معرفی کتاب « هاگاکوره: کتاب سامورایی »، نوشته یاماموتو چونهتومو
روز شانزدهم ماه می سال ۱۷۰۰، نابشیما میتسوشیگه، سومین امیر منطقهای که اکنون به استان ساگا معروف است، در سن شصت و نهسالگی درگذشت. یکی از نزدیکترین مریدان وی، یاماموتو چونهتومو، که از کودکی به خدمت میتسوشیگه مشغول بود، در آن زمان چهل و دوساله بود. او که بهواسطهٔ فرمانهای خاندان خویش و نیز فرمان حکومتی دولت توکوگاوا از خودکشی آیینی به نشانهٔ همدلی با مرگ امیر (اویبارا) منع شده بود، سرخورده از تمایلات و گرایشهای جانشین میتسوشیگه، درخواست استعفا کرد و به وی اجازه داده شد به کسوت راهبی بودایی درآید. آن تابستان وی به عزلتگاهی کوچک در مکانی بهنام کوروتسوچیبارو (۱۱)، که در دوازده کیلومتری شمال قلعهٔ ساگا واقع بود کوچ کرد، و در آنجا سالها در انزوا زیست. در سال ۱۷۱۰ سامورایی جوانی بهنام تاشیرو چوراموتو (۱۲) که بنا به دلایل نامعلومی یک سال پیش از آن از خدمت خود بهعنوان کاتب مرخص شده بود، با چونهتومو آشنا شد. مصاحبت آنها هفت سال دوام یافت، و در دهم سپتامبر ۱۷۱۶، گفتههای یاماموتو، آنگونه که چوراموتو آنها را ثبت کرده بود، در قالب کتابی درآمد و نام هاگاکوره را بر آن نهادند، کلمهای که هم بهمعنای «پوشیده با برگها» و هم بهمعنای «برگهای پوشیده» است. سه سال بعد یاماموتو در سن شصت و یکسالگی درگذشت.
اراضی تحت تصرف خاندان نابشیما در جزیرهٔ کیوشو و در منتهاالیه جنوب غربی ژاپن واقع بود و جزء دستهای از اقطاع بهشمار میآمد که به آن توزاما میگفتند. این دسته از اقطاع در اختیار امیران و خاندانهایی بود که تا سال ۱۶۰۰، تاریخ نبرد سرنوشتساز «سهکیگاهارا»(۱۳)، در جبههٔ تویوتومی هیدهیوشی، شوگان سابق، و وفادار به او بودند. این جنگ ایاسو را به قدرت مسلط تبدیل ساخت و فرمانروایی وی و جانشینانش بیش از دویست و پنجاه سال ادامه یافت. در جریان نبرد سهکیگاهارا، امیر بنیانگذار خاندان نابشیما بهنام نائوشیگه (۱۶۱۸ ـ ۱۵۳۸) در آغاز جانب توکوگاوا را داشت اما در میانهٔ نبرد ناگهان موضع خود را عوض کرد و به حمایت از نیروهای تویوتومی برخاست. این اشتباه تقریباً مرگبار روابط حکومت توکوگاوا و امیران نابشیما را برای سه نسل مداوم تیره ساخت.
نائوشیگه مردی باخرد و نیرومند بود و یکی از فصول کتاب هاگاکوره تماماً به شرح گفتار و کردار او اختصاص دارد. او پیش از این یکی از مریدان و ملازمان ارشد ریوزوجی تاکانوبو امیر ایالت ساگا بود اما پس از مرگ وی، کنترل قلمرو او را در اختیار گرفت. نائوشیگه در تهاجم نیروهای تویوتومی هیدهیوشی به سرزمین کره شرکت داشت و در سن هشتادسالگی درگذشت. پسر و جانشین وی، نابشیما کاتسوشیگه (۱۴) (۱۶۵۷ ـ ۱۵۸۰) نام داشت که بخش اعظم کتاب به وی اختصاص یافته است. بهنظر میرسد او وارث بسیاری از خصایل پدر بود و در سن هجدهسالگی پدر را در تهاجم دوم به سرزمین کره همراهی کرد (۱۵۹۷). این کاتسوشیگه بود که سپاهیان پدر را در جنگ سهکیگاهارا فرماندهی کرد. او همچنین رهبری یک نیروی ۳۴۰۰۰ نفری را در حمله به قلعهٔ هارا برای سرکوبی قیام «شیمابارا» برعهده داشت، و سپس مورد مؤاخذهٔ شوگان وقت، باکوفو (۱۵) قرار گرفت که چرا پیش از حملهٔ نیروهای حکومت مرکزی به شورشیان تاخته است. پسر وی، تاداشیگه، به علت ابتلا به بیماری آبله در سن بیست و سهسالگی درگذشت، و هنگامی که کاتسوشیگه در سن هفتاد و هشتسالگی درگذشت، اراضی نابشیما بهدست نوادهٔ او نابشیما میتسوشیگه (۱۷۰۰ ـ ۱۶۳۲) افتاد.
هنگامی که میتسوشیگه به امیری خاندان نابشیما رسید، اوضاع ژاپن بسیار تغییر کرده بود. جنگهای داخلی پس از صد سال و بعد از نبرد سه کیگاهارا و تثبیت رژیم توکوگاوا به پایان رسیده بود. در سال ۱۶۳۸، سرکوب قیام شیمابارا به هر گونه سرکشی و مبارزهطلبی جنگجویان خاتمه داده بود. صلح جدید با رونق و رفاه جدید همراه شد و این رفاه جدید رشد طبقهٔ تاجران و گسترش شهرنشینی را سبب شد. دیگر جنگی وجود نداشت که جنگجویان خود را بدان مشغول کنند و آرمان جنگاوری رفتهرفته اهمیت خود را در فضای جدید از دست میداد. از سوی دیگر، امیران نیز خود را بیشتر نیازمند دبیران و دیوانسالاران کارامد میدیدند تا جنگجویان خشن. اکنون حکومت شوگانی بیشتر نیازمند دبیران و مدیران بود و نه مردان جنگجو. پیام و رهنمود حکومت مرکزی این بود که اکنون در دورهٔ صلح، آن کمالی را در نوع انسان جستوجو نمایند که در انسان کامل مکتب کنفوسیوس تجلی یافته است؛ یعنی مردی که هم سلحشور و هم اهل دانش باشد. و همین ایدهآل الهامبخش طبقهٔ جنگاوران تا زمان فروپاشی رسمی آن در ۲۵۰ سال بعد بود.
در زندگی میتسوشیگه نیز مرامی متفاوت از دو امیر پیشین مییابیم. او با آنکه امیر خاندان خود بود اما در زمان قیام شیمابارا تنها چهار سال داشت و هیچگاه در هیچ جنگی شرکت نکرد. این موج جدید که بر دانش تأکید میکرد بسیار در وی اثر گذاشت، و اگرچه پدربزرگش کتاب اشعار وی را در جوانی سوزانده بود، ولی میتسوشیگه نهتنها به فراگیری دانش علاقه داشت که همواره ساموراییهای جوان را به مطالعه تشویق میکرد. در عین حال با فرمانی که حکومت توکوگاوا در سال ۱۶۳۵ صادر کرد و در بخشی از این فرمان مقرر کرده بود که زن و فرزندان امیران ولایات به نوبت در پایتخت شوگان (ادو یا همان توکیو امروز) اقامت کنند، میتسوشیگه بسیار جهاندیدهتر بار آمده بود و مسلماً اگر در منطقهٔ نسبتاً محروم ساگا بزرگ میشد، به چنین دیدگاهی ژرف دست نمییازید. با اینهمه، میتسوشیگه کفایت و درایت خود را در ادارهٔ امور نشان داد و بنیاد حکومت خاندان خود، نابشیما، را در ایالت ساگا محکم ساخت.
دو سال از امیری میتسوشیگه بر امارت نابشیما گذشته بود که یاماموتو چونهتومو در روز یازدهم ماه ژوئن ۱۶۵۹ بهدنیا آمد. پدر وی، یاماموتو جینمون، مردی با خصوصیات غیرعادی بود (او هفتاد و یکساله بود که چونهتومو بهدنیا آمد) و در ملازمت دو امیر قبلی، نائوشیگه و کاتسوشیگه، خدمت کرده بود. او ظاهراً بر این باور بود که پسر آخرش سربار خانواده است، و اگر مداخلهٔ رهبر گروه وی نبود، که چونهتومو را پذیرفت و در خانوادهٔ خویش بزرگ گرد، جینمون وی را به نمکفروشی دورهگرد میداد. در کتاب هاگاکوره خصوصیات جینمون بهخوبی تشریح شده است، اما در مورد مادر چونهتومو تقریباً هیچچیز نمیدانیم جز اینکه نام خانوادگی وی مائدا بوده است و زمانی که چونهتومو به سن چهل و یکسالگی رسید، مادرش هنوز زنده بوده است.
چونهتومو کودکی ناخوشاحوال بود و در کتاب میگوید که پزشکان پیشبینی کرده بودند تا بیستسالگی بیشتر زنده نخواهد ماند. اما، او علیرغم وضعیت شکنندهاش، دوام آورد و بهعنوان خدمتگزار در امارت امیر میتسوشیگه پذیرفته شد. چونهتومو تمام عمر خویش را وفادار به میتسوشیگه باقی ماند. ظاهراً میتسوشیگه تحتتأثیر استعداد ادبی چونهتومو قرار گرفته بود، چون او را به فراگیری ادبیات تشویق نمود و هر دو تحت تعالیم مردی فاضل بهنام کوراناگا ریهای (۱۶) قرار گرفتند و همین فرد بود که به چونهتومو پیشنهاد کرد که جانشین وی شود. اما، خدمتگزار جوان بیشتر مایل به همبازی شدن با پسر میتسوشیگه، چوناشیگه، بود و از اینرو خیلی زود از کار برکنار شد.
در سالهای بعدی هیچ اتفاق خاصی برای چونهتومو روی نداد، و زمانی که به سن بیستسالگی رسید هنوز به منصبی رسمی نرسیده بود. گفته شده است که در این مقطع فردی به وی هشدار داد که از چهرهٔ او زیرکی بیشازاندازه میبارد و وی را نهیب داد که میتسوشیگه چنین چهرهای را دوست ندارد. چونهتومو میگوید زان پس یک سال تلاش کردم تا این عیب را برطرف سازم و هر روز در آینه به خود مینگریستم.
در همین زمانها بود که چونهتومو بهکلی از بهدست آوردن منصبی بهعنوان مرید و ملازم امیر ناامید گشت، و با مردی آشنا شد که تأثیر عمیقی بر زندگیاش گذاشت. این مرد راهبی از فرقهٔ ذن بودیسم بود و تانن (۱۶۸۰ ـ؟) نام داشت؛ مردی بزرگوار با ارادهای بیپایان، که از مقام خود بهعنوان راهب اعظم معبد بزرگ نابشیما در اعتراض به حکم مرگ راهبی دیگر، استعفا داده بود، و هنگامی که به معبد فرا خوانده شد، از بازگشت خودداری کرد. در ژاپن ذن بودیسم و ساموراییها، از قرن سیزدهم، و آن زمان که نایبالسلطنههای هوجو دریافتند که سرزندگی این مکتب و پشت پا زدن آن به زندگی درسهای بسیاری برای جنگجو دارد، [۱] در ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر بودند. دیدگاه خود تانن در خصوص ارتباط میان ذن و جنگجو را میتوان در آن بخش از کتاب هاگاکوره مشاهده کرد که او اعلام میکند مسائل مذهبی برای پیرمردان است، و اگر ساموراییهای جوان به فراگیری بودیسم روی آورند تنها برایشان فاجعه به بار خواهد آورد نه چیز دیگر، زیرا در این حالت سامورایی به جهان و کار آن برمبنای دو دسته ارزشهای متفاوت خواهد نگریست. نکتهٔ قابل توجه در این خصوص آن است که تانن معتقد بود چونهتومو اصول ذن را خیلی زود و پس از دورهٔ آموزشی کوتاهی فرا گرفته است.
مرد دیگری که در این دوره و نیز بعدها تأثیر قابل توجهی بر چونهتومو گذاشت، فاضلی از مکتب کنفوسیوس، بهنام ایشیدا ایتای (۱۷) بود که در ایالت ساگا بهخاطر صداقت و خلوص خود شهرهٔ همگان بود. ایتای، مشاور و رایزن کاتسوشیگه و میتسوشیگه بود و یکبار نیز بهخاطر مخالفتش با رأی امیر، هشت سال را در تبعید گذرانده بود. احتمالاً اعتقاد شدید چونهتومو به وفاداری نسبت به امیر تا اندازهٔ زیادی ناشی از آموزههای این مرد است.
و بالاخره، از میان مردان دیگری که بر چونهتومو تأثیر گذاشتند، برادرزادهٔ او، یاماموتو گوروزائمون (۱۸) است. وی در واقع ارشد چونهتومو بود، و به پایمردی همین فرد بود که عاقبت به چونهتوموی جوان کار سادهای در دستگاه امیر دادند. اما چونهتوموی جوان از آنچه سرنوشت برایش به ارمغان آورده بود دل خوش نداشت و تلاش بسیار کرد تا به یک «سامورایی خوب» بدل شود. بالاخره، او در سال ۱۶۸۶، برای دبیری دیوان به ادو فرا خوانده شد. متأسفانه، سال بعد، گوروزائمون تقصیر آتشسوزی بزرگ آن سال را برعهده گرفت و از سمت خود استعفا داد. بهدنبال او چونهتوموی جوان نیز به ناچار استعفا داد.
بعدها، چونهتومو دوباره به خدمت میتسوشیگه مشغول شد و کارهای دیوانی مختلفی را برعهده گرفت که عمدتاً با شعر و نویسندگی ارتباط داشت. چونهتومو خود میگوید که آرزوی بزرگ او همیشه آن بوده که در کهنسالی، مشاور اعظم یا وزیر دستگاه شود و بدینسان امیر خود را بهراستی خدمت کند. اما این آرزو هیچگاه برآورده نشد. در سال ۱۶۹۵، میتسوشیگه در سن شصت و سهسالگی از سمت خود، شاید به دلیل ناخوشی، استعفا داد. میتسوشیگه در تمام زندگی در اشتیاق خواندن کتابی کمیاب از اشعار و تعالیم منظوم بهنام کوکیدنجو (۱۹) بود، اما آن را نمییافت؛ اکنون زمان آن فرا رسیده بود تا چونهتومو همهٔ تلاش خود را برای یافتن این کتاب به خرج دهد. در روز اول ماه می سال ۱۷۰۰، چونهتومو، در حالیکه کتاب را پیدا کرده بود از کیوتو به خانه بازگشت. یکراست بر بستر امیر بیمار خود رفته و کتاب را به وی تقدیم کرد. دو هفته بعد امیر درگذشت.
دشوار است تصور میزان تأثر چونهتومو پس از مرگ امیر محبوب خویش. شاید اگر خودکشی آیینی پس از مرگ امیر از سوی خود امیر و یک سال بعد از سوی حکومت شوگان ممنوع نشده بود، چونهتومو بنا به سنت «جونشی»(۲۰)، یا همان خودکشی آیینی، تن خویش را میدرید. اما اینک میدید که وفاداری بزرگتر در پیروی از فرمان امیر خویش است و نه پیروی از سرنوشت وی.
بدینسان، یاماموتو چونهتومو در سن چهل و دوسالگی سر خویش تراشید و به کسوت کاهنی بودایی درآمد، و همسرش نیز به راهبهای بدل شد. او در بیست سال خدمت خویش در دستگاه امیر هیچ کار خاصی انجام نداد که در تاریخ ژاپن نامی از آن برده شود، و امروزه نیز نام او برای عموم ژاپنیها ناشناخته است. واقعیت آن است که وی هیچگاه در هیچ نبردی جامهٔ رزم بر تن نپوشید، و ارزشهایی که مدافع آنها بود در واقع متعلق به دورهای تقریباً یکصد سال قبل از او بود. اما شگفتانگیز است که کلمات وی امروز برای ما اینسان نافذ و عمیق بهنظر میرسند.
برای سخن گفتن در مورد هاگاکوره شاید بهتر آن باشد ابتدا بگوییم هاگاکوره چگونه کتابی نیست؛ هاگاکوره، فلسفهای کامل، چه بهمعنای کتابی مشتمل بر براهین عقلانی یا منطقی، و چه از منظر موضوع و محتوا، نیست. برعکس، هاگاکوره سرشار از گرایشهای ضدعقلانی است؛ و کتاب که در واقع چکیدهٔ گفتوگوهای چونهتومو و راهبی جوان در طول هفت سال است، موضوعات بسیار متنوعی دارد؛ از احساسات عمیق مؤلف نسبت به طریقت سامورایی گرفته تا بحث در خصوص معانی مراسم چای و یا توضیح اینکه مثلاً قصری خاص نام خود را چگونه حاصل کرده است. بهعلاوه، بهنظر نمیرسد که کتاب به قصد انتشار در محافل عمومی نگاشته شده باشد. در یکی از مقدمات، مؤلف میگوید که در انتها تمامی یازده فصل به آتش افکنده شوند و سپس گفتهٔ پدر خویش را نقل میکند که میگوید: «پس از خواندن کتاب و امثال آن، بهتر است آن را در آتش افکنی یا به دور اندازی. گفته شده است کتاب خواندن کار دربار سلطنتی است اما خاندان ناکانو با شهامت رزمی، و بهدست گرفتن گرزی از جنس چوب بلوط سروکار دارد.» در هر حال، این مبحث بهجای خود باقی میماند، که آیا بهراستی چونهتومو قصد داشت که ثمرهٔ هفت سال تلاش وی نادیده گرفته شود، یا این فقط یک نوع اعتراض و فاشگویی است که در ادبیات شرقی غیرمعمول نیست، اما این نکته مسلم است که چونهتومو هیچگاه حتا فکرش را هم نمیکرد که کتابش عاقبت اینچنین با حجم انبوه مخاطبان مشتاق روبهرو شود.
چونهتومو یک سامورایی بهمعنای مطلق بود. تفکر و فلسفهٔ وی عمدتاً در قلمرو امارت نابشیما باقی ماند، و سالیان سال این کتاب جزء گنجینهٔ پنهان خاندان نابشیما بود. هاگاکوره را میتوان تبلور خلوص فکر چونهتومو دانست. او هیچگاه بدان نیندیشید که افراطگرایی و شگرفی وی و فلسفهاش از منظر نگاه بیرونی با چه قضاوتی روبهرو خواهد شد و احتمالاً هیچگاه به این امر بهمثابهٔ مانعی بر سر گسترش اندیشهاش نمینگریست. مرشدان، و نیز شاید موقعیت جغرافیایی وی، مشوق رادیکالیسم او بودند و اندیشهٔ واحدی که تفکر خود را بر آن متمرکز ساخته بود اندیشهای نبود که قابل مصالحه یا قابل انصراف باشد.
چونهتومو به مردن بهمثابهٔ بزرگترین کاری که یک سامورایی میتواند برای امیر خویش انجام دهد، مینگریست؛ اما او رمانتیکی نبود که صرفاً در افکار تاریک غوطهور باشد. چونهتومو عمیقاً از وقایع و موضوعات پیرامون خویش آگاه بود و در چارچوب بینش خویش به این وقایع و مسائل پاسخ میداد؛ و در هاگاکوره این را نشان داده است.
کاملاً صحیح نیست که بگوییم کلمات این مرد نسبتاً مرموز تأثیری افراطی بر اندیشهٔ ژاپن گذاشته است. اما اغراق نکردهایم اگر که بگوییم در کلمات این مرد بهشکلی بسیار شفاف، افراط و تندروی یکی از شاخههای فکری این کشور منعکس شده است.
ویلیام اسکات ویلسون
از فصل اول
اگرچه خرد میگوید یک سامورایی باید طریقت سامورایی را الگوی نظر خویش قرار دهد، اما بهنظر میرسد همهٔ ما آن را از خاطر بردهایم. چنین است که اگر کسی بپرسد، «معنای راستین طریقت سامورایی (بوشیدو) چیست؟»، مردانی که قادر باشند بیدرنگ پاسخ دهند، انگشتشمارند. چراکه پاسخ از پیش در ذهن بسیاری روشن نیست. از این نکته میتوان بیاعتنایی به طریقت سامورایی را دریافت.
بیشمارند غافلان.
***
طریقت سامورایی استوار بر مرگ است. آنگاه که باید بین مرگ و زندگی یکی را انتخاب کنی بیدرنگ مرگ را برگزین. دشوار نیست؛ مصمم باش و پیش رو. اینکه بگوییم مردن بدون رسیدن به هدف خود مرگی بیارزش است راهی است سبکسرانه برای پیچیده کردن موضوع. آنهنگام که تحت فشار انتخاب زندگی یا مرگ قرار گرفتهای لزومی هم ندارد به هدف خود برسی.
همهٔ ما زندگی را دوست میداریم و تا حد زیادی منطق خود را برمبنای آنچه دوست میداریم بنا میکنیم. اما دست نیازیدن به اهداف خود و ادامه دادن به زندگی بزدلی است. این یک خط باریک خطرناک است. مردن بدون رسیدن به هدف خود مرگی بیارزش و کوتهنظرانه است. اما چه باک! شرمی در آن نیست. جوهرهٔ طریقت سامورایی همین است. اگر کسی بتواند هر روز و شب با روشن ساختن قلب خویش با این واقعیت، چنان زندگی کند که گویی جسمش مرده است، به آزادی حاصل از طریقت سامورایی خواهد رسید؛ زندگیاش بیسرزنش خواهد بود و در کار خویش موفق خواهد شد.
***
یک مرد تا بدانجا سامورایی خوبی است که بیشائبه امیر خویش را ارج نهد. این مرد والامقامترین سامورایی است. اگر فرد در خانوادهای متشخص و اصیل بهدنیا آمده باشد، کافی است تا عمیقاً نیاکان خود را پاس دارد، جسم و ذهن خویش را فدا، و مخلصانه امیر خویش را تکریم کند. علاوه بر این، از اقبال بلند فرد است که هوش و استعدادی داشته باشد که بتواند از آن بهنحو مناسبی استفاده کند. اما حتا فردی بیارزش و نالایق، تنها اگر عزمی راسخ در اندیشیدن صادقانه به امور امیر خویش داشته باشد، به مریدی قابل اتکا بدل خواهد شد. داشتن هوش و استعداد صرف، کمترین مرتبهٔ کارامدی برای امیر است.
***
مردم بنا به طبیعتشان به دو گروه تقسیم میشوند: کسانی که تیزهوشاند و کسانی که باید در خود فرو روند و برای اندیشیدن به چیزها به زمان نیاز دارند. با مد نظر قرار دادن عمیق این امر، اگر فرد با ازخودگذشتگی بیندیشد و به چهار سوگند سامورایی خاندان نابشیما وفادار بماند، خواهد دید که به بینشی عمیق، صرفنظر از طبیعت خویش، دست خواهد یافت. [۱]
مردم فکر میکنند با تفکری ژرف نسبت به مسائل عمیق میتوانند آنها را حل کنند، اما افکاری خودسرانه در سر میپرورانند و به هیچ نتیجهٔ مثبتی دست نمییازند، چراکه تأملشان تنها مبتنی بر منافع شخصی است.
دشوار است گذر از عادات نابخردانه به ازخودگذشتگی. اما، اگر در برخورد با هر موضوعی، آن را دمی رها کنی و بعد چهار سوگند را در قلب خویش بهیاد آوری، منافع شخصی را کنار بگذاری و بعد به مسئله بازگردی، از هدف خویش زیاد دور نخواهی شد.
***
از آنجا که ما بسیاری از کارها را با اتکا به دانایی خویش انجام میدهیم، به موجوداتی خودخواه بدل شده، از عقل رویگردان میشویم، و از اینرو کارها نتیجهٔ مناسبی بههمراه ندارند. در این حالت ما در نظر بینندهای که حالوروزمان را میبیند افرادی فرومایه، ضعیف، کوتهنظر و ناکارامد به چشم میآییم. وقتی خود ناتوان از تعقل راستین هستیم، شایسته است با فردی خردمند در مورد کار خویش مشورت کنیم. مشاوری که خود درگیر کار نباشد میتواند نظری صادقانه و روشن و فارغ از سودجویی به تو عرضه کند و بدینسان تو را در پایبندی به طریقت سامورایی یاری رساند. دیگران این شیوهٔ به انجام رساندن امور را مسلماً عمیق و ریشهدار خواهند شمرد. به تمثیل اگر بگوییم، خرد آن کسی که با مشورتخواهی از دیگران تعالی یافته است به درختی تناور با ریشههای بسیار در خاک ماند. اندیشهٔ مرد تنها همچون نهالی بیریشه در خاک است.
***
ما گفتار و کردار مردان قدیم را میآموزیم تا بدینسان دل به حکمت آنان بسپاریم و از خودخواهی دوری گزینیم. وقتی اغراض خود را کنار بگذاریم؛ از گفتار قدما پیروی کنیم و با دیگر مردمان در کار خویش مشورت نماییم، مسائل بهخوبی حل میشوند و اتفاق ناگواری روی نخواهد داد. امیر کاتسوشیگه از نظر و خرد امیر نائوشیگه سود میجست. در کتاب اوهاناشیکیکیگاکی (۲۱) به این واقعیت اشاره شده است. ما باید سپاسگزار توجه وی باشیم.
همچنین، مرد دیگری که شماری از برادران جوان خود را به سمت ملازمان خود گماشته بود، هر گاه که به ادو یا منطقهٔ کامیگاتا سفر میکرد، از آنان میخواست که او را مشایعت کنند. گفته شده است چون هر روز با آنان در مورد مسائل خصوصی و عمومی مشورت میکرد اتفاق ناگواری برایش روی نمیداد.
***
ساگارا کیوما (۲۲) به تمامی با امیر خویش همدل بود و چنان او را خدمت میکرد که گویی خود هرگز وجود ندارد. او یک مرد در میان هزاران بود.
یکبار نشست مهمی در خانهٔ ییلاقی امیر ساکیو (۲۳) برگزار شد و فرمان داده شد کیوما دست به سپوکه بزند. در آن زمان در اوزاکی چایخانهای در طبقهٔ سوم اقامتگاه ییلاقی استاد تاکو نوئی (۲۴) وجود داشت. کیوما آن را اجاره کرد و با جمع شدن ولگردها در چایخانه، نمایشی عروسکی به راه انداخت و خود نیز عروسکگردانی میکرد. جماعت تمام آن روز و شب را به میگساری و پایکوبی گذراندند. بدینسان، او با نادیده انگاشتن ویلای امیر ساکیو آشوبی بزرگ به راه انداخت. او با تحریک این آشوب، شجاعانه تنها به امیر خویش میاندیشید و مصمم بود خودکشی کند. [۲]
هاگاکوره: کتاب سامورایی
نویسنده : یاماموتو چونهتومو
مترجم : سید رضا حسینی
ناشر: نشر چشمه
تعداد صفحات : ۱۷۶ صفحه
این نوشتهها را هم بخوانید