کتاب « بابا لنگ‌دراز »، نوشته جین وبستر

0

چهارشنبهٔ نحس

چهارشنبهٔ اول هر ماه، روز واقعاً مزخرفی بود که همه با ترس و لرز منتظرش بودند، با شجاعت تحملش می‌کردند و بعد فوری فراموشش می‌کردند.

در این روز کف زمین همه‌جای ساختمان باید برق می‌افتاد، میز و صندلی‌ها خوب گردگیری و رختخواب‌ها صاف‌وصوف می‌شد. ضمن اینکه نودوهفت بچهٔ یتیم کوچولو که توی هم لول می‌خوردند باید حسابی تر و تمیز می‌شدند، سرشان شانه می‌شد، لباس چیت پیچازی نو و آهارخورده به تن‌شان می‌رفت و دکمه‌هاشان انداخته می‌شد و به همهٔ آن‌ها تذکر داده می‌شد که مؤدب باشند و هر وقت یکی از اعضای هیئت امنا با آن‌ها صحبت کرد، بگویند: «بله آقا.»، «نخیر آقا.» اما از آنجا که جروشا ابوت بیچاره از همهٔ بچه‌های یتیم بزرگ‌تر بود، بیشتر زحمت‌ها به گردن او می‌افتاد. این چهارشنبه هم مثل چهارشنبهٔ ماه‌های قبل بالاخره هر جوری بود تمام شد و جروشا که در انبار مواد غذایی برای مهمان‌های پرورشگاه ساندویچ درست کرده بود به طبقهٔ بالا رفت تا کارهای همیشگی‌اش را انجام بدهد. در اتاق (ف) یازده بچهٔ ۴ تا ۷ ساله بودند که او از آن‌ها نگهداری می‌کرد. جروشا بچه‌ها را ردیف کرد، دماغ‌های‌شان را گرفت و لباس‌های‌شان را صاف‌وصوف کرد و آن‌ها را منظم و به صف به سالن غذاخوری برد تا در نیم ساعت خوشی‌شان نان و شیر و پودینگ بخورند. بعد خودش را ولو کرد روی صندلی کنار پنجره و شقیقه‌هایش را که تندتند می‌زد، به شیشهٔ سرد تکیه داد. جروشا از ساعت پنج صبح سرپا بود و دستورهای همه را انجام داده بود و شماتت‌های رئیس عصبانی پرورشگاه، خانم لیپت را شنیده و دستورهایش را تندتند اجرا کرده بود.

البته خانم لیپت همیشه نمی‌توانست همان قیافهٔ آرام و متینی را که جلوی اعضای هیئت‌مدیره و خانم‌های بازدیدکننده از پرورشگاه داشت، حفظ کند.

جروشا به چمن‌های یخ‌زده و آن‌سوی نرده‌های آهنی دور پرورشگاه و سرمناره‌های دهکده که از میان درختان لخت سر بر کشیده بودند زل زد. تا آنجا که او می‌دانست آن روز با موفقیت به آخر رسیده بود.

اعضای هیئت امنا و گروه مهمان‌ها از مؤسسه بازدید کرده و گزارش ماهانه را خوانده بودند. بعد چای‌شان را نوشیده و عصرانه‌شان را خورده بودند و اینک باعجله به خانه‌ها و پای بخاری گرم و نرم خود می‌رفتند تا مسئولیت سرپرستی پردردسرِ بچه‌ها را یک ماهی فراموش کنند.

جروشا با کنجکاوی ردیف ماشین‌ها و کالسکه‌هایی را که از در پرورشگاه خارج می‌شدند تماشا می‌کرد و در عالم خیال کالسکه‌ها را یکی‌یکی تا خانه‌های بزرگ پای تپه همراهی می‌کرد. بعد باز در رؤیا خود را در پالتوی خز و کلاهی مخملی که با پر تزئین شده بود، در یکی از ماشین‌ها مجسم کرد که با خونسردی و زیر لب به راننده می‌گفت: «برو به خانه»، ولی همین‌که به در خانه می‌رسید رؤیایش رنگ می‌باخت. چون جروشا با اینکه تخیلی قوی داشت و حتی خانم لیپت هم به او گفته بود اگر مواظب نباشد تخیلش ممکن است کار دستش بدهد، این تخیل نمی‌توانست او را از جلوی خانه آن‌طرف‌تر و داخل خانه ببرد. چون طفلک جروشای ماجراجو و پرشور و شوق در تمام هفده سال زندگی‌اش هیچ‌وقت پا به خانه‌ای نگذاشته بود و نمی‌توانست زندگی روزمرهٔ کسان دیگری را که مثل یتیم‌ها در پرورشگاه نبودند مجسم کند.

ــ جر… رو… شا… اب… بوت!

ــ از دفتر

ــ صدایت می‌کنند

ــ انگار

ــ باید عجله کنی!

این آوازی بود که تامی دیلون که تازه به گروه کر ملحق شده بود، وقتی از پله‌ها بالا می‌آمد و وارد راهرو می‌شد می‌خواند. همین‌که به اتاق ف نزدیک شد صدایش رفته‌رفته بلندتر شد. جروشا از پنجره جدا و دوباره با مشکلات واقعی زندگی روبه‌رو شد. با نگرانی آواز تامی را قطع کرد و پرسید: «کی مرا می‌خواهد؟»

ــ خانم لیپت توی دفتر.

ــ فکر کنم عصبانی است.

حتی سنگدل‌ترین بچه یتیم‌های پرورشگاه هم دل‌شان برای بچهٔ خطاکاری که به دفتر، پیش رئیس عصبانی پرورشگاه خانم لیپت احضار می‌شد، می‌سوخت. تامی هم با اینکه گاهی جروشا دستش را می‌کشید و با زور دماغش را می‌گرفت او را دوست داشت.

جروشا بدون هیچ حرفی راه افتاد. دو خط موازی روی پیشانی‌اش افتاده بود. از خودش می‌پرسید: «چه اشتباهی کردم؟ نان ساندویچ‌ها کلفت بوده؟ پوست گردو توی کیک پیدا شده؟ یکی از خانم‌های مهمان سوراخ جوراب سوزان را دیده؟ وای خدا مرگم بده… حتماً یکی از طفل‌های معصوم اتاق ف به یکی از آقایان هیئت امنا حرف بی‌ادبانه‌ای زده!»


کتاب بابا لنگ‌دراز نوشته جین وبستر

کتاب بابا لنگ‌دراز
عاشقانه‌های کلاسیک
نویسنده : جین وبستر
مترجم : محسن سلیمانی
ناشر: نشر افق
تعداد صفحات: ۳۴۷ صفحه


اگر خواننده جدید سایت «یک پزشک»  هستید!
شما در حال خواندن سایت یک پزشک (یک پزشک دات کام) به نشانی اینترنتی www.1pezeshk.com هستید. سایتی با 18 سال سابقه که برخلاف اسمش سرشار از مطالب متنوع است!
ما را رها نکنید. بسیار ممنون می‌شویم اگر:
- سایت یک پزشک رو در مرورگر خود بوک‌مارک کنید.
-مشترک فید یا RSS یک پزشک شوید.
- شبکه‌های اجتماعی ما را دنبال کنید: صفحه تلگرام - صفحه اینستاگرام ما
- برای سفارش تبلیغات ایمیل alirezamajidi در جی میل یا تلگرام تماس بگیرید.
و دیگر مطالب ما را بخوانید. مثلا:

حداقل مجازات کسانی که این چیزها را طراحی کرده‌اند، زندان است!

طراحی خوب در هر عرصه‌ای چه فضای وب، معماری، وسایل خانگی و صنعتی و گجت‌ها مهم است. یک طراح باید بتواند خود را جای کاربران نهایی بگذارد و حدس بزند که در استفاده از وسیله یال محل چه مشکلاتی پیش خواهد آمد یا در شرایط مختلف و با گذشت زمان چه…

کاریکاتورهای و تصاویر ساده، مفرح و تفکربرانگیز لوکاس لویتان

لوکاس لویتان هنرمند برزیلی، ساکن مادرید است. او بیشتر برای پروژه‌اش به نام «هجوم عکس» مشهور شده، در این پروژه او نقاشی‌هایی را به عکس‌های اینستاگرام افراد اضافه می‌کند و داستان‌های پنهان را به روشی خلاقانه آشکار می‌کند.کارهای او جذاب و…

این عکس پرنده واقعا فتوشاپی نیست و ترکیبی هم نیست و در یک جلسه گرفته شده است!

این عکس شگفت‌انگیز از یک پرنده در حال شگفت‌زده کردن کاربران در اینترنت است و مغز مردم از پردازش آنچه در عکس می‌بینند، ناتوان شده است!اگرچه این یک عکس ویرایش نشده و ترکیبی هم نیست و به صورت روتین با یک بار شات و نوردهی گرفته شده است.…

تصور واقعیت دگرگون به کمک میدجرنی – گالری عکس

تاریخ دگرگون یک ژانر جذاب است که به بررسی چگونگی تغییر مسیر تاریخ در صورت رخ دادن برخی رویداد‌های کلیدی به گونه‌ای متفاوت می‌پردازد.یک تغییر جزئی یا یک واگرایی عمده می‌تواند تخیل ما را به کار بیندازد تا آینده‌ای کاملا متفاوت که الان جزو…

تصور کنید اگر این مکان‌های مشهور اصلا ساخته نمی‌شدند، منظره پیرامونی آنها چطور می‌شد؟

ساختمان‌های مشهور و بناهای زیبا یا کاربردی عظیم، شهرتی برای منطقه خود به ارمغان می‌آورند و سیل گردشگران را سرازیر می‌کنند و حتی پایشان به کرات به دنیای ادبیات و سینما هم باز می‌شود و باز بر شهرت مکان می‌افزایند.به همین خاطر است که ساختن…

این هنرمند با استفاده از هوش مصنوعی جمعی از ثروتمندترین آدم‌های جهان را در قالب آدم‌های فقیر تصور…

هنرمند هندی از هوش مصنوعی برای تولید تصاویری از ثروتمندترین و شناخته شده‌ترین افراد جهان - از بیل گیتس گرفته تا دونالد ترامپ - استفاده می‌کند تا تصور کند که اگر فقیر بودند چه شکلی می‌شدند.اگر آنها لباس‌های ژنده پوش پوشیده و در یک محله…
آگهی متنی در همه صفحات
دکتر فارمو /جراح تیروئید / پزشکا /تعمیر فن کویل / سریال ایرانی کول دانلود / مجتمع فنی تهران / دانلود فیلم دوبله فارسی /خرید دوچرخه برقی /خرید دستگاه تصفیه آب /موتور فن کویل / شیشه اتومبیل / نرم افزار حسابداری / خرید سیلوسایبین / هوش مصنوعی / مقاله بازار / شیشه اتومبیل / قیمت ایمپلنت دندان با بیمه /سپتیک تانک /بهترین دکتر لیپوماتیک در تهران /بهترین جراح بینی در تهران / آموزش تزریق ژل و بوتاکس / دوره های زیبایی برای مامایی / آموزش مزوتراپی، PRP و PRF /کاشت مو /قیمت روکش دندان /خدمات پرداخت ارزی نوین پرداخت / درمان طب / تجهیزات پزشکی / دانلود آهنگ /داروخانه اینترنتی آرتان /اشتراك دايت /فروشگاه لوازم بهداشتی /داروخانه تینا /لیفت صورت در تهران /فروش‌ دوربین مداربسته هایک ویژن /سرور مجازی ایران /مرکز خدمات پزشکی و پرستاری در منزل درمان نو / ثبت برند /حمل بار دریایی از چین /سایت نوید /پزشک زنان سعادت آباد /کلاه کاسکت / لمینت متحرک دندان /فروشگاه اینترنتی زنبیل /ساعت تبلیغاتی /تجهیزات پزشکی /چاپ لیوان /خرید از آمازون /بهترین سریال های ایرانی /کاشت مو /قیمت ساک پارچه ای /دانلود نرم افزار /

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.