بهویژه مطبوعات و ادبیات و شایعات و نیز رادیو و تلویزیون و سینما و تئاتر و پوستر و کاست و ویدئو و در بعضی موارد طنز و تصنیف گسترش مییابد. اگر در سابق افکار عمومی جز در محیطهای کوچک که در آن ارتباط بین افراد رودررو و نسبتا کند بوده جریان نمییافت ولی امروز سرعت توزیع و اشاعه افکار مدیون رسانههای گروهی است. سانسور نیز برای جلوگیری از گسترش افکار و پدیدهای امروزی است.
مراکز رادیویی، تلویزیونی و مطبوعاتی، فرستندههایی هستند که از نظر خبری افراد را به منزله گیرندگان خبر بیوقفه تغذیه میکنند.
۶. باید افکار عمومی با دخالت مستقیم مردم اشاعه یابد.
همهروزه وقایعی اتفاق میافتد و اخباری پخش میشود، بیآنکه بر مردم اثر چندانی بگذارد ولی روزی فرا میرسد که واقعهای مردم را برمیانگیزد و یکباره به خیابانها میریزد. آنگاه سیل انسانها روان میشود و عموم مردم خود به یک رسانه توانای تبلیغی و گروهی بدل میشوند. واکنش مردم تهران به محض شنیدن خبر کشتار حجاج در مکه از این نوع بود. مثلاً ممکن است از بین سرودهای بیشماری که از رسانه پخش میشود بیآنکه در دل و دهان مردم لانه گزیند، یکی از آنها دل از مردم برباید و همه آن را زمزمه کنند. در این صورت خود مردم که تماشاگر صحنه بودهاند به هنرپیشه بدل میشوند. ابتدا آن را در خلوت خانه میخوانند و سپس به اعضای خانواده و آنگاه به افراد کوچه و بازار منتقل میکنند. در این هنگام است که شهر از نغمهسرایی سرشار میگردد و درددل عمومی سر داده میشود. در اینجا میگویند افکار عمومی بهصورت شعر تصویر شده است.
به همین ترتیب افکار عمومی ممکن است بهصورت یک شعار، در قالب یک علامت یا رنگ نمایش داده بشود. تصویر آن کودک سیاه استخوانی، نماد گرسنگی و قحطی و ستم در قاره افریقا میشود، صوت اللهاکبر شعار یک نقلاب، گل میخک علامت برادری و درخت زیتون خوابیده در نقاشی کودکان رودباری نشانه فاجعه زلزلهای غمبار و برگ رأی سبز و قرمز نمودار مقابله دادوبیداد،… در همین زمینه میتوان از گل لاله، از مشت گرهکرده، از فلان آرایش مو، از یک دکمه و صدها نماد دیگر یاد کرد. سمبولیسم اغلب در دست اقوام دیرینه و ملل کهن روی زمین ابزار توانایی بهشمار میآید تا بدانوسیله خواستههای خود را فریاد و درنهایت تحمیل کنند.
نتیجه
مجموعه افکار یک ملت به حالت خفته و خاموش یا بیدار و پرخروش، موقتی و زودگذر یا پایدار و بیدار صفحات کتاب روانشناسی اجتماعی آن ملت را تشکیل میدهد، چه در پس این افکار، ارزشهای فرهنگی ریشهداری قرار دارد که اساس و پایه آن را میریزد. با پیشرفت جامعهها و دستیابی به فنآوریها و بهرهگیری از نظرسنجیها و بلندگوها خواه ناخواه ملتها در دولتها حضور مییابند و آنها را وادار به پذیرفتن ارزشهای ملی و حقوق سیاسی و اجتماعی خود میکنند و با فراهمآمدن یا فراهمآوردن شرایط مناسب، پراکندگیها را به تجمع، تفاوتها را به تشابه و ضعفها را به نیرو مبدل میسازند.
صدای خود را با زبان آمار و ارقام به گوشها میرسانند. فنون افکارسنجی که در کشورهای آزاد بار انعکاس این صدا را بهدوش میکشند، در کشورهای جهان سوم نیز بهطور روزافزونی رواج مییابند. دولتهای خودکامه به مردمداری بیشتر سوق داده میشوند و با صدای ملتها آشناتر میگردند.
مطالعه و اندیشه در شکل و محتوا، نقش و معنای پدیده کمشناخته افکار عمومی نهتنها ما را به شناخت بهتر و بیشتر زوایای تاریک تاریخ ملتها نزدیک میکند، بلکه به توانمندیهای بالفعل و بالقوه این نیروی عظیم انسانی بیش از پیش آگاه میسازد. تأثیر اعجابآور تبلیغات بر افکار و چگونگی رهبریهای معجزهآسای این افکار برای ما روشن میگردد و درنهایت با توجه به اهمیت روزافزون این نیروی جادویی مفهوم «بیداری ملتها» تبیین و توجیه میشود و از این راه، امید به کسب آزادیهای بیشتر آنها و برقراری گفتوشنود صمیمانهتر بین ملتها و دولتها از یکسو و گفتوشنود فرهنگها با هم و نه برخورد آنها با هم بیش از پیش فراهم خواهد آمد.
فصلنامه رسانه، سال ۸،
شماره ۲، تابستان ۱۳۷۶.
کتاب افکار عمومی
نویسنده : ژودیت لازار
مترجم : مرتضی کتبی
ناشر: نشر نی
تعداد صفحات : ۲۱۵ صفحه
این نوشتهها را هم بخوانید