معرفی کتاب « چیستی تکامل »، نوشته ارنست مایر
مقدمهٔ مترجم
در سال ۱۹۱۹ آرتور استنلی ادینگتون که برای مشاهدهٔ کسوف به آفریقای جنوبی رفته بود پس از بازگشت به انگلستان در انجمن سلطنتی، نتایج رصدهای انجامشده را گزارش داد و چنین نتیجه گرفت که نظریهٔ انیشتین دربارهٔ تأثیر جاذبه بر نور درست است. پس از این گزارش که با انعکاس بینالمللی دربارهٔ نظریهٔ انیشتین همراه بود و به یکباره او را تا حد نماد نبوغ بالا برد، خبرنگاری نظر انیشتین را دربارهٔ گزارش ادینگتون پرسید و او در پاسخ گفت که دهها آزمایش در تأیید نظریهٔ من نمیتوانند بهطور قطع ثابت کنند که این نظریه درست است، اما تنها نتایج یک آزمایش برخلاف آن میتواند غلطبودن آن را اثبات کند.
آنچه علم مینامیم، نظریهها یا مدلهایی هستند که برمبنای مشاهدات یا تجربیات آزمایشگاهی و حتا ذهنی، برای بهدستآوردن رابطهٔ علّی میسازیمشان. درستی این نظریهها و مدلها را تا هنگامی میپذیریم که بتوانند از آزمونهای گوناگونی که قدرت پیشگویی آن را میسنجند، سربلند بیرون آیند. به بیان دیگر، اعتبار هر نظریه تا هنگامی است که آزمایش یا مشاهدهای انجام نشده باشد که برمبنای آن نظریه، توجیهناپذیر باشد. بنابراین میتوان گفت وظیفهٔ دانشمندان نهتنها تفسیر نتایجْ برطبق نظریهها، بلکه همچنین تلاش برای طراحی آزمایشی است که بطلان آن نظریهها را نشان دهد و هنگامیکه آن آزمایش به چنین نتیجهای منجر نشود بر اعتبار آن نظریه میافزاید. هرچند هیچ آزمایشی نمیتواند درستی قطعی نظریهای را اثبات کند.
نظریهٔ تکامل نیز از این قاعده مستثنا نیست. در طول دو قرن گذشته شواهد بسیاری از جهان زندهٔ در حال تغییر گردآوری شده است که برای توجیه آنها راهی جز پذیرش تکامل نبوده است. هرچند نظریههای تکاملی مختلفی برای تبیین این تغییرات ارائه شده اما نظریهٔ تکامل داروینی بیش از سایر نظریههای تکاملگرایانه مورد پذیرش و البته مخالفت قرار گرفته است. اهمیت این نظریه فارغ از دلایل مخالفان و موافقان، در تأثیرگذاری آن نهفقط بر زیستشناسی بهمنزلهٔ یک علم تجربی، بلکه بر علوم انسانی و همهٔ ارکان زندگی بشر از اقتصاد گرفته تا جامعهشناسی و حتا سیاست است. هیچ نظریهای هرچند دقیق و پیچیده را نمیتوان یافت که چنین تأثیری بر علوم و باورها گذاشته باشد. مثلاً نظریههای نسبیت یا کوانتوم با همهٔ بنیادیبودن و ساختارشکنانهبودنشان هیچگاه جز در میان فیزیکدانان و یا تعدادی از ریاضیدانان موضوع مورد مناقشهای نبودهاند و همگان حتا افراد تحصیلکرده یا از آنها بیاطلاع هستند و یا جز با تحسین همراه با شگفتی از آنها یاد نمیکنند. اما اصطلاح تکامل بهوفور در ادبیات حوزههای مختلف علوم تجربی و انسانی بهکار میرود و این تعمیمپذیری سبب برانگیختن بحثهای بسیاری در حول این نظریه شده است.
بههرحال این نظریه از زیستشناسی برآمده است و بهویژه پس از یافتههای زیستشناسی مولکولی در قرن بیستم، اعتبار بیشتری یافته است اما دانشمندان زیستشناس نیز البته همیشه در پی کشف یافتههایی بودهاند که به ابطال این نظریه بینجامد و هنوز کم نیستند زیستشناسانی که معتقدند نظریهٔ تکامل داروینی نمیتواند همهٔ تغییرات رخداده و تنوع و پیچیدگیهای قابل مشاهده را بر مبنای اصول تغییرات تدریجی تصادفی و انتخاب طبیعی توجیه کند.
در این میان متألهان و علمای ادیان توحیدی، از آن جمله دانشمندان مسلمان، نیز در قبال این نظریه موضعگیریهای متفاوتی داشتهاند. برخی از آنان این نظریه را در تعارض با داستان خلقت در کتاب مقدس برشمردهاند؛ و در مقابل، گروهی نیز اثبات این نظریه را نهتنها منافی خالقیت خداوند نمیانگارند بلکه آن را با اصل توحید سازگارتر میدانند.
تجربهٔ شخصی من در سه دههٔ گذشته در تماس مستقیم و غیرمستقیم با جامعهٔ زیستشناسان و غیرزیستشناسانی که با این نظریه موافق یا مخالف بودهاند نشان داد که متأسفانه بخش زیادی از هر دو گروه، این نظریه را بهطور کامل یا دقیق نمیدانند و معدود کتابهایی هم که در این زمینه ترجمه شدهاند یا بسیار تخصصی هستند و بهکار غیرمتخصصان نمیآیند و یا بسیار سادهاند و تصویر ناقص و یا حتا اشتباهی از این نظریه ارائه میدهند.
فقدان کتابی دربارهٔ نظریهٔ تکامل که تا حد امکان ساده و قابل فهم باشد و درعینحال تصویر درستی از این نظریه ارائه دهد من را بر آن داشت تا کتاب چیستی تکامل را ترجمه کنم. این کتاب به قلم یکی از سرشناسترین تکاملگرایانِ پس از داروین نوشته شده است؛ کسی که خود سهم بسزایی در توسعهٔ این نظریه داشته و سعی کرده است در این اثرْ تصویری جامع و درعینحال نهچندان پیچیده از نظریهٔ تکامل ارائه دهد تا علاوه بر زیستشناسان، خوانندگانی با گرایشهای مختلف را نیز در جریان این نظریه و شواهد و همچنین کموکاستیهای آن قرار دهد. مایر آرزو میکند این کتاب نهتنها به موافقان نظریهٔ تکامل، بلکه به مخالفان آن نیز فرصت دهد تا با شناخت کافی از این نظریه بتوانند استدلالهای خود بر له یا علیه آن را قویتر و مستدلتر کنند. امیدوارم این کتاب بتواند در پرداختن عمیقتر به این نظریه در محیطهای دانشگاهی و اجتماعی ایران نیز اثرگذار باشد.
در انتها لازم میدانم از ویراستار محترم خانم نرگس ایمانی مرنی که با ویرایش دقیق و حرفهایشان ترجمهٔ کتاب را تا حد امکان سلیس و روان ساختند سپاسگزاری کنم. با این حال نمیتوان ادعا کرد که این ترجمه عاری از کاستی است، از اینرو امیدوارم خوانندگان محترم نظرها و انتقادهایشان را به هر طریق ممکن اظهار نمایند.
مهدی صادقی
پیشگفتار مؤلف
تکامل مهمترین مفهوم زیستشناسی است. هیچ سؤالی در زیستشناسی وجود ندارد که بتوان بدون درنظرگرفتن تکامل به آن پاسخی مناسب داد. اما اهمیت این مفهوم فراتر از زیستشناسی است. تفکر انسان مدرن، آگاهانه یا ناآگاهانه، عمیقا تحت تأثیر تفکر تکاملی است (و شاید بتوان گفت توسط آن تعیین میشود). نوشتن کتابی دربارهٔ این موضوع مهم نیاز به توجیه ندارد.
بههرحال شاید بگویند «آیا بازار از کتابهایی دربارهٔ تکامل اشباع نشده است؟». اگر منظور از این حرف تعدد کتابهای منتشرشده است شاید پاسخْ مثبت باشد. امروزه بهویژه کتابهای فنی برجستهای برای زیستشناسان متخصص در مباحث تکاملی وجود دارد. همچنین کتابهایی در دفاع از تکاملگرایی در برابر حملات خلقتگرایان و کتابهای برجستهای دربارهٔ برخی جنبههای تکامل مثل تکامل رفتاری، تکامل بومشناختی، همتکاملی، انتخاب جنسی و تطابق نوشته شده است. اما هیچیک از آنها جای خالی آنچه را که من در ذهن دارم پر نکردهاند.
کتاب حاضر برای سه گروه از خوانندگان نوشته شده است. در وهلهٔ نخست این کتاب برای همگان نوشته شده است. چه زیستشناس باشند چه نباشند. کسانی که صرفا چیزهایی دربارهٔ تکامل میدانند. چنین خوانندگانی کاملاً از اهمیت این فرایند آگاه هستند اما دقیقا نمیدانند این فرایند چگونه کار میکند و چگونه میتوان به بعضی از انتقادات وارد بر تبیین داروینی پاسخ داد. گروه دوم شامل کسانی است که تکامل را قبول دارند اما تردید دارند که تبیین داروینگرایانه از تکامل درست باشد. من امیدوارم به سؤالات این دسته از خوانندگان نیز پاسخ دهم. نهایتا مخاطب من خلقتگرایانی هستند که میخواهند دربارهٔ پارادایم کنونی علم تکامل بیشتر بدانند تا از این طریق بتوانند بر ضد آن بهتر استدلال کنند. انتظار ندارم نظر این دسته از خوانندگان را تغییر دهم اما میخواهم به آنها نشان دهم که چه شواهدی زیستشناسان تکاملی را به مخالفت با استدلالهای کتاب خلقت وامیدارد.
کتابهای موجود که قصد دارند این نیازها را برآورده سازند بعضی از کاستیهای زیر را دارند: همهٔ آنها طرحریزی ضعیفی دارند و فاقد توضیحات مختصر و قابل فهم برای خوانندگان هستند. بسیاری از آنها به اندازهٔ کافی آموزشی نیستند زیرا موضوع دشواری مثل تکامل باید به شکل پاسخهایی به یکسری از سؤالات ارائه شود. تقریبا بخشهای زیادی از همهٔ این کتابها به جنبههای تخصصی تکامل مثل مبنای ژنتیکی تنوع و نقش نسبت جنسیتها پرداختهاند. عملاً همهٔ آنها بسیار فنی و پر از اصطلاحات تخصصی هستند. حدود یکچهارم محتوای کتابهای جدید دربارهٔ تکامل به ژنتیک اختصاص داده شده است. من با این موضوع موافقم که اصول ژنتیک را باید بهطور کامل توضیح داد اما نیازی به محاسبات بیش از اندازه وجود ندارد. نباید فضای کتاب را با بحث علیه ادعاهای منسوخشده همانند این ادعا که ژنها سوژهٔ انتخاب هستند یا رد تکرارگرایی (۱۴) افراطی (این ایده که فردزایی (۱۵) تکرارِ تبارزایی (۱۶) است) هدر داد. از سوی دیگر در تعدادی از این کتابها به اندازهٔ کافی به تجزیه و تحلیل انواع مختلف انتخاب طبیعی بهویژه انتخاب موفقیت تولیدمثلی پرداخته نشده است.
اکثر کتابهای موجود دربارهٔ تکامل دو نقطه ضعف دیگر نیز دارند. اولاً به این موضوع توجه نکردهاند که تقریبا همهٔ پدیدههای تکاملی را میتوان به یک یا دو فرایند اصلی نسبت داد: کسب و حفظ تطابق، و منشأ و نقش تنوع آلی. هرچند هر دوی این پدیدهها همزمان رخ میدهند اما برای درک کامل نقششان در تکامل باید آنها را بهصورت جداگانه تجزیه و تحلیل کرد. ثانیا اکثر برداشتهای صورتگرفته از تکامل با روشی تقلیلگرایانه بیان میشوند بهطوری که در آنها همهٔ پدیدههای تکاملی به سطح ژنها تقلیل داده میشوند و سپس تلاش میشود فرایندهای تکامل سطح بالاتر با استدلال «رشد صعودی» توضیح داده شوند. این نگرش بدون تردید محکوم به شکست است. تکامل با فنوتیپ افراد، با جمعیتها و با گونهها سروکار دارد و صرفا «تغییر در فرکانس ژنها» نیست. فرد بهمنزلهٔ ابژهٔ اصلی انتخاب و جمعیت بهمثابهٔ صحنهٔ تنوع تکاملی، از مهمترین واحدهای تکاملی هستند. اینها موضوعات اصلی تجزیه و تحلیل من خواهند بود.
چنانکه زیستشناسی تکاملی در تاریخ طولانی خود تجربه کرده است افرادی که تلاش میکنند یک مسئلهٔ تکاملی خاص را حل کنند اغلب برای رسیدن به پاسخ، به یک سلسله تلاشهای ناموفق دست میزنند. به خاطر داشته باشیم که درک فعلی ما از تکاملْ حاصل ۲۵۰ سال مطالعهٔ فشردهٔ علمی است. کسی که تلاش میکند راهحل یک مسئلهٔ تکاملی مشخص را درک کند میتواند هم از اقداماتی کمک بگیرد که نهایتا به پاسخ صحیح منتهی شدهاند و هم از اقداماتی که ناموفق از آب درآمدهاند. به این دلیل است که من تاریخچهای از پیشرفتهای بهدستآمده در مسیر رسیدن به راهحل یک مسئلهٔ چالشبرانگیز را گاه با جزئیاتِ بسیار آوردهام. درنهایت به تکامل انسان توجهی ویژه داشتهام و دربارهٔ این موضوع بحث کردهام که درک ما از تکامل چه تأثیری بر دیدگاهها و ارزشهای انسان امروزی داشته است. هدف من ارائهٔ یک کتاب مقدماتی با تأکید بر اصول و اجتناب از جزئیات بوده است. تلاش کردهام بدفهمیها را از میان بردارم اما از پرداختن به اختلافنظرهای جزئی مثل نقش تعادل منقطع و تکامل خنثا اجتناب ورزم. بهعلاوه بر این باورم که به ارائهٔ لیست بلندبالایی از اثباتهای تکامل نیاز نیست. وقوع تکامل به اندازهٔ کافی اثبات شده است و لذا به ارائهٔ جزئیات چنین شواهدی نیازی نیست. در هرحالْ کسی که تابهحال قانع نشده است را نمیتوان متقاعد کرد.
ارنست مایر
تشکر و قدردانی
از پیش از دههٔ ۱۹۲۰ که به تکامل علاقهمند شدم بیشتر آنچه را که آموختهام مدیون پیشگامان تفکر تکاملی هستم، کسانی که نمیتوانم از همهشان با ذکر نام تشکر کنم. از تئودوس دبژانسکی (۱۷)، آر. اِی. فیشر (۱۸)، جی. بی. اس. هالدن (۱۹)، دیوید لک (۲۰)، مایکل لمر (۲۱)، بی. رنش (۲۲)، جی. لدیارد استبینز (۲۳) و اروین استرسمن (۲۴) سپاسگزارم. درواقع این لیست باید طولانیتر باشد اما اینها نامهایی هستند که در حال حاضر بهخاطر میآورم. آنها قطعا گروهی از متفکران توانمندی بودند که داروینگرایی نوین را ایجاد کردند.
برای من بسی جای خوشحالی است که از تعداد زیادی از تکاملگرایان که با فراهمآوردن اطلاعات یا ارائهٔ پیشنهادات مهم در تهیهٔ این کتاب یاریم کردند با ذکر نامشان تشکر کنم: فرانسیسکو آیالا (۲۵)، والتر باک (۲۶)، فردریک بورکهارت (۲۷)، تی. کاوالیر اسمیت (۲۸)، ند کولبرت (۲۹)، اف. دوال (۳۰)، جارد دیاموند (۳۱)، داگ فوتویاما (۳۲)، ام. تی. گیشلین (۳۳)، جی. گیریبت (۳۴)، ورن گرانت (۳۵)، استیو گولد (۳۶)، دان هارد (۳۷)، اف. جاکوب (۳۸)، تی. جانکر (۳۹)، لین مارگولیس (۴۰)، آر. می (۴۱)، آکسل مایر (۴۲)، جان اِی. مور (۴۳)، ای. نوو (۴۴)، دیوید پیلبیم (۴۵)، ویلیام شاف (۴۶)، بروس والاس (۴۷)، ای. او. ویلسون (۴۸)، آ. دبلیو. رانگهام (۴۹) و الوود زیمرمن (۵۰).
کتابداران کتابخانهٔ ارنست مایر در موزهٔ جانورشناسی مقایسهای در تهیهٔ مراجع و سایر خدمات بسیار کمکرسان بودند. دبورا وایتهد (۵۱)، جوهی لی (۵۲) و چنووت موفات (۵۳) نسخهٔ دستنویس را آماده کردند و به شیوههای مختلف در کاملشدن آن مشارکت داشتند. داگ رند (۵۴) برنامهٔ الکترونیکی تصاویر را از فاجعهای در حال وقوع حفظ کرد. نهایتا از انتشارات کتابهای پایه و کارکنان ویرایش آن بهویژه جوـ آن میلر (۵۵)، کریستین مارا (۵۶) و جان سی. توماس (۵۷) برای راهنماییشان در طول تهیهٔ دستنویس و فرایند ویرایش بسیار قدردانی میکنم.
بخش اول: تکامل چیست؟
فصل ۱: در چه نوع جهانی زندگی میکنیم؟
ظاهرا انسان همیشه مشتاق بوده آنچه را که نمیشناخته یا آنچه که او را متحیر مینموده، درک و تبیین نماید. افسانههای قبایل بدوی نشان میدهد که حتا آنها نیز به پرسشهایی دربارهٔ منشأ و تاریخ جهان اندیشیده بودند. پرسشهایی نظیر اینکه چه کسی یا چه چیزی جهان را پدید آورده است؟ در آینده چه پیش خواهد آمد؟ ما انسانها چگونه به وجود آمدهایم؟ در اسطورههای قبایل به این پرسشها پاسخهای فراوانی داده شده و در اغلب این پاسخها وجود جهانْ کاملاً بدیهی انگاشته شده است؛ البته علیرغم باور به اینکه جهان همواره همچون اکنون بوده، دربارهٔ منشأ خلقت بشر افسانههای بیشماری وجود داشته است.
بعدها بنیانگذاران مذاهب و همچنین فیلسوفان تلاش کردند برای این پرسشها پاسخی بیابند. با مطالعهٔ این پاسخها میتوان آنها را در سه دسته طبقهبندی کرد:
۱) جهانی با عمر نامحدود (۵۸)
۲) جهانی ثابت با عمری کوتاه (۵۹)
۳) جهانی در حال تکامل (۶۰)
۱) جهانی با عمر نامحدود
ارسطو ــ فیلسوف یونانی ــ اعتقاد داشت که جهان همواره وجود داشته است. برخی فلاسفه بر این باور بودند که این جهانِ نامحدود هیچگاه تغییر نکرده و ثابت بوده است. برخی دیگر فکر میکردند جهان از مراحل مختلفی گذر کرده (دورهای)(۶۱) اما نهایتا به مرحلهٔ اولیه بازمیگردد. بااینحال چنین باوری در مورد عمر نامحدود جهان هرگز قبول عامه نیافت. ظاهرا برای توضیح یک نقطهٔ شروع نیازی مبرم وجود داشته است.
۲) جهانی ثابت با عمری کوتاه
این بهطور قطع دیدگاه مسیحیت بود که در کتاب مقدس آورده شده است. این دیدگاه که در سراسر قرون وسطا و تا اواسط قرن نوزدهم بر جهان غرب سیطره داشت، مبتنی بود بر باور به وجود قادر متعالی که همهٔ جهان و از جمله انسان را همانگونه که در دو داستان خلقت در کتاب مقدس (سفر پیدایش)(۶۲) توصیف شده، خلق کرده است.
اعتقاد به اینکه جهان را یک خدای قادر مطلق خلق کرده است خلقتگرایی (۶۳) نامیده میشود. اکثر کسانی که این اعتقاد را دارند همچنین به این باورند که خداوند خلقتش را چنان ترتیب داده است که همهٔ جانوران و گیاهان با یکدیگر و با محیط کاملاً سازگار باشند. هر چیزی در جهان کنونی نیز به همان صورتی است که در آغاز خلق شده بود. این باور استنتاجی کاملاً منطقی است بر پایهٔ واقعیتهای شناختهشده در زمان نگارش کتاب مقدس. برخی از متألهان بر اساس نسبشناسی (۶۴) منطبق با کتاب مقدس برآورد کردند که جهان کاملاً جدید است و در ۴۰۰۴ سال قبل از میلاد مسیح، حدود ۶۰۰۰ سال پیش، خلق شده است.
اعتقاد به خلقتگرایی با یافتههای علمی ناسازگار است و این موضوع سبب درگرفتن بحثهایی میان خلقتگرایان و تکاملگرایان شده است. این کتاب جای حلوفصل مشاجرهٔ میان آنها نیست و من برای این کار خوانندگان را به آثار فراوان موجود در باب این موضوع که در کادر ۱.۱ و کتابنامه آورده شده ارجاع میدهم. برای منبعی درخصوص داستانهای خلقت در سفر پیدایش هم مور (۲۰۰۱) را ببینید.
داستانهای خلقتِ کمابیش مشابهی در افسانههای مردم سراسر جهان یافت میشوند. ریشهٔ این داستانها در تمایل آدمی برای پاسخدادن به پرسشهایی عمیق دربارهٔ جهان است؛ پرسشهایی که ما انسانها حتا پیش از ایجاد فرهنگ انسانی آنها را مطرح میکردیم. ما هنوز هم این داستانها را بهمنزلهٔ بخشی از میراث فرهنگیمان گرامی میداریم اما هنگامی که میخواهیم حقیقت راستینِ تاریخ جهان را بیاموزیم به علم رجوع میکنیم.
ظهور تکاملگرایی
با شروع انقلاب علمی در قرن هفدهم مشاهدات علمی بهطور روزافزونی با داستان کتاب مقدس در تضاد قرار گرفت. بر اثر برخی کشفیات اعتبار این داستان بهتدریج تضعیف گردید. انقلاب کپرنیکی (۶۵) نخستین گام در نشاندادن این موضوع بود که همهٔ جملات کتاب مقدس را نمیتوان به گونهای تحتاللفظی تفسیر کرد. علم جدیدالتأسیس در ابتدا عمدتا به نجوم یعنی به خورشید، ستارگان، سیارات و دیگر پدیدههای فیزیکی توجه داشت. دانشمندان در آن زمان احساس میکردند که ناگزیرند برای بسیاری از پدیدههای جهان تبیینی (۶۶) بیابند.
کشفیات علوم دیگر نیز پرسشهای گیجکنندهٔ جدیدی را پیش میکشید. تحقیقات زمینشناسی در قرون هفدهم و هجدهم عمر طولانی زمین را نشان میداد و کشف فسیل جانوران منقرضشده باور به ثابت و دائمیبودن خلقت را زیر سؤال میبرد. علیرغم دستیابی به شواهد روزافزونِ متضاد با فرضیهٔ ثابتبودن جهان و عمر کوتاه آن و علیرغم بهچالشکشیدن روزافزون اعتبار داستان کتاب مقدس از سوی دانشمندان و فیلسوفان گوناگون و نیز علیرغم پیشنهاد یک نظریهٔ تکاملی جدید توسط ژان باتیست لامارک (۶۷) در سال ۱۸۰۹، باز هم جهانبینی مبتنی بر کتاب مقدس تا سال ۱۸۵۹ نهفقط در میان روحانیون بلکه در میان دانشمندان علوم طبیعی و فیلسوفان نیز کمابیش رایج بود. این دیدگاه به همهٔ پرسشهای مربوط به جهان پاسخی ساده میداد: خداوند جهان را خلق کرده و خلقت خود را چنان خردمندانه طراحی کرده است که هر جانداری با محل زندگیاش در طبیعت کاملاً سازگار است.
در این دورهٔ انتقالی آکنده از شواهد ناسازگار، هر نوع مصالحهای برای فائقآمدن بر این تناقضات صورت پذیرفت. یکی از این تلاشها نظریهٔ نردبان طبیعت (۶۸) بود. این نظریه به زنجیرهٔ بزرگ هستی (شکل ۱.۱) باور داشت که در آن همهٔ موجودات این جهان در نردبانی صعودی مرتب شده بودند؛ نردبانی که با عناصر بیجان (۶۹) همچون صخرهها و مواد معدنی شروع میشد و در پی آن گلسنگها (۷۰)، خزهها (۷۱) و گیاهان و سپس مرجانها (۷۲) و دیگر جانوران پستتر تا جانوران عالیتر و بعد از آنها پستانداران تا پریماتها (۷۳) و در آخر انسان قرار میگرفتند. تصور میشد این نردبان طبیعت هیچگاه تغییر نمیکند (ثابت است) و صرفا بازتاب تفکر خالق است که هر چیز را در توالی بینقصی مرتب کرده است (لووجوی، ۱۹۳۶).
سرانجام شواهد این نتیجهگیری که جهان ثابت نیست بلکه همیشه در حال تغییر است چنان افزایش یافت که دیگر نمیشد آن را انکار کرد. نتیجهٔ این امر هم پیشنهاد و پذیرش یک جهانبینی سوم بود.
۳) جهانی در حال تکامل
بر اساس این دیدگاه جهان عمری طولانی دارد و همیشه هم در حال تغییر و تکامل است. هرچند ممکن است این موضوع امروزه برای ما عجیب بهنظر برسد، اما مفهوم تکامل در ابتدا با تفکر غربی ناسازگار بود. قدرت تعصب بنیادگرایی مسیحی چنان نیرومند بود که برای پذیرش ایدهٔ تکامل به رشتهٔ طویلی از پیشرفتها در قرون هفدهم و هجدهم نیاز بود. تا آنجایی که به علم مربوط میشود، پذیرش تکامل به معنای آن بود که جهان را نمیشد صرفا بهمثابهٔ جایگاه قوانین فیزیکی بهشمار آورد بلکه میبایست تاریخ و مهمتر از آن تغییرات مشاهدهشده در جهان زنده در بستر زمان را نیز در نظر گرفت. تدریجا اصطلاح تکامل برای معرفی این تغییرات ظاهر شد.
***
چه نوع تغییراتی؟
بهنظر میرسد همه چیز در این جهان در سیلانی مداوم است. برخی تغییرات بسیار منظم روی میدهند. تغییر از روز به شب و بالعکس که بهدلیل گردش زمین اتفاق میافتد ازجمله تغییرات چرخهای منظم است. تغییر سطح آب دریا به هنگام جزرومد که بهدلیل گردش ماه اتفاق میافتد نیز از این زمره است. از این شایعتر تغییرات فصلی است که دلیل آن گردش سالانهٔ زمین به دور خورشید است. تغییرات دیگر نامنظم هستند، مثلاً حرکت صفحات تکتونیک (۷۴) (طبقات زمینشناسی)، شدت زمستان از سالی به سال دیگر یا تغییرات آب و هوایی غیرتناوبی (ال نینو (۷۵) یا دوران یخبندان) و همچنین دورههای رونق اقتصادی کشورها. تغییرات نامنظم عموما غیرقابل پیشبینی و تابع فرایندهای مختلف تصادفی هستند.
بااینحال نوع خاصی از تغییرات وجود دارد که بهنظر پیوسته است و اجزای جهتداری دارد. این تغییر را تکامل مینامند. نخستین بارقههای شیوع این آگاهی که جهان آنچنانکه داستان پیدایش میگوید ایستا (۷۶) نیست بلکه در حال تکامل است را میتوان در قرن هجدهم پی گرفت. نهایتا این باور به وجود آمد که نردبان ایستا را میتوان به یک پلهبرقی زیستی تبدیل کرد که از موجودات پستتر به موجودات عالیتر و در نهایت به انسان میانجامد. همانگونه که تغییرات تدریجی در رشدونمو یک موجود زنده از تخمک لقاحیافته (۷۷) به فرد کاملاً بالغ منجر میشود، جهان آلی (۷۸) هم بهمنزلهٔ یک کلیت، از سادهترین موجودات بهسوی موجودات پیچیدهتر و در اوج آن بهسوی انسان حرکت میکند. لامارک، طبیعیدان فرانسوی، اولین نویسندهای بود که این ایده را مفصلاً شرح داد. واژهٔ تکامل را ابتدا چارلز بونت (۷۹) در مورد رشدونمو تخم به کار برد و سپس این واژه به رشدونمو جهان زنده تعمیم داده شد. گفته میشد تکامل شامل تغییرات از ساده به پیچیده و از پست به عالی است. درواقع تکامل همان تغییر، منتها تغییری جهتدار بود. در آن سالها چنین اظهار میشد که تکاملْ تغییری است به سمت کمال و نه تغییری چرخهای همچون فصلهای سال یا تغییرات نامنظمی مانند دورههای یخبندان یا تغییرات آب و هوا.
اما واقعا در این تغییرات مداومِ جهان آلی چه اتفاقی میافتد؟ این پرسش در ابتدا کاملاً بحثبرانگیز بود، هرچند داروین پیش از این جواب آن را میدانست. نهایتا طی تلفیق تکاملی (۸۰) توافقی حاصل شد: «تکامل تغییر در ویژگیهای جمعیت موجودات زنده در طول زمان است.» به عبارت دیگر، جمعیت بهاصطلاح واحد تکاملی (۸۱) است. هرچند ژنها، افراد و گونهها نیز نقشی بر عهده دارند اما این تغییر در جمعیت است که تکامل موجودات زنده را مشخص میکند.
گاه ادعا میشود که تکامل با ایجاد نظم، با قانون آنتروپی فیزیک در تضاد است؛ قانونی که بر اساس آن تغییرات تکاملی باید به افزایش بینظمی بینجامد. درواقع تزاحمی در کار نیست زیرا قانون آنتروپی فقط در مورد سیستمهای بسته (۸۲) صادق است حال آنکه تکامل گونههای موجودات زنده در یک سیستم باز (۸۳) رخ میدهد که در آن موجودات میتوانند آنتروپی خود را به هزینهٔ محیط کاهش دهند و خورشیدْ درونداد پیوستهای از انرژی را فراهم میکند.
تفکر تکاملی در نیمهٔ دوم قرن هجدهم و نیمهٔ نخست قرن نوزدهم نهفقط در زیستشناسی بلکه در زبانشناسی، فلسفه، جامعهشناسی، اقتصاد و دیگر شاخهها نیز رواج یافت. بااینحال در علم برای مدتی طولانی به شکل دیدگاهی در اقلیت باقی ماند. گذار واقعی از باور به جهانبینی ایستا به جهانبینی تکاملگرا با اتفاق مهیج چاپ کتاب دربارهٔ منشأ گونهها (۸۴) ی داروین در ۲۴ نوامبر ۱۸۵۹ رخ داد.
کتاب چیستی تکامل
نویسنده : ارنست مایر
مترجم : مهدی صادقی
ناشر: نشر نی
تعداد صفحات : ۴۲۸ صفحه
این نوشتهها را هم بخوانید