معرفی کتاب « راستهی کنسروسازی »، نوشته جان اشتاین بک
مقدمه
جان ارنست استاینبک (۱۹۰۲-۱۹۶۸) در سالیناس کالیفرنیا به دنیا آمد. خانوادهاش اصالتاً از خاندان آلمانی ـ ایرلندی «گروساشتاینبک» بودند، از اینرو تلفظ اصیل نام خانوادگیاش «اشتاینبک» است که پس از مهاجرت به آمریکا، به «استاینبک» تغییر یافته است.
استاینبک پس از خلق آثار ارزشمندی همچون خوشههای خشم، شرق بهشت و موشها و آدمها، به پاس «نوشتههای واقعگرایانه و درعینحال خیالپردازانه، مرکب از طنزهای دردمندانه و نقدهای تند اجتماعی»، جایزهٔ نوبل ادبیات سال ۱۹۶۲ را از آکادمی سوئد دریافت کرد. نگاه
خاص او به محیط اجتماعی زادگاهش و شهرهای اطراف آن در داستانهایش بهوضوح مشاهده میشود؛ اما گویا به بندر و خلیج مونتری، حرفهٔ ماهیگیری و جانوران آبزی علاقهٔ ویژهای داشت؛ چون علاوه بر راستهٔ کنسروسازی (۱۹۴۵)، محیط تورتیا فلت، درهٔ دراز، شرق بهشت و پنجشنبهٔ دلانگیز را نیز رقم زده است.
کتاب حاضر که جزو خواندنیترین آثار استاینبک است، شهر ساحلی مونتری و قشر کارگر و طبقهٔ پایین آنجا را به تصویر کشیده و در قالب حوادث طنزآلود، فلاکت مردمانش را تشریح کرده است. در گذشته، حرفهٔ اغلب ساکنان مونتری ماهیگیری بود و ساردین صید میکردند. خیابانی نیز به موازات ساحل در غرب مونتری است که به اسکلهٔ شهر منتهی میشود و بهخاطر شهرت کتاب حاضر، نامش را «راستهٔ کنسروسازی» گذاشتهاند. بهعلت موقعیت فیزیکی این خیابان، مغازههای اطرافش همگی کنسروسازی بودند. اما پس از رکود ماهیگیری، کنسروسازیها یکبهیک تعطیل شدند و تغییر شغل دادند. در حال حاضر نیز، ساختمانهای نبش این خیابان را عمدتاً هتل و رستوران تشکیل میدهند.
خیابانی نیز به موازات ساحل در غرب مونتری است که به اسکلهٔ شهر منتهی میشود و بهخاطر شهرت کتاب حاضر، نامش را «راستهٔ کنسروسازی» گذاشتهاند. بهعلت موقعیت فیزیکی این خیابان، مغازههای اطرافش همگی کنسروسازی بودند. اما پس از رکود ماهیگیری، کنسروسازیها یکبهیک تعطیل شدند و تغییر شغل دادند. در حال حاضر نیز، ساختمانهای نبش این خیابان را عمدتاً هتل و رستوران تشکیل میدهند.
مهرداد وثوقی
راستهٔ کنسروسازی
راستهٔ کنسروسازی در شهر مونتری کالیفرنیا مکانی است شاعرانه، متعفن، گوشخراش، پُرنور، آهنگین، اعتیادآور، احساسبرانگیز، رؤیایی. راستهٔ کنسروسازی شلوغ است و متراکم، از حلبی و آهن و زنگار و تراشههای چوب، سنگفرشهای لبپر و خرابههای علفپوش و نیزارهای انبوه، کنسروسازیهای ساردین با دیوارهای آهنکرکره، کافه و رستوران و خواروبارفروشیهای درهموبرهم و آزمایشگاه و مسافرخانه. ساکنانش نیز آدمهاییاند هم ناجنس و هم خوشدل.
در صبحگاه که کشتیهای صید ساردین باز میگردند، دامگستران آرامآرام و اردکوار در خلیج پیش میروند و جیغ سوتها به گوش میرسد. قایقهای سنگین فرورفتهتاگردن زنجیروار به ساحلی میرسند که دُم کنسروسازیها در خلیجش فرو رفته است. این تعبیر از روی حساب است، چون اگر کنسروسازیها از دهانه در خلیج فرو میرفتند ساردینهای کنسروشده که از سوی دیگر بیرون میآیند دستکم در عالم خیال وحشتناکتر میشدند. سپس سوت کنسروسازیها به صدا درمیآید و زن و مرد از سراسر شهر بهسرعت لباس میپوشند و دواندوان روانهٔ راستهٔ کنسروسازی میشوند تا به سر کار برسند. سپس ماشینهای مجلل بالاشهریها را به پایین شهر میآورند: سرپرستها، حسابداران و مالکانی که در دفتر کارشان ناپدید میشوند. سپس نوبت ایتالیاییها و چینیها و لهستانیهای بینوا میشود، زنان و مردانی ملبس به شلوار و روپوش پلاستیکی و پیشبند مشمایی؛ دواندوان سر میرسند تا ماهیها را پاک و تکه و بستهبندی و طبخ و کنسرو کنند. از تمامی خیابان صدای هیاهو و فریاد و جیغ و تقتق میآید و در این حال نهرهای نقرهفام ماهی از داخل قایقها به بیرون سرازیر میشود و سطح قایقها در آب بالا و بالا میآید تا سرانجام خالی شوند. در کنسروسازیها صدای هیاهو و تقتق و جیرجیر میآید تا آخرین ماهی پاک و تکه و طبخ و کنسرو شود و آنگاه سوتها دوباره جیغ میکشند و ایتالیاییها و چینیها و لهستانیها، زنان و مردان خیس و بدبو و خسته، متفرق میشوند و افتانوخیزان از تپه بالا میروند و به شهر برمیگردند و آنگاه راستهٔ کنسروسازی میماند و خودش ـ ساکت و سحرآمیز.
آنگاه زندگی عادی به راستهٔ کنسروسازی بازمیگردد. ولگردان بازنشسته از زیر سیاهی درخت سرو بیرون میآیند و روی بشکههای زنگاربستهٔ زمین خرابه مینشینند. کارکنان رستوران دورا (۱) بیرون میآیند تا اگر آفتابی مانده باشد ذرهای از آن بهره گیرند. داک (۲) از آزمایشگاه «وسترن بیولوژیکال (۳)» قدمزنان بیرون میآید و به آنسوی خیابان به خواروبارفروشی لی چانگ (۴) میرود تا شیر و قهوه بگیرد. بینی هنریِ (۵) نقاش مثل سگهای خرمایی در آشغالهای خرابهٔ علفپوش میلولد تا شاید برای ساخت قایق نیمهتمامش بتواند تکهای چوب یا فلز بیابد. تاریکی رفتهرفته پهنه میگسترد و چراغ خیابان در روبهروی رستوان دورا روشن میشود ـ لامپی که مهتاب همیشگی راستهٔ کنسروسازی است. دوستان برای دیدن داک به وسترن بیولوژیکال میآیند و داک هم به خیابان میرود تا بساط پذیرایی را از خواروبارفروشی لی چانگ تهیه کند.
این مکان شاعرانه و متعفن و گوشخراش ـ پُرنور، آهنگین، اعتیادآور و رؤیایی ـ چگونه سر پا میماند؟ وقتی آبزیان را جمع میکنید، به نوعی کرم تنبل با پوستی چنان لطیف برمیخورید که گرفتنشان تقریباً بعید است، چون زیر دست له میشوند. باید اجازه داد به ارادهٔ خود روی تیغهٔ چاقو بیایند و بلولند و بعد آنها را آهسته بلند کرد و توی شیشهای از آب دریا گذاشت. پس شاید تحریر این کتاب هم باید به این شیوه باشد ـ صفحات را ورق بزنیم و اجازه دهیم ماجراها به دلخواه خود بلولند.
راستهی کنسروسازی
نویسنده : جان اشتاین بک
مترجم : مهرداد وثوقی
ناشر: انتشارات مروارید
تعداد صفحات : ۱۹۹ صفحه