معرفی کتاب « روز بر می آید »، نوشته ژاک پره ور ، ژاک ویو

درباره این مجموعه

خیلی‌ها اعتقاد دارند که «فیلمنامه» یک اثر مستقل نیست، بلکه صرفا ماده خامی‌ست برای به‌تصویر کشیده‌شدن توسط کارگردان. بی‌شک اغلب فیلمنامه‌ها با چنین تعریفی سازگارند. ولی فیلمنامه‌هایی هم هست که با آثار ادبی ناب برابری می‌کند؛ می‌شود آن‌ها را بارها خواند و از خواندن‌شان لذت برد. قصد ما در این مجموعه، در کنار اهداف آموزشی، تلاش برای انتشار متن‌هایی با اصالت و ظرافتِ ادبی‌ست؛ آثاری که بتوانند هویتی مستقل از فیلم‌ها داشته باشند. در هر مجلد، همراه با فیلمنامه، زندگی‌نامه نویسنده و کارگردان فیلم و چند نقد نیز قرار دارد تا مجموعه‌ای خواندنی و خودکفا فراهم شود. درضمن علامت […] نشانه بخش‌هایی‌ست که به ضرورت‌های اخلاقی از متن فارسی حذف شده است. در مواردی که بیش از یک جمله حذف شده حتما در پانویس به تعداد جمله‌ها اشاره کرده‌ایم.


مقدمه

پایان رؤیا

روز برمی‌آید، یکی از دو شاهکار زوج ژاک پره‌ور/مارسل کارنه در پیش از جنگ جهانی دوم (به‌همراه بندر مه‌آلود)، از مهم‌ترین آثار تاریخ سینمای فرانسه است. تأثیر این دو فیلم بر سینمای بعدازخود انکارناپذیر است. چه بر فیلم‌های نئورئالیستی ایتالیا در دهه چهل، چه بر آن‌چه که در دهه‌های پنجاه و شصت با نام سینمای هنری اروپا شکل گرفت (نمونه آشکارش فیلم‌های ژان‌پی‌یر ملویل)، و چه بر نوآرهای دهه‌های چهل و پنجاه سینمای آمریکا؛ حتی موج‌نویی‌ها که قرار بود با انقلاب‌شان هر نوع ارتباطی را با گذشته نادیده بگیرند از این تأثیر مصون نماندند (شکل رابطه‌ها در فیلم‌هایی چون آسانسور به‌سوی قتلگاه لویی مال).

روز برمی‌آید به‌لحاظ فیلمنامه عملاً یک کهن‌الگو به‌شمار می‌آید. وحدت زمان و مکان در زمان حال، فلاش‌بک‌هایی که با ایجاز تمام گذشته را به‌نمایش می‌گذارند، اشیای داخل اتاق که عامل پیوند گذشته و حال‌اند، و قهرمان نمونه‌ای پره‌ور/کارنه که در ژان گابن تجسم پیدا می‌کند؛ قهرمانی که نقطه مقابل شخصیت نمونه‌ای سینمای هالیوود (مثلاً رت باتلر در بربادرفته که در همین سال ساخته شده) است. او کم‌حرف، تلخ‌اندیش، و دارای انرژی بالقوه فراوانی برای (خود) ویرانگری‌ست. جدال اصلی او نه با والانتنِ (دروغ‌گو، پرحرف و ظاهرساز)، که با تقدیر است، و طبیعی‌ست که ماجرا تازه با مرگ والانتن آغاز می‌شود. فیلم میان تصویر و دیالوگ تعادل ظریفی برقرار می‌کند، و عبور قطاری با دود سفید در نمای عمومی کوچه‌ای که زوج جوان فیلم در آن قدم می‌زنند، همان‌قدر به‌یادماندنی‌ست که تک‌تک جمله‌هایی که آدم‌ها به زبان می‌آورند و حرف‌های پیش پاافتاده را به‌صورت حقایق انکارناپذیر ازلی/ ابدی درمی‌آورد.

فیلم حکایت رؤیاهای از دست‌رفته مردمی‌ست که همچون فرانسوا خیال می‌کردند می‌شود در صلح و آرامشِ گلخانه‌ای به خوشبختی دست یافت. تصویر پایانی فیلم تجسم ویرانی‌ست: اتاقی درهم‌ریخته و دودآلود، جسد مرد، مردمی که آن پایین تماشاگر صحنه‌اند، و ساعت که زنگ می‌زند. و این پایان رؤیاست.

مجید اسلامی


روز برمی‌آید

Le Jour se lève

کارگردان: مارسل کارنه Marcel Carné

فیلمنامه: ژاک ویو Jacques Viot

اقتباس، دیالوگ‌ها: ژاک پره‌ور Jacques Prévert

فیلمبردار: کورت کوران Curt Courant

تدوین: رنه لو اناف René le Henaff

طراح تولید: الکساندر ترونر Alexandre Trauner

موسیقی: موریس ژوبر Maurice Jaubert

طراح لباس: بوریس بیلینسکی Boris Bilinsky


بازیگران

ژان گابن Jean Gabin

ژاکلین لوران Jacqueline Laurent

آرلتی Arletty

ژول بری Jules Berry

ژرژ دوکین Georges Douking

برنار بلیه Bernard Blier


نقش‌ها

فرانسوا: François

فرانسواز: Françoise

کلارا: Clara

آقای والانتن: M. Valentin

مرد کور

گاستون: Gaston

محصول ۱۹۳۹ فرانسه، سیاه وسفید، ۸۵ دقیقه

***

پیش از عنوان‌بندی این نوشته با حروف سفید، بر زمینه سیاه و در سکوت کامل نمایان می‌شود؛ عنوان‌بندی با پس‌زمینه موسیقی که «لایت موتیف» فیلم است، آغاز می‌شود. (۱)

«مردی مرتکب قتل شده است… او درحالی‌که در اتاقی محبوس شده و در محاصره است، ماجراهایی را مرور می‌کند که باعث شده تا او آدم بکشد.»(۲)

خیابان و میدان. روز (۳)

نمای متوسط و سرپایین از خیابانی سنگ‌فرش‌شده که ریل تراموای برقی از میان آن عبور کرده است. در همین نما دو اسب دیده می‌شود که روی یکی از آن‌ها کارگری سوار شده است. صدای سم اسب روی سنگ‌فرش به‌گوش می‌رسد. دوربین پن می‌کند و خیابان و میدان را در پایان یک بعدازظهر نشان می‌دهد: میدانی کاملاً معمولی با چند مغازه که یکی از آن‌ها یک هتل‌کافه است. در عمق زمینه، یک ساختمان کارگرنشین چهار طبقه دیده می‌شود که ارتفاعش از ساختمان‌های اطراف بیش‌تر است. رفت‌وآمد چندانی در خیابان جریان ندارد. چند نفر از طبقه کارگر یا خرده‌بورژوا دیده می‌شوند. دوباره چند اسب در نمای نزدیک. نمای دور از میدان و دیوار بی‌پنجره ساختمانی بلند که روی آن جمله‌های تبلیغاتی «دوبو ـ دوبون ـ دوبونه»(۴) نوشته شده. یک زن و مرد کارگر، هر یک با یک دوچرخه می‌گذرند. یک اتومبیل حمل بار از کنار یک اتومبیل شخصی می‌گذرد. سروصدای محیط چندان زیاد نیست. ساعت بین شش و هفت بعدازظهر است. پایان زمستان و شرایط بسیار عادی و آرام است. دوربین به‌سوی ساختمان چهارطبقه تراولینگ می‌کند.

دیزالو

راه‌پله ساختمان

نمای سرپایین با زاویه تند از راه‌پله. مرد کوری به‌آرامی از پله بالا می‌آید، با یک دست نرده راه‌پله را گرفته و با دست دیگر عصای سفیدی که آن را روی هر پله می‌زند و بالا می‌آید. دوربین پن می‌کند و از پله‌ها بالا می‌آید. سروصدای مبهم و آرامی می‌آید، بعد صدای بسته شدن در به گوش می‌رسد.

{طبقه یکی مانده به آخر: درِ یک آپارتمان باز می‌شود، پسربچه‌ای خارج می‌شود، پله‌ها را دوتایکی پایین می‌آید و ناپدید می‌شود.

مادر: [خارج از تصویر] اِ… زودباش دیگه!…

در با صدا بسته می‌شود و طبقه آخر، زیر شیروانی دیده می‌شود. صدای رادیو و ترانه «اُ… ترانه‌های هاوایی» با صدای گیتار برقی به گوش می‌رسد. سگی روی پادری نشسته و به‌شدت مشغول جویدن کک‌هایش است. (۵)}

طبقه زیر شیروانی. دوربین از راه پله فاصله می‌گیرد، از پاگردها عبور می‌کند و ناگهان جلوی در بسته یک آپارتمان متوقف می‌شود. صدای گفت‌وگویی به‌گوش می‌رسد.

{صدای یک مرد: جالبه که آدمایی به‌سادگی تو، چه ایده‌های پیچیده‌ای درباره زن‌ها دارن.

یک مرد دیگر: [با فریاد] خفه شو!…

این صدا همین جمله را چند بار و هر بار تهدیدآمیزتر تکرار می‌کند.

صدای اول: ممکنه که اون تورو دوست داشته باشه، در این مورد شک ندارم!… اما از من خوشش می‌آد، البته این عشق نیست،… خوش آمدنه،… و اون از من خوشش می‌آد.

صدای دوم: خفه شو!

صدای اول: البته زن‌ها عاشق مردها می‌شن، ولی با کسی رابطه برقرار می‌کنن که ازشون خوش‌شون می‌یاد.

صدای دوم: [بلندتر] خفه شو!

صدای اول: ناراحت می‌شی، ها؟… می‌خوای جزئیاتشو برات تعریف کنم؟ خیلی ساده است: درو باز می‌کنن، بعد می‌بندن و چراغو خاموش می‌کنن…

صدای گلوله به گوش می‌رسد و بعد یک لحظه سکوت برقرار می‌شود. (۶)}

دوربین هم‌چنان روی در اتاق ثابت مانده است.

صدای دوم: دیگه داری زیادی پیش می‌ری.

صدای اول: خودت چی؟…


کتاب روز بر می آید
صد سال سینما، صد فیلمنامه
نویسنده : ژاک پره ور ، ژاک ویو
مترجم : لیلا ارجمند
ناشر: نشر نی
تعداد صفحات : ۱۶۸ صفحه


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]