معرفی کتاب « زمین انسانها »، نوشته آنتوان دو سنت اگزوپری
چند کلمهای درباره زندگی نویسنده
آنتوان ماری روژه کنت دو سنت اگزوپری (۱) در ۲۹ ژوئن ۱۹۰۰ در لیون به دنیا آمد. از خاندانی بسیار کهن بود که سابقه نجابتش به قرن سیزدهم میرسید.
آنتوان هنگام مرگ پدر چهار سال بیشتر نداشت و چون فرزند ارشد بود عنوان کنت به او رسید.
در مدارس مذهبی و غیرمذهبی مختلف درس خواند تا سرانجام در ۱۹۱۷ دیپلم متوسطهاش را گرفت. دو سال خود را برای مسابقه ورودی مدارس مختلف آماده کرد و ناموفق ماند تا عاقبت در مدرسه هنرهای زیبا در رشته معماری اسم نوشت.
آنتوان شاگردی تنبل و سربههوا بود و در مدرسه هنرهای زیبا نیز سربهراه نشد و در راه تحصیل کارش به جایی نرسید.
در ژوئن ۱۹۲۱ برای گذراندن خدمت نظام به یک واحد هوایی شکاری واقع در استراسبورگ وارد شد اما پرواز نمیکرد بلکه در کارگاه تعمیرات به کار مکانیکی گمارده شده بود. ولی در عین حال به طور خصوصی در یک فرودگاه غیرنظامی درس پرواز میآموخت. و خدمت وظیفه را در فرودگاه بورژه نزدیک پاریس با درجه ستوان دومی به پایان رساند. در ژانویه ۱۹۲۳ در یک سانحه هوایی جمجمهاش شکست.
به دختری به نام لوییز دو ویلمورن Louise de Vilmorin دلباخت. او دختری زیبا و ثروتمند بود اما خانوادهاش نمیخواستند که دختر خود را به یک هوانورد بدهند. آنتوان به خاطر او هوانوردی را کنار گذاشت و پشت میزنشین شد. اما نامزدش او را زیاده ماجرادوست یافت و چون دید که نمیتواند او را در بند کند دل از او شست.
در خانه دختر عمه خود با آندره ژید و گاستون گالیمار آشنا شد. اولین داستان کوتاهش به عنوان «خلبان» در آوریل ۱۹۲۶ چاپ شد. در اکتبر همین سال به خدمت شرکت هوایی لاته کوئر درآمد. رئیسش دیدیه دورا Didier Daurat از قهرمانان جنگ جهانی اول بود که در زمان صلح به کار حملونقل هوایی میان فرانسه و افریقا وارد شده بود. دورا و مرمز و گیومه چهرههای درخشان افسانه آئروپستالند که او در رمهانهایش وصف کرده است.
در ۱۹۲۷ به مدت دو سال ریاست فرودگاه کاپژوبی را به عهده گرفت. در این مدت در بند افسون صحرا بود. نخستین رمانش «پیک جنوب» حاصل این شیفتگی است.
سال بعد دوره عالی هوانوردی را در برست Brest گذرانید و به ریاست شعبه آئروپستال در بوئنوس آیرس منتصب شد و با بیوه جوانی به نام کنسوئلو سونسین دو ساندووال Consuelo Sunsin de Sandoval ازدواج کرد و دومین رمان خود «پرواز شبانه» را به نام او به پایان رسانید، که شخص اول آن ریویر همان دیدیه دورا است. در ۱۳ ژوئن ۱۹۳۰ گیومه ضمن بیست و دومین گذار خود از کوههای آند، گرفتار طوفان برف شدیدی شد. دله و سنت اگزوپری هفت روز در لابهلای کوهستان آند به جستجوی او پرواز کردند، اما نشانی از او به دست نیاوردند. عاقبت روز هفتم در رستورانی ضمن صرف غذا دانست که گیومه زنده است و باز به هوا برخاست و او را یافت و به مندوزا بازآورد.
آئروپستال در اثر کشمکشهای سودجویانه و ماجراهای بدخیمی از هم پاشید و شرکت ارفرانس از خاکستر آن سر برآورد و سنت اگزوپری در پدید آمدن آن سهم بزرگی داشت.
در دسامبر ۱۹۳۱ جایزه فمینا به کتاب «پرواز شبانه» اش تعلق گرفت.
سنتاگزوپری در زندگی زناشویی کامروا نبود و از تنگنای آن به پرواز پناه میجست. در ۲۹ دسامبر ۱۹۳۵ خواست رکورد طول مدت پرواز از پاریس تا سایگون را بشکند. این ماجرا چیزی نمانده بود که سخت بدفرجام گردد. هواپیمایش در دویست کیلومتری قاهره سقوط کرد و او و مکانیسینش پره وو بعد از پنج روز راهپیمایی در صحرا توسط کاروانی نجات یافتند.
در دسامبر ۱۹۳۶ دوستش ژان مرموز در اقیانوس اطلس جنوبی سقوط کرد و جان سپرد.
در آوریل ۱۹۳۷ که جنگ داخلی اسپانیا با شدت بسیار ادامه داشت و قدرت حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان (نازی) به شدت رو به افزایش بود، در مقام خبرنگار برای روزنامههای «انترانزیژان» Intransigeant و «پاریسوار» Paris Soir به اسپانیا رفت.
در سپتامبر ۱۹۳۷ به وزارت هوانوردی پیشنهاد کرد که حاضر است به منظور رکوردگیری استقامت از نیویورک به زمین آتش (۲) پرواز کند؟ پیشنهادش پذیرفته شد و او به عزم نیویورک به کشتی نشست. در ۱۵ فوریه ۱۹۳۸ ساعت شش و نیم صبح این پرواز را از نیویورک شروع کرد. اما هواپیمایش در گواتمالا به هنگام برخاستن وازد و سقوط کرد. سنت اگزوپری به شدت مجروح شد و در ۲۸ مارس به نیویورک بازگشت. بعد به فرانسه آمد و دستنویس مجموعهای از نوشتههای زیبایش را با خود آورد و تحت عنوان «زمین انسانها» تدوین کرد و در فوریه ۱۹۳۹ آن را به صورت کتابی منتشر کرد. این کتاب جایزه بزرگ داستان آکادمی فرانسه را برد و در ژوئن همان سال در ایالات متحد به نام «باد و شن و ستارگان» منتشر گردید و به عنوان کتاب ماه برگزیده شد.
به هنگام بسیج نیروهای نظامی فرانسه در آغاز جنگ با درجه سروانی به تولوز رفت، ابتدا به آموزش فنی پرداخت، اما بعد با تلاش و اصرار بسیار خودش موفق شد به واحد شناسایی منتقل شود.
در هفدهم ژوئن قرار شد که همه افسران آن واحد به الجزایر اعزام شوند و در پنجم اوت پس از شکست نیروهای فرانسه به میهنش بازگشت و به منظور کار روی کتاب «دژ» نزد خواهرش به آگه Agay رفت. در ماه اکتبر پس از دو ماه اقامت در پاریس به منطقه آزاد فرانسه بازگشت. در پنجم نوامبر از طریق کشور مغرب راهی پرتغال شد. در ۱۶ نوامبر به لیسبون رسید و چند روز بعد خبر مرگ رفیقش گیومه را که در ۲۷ نوامبر کشته شده بود دریافت کرد.
در سپتامبر ۱۹۳۹ با وجود وضع سلامت ناپایدارش موفق شد به یک واحد شناسایی هوایی منتقل شود و طی مأموریتی بر فراز آراس Arras طرح «خلبان جنگ» به ذهنش القا شد.
از نظر سیاسی ابتدا به مارشال پتن وفادار بود و دوگل را مایه دودستگی میان فرانسویان میدانست. با وجود این ترجیح داد که در این میان بیطرف بماند و به آمریکا رفت.
در ماه دسامبر به نیویورک رفت و آنجا مستقر شد. در ۲۰ فوریه ۱۹۴۲ «خلبان جنگ» را منتشر کرد. (انتشار این کتاب در فرانسه در ۱۹۴۳ به دستور مقامات سانسور دشمن، که فرانسه را اشغال کرده بود، ممنوع شد.) بعد کتابهای «نامهای به یک گروگان» و سپس «شازده کوچولو» را منتشر کرد. این کتاب شاهکار اوست و بیش از دیگر کتابهایش به زبانهای خارجی ترجمه شده است.
پس از پیاده شدن قوای متفقان در شمال آفریقا (۶ نوامبر ۱۹۴۲) تلاش بسیار کرد که به واحد پیشین خود که در الجزایر مستقر شده بود منتقل شود و سرانجام در ماه مه ۱۹۴۳ به گروه خود که تحت فرماندهی آمریکاییان درآمده بود پیوست. در ۲۱ ژوییه ضمن یک مأموریت عکسبرداری هوایی بر فراز دره رُن پرواز کرد. اما فرمانده امریکاییش به دنبال یک فرودآیی خطرناک او را به بهانه زیادی سن از ادامه پرواز بازداشت. سنت اگزوپری در اوت ۱۹۴۳ به الجزایر مراجعت کرد و خود را در اطاقکی زندانی کرد و به تکمیل کتاب «دژ» و نیز مطالعه درباره مسائل مربوط به هواپیماهای جت پرداخت.
سرهنگ شاسن فرمانده گروه ۳۱ که در ساردنی مستقر بود تلاش بسیار کرد تا موافقت مقامهای نیروی هوایی را با انتقال سنت اگزوپری به واحد خود جلب کند. او این موافقت را تحصیل کرد به شرط اینکه سنت اگزوپری بیش از پنج مأموریت هوایی انجام ندهد. سنت اگزوپری در ماه مه ۱۹۴۴ به ساردنی رفت و تا ماه ژوئیه که واحدش به جزیره کرس منتقل شده بود هشت مأموریت را پشت سر نهاده بود که بعضی از آنها با سوانحی همراه بود.
روز سی و یکم ژوئیه ۱۹۴۴ به اصرار بسیار اجازه گرفت که برای آخرین بار پرواز کند. ساعت هشت و نیم صبح از زمین برخاست تا مأموریت خود را بر فراز منطقه گرنوبل و انسی Annecy به انجام رساند. ساعت سیزده و سی دقیقه طی پیامی خبر داد که ذخیره بنزینش برای بیش از یک ساعت پرواز کفایت نمیکند. ساعت چهارده و سی دقیقه همه یقین داشتند که دیگر در آسمان نیست.
به احتمال بسیار هواپیماهای شناسایی آلمانی هواپیمایش را در حوالی جزیره کرس سرنگون کرده بودند.
زمین انسانها
زمین بیش از هر کتابی از ما به ما میآموزد، زیرا در برابر ما ایستادگی میکند. بشر هرگاه با مانع درگیر شود توان خود را میآزماید اما برای چیره شدن بر مانع به ابزاری نیاز دارد، رندهای یا گاوآهنی میخواهد. برزگر هنگام شخم، رازهای طبیعت را مو به مو بیرون میکشد و حقیقتی که به دست میآورد حقیقتی کلی است. هواپیما نیز که ابزار کار هوانوردان است انسان را با تمام مسائل کهن درگیر میکند.
من تصویر نخستین شب پروازم را بر فراز آرژانتین پیوسته پیش نظر دارم. شب تاریکی بود که فقط روشناییهای انگشتشمار و پراکنده دشت همچون ستارگان سوسو میزدند.
هر یک از آنها در این دریای ظلمت بر معجزه جانی آگاه دلالت میکرد. در این کانون کتاب میخواندند، فکر میکردند و راز دل میگفتند. در آن دیگر چه بسا در پی کاوش کیهان بودند و خود را با محاسبات سحابی آندرومد میفرسودند و در آن یکی عشق آشیان داشت. این آتشها دورادور در پهنه دشت میدرخشیدند و غذای خود را میخواستند تا محقرترینشان که از شاعر بود یا آموزگار یا درودگر. اما در میان این اختران جاندار چه بسیار بودند پنجرههای بسته و ستارگان خاموش و انسانهای خواب مانده…
باید کوشید و به هم رسید. باید کوشید و با برخی از این آتشها که دور از هم در دامن صحرا فروزانند پیوند پدید آورد.
کتاب زمین انسانها
نویسنده : آنتوان دو سنت اگزوپری
مترجم : سروش حبیبی
ناشر: نشر نیلوفر
تعداد صفحات : ۱۹۰ صفحه
این نوشتهها را هم بخوانید