معرفی کتاب « ابن بطوطه »، نوشته محمدعلی موحد

پیش‌گفتار

باید اعتراف کنم روزی که دوست فاضلم آقای پایا پیشنهاد نوشتن این کتاب را به من کرد در قبول آن تردید داشتم و تا چندی در این تردید باقی بودم. با خود می‌گفتم که آخر ابن بطوطه نه فیلسوف بود، نه هنرمند و نه اهل تحقیق و تتبّع. او در زمینه کار خود، که قاضی بود، نیز هیچ شاخصیتی نداشت. هزارها هزار قاضی دیگر هم آمده‌اند و رفته‌اند و بر این دریای بی‌کرانه تاریخ جای پایی ننهاده‌اند. با این همه می‌بینید که در آخر کار بر تردید خود فائق آمده و پیشنهاد آقای پایا را پذیرفته‌ام و حالا با شما می‌گویم که چگونه و چرا؟ آری ابن بطوطه از نظر علم و سواد در میان هم‌عصران خود ممتاز نبود امّا هر عالم و محققی که بخواهد در پژوهش‌های مربوط به آن عصر کاری بکند نیازمند اوست و این کم‌موهبتی نیست. شاخصیت ابن بطوطه به سفرهای درازدامنِ اوست و یادگار بسیار جالب و هوشمندانه که از دیده‌ها و شنیده‌های خود برجای گذاشته است. او در این سفرها تا آنجا که پای اسلام و مسلمانی رسیده بود رفته است و سفرنامه وی آئینه‌ای (۱) است که زیر و روی جوامع اسلامی روزگار را در آن توان دید: نه‌تنها سیره و عملکرد طبقات حاکمه و نگرش و روش پادشاهان و دیوانیان که راه و رسم عالمان و فقیهان، مراسم و آداب و تشریفات جاری، چگونگی گذران زندگی مردم، وضع شهرها، تشکلات صنفی، صنایع و تولیدات، مدرسه‌ها و خانقاه‌ها، شادی‌ها و ماتم‌ها و در یک کلمه احوال و اوضاع اجتماعی و سیاسی و فرهنگی؛ این همه را از خلال سفرنامه ابن بطوطه می‌توان تماشا کرد.

این کتاب مشتمل بر دو بخش است. در بخش نخستین آن که دو فصل دارد در پی آشنایی با شخص ابن بطوطه و سفرهای او بوده‌ام. در فصل اول کوشیده‌ام تا ابن بطوطه را به‌عنوان یک انسان پیش روی خود بنشانم و شخصیت وی را با نشانی‌هایی که از گفتار و کردار خود او در دست داریم بازسازی کنم. فصل دوم مروری است تند بر ماجرای سفرهای او. در این فصل پابه‌پای ابن بطوطه مسیر او را طی کرده، در فراخنای آفاقی که او گشته است نظر افکنده‌ام. درواقع این قسمت از کتاب روایت کوتاهی است از خطوط اصلی سفرنامه، یا سیر و سیاحتی است در سیر و سیاحت ابن بطوطه، با لحظاتی توقف و تأمل در بزنگاه‌هایی که اندکی درنگ و کمی دقت و توجه طلب می‌کند.

بخش دوم کتاب سیری است در آفاق اجتماع و فرهنگ و سیاستِ عصر. در فصلی سخن از زن است که نیمه محجوب و مخفی و خاموش آن عصر و همه اعصار دیگر بود. در دو فصل دیگر سخن از مدرسه و خانقاه است که به‌منزله دو عضو تنفّسی در کالبد فرهنگی جوامع اسلامی بود. و فصل بازپسین درباره شاخص حیات سیاسی جامعه است یعنی حکومت و دولت، و این بحث‌ها را همه در پرتو آگاهی‌هایی که از سفرنامه ابن بطوطه به‌دست می‌آید پی گرفته و نیز به شواهد و مدارکی که در آثار نویسندگان دیگر آن عصر انعکاس دارد نظر افکنده‌ام و اهمیت مطلب در ماحصلِ بررسی است که عالم اسلام را در بن‌بست غریبی از سردرگمی و منگی و بی‌خبری تصویر می‌کند و این تصویر ناظر به مقطعی از تاریخ است که به‌لحاظ زمانی مقارن آغاز بیداری غرب بود.

من همیشه آرزو داشتم که کسی ابن بطوطه را با نگرشی چنین بخواند و نکات فکرت‌انگیز و عبرت‌آموز آن را بیرون بکشد. این کار اگر می‌خواستم حقش را ادا کنم مفصل‌تر از این می‌شد که حالا هست چرا که جای بحث از مسائلی چون منابع تولید، مبادلات بازرگانی، خطوط مواصلاتی، وسائل حمل‌ونقل در خشکی و آب، شهرها و زندگی شهرنشینی و آداب و رسوم و سنت‌ها در این نوشته خالی است و حال آن‌که سفرنامه ابن بطوطه، چنان‌که در بالا اشاره کردم، اطلاعات گرانبهایی در این زمینه‌ها دارد اما من خود را ملتزم کرده بودم که کتاب از حد معینی فراتر نرود و مقصود عمده دادن نمونه‌ای بود برای جوانان و تشحیذ ذهن و رغبت‌انگیزی در راه استفاده از آثار گذشتگان، و هرچه هست به قول معروف کاچی به از هیچی است. بزرگان هم گفته‌اند که ما لایدرک کله لایترک کله. در ارجاعات این نوشته، آنجا که نام کتاب مأخذ ذکر نشده، منظور چاپ پنجم ترجمه فارسی سفرنامه ابن بطوطه مؤسسه انتشارات آگاه است و جابه‌جا از تعلیقات خود در پایان فصل‌های مختلف آن ترجمه سود جسته‌ام.


بخش نخست: سیاح قصّه‌گو

۱. آشنایی با ابن بطوطه

نام و نشان

ابن بطوطه از مردم طنجه مراکش بزرگ‌ترین و نامدارترین جهانگردان اسلام است (۲). وی در دوم رجب سال ۷۲۵ آغاز سفر کرد و در نیمه اول ذیحجه سال ۷۵۴ به موطن خود بازآمد و داستان سفر دور و دراز خود را در شهر فاس به ابن جُزَی ــ یکی از فضلای مقیم آن دیار ــ املا کرد؛ سفری که او را از زادگاه خود در مغرب اقصی تا ساحل چین در شرق اقصی کشانیده بود. ابن بطوطه و ابن جُزَی به فرمان سلطان ابوعنان فارِس پادشاه مراکش به ثبت گزارش آن سفر همت گماشتند و حاصل این کوشش کتابی بود که نامی مطنطن: «تحفه النظار فی غرائب الامصار و عجایب الاسفار» بر آن نهادند. این «تحفه اهل نظر» یا گزارش‌نامه عجایب و غرایبِ نزدیک به سی سال سفر معمولاً به‌نام اختصاری «رحله» یا «رحله ابن بطوطه» شناخته می‌شود.

ابن بطوطه چون پای در سفر نهاد بیست‌ویک سال داشت و چون به موطن خود بازگشت مردی پنجاه‌ساله بود. اطّلاعات ما از زندگی او در فاصله میان آغاز و انجام سفر متکی به منبعی غنی و دست اول یعنی روایت خود اوست. اما از دوران کودکی و جوان‌سالی او تا روزی که طنجه را ترک کرد، و از سرگذشت ایام پیری او از آن‌گاه که در پایان سفر به فاس آمد، آگاهی زیادی نداریم. تاریخ تولد وی را ابن‌جُزَی از قول خود او آورده است: دوشنبه ۱۷ رجب سال ۷۰۳. ظاهرا اوایل زندگی را در طنجه به فراگرفتن علوم مقدماتی معمول عصر و فقه مالکی که بیشتر مردم در شمال افریقا پیرو آن بودند ــ و هنوز چنانند ــ پرداخته بود. نسبت اللّواتی (منسوب به لواته از قبایل بربر) که به دنبال نام او آمده، نشانگر تبار غیرعربی اوست. هنگامی که طنجه را ترک کرد پدر و مادرش زنده بودند لیکن چیز زیادی درباره آن‌ها نمی‌گوید. مدّعی است که خاندانش، پدر در پدر، اهل فقه و قضا بوده‌اند. در داستان سفر او هم قراینی بر صحت این ادعا هست: در مکه یکی از فقهای اهل مغرب را ملاقات می‌کند که می‌گوید از دوستان پدر او بوده و چون به طنجه می‌آمده در خانه آنها منزل می‌کرده است. در سفر به اندلس هم قاضی شهر رُنْده را پسرعمّ خود معرفی می‌کند. قراینی از این‌گونه اجمالاً نشان می‌دهد که خانواده او اهل علم و فقاهت بوده‌اند.

اطلاعات ما از سال‌های آخر زندگی ابن بطوطه ــ پس از بازگشت از سفر ــ منحصر است به سه منبع؛ اول آن‌چه لسان‌الدین خطیب در کتاب خود از قول شیخ ابوالبرکات بلفیقی نقل کرده است (۳). دوم آن‌چه ابن‌خلدون در مقدمه تاریخ خود آورده است (۴) و سوم روایت ابن‌حجر در کتابی مشتمل بر شرح حال بزرگان و نام‌آوران قرن هشتم هجری (۵). از روی‌هم‌رفته مطالب آن سه منبع این مقدار پیداست که داستان‌های عجایب سفر وی بگومگوهای زیادی را برانگیخته و برخی از درباریان ابوعنان او را به دروغ‌زنی و جعل اکاذیب متهم کرده‌اند. باز از همین منابع برمی‌آید که وی بقیه عمر را در یکی از شهرهای مراکش به قضاوت اشتغال داشته و در سال ۷۷۰ چشم از جهان بربسته است. در هرحال نشانی که در روزگار ما از ابن بطوطه برجای مانده کتابی است که داستان دلکش سفر او را دربردارد و گوری در گوشه‌ای از طنجه، با ضریحی محقر و مناره‌ای سبز، که به‌نام او شناخته می‌شود.

نقش ابن‌جُزَی در فراهم‌آوردن رحله

ابن بطوطه، ابن‌جُزَی را در سفر اندلس دیده و شناخته بود. ابن‌جُزَی گزارش این ملاقات را در رحله آورده است: به مناسبت ورود ابن بطوطه به غرناطه در یکی از باغ‌های شهر جمعی از شعرا و فضلا گرد آمده بودند، ابن‌جُزَی جوانی فاضل از دبیران دربار سلطان ابوالحجاج پادشاه غرناطه نیز در آن میان بود. ابن بطوطه در آن محفل داستان سفرهای خود را بازمی‌گفت و از بزرگانی که در طی آن سفر دراز به دیدارشان نایل آمده بود یاد می‌کرد و ابن‌جُزَی نام آنان را از برای خود می‌نوشت. پیداست که ابن‌جُزَی از همان ملاقات شیفته قصه‌های دل‌انگیز سفر شیخ گردیده و آرزو داشته است که این داستان‌ها به رشته تحریر کشیده شود و شاید هم او بود که بعدها، آن‌گاه که ابن بطوطه را در دربار ابوعنان پادشاه مراکش (۷۴۹ ــ ۷۵۹) بازیافت، این اندیشه را در ذهن پادشاه القا کرد. هرچه هست، چراغ عمر این جوان فاضل دبیرپیشه در ۳۶ یا ۳۷ سالگی با پایان کار نگارش رحله خاموش گردید (۶).

دستور پادشاه چنان بود که ابن بطوطه گزارش آن‌چه در سفرها دیده و در خزانه خاطر گرد آورده است املا کند و ابن‌جُزَی پس از تنقیح و تهذیب آن کتابی فراهم آورد. نحوه کار بدین‌گونه بود که نخست داستان‌ها به آن صورت که ابن بطوطه املا می‌کرد به روی کاغذ می‌آمد و آن‌گاه ابن‌جُزَی خود به تلخیص و تهذیب آن یادداشت‌ها می‌پرداخت. کار املای کتاب در سوم ذیحجه سال ۷۵۶ خاتمه یافت (۷). ابن‌حجر از یادداشتی به خط ابن‌مَرْزوق (یکی از علمای معاصر ابن بطوطه) چنین نقل می‌کند که کار تحریر و تنمیق (آراستن) کتاب با ابن‌جُزَی بوده که خطی نیکو می‌نوشته و در ادب و نویسندگی دستی داشته است. در واقع کار ابن‌جُزَی از آن‌چه به روزگار ما «ویراستاری» خوانده می‌شود فراتر می‌رفته است چه او گاهی مطالبی را بر متن کتاب افزوده و گاهی نیز دخل و تصرف‌های دیگری را به‌عنوان «تلخیص» روا داشته است. در مورد اضافات خوشبختانه ابن‌جُزَی آن‌چه بر گفته‌های ابن بطوطه افزوده است مشخص گردانیده و کار خواننده‌ای را که تنها به‌دنبال اصل گزارش جهانگرد باشد آسان کرده است (۸).

مشکلات رحله

آیا ابن بطوطه داستان این سفر طولانی را از روی یادداشت‌هایی که در حین سفر فراهم آورده بود املا می‌کرده یا اتکای وی در این کار تنها به حافظه استثنایی و کم‌نظیر خود بوده است؟ اگر شقِّ دوم درست باشد باید گفت که وی به‌راستی حافظه‌ای خارق‌العاده داشته است. مردم بدوی که از دسترسی به قلم و کاغذ محرومند به‌ناچار بر حافظه خود تکیه می‌کنند. حافظه این مردم معمولاً بسیار نیرومندتر از حافظه مردمانی است که در جوامع پیشرفته‌تر زندگی می‌کنند و با آشنایی به خط و کتابت نیاز ندارند که همه‌چیز را به‌خاطر بسپارند. اما مطالب رحله، اگر بدون استفاده از یادداشت‌های مکتوب املا شده باشد، حتی در مقیاس حافظه مردم بدوی شگفت‌انگیز است. چگونه ابن بطوطه توانسته بود اسامی آن همه عالم و عامی و صوفی و امیر و وزیر و دیوانی و بازاری را در طول مدت سی‌سال به یاد داشته باشد؟

با گسترش یافتن دامنه سفر به بلاد غیرعربی سروکار ابن بطوطه با تعداد زیادی اسامی نامأنوس مکان‌ها و انسان‌ها بود که حتی تلفظ آن‌ها برای یک عرب دشوار است و عجیب آن‌که ابن بطوطه تلفظ این اسم‌ها را، به‌طوری که شنیده بود، با دقت تمام به‌دست می‌دهد (۹). البته تضمینی نیست که آن‌چه ابن بطوطه در لفظ عامه شنیده و به‌خاطر سپرده در تمام موارد با صورت صحیح این کلمات منطبق باشد و نیز یقین نداریم که برخی از این کلمات در زیر قلم ابن‌جُزَی گرفتار تحریف یا تصحیف نشده باشد.

با توجه به دشواری‌های بالا چنین می‌نماید که ابن بطوطه دست‌کم اسامی امکنه و اشخاص را بر روی کاغذ می‌آورده است. وی در جایی می‌گوید که یادداشت‌هایی را که از سنگ‌نبشته‌های قبور بخارا فراهم کرده بود در غارت کفار هند از دست داده است. این تنها موردی است که ابن بطوطه از یادداشتی کتبی از دیده‌ها و شنیده‌های خود سخن می‌گوید. اما همین گفته را می‌توان دلیل روشنی دانست بر این‌که ابن بطوطه مطالب مهم را روی کاغذ یادداشت می‌کرده است چنان‌که در جایی دیگر می‌گوید وقتی سلطان هند عازم سفر به نواحی معبر بود مواردی را که می‌خواست به عرض برساند یادداشت کرده و در حضور سلطان مطرح ساخته است. سلطان هند به فارسی سخن می‌گفت و ابن بطوطه به‌سبب آن‌که تسلط کافی بر فارسی نداشت رؤوس مطالب را روی کاغذ آورده بود تا کار خود را آسان‌تر گرداند. فارسی ابن بطوطه رسا نبود و نمی‌توانسته است مقصود او را تفهیم کند. لذا سلطان می‌گوید: «به زبان خودت حرف بزن». سلطان عربی می‌فهمید لیکن نمی‌توانست به آن زبان تکلم کند. هرچه هست این داستان نشان می‌دهد که ابن بطوطه در مواردی به یادداشت‌کردن مطالب می‌پرداخته و از همین‌روی گمان می‌رود در املای سفرنامه هم از یادداشت‌های پراکنده‌ای که با خود داشته استفاده کرده باشد.

ابن بطوطه برخی از شهرها را دوبار (مانند شیراز و اصفهان و بصره و بغداد) یا چند بار (مانند مکه و مدینه) دیده و به لحاظ تاریخی گاهی چند سال در میان آن دیدارها فاصله افتاده است. وقایع مربوط به این سفرهای مختلف معمولاً در یک‌جا یعنی در ذیل همین سفر اول نقل می‌شود. برای نمونه داستانی را که ابن بطوطه از ملاقات با سلطان قطب‌الدین تهمتن در جزیره هرمز و منازعات آن پادشاه با برادرزادگان خود آورده است یاد می‌کنیم.

این داستان در طی سفر از عمان به مکه ــ از طریق هرمز، لار، قطیف و یمامه ــ در سال ۷۳۲ ذکر شده است و حال آن‌که نزاع و زدوخورد در میان قطب‌الدین تهمتن و برادرزادگانش پانزده یا شانزده سال پس از این تاریخ رخ داده و پیداست که این داستان به سفر دوم ابن بطوطه به جزیره هرمز مربوط است که در اوایل سال ۷۴۸ به هنگام بازگشت از هندوستان برای بار دوم به آن جزیره رفته بود.

نظیر این مشکل تاریخی در شرح سفر به شیراز و لرستان هم وجود دارد زیرا مطالبی که درباره شاه شیخ ابواسحاق و اتابک افراسیاب آمده با تاریخ سفر اول ابن بطوطه به این نقاط تطبیق نمی‌کند و شکی نیست که داستان‌های مربوط به دو سفر جداگانه که به فاصله پانزده‌سال انجام شده درهم آمیخته و می‌توان احتمال داد که این آمیختگی‌ها در جریان تلخیص یادداشت‌هایی که ابن بطوطه املا کرده بود، درنتیجه دستکاری‌های ابن‌جُزَی پیش آمده است.

ابعاد چهارگانه رحله

خواننده هوشمند رحله لامحاله به یکی از ابعاد چهارگانه آن دل می‌بندد: در نخستین گام مردی را در برابر خود می‌یابد که قصه سفری دور و دراز بازمی‌گوید و او را با خود و همراه خود به تماشای عجایب دنیای کهن و دیدار با بسیاری از چهره‌های تاریخی نیمه اول قرن هشتم هجری فرامی‌خواند.

ابن بطوطه مردی گرم‌سخن و آسان‌گیر است که با خواصّ و عوام به یکسان می‌جوشد و خواننده که با او همسفر گشته است خود را گاهی در مسجد و گاهی در خانقاه، زمانی در میان کسبه و بازاریان و زمانی در مجالس امرا و دیوانیان می‌بیند. طبعا خواننده می‌خواهد این قصه‌پرداز غربت‌آشنا را بشناسد و هر قدم که فراتر می‌رود او را با این مرد که افسون‌زده سفر و عاشق افقهای مجهول و سرزمین‌های ناشناخته است انس و الفتی پیدا می‌شود و یک نوع احساس عاطفی از آن میان سر برمی‌کشد؛ احساسی که معمولاً انسان‌ها از اوان کودکی در برابر قصه‌پردازان دارند. این را بُعد شخصی رحله می‌نامیم و آن‌گاه جنبه دیگر کتاب یعنی بُعدِ جغرافیایی آن جلب‌نظر می‌کند. سفری است از طنجه در ساحل اقیانوس اطلس تا بنادر شرقی چین در کناره دوردست اقیانوس آرام. سفری که از بیابان‌ها و دشت‌ها و کوه‌ها و دریاهای فراوان می‌گذرد، گاهی در قایق‌های کوچک شط‌العرب، گاهی در سفاین بزرگ چینی موسوم به جُنگ و بیشتر در کشتی‌هایی از تخته‌پاره‌های به‌هم‌پیوسته با الیاف درختان خرما و به پشتگرمی مهارت و تسلط ملاحان سواحل دریای سرخ و عمان و خلیج‌فارس سینه آب‌ها را می‌شکافد و پیش می‌رود.

روزی همراه قافله حج در بیابان به شوق کعبه قدم می‌زند و روزی در اردوی مغولان از بغداد به تبریز یا از سرای به قسطنطنیه ره می‌سپارد. صحاری افریقای مرکزی را به دنبال مسوفه‌های نقابدار می‌پیماید. در قلب افریقا یا در جزایر جنوب هندوستان به نقاطی می‌رود که جهان غرب را تا قرن هجدهم خبری از آن‌ها نبود. توصیفات راجع به راه‌های ارتباطی، وسایل حمل‌ونقل، آب‌وهوای نقاط مختلف، درخت‌ها و میوه‌ها و سبزی‌ها، محصولات زراعتی و صنعتی، شهرها با شرایط و اوضاع و احوال طبیعی و اجتماعی آن‌ها از مظاهر عمده بُعدِ جغرافیایی رحله است و نیز از همین مقوله است اشارات ابن بطوطه به جنبه‌های تجاری و اقتصادی و وضع معیشت اهالی در بلادی که از آن‌ها دیدن می‌کند. این‌گونه اطلاعات از همان آغاز سفر در رحله پراکنده است و به‌تدریج که ابن بطوطه سری در میان سرها درمی‌آورد و با طبقات ممتاز و پولدار و بازرگان محشور می‌گردد و خود نیز از مال‌ومنال دنیا بهره‌مند می‌شود توجه او به این مطلب فزونی می‌گیرد.

خواننده‌ای که همراه ابن بطوطه به دیدن این نقاط می‌رود با اقوام و مللی از درجات مختلف تمدن و آداب و رسوم و سنت‌های متنوع برخورد می‌کند، در میان طبقات مختلف مردم از ایلیاتی و روستایی و شهری کشانده می‌شود. در طول راه با کاروانیان که از همه نوع آدم در آن بودند درمی‌آمیزد و در آبادی‌ها و شهرها با عامه مردم و هم با قشرهای ممتاز اجتماع چون علما و مشایخ و اعیان و امرا و حکام برخورد می‌کند. خود کاروان چنان‌که اشاره کردیم نمونه کوچک متحرکی از اجتماع بود که در آن، صوفی و ملا و بازاری و دیوانی و حاجی و زن و مرد همگام با یکدیگر ــ ولی با انگیزه‌های گوناگون و مقاصد مختلف ــ راه می‌سپردند. نیازمند تنگدست به امید پیداکردن لقمه‌ای نان و فراخی معیشت، سوداگر زراندوز در طمع مال بیشتر، طلبه در جستجوی دانش و درک محضر اساتید بزرگ روزگار، صوفی در سیر آفاق و انفس و به هوای دیدار مرد خدایی که بدو بیاساید، زایر به شوق جمال کعبه و زیارت مشاهد اولیای خدا که به تربت آنان تبرک جوید و سیاه‌نامه اعمال به آب توبه فرو شوید و این همه معمولاً در حفاظت جنگاوران حرفه‌ای، سربازانی که امنیت کاروان در گرو هوشیاری و مردانگی و جلادت آنان بود.

پس علاوه بر بُعد جغرافیایی که پیشتر یاد کردیم ملاحظات اجتماعی و فرهنگی رحله از اهمیت خاصی برخوردار است و همچنین است بُعدِ چهارم یعنی اطلاعات مربوط به جریانات سیاسی عصر و خبرهای دست‌اول از رویدادهای نظامی و بندوبست‌های درباری که از این لحاظ باید رحله را جزو منابع معتبر تاریخ آن روزگار به‌شمار آورد. ناگفته پیداست که این بُعد از رحله که می‌توان آن را جنبه تاریخی و وقایع‌نگاری نامید با بُعدِ دیگر آن که ناظر به جنبه اجتماعی و فرهنگی است و نیز با بُعدِ جغرافیایی آن که ناظر به توصیف راه‌های ارتباطی و اوضاع و احوال طبیعی و شرایط اقلیمی امکنه و بلاد مختلف است درهم آمیخته و همین آمیزش و امتزاج است که قصه این سفر طولانی را قوت و جاذبه خاصی می‌بخشد و رحله را حتی در میان سفرنامه‌های جهانگردان نامی دنیا از موقعیتی ممتاز و بی‌همتا برخوردار می‌سازد.

مراحل سفر

سفرنامه ابن بطوطه در دو جزء فراهم آمده است: جزء اول شامل گزارش سفر از آغاز تا هنگام ورود به هندوستان (۷۲۵ تا ۷۳۴) و جزء دوم شامل بقیه داستان تا پایان سفر (اواخر ۷۵۴)، مراحل این سفر طولانی و مسیر آن را به بخش‌های زیر می‌توان تقسیم کرد:

 

بخش اول: افریقای شمالی، مصر، فلسطین، سوریه تا مکه

بخش دوم: عراق، خوزستان، لرستان، اصفهان، شیراز ــ بازگشت به مکه

بخش سوم: یمن، سومالی، زنگبار، خلیج فارس ــ بازگشت به مکه

بخش چهارم: مصر، سوریه، آسیای صغیر تا دریای سیاه

بخش پنجم: کریمه، استانبول، روسیه، بلاد قبچاق تا خوارزم

بخش ششم: ترکستان، خراسان، افغانستان تا مرز هندوستان

بخش هفتم: هندوستان

بخش هشتم: مالابار، بنگاله، جزایر مالدیو، سیلان، مالزی، شرق دور و چین

بخش نهم: بازگشت از راه جنوب هندوستان، هرمز، شیراز، اصفهان، بغداد، شام، مصر، مکه تا فاس

بخش دهم: سفر به اندلس و بازگشت به فاس

بخش یازدهم: سفر به افریقای غربی: صحرا، امپراتوری مالی، تکدا ــ بازگشت به فاس


این مسیر را اگر روی یکی از نقشه‌های جغرافیایی این زمان تعقیب کنیم قلمرو بیش از چهل و چهار دولت را شامل می‌شود. در آن زمان تعداد حکومت‌های محلی مستقل و نیمه‌مستقل در آن نواحی از این هم بیشتر بود. ابن بطوطه در مورد بسیاری از آن‌ها گزارش‌های دست‌اول می‌دهد که به‌لحاظ تاریخی درخور اهمیت فراوان است.

شخصیت ابن بطوطه

و اما تصویر ابن بطوطه به‌عنوان قصه‌گویی گرم‌دهن و هوشیار و خوش‌حافظه و صمیمی هیچ‌گاه از ذهن خواننده دور نمی‌افتد. او که همچون ابوزید، قهرمان خیالی قصه‌های مقامات حریری، گاهی در کسوت زاهدان است و زمانی در ربقه فقیهان، رویی به سوی طاعت و تجرد و اخلاص و وارستگی دارد و پایی در بند هوس و شهوت و جاه و دنیاداری، سیاح است و محدث است و قاضی است و متولی اوقاف و حاشیه‌نشین دربار سلاطین و ثناخوان خوان نعمت و ضیافت ارباب قدرت و مکنت، اما در همه حال هوشیار است و تیزبین ونکته‌سنج و برای خواننده رحله قصه‌گویی است زیرک و دوست‌داشتنی، که هیچ دقیقه‌ای از زیرکی‌های اهل روزگار از نظر تیزبین او پنهان نمی‌ماند و زیرکی‌ها و گربزی‌های خود را نیز بی‌هیچ پرده‌پوشی و ریاکاری با خواننده در میان می‌گذارد. روایت با عبارتی پراحساس از حسب حال قصه‌پرداز آغاز می‌شود:

روز پنجشنبه دوم ماه رجب سال ۷۲۵ به قصد حج و زیارت قبر پیغمبر، یکه و تنها، از زادگاه خود طنجه بیرون آمدم. نه رفیقی داشتم که به صحبتش دل بندم و نه کاروانی که با آن همراه گردم. میل شدید باطنی و اشتیاقی که برای زیارت آن مشاهد متبرکه در اعماق جانم جایگزین بود مرا بدین سفر برانگیخت. دل بر هجران یاران نهادم و بسان مرغی که از آشیان خود جدا افتد از وطن دوری گزیدم. در آن هنگام پدر و مادر من در حال حیات بودند و دوری ما در یکدیگر سخت مؤثر بود. من بیست‌ودوسال داشتم…

خواننده رحله که آشنایی خود را با ابن بطوطه از اینجا آغاز می‌کند او را جوانی احساساتی، شکننده و احیانا در خور ترحم می‌پندارد. حکایت مراحل نخستین سفر هم این تصویر ذهنی را تقویت می‌کند.

نخستین شهری که ابن بطوطه پس از ترک زادگاه خود از آن یاد می‌کند تلمسان است که پایتخت شاخه‌ای از خاندان بنی‌عبدالواد بود: خاندانی از قبایل بربر که با استفاده از ضعف پادشاهان الموحدین، در غرب الجزایر حکومتی تشکیل داده بودند و دم از استقلال می‌زدند. ابن بطوطه در این شهر با دو نفر که به سفارت از طرف پادشاه افریقیه (شامل الجزایر شرقی و تونس امروز) نزد امیر تلمسان آمده بودند آشنا می‌شود. یکی از آن دو قاضی بود و دیگری نیکمردی تاجرپیشه به‌نام شیخ ابوعبداللّه زبیدی، ابن بطوطه همراه آنان راه تونس درپیش می‌گیرد. دوستان تازه در میان راه بیمار می‌شوند و یکی از آنان (قاضی) وفات می‌یابد. او را به خاک می‌سپارند. ابن بطوطه معطل نمی‌شود و با عده دیگری از بازرگانان تونسی راه را ادامه می‌دهد تا الجزایر (۱۰) و آنجا در انتظار شیخ زبیدی می‌ماند که پس از اندک‌زمانی فرا می‌رسد و پسر قاضی متوفی را نیز همراه خود می‌آورد. از الجزایر به سوی بجایه که سومین شهر بزرگ این نواحی بود رهسپار می‌شوند. شیخ زبیدی در خانه قاضی شهر منزل می‌کند، پسر قاضی را نیز فقیه شهر به خانه خود می‌برد و ابن بطوطه که هنوز به چشم طلبه‌ای جوان و ناچیز نگریسته می‌شد تنها می‌ماند و بیمار می‌شود. قاضی شهر پندش می‌دهد که چند روزی در بجایه بماند و استراحت کند لیکن او نمی‌پذیرد: «گفتم اگر مرگ من فرا رسیده است چه بهتر که در راه خانه خدا بمیرم». شیخ زبیدی را دل به حال مسافر جوان می‌سوزد. او می‌داند که راه پرمخاطره است و اسب ابن بطوطه برای مقابله با خطر حمله دزدان عرب شمال افریقا مناسب نیست. از او می‌خواهد که آن اسب را با اضافه‌باری که داشته بفروشد و خود اسبی رهوارتر و چادری به او می‌بخشد. ابن بطوطه پس از نزدیک سی سال که داستان سفر خود را می‌گوید آن لطف شیخ را فراموش نکرده است. سپاس می‌گزارد و می‌گوید: «این نخستین نمونه از الطاف الهی بود که در راه حجاز بر من رخ نمود».

***

قلمرو حکومت بنی حَفْص آشفته و ناامن بود. علاوه بر تهدید خارجی از ناحیه قوای بنی عبدالوادی اختلافات داخلی اعضای خاندان نیز این آشفتگی را دامن می‌زد و اعراب بنی‌هلال که تقریبا سه قرن پیشتر از مصر آمده بودند در تمام این ناحیه مسلط بودند و کاروان‌ها از دستبرد آن‌ها امان نداشتند.

از بجایه به شهر قسنطین می‌رود. در اینجا نیز حاکم شهر به داد او می‌رسد. کاروانیان در خیمه‌ها خوابیده بودند و باران شدیدی درگرفته بود. حاکم شهر بر این طلبه جوان که جامه‌ای ژنده و خیس و گل‌آلود داشت رحم می‌کند و لباسی از منسوجات بعلبک به‌عنوان جامه احرام با دو دینار پول طلا به او می‌دهد. قصه‌گوی ما این دو دینار را پیش‌درآمد پول‌های فراوان دیگری می‌داند که بعدها از امرا و پادشاهان به او رسید: «این اولین فتوحی بود که نصیب من شد».

مراحل نخستین سفر سخت دشوار بود و ابن بطوطه مسافری تازه‌کار و فقیر که کسی به چیزیش نمی‌گرفت. در راه تونس باز بیمار می‌شود و از ناتوانی خود را به زین اسب می‌بندد تا بتواند خود را نگاه دارد و نیفتد. سرانجام که به تونس می‌رسد، مردم تا بیرون شهر به استقبال آشنایان و کسان خود آمده و با آنان گرم گرفته بودند؛ ابن بطوطه در گوشه‌ای پریشان و نگران و تنها مانده بود. احدی اعتنایی به او نمی‌کرد. احساس غریبی و بی‌کسی کلافه‌اش می‌کرد: «اشک بر دیدگانم حلقه زد. یکی از حجاج حال مرا دریافت و به‌سوی من آمد و سلام کرد و با هم مأنوس شدیم تا به شهر رسیدیم».

مسافر در آن روزگار چون به شهری غریب می‌رسید اگر فقیه یا قاضی بود به خانه همتای خود در آن شهر می‌رفت و اگر بازرگان و اهل کسب و حرفه بود نیز در خانه همکاران و اهل حرفه و رؤسای اصناف از او پذیرایی می‌شد. ابن بطوطه طلبه‌ای گمنام بود که طبعا می‌باید در مدرسه و میان طلاب منزل کند. نخستین‌بار بود که وی با مدرسه‌ای بزرگ و نامدار چون جامع‌الکتُبیین آشنا می‌شد. طنجه به روزگار جوانی وی بندری نسبتا فعال بود ولی از مراکز علم و ادب شمرده نمی‌شد. امّا تونس پررونق‌ترین شهرهای مغرب بود. ابن بطوطه دوماهی در این شهر ماند، در مدرسه الکتُبیین و جامع اعظم زیتونه با جماعتی از علمای آن سامان آشنا گردید. چون قافله حاج از تونس به راه افتاد او را به‌عنوان قاضی قافله برگزیدند. از آن پس مسافر ما قدم به‌قدم از تاریکخانه خمول و گمنامی بیرون می‌آید و سری در میان سرها برمی‌آورد. در همان قافله دختر یکی از رؤسای اصناف را نامزد خویش می‌کند و در اواخر محرم ۷۲۶ پس از آن‌که به طرابلس (تریپولی‌ـ لیبی) می‌رسد ترتیب عروسی را می‌دهد لیکن کمی بعد آن دختر را به علت اختلافی که با پدرزن خود پیدا می‌کند رها می‌سازد و بلافاصله دختر یکی از طلاب فاس را به زنی می‌گیرد و طبعا این ازدواج او را به جماعت اهل علم نزدیک‌تر می‌گرداند و در این زمان تقریبا هفت ماه از آغاز سفر او می‌گذشت.

ظاهرا اول‌بار که ابن‌جُزَی حاشیه‌ای به روایت ابن بطوطه می‌زند در ابتدای سفری است که از تونس به طرابلس می‌رفته و در سر راه به شهر ساحلی صفاقس رسیده بوده است. آنجا که ابن بطوطه از نخستین ازدواج خود سخن می‌گوید. ابن‌جُزَی درباره صفاقس دو شعر از دو شاعر مختلف نقل می‌کند که یکی زیبایی‌های آن شهر را ستوده و گفته است دریا سر در دامن این شهر نهاده و امواج آن عاشقی را می‌ماند که پیش می‌آید تا معشوق خود را در آغوش گیرد. اما شاعر دیگر شهر را دچار نکبت و فلاکت می‌بیند که در کشمکش میان مسیحیان و بدویان گیر کرده است. شاعر می‌گوید هربار که دریا خیز برمی‌دارد تا از این شهر دیدن کند همین‌که نزدیک می‌شود چشم‌اش بر مردم شهر می‌افتد پشیمان می‌شود و عقب می‌نشیند.

***

سرانجام قافله حاج به اسکندریه رسید که در آن روزگار از مراکز مهم دنیای اسلام به‌شمار می‌آمد. اسکندریه ابن بطوطه را با دنیای تازه‌ای آشنا ساخت. ابویحیی زکریا نام پادشاه سابق بنی‌حفص که به لحیانی (ریشو) معروف بود به‌اصطلاح امروز به‌عنوان پناهنده سیاسی در این شهر می‌زیست. او در ۷۱۷ از تونس رانده شد و به کشور مصر آمد. سلطان مصر دستور داد که او را در ساختمان دولتی (دارالسلطنه) در اسکندریه منزل دهند و روزانه یکصد درهم مستمری از برای او مقرر فرمود. لحیانی سه پسر داشت که ظاهرا دوتا از آن‌ها در مصر متولد شده بودند و به همین مناسبت اسم یکی را «اسکندری» و اسم دیگری را «مصر» گذاشته بود. از عجایب روزگار آن‌که «اسکندری» در همان اسکندریه مرد و مصری از آن شهر بیرون رفت و عمری طولانی داشت. عده زیادی از اندلسی‌ها و مردم افریقای شمالی در این شهر می‌زیستند و مذهب مالکی در آنجا رواجی داشت. ابن بطوطه چند هفته در اسکندریه درنگ کرد و چنین به‌نظر می‌رسد که این توقف کوتاه اثراتی دیرپای در شخصیت او بر جای نهاده باشد. تاکنون جوانی بود ساده و بی‌ادعا و زودرنج که به دو دینار پول خرسند می‌گشت و تنها آرزویش آن بود که در زمره حاجیان دیگر به زیارت خانه خدا نایل آید. اما از این پس او را مردی می‌بینیم با تمایلات متضاد و مقاصد و اهداف متنوع، با شخصیتی بغرنج و ذووجوه، که گاه در محضر درس استادان حدیث در دمشق و بغداد زانو می‌زند و گاه خرقه می‌پوشد و طوق اخلاص پیران روشندل طریقت بر گردن می‌نهد و درعین حال مرد جنگ است و اگر پایش بیفتد نیزه و شمشیر به‌دست می‌گیرد و در میدان نبرد می‌رود. روزی در خانقاه اخیها و اهل فتوت فرود می‌آید و دل در صفا و مروت و ایثار آنان می‌بندد و روزی دیگر به دستگاه جباران زمان تقرب می‌جوید و از ورای بندوبست‌های وحشتناک در آب‌های گل‌آلود دام می‌گسترد و به شکار می‌نشیند.


کتاب ابن بطوطه نوشته محمدعلی موحد

کتاب ابن بطوطه
نویسنده : محمدعلی موحد
ناشر: نشر نی
تعداد صفحات : ۴۰۸ صفحه


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]