معرفی کتاب « بیشعورها؛ نظریه‌ای درباره دونالد ترامپ »، نوشته آرون جیمز

«هرچه دروغ بزرگ‌تر باشد، باورش آسان‌تر»

پ. ت. بارنوم

«نمی‌توان تأثیر سرکوب غریزه بر میزان ساخته‌شدن تمدن را نادیده گرفت»

 

فروید


پیشگفتار

به نظر می‌رسد دونالد ترامپ حساسیت فوق‌العاده‌ای نسبت به دست‌هایش دارد. این قضیه از آنجا شروع شد که، مجله اسپای (۱) از سال ۱۹۹۸ به بعد، دائماً او را «نوکیسه کوتاه انگشتی»(۲) خطاب می‌کرد. ترامپ بارها تلاش کرد به این اتهامات پاسخ دهد، البته او با این قضیه که یک ثروتمند نوکیسه، بی‌نزاکت و ضد روشنفکر نامیده شود، مشکلی نداشت. به گفته گریدون کارتر (۳)، از بنیانگذاران مجله اسپای، مشکل ترامپ، خطاب شدن به عنوان یک «کوتاه انگشتی» بود. او می‌گوید: «تا به امروز، نامه‌هایی را گاه و بیگاه از ترامپ دریافت کرده‌ام که در آن‌ها عکسی از او قرار داده شده بود که اغلب صفحه پاره‌شده‌ای از یک مجله بودند. او در همه آن‌ها، با کشیدن یک حلقه طلایی‌رنگ به دور انگشتانش تلاش کرده بود که نشان دهد طول انگشتانش طبیعی است». کارتر خاطرنشان می‌کند: «من حقیقتاً برای چنین آدم بیچاره‌ای احساس تأسف می‌کنم، چرا که از نظر من انگشتانش واقعاً غیرطبیعی هستند. (۴)

اما این کنجکاوی درباره انگشتان ترامپ و حاشیه‌های آن چگونه به عرصه سیاست امریکا کشانده شد؟ جواب به یکی از بزنگاه‌های تاریخی ایالات متحده، یعنی مناظره‌های ریاست‌جمهوری در سال ۲۰۱۶ برمی‌گردد که در آن سطح ادب و نزاکت در ادبیات سیاسی امریکا سقوط کرد. در یکی از مناظره‌ها مارکو روبیو (۵)، سناتور فلوریدا، انگشتان کوتاه ترامپ را به سخره گرفت. ترامپ در پاسخ به این اظهارنظر، دستانش را بالا برد و گفت: «به این دست‌ها نگاه کنید، آیا این دست‌ها کوتاه هستند؟». این جملات را طوری ادا کرد که انگار بقیه برای پاسخ به بازبینی دستان او نیاز دارند. سپس به دستان خود اشاره کرد و گفت: «اگر این دست‌ها کوچک باشند، چیز دیگری نیز باید کوچک باشد. من به شما اطمینان می‌دهم که در این زمینه مشکلی وجود ندارد. تضمین می‌کنم!».

این مسئله باعث می‌شود در ذهن ما این سؤال مطرح شود که کدام بیشعور برای منحرف‌کردن توجه افراد از اظهارات ایراد شده درباره عدم صلاحیتش به بیان مطلبی دوپهلو و بی‌ادبانه درباره اندام جنسی‌اش می‌پردازد و از ما می‌خواهد که با انتخاب او به سمت ریاست‌جمهوری امریکا، مسئولیت کدهای هسته‌ای (۶) و آینده فرزندان‌مان را به او بسپاریم. پرسش مهم‌تر این است که کدام بیشعور می‌تواند بارها و بارها از این خط قرمزها عبور کند، اما به چنان محبوبیتی برسد که از طرف حزبش نامزد احراز پست ریاست‌جمهوری شود؟ (دقیقاً زمانی که من در حال نوشتن این کتاب هستم)؛ یعنی هیچ فرد باشعوری وجود ندارد که برای احراز این پست از او لایق‌تر باشد؟ مثلاً فرماندار کِیسیک (۷) نمی‌تواند گزینه مناسب‌تری باشد؟ و اگر هم چاره‌ای جز انتخاب از میان بیشعورها نداریم، چرا به جای انتخاب بیشعورهای معمولی‌تر و یا بیشعورهای متوسط (یعنی آن‌هایی که در مرز بیشعوری قرار دارند)، به سراغ بیشعور اعظم (۸) برویم؟ مگر این بیشعور چه ویژگی خاصی دارد؟(۹)

در اینجا به هیچ‌وجه، سؤال درباره باشعور یا بیشعور بودن ترامپ را مطرح نمی‌کنیم. چرا که در این مورد خاص، اجماع گسترده‌ای وجود دارد. اصلاً نمی‌توان صفتی بهتر از بیشعور را برای توصیف او پیدا کرد. در واقع همین بیشعوری باعث شده که ترامپ همین هوادارانش را جذب کند.

سؤال این است که کدام نوع از انواع بیشعوری می‌تواند دست به چنین کار خطیری بزند و این خیل عظیم طرفداران را دست و پا کند؟ در پاسخ باید گفت این سؤال، پرسشی در حوزه بیشعورشناسی است. در میان گونه‌های موجود در اکوسیستم بیشعوری، ترامپ دقیقاً به کدام گونه تعلق دارد؟ و آیا گونه‌ای که بدان تعلق دارد، می‌تواند مشخص کند که ترامپ از شرایط لازم برای دستیابی به این پست خطیر برخوردار است یا خیر؟ در نوشته‌های قبلی‌ام در زمینه نظریه بیشعوری (۱۰)، به تعریف افراد بیشعور و شرح ویژگی اساسی شخصیتی آن‌ها پرداخته‌ام:


«بیشعور، آدمی است (بیشتر اوقات یک مرد) که به طور نظام‌مند به خودش اجازه می‌دهد که در روابط اجتماعی‌اش احساس حقانیت کرده و خود را به غلط محق بداند و این حس در او بسیار عمیق و ریشه‌دار است؛ حسی که او را در برابر اعتراض دیگران مصون می‌دارد».

در واقع بیشعور این سه خصیصه را دارد:

* یک بیشعور به خود اجازه می‌دهد که در روابط اجتماعی‌اش، امتیازات خاصی برای خودش قائل شود و این کار را به طور نظام‌مند به انجام می‌رساند.

* او همه‌جا خود را بر حق می‌داند و این حس در او بسیار عمیق و ریشه‌دار است.

* اعتراضات دیگران هیچ تأثیری بر روی فرد بیشعور ندارد.


بیشعور آدمی است که درمواقع غیراضطراری، نوبت را در صف اداره پست رعایت نمی‌کند، در آسانسور شلوغ با صدای بلند با تلفن همراهش صحبت می‌کند، بین سه خط ترافیک لایی می‌کشد، ماشینش را در محوطه پارک دو ماشین می‌گذارد و در کافی‌شاپ، به دلیل اشتباه پیش آمده در سفارشش، پیش‌خدمت را سرزنش می‌کند. او این کارها را به طور نظام‌مند و تقریباً در همه‌جا انجام می‌دهد.

آدم بیشعور برای خود امتیازات خاصی قائل است، چرا که خود را ثروتمندتر و باهوش‌تر از قشر متوسط جامعه می‌داند. برعکسِ، آدم نادان بعد از اینکه دست به کار احمقانه‌ای می‌زند، عذرخواهی می‌کند (مثلاً می‌گوید: «آخ، ببخشید که مثل احمق‌ها رفتار کردم»)؛ یک بیشعور تمام‌عیار ـ که بیشعوری ویژگی اصلی‌اش است ـ نه نیازی به عذرخواهی دارد و نه به اعتراضات دیگران وقعی می‌گذارد.

او ایمان دارد که یک فرد خاص است و قوانین و اصول رفتاری در مورد او صدق نمی‌کنند. فرد بیشعور شاید از روی عمد در پی بهره‌برداری از دیگران در روابط فردی نباشد، اما اغلب به وظایفش در برابر دیگران عمل نمی‌کند. او قواعد اجتماعی در رفتارش را به راحتی نقض می‌کند، چون خودش را تافته جدابافته می‌داند. مسئله مهم‌تر این است که او آشکارا از این نوع سبک زندگی پیروی می‌کند؛ هیچ اهمیتی هم به خشم و اعتراض دیگران در برابر خود نمی‌دهد، و با اعتماد به نفس بالا بر این باور است که نیازی ندارد در مورد منصفانه و قابل قبول بودن امتیازاتی که برای خود قائل شده است، پاسخ‌گو باشد. درواقع از پرسش‌هایی که در مورد رفتارهای او مطرح می‌شود، احساس آزردگی می‌کند.

این مسئله از نظر او بدین‌معناست که احترامی را که سزاوارش است، دریافت نمی‌کند. بیشعورهای بزرگ تاریخ، مانند ناپلئون، سیسیل رودز و یا دیک چنی (بدون در نظر گرفتن هیتلر و استالینِ روان‌پریش که موارد متفاوتی محسوب می‌شوند)، اغلب خودشان را از نظر اخلاقی بسیار کامل می‌دانستند. اما حس حق به جانب بودن ترامپ از بیشعوری جدیدتری نشئت می‌گیرد، که باعث شده او حرف‌های غیرمنطقی و احمقانه‌اش را با اعتماد به نفس کامل بیان کند. در مورد اینکه چرا او خود را فردی متفاوت تلقی می‌کند، پاسخی بسیار ابلهانه می‌دهد. مثلاً اگر کسی از او بپرسد «چه عاملی تو را تا این حد خاص کرده است؟»، او پاسخ‌هایی احمقانه مانند این‌ها می‌دهد: «من پیروز هستم» یا «زیبایی من، ثروت فراوان من است» یا «چه دلیلی بالاتر از این؟ من ثروتمندم». «من برنده هستم». «من بهترینم».


 کتاب بیشعورها نظریه‌ای درباره دونالد ترامپ نوشته آرون جیمز

کتاب بیشعورها؛ نظریه‌ای درباره دونالد ترامپ
نویسنده : آرون جیمز
مترجم : مریم احمدی
ناشر: انتشارات تیسا
تعداد صفحات : ۱۳۳ صفحه


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]