کتاب « اسرار »، نوشته کنوت هامسون
زندگی و آثار
کنوت هامسون (۱۸۵۹ ـ ۱۹۵۲)
شاعر، نویسنده و نمایشنامهنویس بزرگ نروژی و برنده جایزه ادبی نوبل ۱۹۲۰ مورد ستایش ادیبان سرشناسی چون توماس مان، هرمان هسه و هنری میلر قرار گرفته است.
هنری میلر: “رمان اسرار را بارها خواندهام و هربار بیشتر مسحور میشوم. داستانهای او از حد رمان فراتر رفته و شور و حالی موسیقیایی مییابند. او را باید به حق اشرافزاده روح نامید.”
باشویس سینگر (نویسنده آمریکایی) در مقالهاش «کنوت هامسون، هنرمند تردیدگرا» مینویسد: «تمامی مکتب مدرن داستانسرایی، از هامسون ریشه میگیرد».
کنوت هامسون، نویسنده رمانهای مشهوری چون گرسنگی، اسرار، پن و رویش خاک، از چهرههای درخشان و جنجالی ادبیات مدرن به شمار میرود. او نیز همچون شاعر بزرگ آمریکایی عزراپاند، در سالهای بین دو جنگ به فاشیسم آلمان گرایش داشت و پس از پایان جنگ بازداشت و اموالش مصادره شد.
با اسرار و گرسنگی، که در زمره مهمترین رمانهای اواخر قرن نوزده قراردارند، سبکی نوین و شخصیتی نو پا به عرصه ادبیات نهاد: قهرمان یا ضدقهرمانی دو شخصیتی، محبوب و منفور، هنر پرست و هنر گریز، آوارهای یگانه و بیگانه، مخالف معیارها و نهادهای پذیرفته شده اجتماعی، با تخیلی بس شاعرانه اما شکاک. از طریق شخصیتی چنین بغرنج متناقض، پدیدههای ضمیر ناخودآگاه، احساسات موهوم و غیرمنطقی، و عجیبترین تخیلات و هوسها به بیان درمیآید. و گاه مرز میان لایههای خودآگاه و ناخودآگاه ذهن از میان میرود.
نام واقعی نویسنده، کنود پدرسن بود که بعدها تخلص هامسون را به علت شباهت لفظیاش با نام دهکدهای که در آن بزرگ شد برگزید. در خانوادهای کشاورز در شمال نروژ پرورش یافت، منطقهای با مناظر طبیعی چشمگیر و تضاد شدید میان زمستانهای تار و دلگیر و تابستانهایی که در زیر آفتاب درخشان نیمه شب، شبانه روز روشن است.
هامسون دوران نوجوانی را با دورهگردی و انجام کارهای گوناگون همچون کارگری، کشاورزی و معلمی گذراند، تحصیلاتش از حد دبستان تجاوز نکرد. در جوانی چند سالی را در آمریکا گذراند و آنجا هم در ایالات و شهرهای مختلف به سیاحت پرداخت و مشاغل متفرقهای داشت. در بازگشت به نروژ، مدتی را با تهیدستی و گرسنگی طاقت فرسا سپری کرد و تجربه همان دوران، زمینه ساز رمان گرسنگی شد.
هامسون یک سال پس از انتشار موفقیتآمیز این رمان (۱۸۹۰)، به سفر و سخنرانی در شهرهای ساحلی نروژ رفت و با زبانی تند و تیز مکتب رئالیسم را، که به مسائل اجتماعی و اخلاقی میپرداخت، به باد انتقاد گرفت. به اعتقاد او نویسندگان پیشین نروژ از جمله هنریک ایبسن، به جای شخصیتهای فردی، تیپهای ساده و کلی آدمها را تصویر میکردند. هامسون میخواست هنر «اشرافی» باشد و بر موارد منحصر به فرد روانشناختی و فرآوردههای پیچیده عصر مدرن تمرکز کند. او معاصر زیگموند فروید بود. هرچند در آن زمان فروید نسبتا ناشناس بود، برخی ایدههای او در مورد ضمیر ناخودآگاه در رمانهای هامسون متجلی است. همچنین تأثیراتی از بدبینی فلسفی شوپنهاور و نظریه ابرمرد نیچه در آثار او به چشم میخورد.
موفقیت بعدی او با رمان اسرار (۱۸۹۲) به دست آمد، که شخصیت اصلی آن ناگل همچون خود هامسون شخصیتی پیچیده و جنجالی دارد، ارزشهای بورژوازی را ریشخند و جزم اندیشی آنان را آشکار میکند. در این داستان جذاب، هامسون قهرمانی نو پدید میآورد، انسانی با طبع بسیار شاعرانه و معرفت ذاتی درباره پیوند راز ورانه انسان و طبیعت. اسرار رمانی است غنی و شکوهمند و در عین حال پرآشوب و پر راز و رمز با سمبولیسمی گنگ و تار. همچون رمانهای پست مدرنیستی که تازه پنجاه سال پس از آن کم کم به منصه ظهور رسید، اسرار دائما برداشتهای خواننده را در مورد واقعیت ماجرا حقیقت شخصیتها زیر سؤال میبرد.
بر اساس این رمان، نمایشنامهای با همین عنوان در دانمارک ساخته و در سراسر اروپا با موفقیت بسیار اجرا شد.
شهرت هامسون با رمان تغزلی پَن (۱۸۹۴) (در اساطیر یونان، خدای شبانان و شکارچیان) و سپس داستان عاشقانه ویکتوریا (۱۸۹۸) در دیگر نواحی اروپا و بخصوص روسیه و آلمان گسترش یافت.
قهرمانان او نسخههایی از یک تیپ شخصیت هستند اما هر یک با شادابی و پویایی بیهمتا ترسیم میشوند. آنها زندگی را به خاطر تجلی آن در عشق و طبیعت دوست دارند و در حالاتی میان وجد و افسردگی به سر میبرند ـ زیباییشناسی بیاعتنا به جامعه که از نوعی انفعال به شیوه شرقی برخوردارند. خود هامسون مجذوب اشراق، تقدیرگرایی شرقی بود. شاید به همین سبب، در اوان قرن بیستم به روسیه، قفقاز و ترکیه سفر کرد و بر اساس آن سیاحتها، سفرنامهای گیرا با عنوان در دیار شاه پریان در ۱۹۰۳ نوشت.
نمایشنامه شاعرانه او، بازی زندگی، که در ۱۸۹۸ نوشته شد، از نظر ریتم به سبک آثار چخوف شباهت دارد. این نمایش را استانیسلاوسکی در تئاتر هنر مسکو روی صحنه برد، که با استقبالی چشمگیر مواجه شد. سپس تنها مجموعه اشعارش همسرایان شوریده به چاپ رسید که ابیات آهنگینش آغازگر سبکی نو در غزلسرایی نروژ بود.
قهرمان آواره و ستایشگر عشق و طبیعت کمکم به پایان راه میرسد و از رمان واپسین نشاط پیداست که هامسون دیگر شیفته این تیپ شخصیت شاعرانه و خود شیفته نیست، این بدیل نفس (alter-ego) خود را با حالتی کنایهآمیز مینگرد. از این پس نویسنده روشی دیگر پیش میگیرد، برون گراتر میشود و به تصویر جامعه و انتقاد از آن میپردازد. در آثار این دوران، او در کمال قدرت و طراوت انواع شخصیتهای عامیانه و فکاهی را آفرید و یکی از پرخوانندهترین نویسندگان فاصله بین دو جنگ جهانی شد. در همین دوران او بارها در مناظرههای عمومی شرکت کرد و طی آنها ماتریالیسم و دموکراسی انگلیسی را به باد انتقاد گرفت. در ۱۹۰۹، یعنی در پنجاه سالگی، دوباره ازدواج کرد. این بار با هنرپیشهای جوان به نام مری آندرسن، و از او صاحب چهار فرزند شد. با این ازدواج جدید، دوران سرگشتگی هامسون به پایان رسید و به عنوان شوهر و پدری وفادار و مهربان زندگی باثباتی را در پیش گرفت، ملکی در ساحل جنوبی نروژ خرید و از آن مزرعهای نمونه ساخت.
رمان معروف او رویش خاک در ۱۹۱۷ منتشر شد و سه سال بعد جایزه نوبل ادبیات را نصیب نویسنده کرد. در این اثر هامسون به فرم و سبک دیگری در رمان نویسی روی آورد، و شخصیت اصلی داستان دیگر روشنفکری شوریده و آواره نیست، بلکه برعکس مردی عامی و نیرومند است که با اتکا به توانایی جسمانی و پیوند با طبیعت خاک را بارور میسازد. ایساک مردی پیچیده و حساس نیست ـ او ریشه در خاک دارد.
این پیشگام غول پیکر تک و تنها در جنگل مستقر میشود و با دستهای خود در طبیعت وحشی مزرعهای بنا میکند. در حقیقت او تجسم رویایی دیرینه هامسون درباره مرد هماهنگ با طبیعت است. از حیث محتوا و مضمون، رویش خاک به طرزی عریان نسبت به جنگ جهانی اول، رواج سقط جنین و گسترش صنعت و ارزشهای سرمایهداری مخالفت میورزد.
پس از انتشار چند کتاب کماهمیت، هامسون با نگارش رمان سهگانهای در مورد آگوست خیالپرداز، دوباره به روزهای اوج خود میرسد و یکی از بهترین شخصیتپردازیهای خود را ارائه میدهد. این آثار با عناوین ولگردها، آگوست و جاده همچنان پیش میرود درسالهای بین ۱۹۲۷ تا ۱۹۳۳ نوشته شد آگوست، قهرمان این رمانهای پرحادثه مردی است ناآرام و بیثبات، توطئهگری بیهدف که به هرگونه سودای واهی دست مییازد بدون آن که از آنها شهرت یا ثروتی به دست آورد.
آخرین رمان هامسون، حلقه بسته میشود، همان مضمون کنارهگیری از اجتماع به عنوان عصیان علیه تکاپو و رقابت بورژوازی را ادامه میدهد.
وقتی نروژ در آوریل ۱۹۴۰ به اشغال آلمان نازی درآمد، کنوت هامسون جانب اشغالگران را گرفت. این عمل به شدت مایه دلسردی هواخواهان او شد و او تا سالها یک خائن به شمار میرفت. تازه در اواخر دهه ۱۹۵۰، وقتی که از روی رمانهای گرسنگی و پَن فیلم سینمایی ساخته شد، علاقه مجدد به نبوغ هنری این نویسنده رواج یافت. هنگام آزاد شدن نروژ، هامسون که ۸۶ سال داشت، در یک خانه سالمندان بازداشت و اموالش مصادره شد. در همانجا نویسنده سالخورده، خوار و سرافکنده آخرین کتابش، بر راههای پوشیده از علف، را نوشت.
این اثر در ۹۰ سالگی نویسنده به چاپ رسید که نشان دهنده سرزندگی هامسون حتی در کهنسالی و رسوایی است. سرانجام کنوت هامسون باز هم همان کولی بی مال و منالی شد که همواره در شگفت از راز و رمز زندگی بود. او در سال ۱۹۵۲، تقریبا در سن ۹۳ سالگی در نورهلم درگذشت.
زمان برگزاری مراسم اعطای جایزه نوبل ۱۹۲۰، کنوت هامسون شصت ساله بود، اما به رغم سن و سال بالا و بیاعتنایی زبانزدش، برای دریافت جایزه به استکهلم سفر کرد. هرچند از هرگونه تماس باخبرنگاران دوری میجست، باز هم به سرعت تبدیل به یک قهرمان شورانگیز شد. رسم بود که پس از اعطای تمام جوایز، برنده جایزه ادبیات طی ضیافتی از طرف برندگان رشتههای دیگر سخنرانی کند. اما هامسون از این کار سر باز زد. سپس در میان شگفتی همگان از جا برخاست و جامش را به سلامتی جوانان همه ملتهای جهان بالابرد. پس از مراسم ضیافت و بازگشت به هتل نویسنده چنان حال خوشی داشت که به اصرار میخواست دوستان سوئدی خود را در جایزه نقدیاش سهیم کند. وقتی که دوستانش زیر بار نرفتند، هامسون خشمگین شد و تصمیم گرفت که چک و همچنین دیپلم افتخار نوبل را به مستخدم اتاقش تقدیم کند، اما سرانجام این جوایز را در آسانسور هتل جا گذاشت!
سخنرانی کنوت هامسون در مراسم اعطای جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۲۰
در برابر لطف و سخاوتی چنین بزرگوارانه، من چه میتوانم کرد؟ از ذوق، روی پا بند نیستم، بال درآوردهام، سرم گیج میرود. در این حال برایم ساده نیست که خودم باشم. امروز انبوه افتخارات و ثروت نثار من شده است. من خود همانم که هستم، اما تجلیلی که از کشورم به عمل آمد، و نغمه سرود ملّی ما که دقیقهای قبل در این تالار طنین افکند، از خود بیخودم کرده است.
از بخت خوش اما، این نخستین بار نیست که از خود بیخود شدهام. در روزگار خجسته جوانیام، دچار چنین حالی شدهام ـ کدام جوانی است که چنین حالتی را تجربه نکرده باشد؟ نه، تنها جوانانی که با این احساس غریبهاند، محافظهکاران جوانی هستند که پیر زاده شدهاند و معنای از خود بیخود شدن را نمیدانند. بدترین سرنوشتی که ممکن است گریبان مرد یا زنی جوان را بگیرد آن است که زود هنگام در سنگر ملاحظات و محذورات مستقر شود. خدا گواه است که در دوران بعدی عمر هم فرصتهای فراوانی برای شیفتگی و شیدایی پیش میآید. خب، که چی؟ ما همان که بودیم باقیمیمانیم، و این بی شک برای ما خیلی هم خوب است!
من اما در برابر این جمع برجسته، سزا نیست که به حکمت و اندرزگویی بپردازم، خاصّه که پس از من نوبت نمایندهای از قلمرو دانش است. به زودی برمیگردم سرجایم مینشینم، اما برای من روز بزرگی است. به لطف شما، من از میان هزاران نفر دیگر برگزیده شدهام و تاج افتخار بر سرنهادهام! از جانب کشورم، از آکادمی سوئد و تمام سوئد به خاطر افتخاری که نصیبم کردهاید، سپاسگزارم. شخصا زیر بار این هدایای گرانسنگ، سر فرود میآورم، اما در عین حال، مفتخرم که به تشخیص آکادمی شما، شانههای من توان حمل آنها را دارد.
سخنگوی ارجمندی امشب گفت که من در نوشتن راه و روش خاص خودم را دارم ـ من شاید تا همین حد مدعی باشم و بس. با اینحال، از هر کس چیزی آموختهام، و کیست که از همه چیزی نیاموزد؟ از شعر سوئد، و خاصّه از اشعار تغزّلی نسل پیش بسی چیزها آموختهام. اگر از ابیات و نام بزرگانش آگاهتر بودم، میتوانستم تا بینهایت از آنها نقل قول بیاورم و دین خود را در قبال ارزشی که شما سخاوتمندانه در آثار من یافتهاید، ادا کنم. اما از دهان کسی مثل من، این کار چیزی جز ذکر اسامی نیست، زمزمهای بی مایه و بدون پشتوانه آوازی بم. چنین کاری نیروی جوان میطلبد، و من دیگر جوان نیستم.
نه، کاری که از ته دل میخواهم اکنون انجام دهم، در میان درخشش این نورافکنها، در برابر این حضار سرشناس، این است که هدایا، گلها و شعرهای خود را نثار تک تک شما میکنم ـ دوباره جوان شدم و بر تارک امواج سواری کنم.
این کاری است که دوست دارم در این مناسبت بزرگ، در این آخرین فرصت خود، انجام دهم. جرأت انجامش را ندارم، چرا که ناگزیر دستمایه تمسخر میگردم.
امروز ثروت و تحسین بیدریغ نثار من شد، ولی جای یک موهبت خالی است، با ارزشترین هدایا، تنها هدیهای ارزشمند است ـ موهبت جوانی. هیچ یک از ما آنقدر پیر نشده که جوانیاش را از یاد برده باشد. شایسته است که ما مسنترها یک گام به عقب برداریم، آن هم با لطف و متانت.
نمیدانم چه باید بکنم ـ نمیدانم چه کاری درست است، اما جام خود را به سلامتی جوانان سوئد، جوانان همه جا، و همه جوانیهای زندگی بالا میبرم.
اسرار
نویسنده : کنوت هامسون
مترجم : سعید سعیدپور
ناشر: انتشارات مروارید
تعداد صفحات : ۳۳۵ صفحه