معرفی کتاب « بیست‌ویک گرم »، نوشته گی‌یرمو آریاگا

درباره این مجموعه

خیلی‌ها اعتقاد دارند که «فیلمنامه» یک اثر مستقل نیست، بلکه صرفا ماده خامی‌ست برای به‌تصویر کشیده‌شدن توسط کارگردان. بی‌شک اغلب فیلمنامه‌ها با چنین تعریفی سازگارند. ولی فیلمنامه‌هایی هم هست که با آثار ادبی ناب برابری می‌کنند؛ می‌شود آن‌ها را بارها خواند و از خواندن‌شان لذت برد. قصد ما در این مجموعه، در کنار اهداف آموزشی، تلاش برای انتشار متن‌هایی با اصالت و ظرافتِ ادبی‌ست؛ آثاری که بتوانند هویتی مستقل از فیلم‌ها داشته باشند. در هر مجلد، همراه با فیلمنامه، زندگی‌نامه نویسنده و کارگردان فیلم و چند نقد نیز قرار دارد تا مجموعه‌ای خواندنی و خودکفا فراهم شود. درضمن علامت […] نشانه بخش‌هایی‌ست که به ضرورت‌های اخلاقی از متن فارسی حذف شده است. در مواردی که بیش از یک جمله حذف شده حتما در پانویس به تعداد جمله‌ها اشاره کرده‌ایم.

مقدمه

و تکه‌تکه‌شدن راز آن وجود متحدی بود…

بیست‌ویک گرم، فیلم تازه الخاندرو ایناریتو، کارگردان مستعد مکزیکی، همان‌قدر درخشان است که فیلم تحسین‌شده پیشین‌اش، عشق سگی. شاید کم‌تر کسی باور می‌کرد که ایناریتو بتواند از آزمونِ مخاطره‌آمیز فیلمسازی در آمریکا جان سالم به‌در برد. برخلاف عشق سگی که با بازیگران مکزیکی ساخته شده بود. بیست‌ویک گرم با بودجه‌ای به مراتب بیش‌تر، ولی معمولی با معیارهای آمریکایی، با بازیگران مشهور انگلیسی‌زبان در آمریکا ساخته شده. با این حال ایناریتو نه‌فقط همکار فیلمنامه‌نویس‌اش، گی‌یرمو آریاگا را در کنار خود داشت. بلکه فیلمبردار و آهنگساز فیلم قبلی‌اش هم در این کار جدید حضور داشته‌اند. نتیجه این‌که بیست‌ویک گرم ابدا از عشق سگی محافظه‌کارتر و تجاری‌تر نیست (مثلاً نظیر دسپرادوی روبرتو رودریگز که در قیاس با نسخه مکزیکی‌اش، ال ماریاچی، به‌مراتب سطحی‌تر و محافظه‌کارتر بود)، بلکه حتی جاه‌طلبی‌اش نسبت به تجربه پیشین‌شان بیش‌تر هم شده.

بیست‌ویک گرم فیلم هیجان‌انگیزی‌ست؛ البته فقط برای تماشاگری که با صبر و حوصله فیلم تماشا می‌کند، و البته نباید هنگام دیدن فیلم سرت را بچرخانی، چون ممکن است بخشی کلیدی از اطلاعات داستانی را از دست بدهی. اگر نیم‌ساعت پس از آغاز فیلم کسی از من می‌پرسید نظرت راجع به آن چیست؟ پاسخم این بود: کارگردانی‌اش فوق‌العاده است، ولی باور نمی‌کنم بتواند این فیلمنامه آشفته را سروسامان بدهد. ولی در پایان نه‌فقط فیلمنامه به شکلی معجزه‌وار سروسامان گرفت، بلکه می‌توانم بگویم بیست‌ویک گرم به جرأت از بهترین فیلم‌های دو دهه اخیر سینمای جهان، و شاید یک «اتفاق» در مقیاس تاریخ سینماست!

فیلمنامه بیست‌ویک گرم فیلمنامه جاه‌طلبانه‌ای‌ست؛ شاید حتی جاه‌طلبانه‌تر از عشق سگی. در فیلم قبلی سه روایت داستانی حول یک اتفاق مشترک چیده می‌شد. ایده اصلی، «همزمانی» بود. اپیزودها از هم جدا ولی (دورادور) به هم مربوط بودند و کم‌وبیش هر کدام به شکل یکپارچه تجسم می‌یافتند، حتی نوشته‌هایی می‌آمد که ظاهرا اپیزودها را از هم جدا می‌کرد هرچند نباید زیاد آن‌ها را جدی می‌گرفتی (مثل با او حرف بزن). زمان هر بار، در آغاز هر اپیزود، برمی‌گشت عقب و روایت بعدی را یک‌سره پی می‌گرفت تا به آن اتفاق مشترک (تصادف اتوموبیل) برسد. گرچه میانه هر اپیزود فرصتی پیش می‌آمد تا بخش‌هایی نادیده از روایت‌های دیگر (قبل یا بعد از بخش ِ دیده‌شده) را شاهد باشیم. در بیست‌ویک گرم ایده اصلی «به‌هم‌ریختگی زمانی» ست. سه روایت کاملاً مربوط به هم، تکه‌پاره‌شده و تکه‌های مختلف، همچون تکه‌های یک پازل به ما عرضه می‌شود؛ و وظیفه ما جفت‌وجورکردنِ این پازل سینمایی‌ست. می‌دانم دارید در ذهن دنبال روایت‌های پازل‌واری در خاطرات سینمایی‌تان می‌گردید؛ مثلاً برش‌های کوتاه (رابرت آلتمن)، ساعت‌ها (استیون دالدری) یا نردبان جیکوب (آدریان لین)، یا حتی به‌شکلی ملایم‌تر، با او حرف بزن (پدرو آلمودوار). اما هیچ‌کدام از این فیلم‌ها از این نظر رادیکال نیستند. لااقل در قیاس با بیست‌ویک گرم. پیش از دیدنِ فیلم غیرممکن است تصوری از اندازه قطعه‌های خردشده روایت و حدِ به‌هم‌ریختگی آن به ذهن‌تان خطور کند. بیست‌ویک گرم از این نظر تجربه‌ای کم‌نظیر است.

مجید اسلامی


بیست‌ویک گرم

21 Grams

کارگردان: الخاندرو گونزالس ایناریتو Alejandro Gonzalez Inarito

نویسنده فیلمنامه: گی‌یرمو آریاگا Guillermo Arriaga

آهنگساز: دیوید ج. متیوز David J. Mathews

گوستاوو سانتوئولالا Gustavo Santaolalla

مدیر فیلمبرداری: رودریگو پی‌یترو Rodrigo Pietro

تدوینگر: استیون میریون Stephen Mirriane

طراح تولید: بریجیت بروچ Brigitte Broch


بازیگران – نقش‌ها

 

شان پن Sean Penn – پاول ریورس Paul Rivers

نیامی واتس Naomi Watts – کریستینا پک Cristina Peck

بنیچیو دل تورو Benicio Del Toro – جک جوردن Jack Jordan

ملیسا لئو Melissa Leo – ماریان Marianne

ادی مارسان Eddie Marsan – جان John

شارلوت گینزبورگ Charlotte Gainsbourg – مری Mary

محصول ۲۰۰۳ آمریکا. رنگی. ۱۲۴ دقیقه.

۱. داخلی. اتاق کریستینا. روز

لباس‌های مردانه و زنانه در گوشه و کنار اتاقی آراسته، متعلق به طبقه متوسط مرفه، پراکنده شده. کتی چرمی از صندلی آویزان است و لباس زنانه آبی‌رنگی روی زمین افتاده. کریستینا (سی‌وچهارساله) ــ لاغر با پوستی لطیف ــ با صورت رو به پایین و برهنه خوابیده و ملافه نیمی از بدنش را پوشانده و نور اندکی از پنجره بر او می‌تابد. کنار او، پاول (چهل‌ویک ساله) ــ برهنه، باخطوط واضح صورت، چشمانی نافذ و موهایی آشفته ــ لبه تشک نشسته، سیگار می‌کشد و با اندوه به کریستینا نگاه می‌کند. او، بی‌آن‌که نگاهش را از کریستینا برگیرد، با ملایمت انگشتانش را بر پشت او می‌کشد. کریستینا بی‌آن‌که بیدار شود، موضعش را تغییر می‌دهد. پاول برمی‌خیزد. دستش را روی پیشانی می‌کشد و ضمن نگاه‌کردن به کریستینا، همچنان غرق در فکر باقی می‌ماند.

فیداوت

عنوان فیلم ظاهر می‌شود: بیست‌ویک گرم

۲. داخلی. اغذیه‌فروشی. شب

فیداین به اغذیه‌فروشی‌ای با دیوارهای سفید و غرفه‌های قرمز. دیوار با تصاویری از محصولات آن‌جا مزین شده است: میلک شیک، سودا، همبرگر.

مایکل (سی‌وهفت‌ساله) ــ با لباسی غیررسمی و چهره‌ای دوست‌داشتنی و آرام ــ به همراه دخترانش، لورا (پنج ساله) و کتی (چهارساله)، پشت میزی نشسته است. هر دو دختر به‌نظر می‌آید که نازنازی بار آمده‌اند. لورا با نی، میلک‌شِیک شکلاتش را هورت می‌کشد.

مایکل: عزیزم، هورت نکش.

لورا: چرا؟

مایکل: صداش خیلی زشته.

لورا: بابا! ولی خوشمزه‌ترین جاش اون تهشه.

دوباره هورت می‌کشد. مایکل سرش را به نشانه نارضایتی مختصر، تکان می‌دهد.

مایکل: عجله کنید: مامان منتظرمونه.

کتی در نی فوت می‌کند و با این کارش حباب درست می‌کند.

کتی: نگاه کن بابا! یه کوه آتشفشان…

مایکل: کوه آتشفشانت خیلی خوشگله، ولی میلک‌شِیک‌ات رو زود تموم کن که بتونیم زودتر بریم دیدن مامان…

کتی از فوت‌کردن دست برمی‌دارد و میلک‌شیکی را که از لبه لیوان سرریز شده می‌لیسد. پدرش با مهربانی لبخند می‌زند.

۳. داخلی. اتاق بازپروری. روز

در یک جلسه متداول گروه‌درمانی برای ترک مواد مخدر و الکل، عده‌ای دایره‌وار نشسته‌اند. در این گروه کریستینا حضور دارد، با نگاهی پراحساس در چشمانش، که به‌نظر می‌رسد انگار مدت زیادی را در مبارزه گذرانده و درنهایت دارد به آرامش نزدیک می‌شود. او در برابر نگاه خیره و دقیق سایر اعضای گروه مشغول صحبت است.


کریستینا: دیشب داشتم با دخترهام سیندرلا تماشا می‌کردم که یکدفعه دختر بزرگم، لورا، از من پرسید که چرا نه سیندرلا، نه دختر خوشگل توی دیو و دلبر و نه آریل، هیچ‌کدوم مادر ندارند. دیدم، مرده‌شورشو ببره، راست می‌گه: اصلاً توی دیزنی‌لند هیچ مادری وجود نداره. بچه‌ها قضیه مامان‌بزرگ‌شون رو می‌دونن، این‌که من بی‌مادر بودم. اون‌ها وحشت دارن که من رو از دست بِدن و من هم نمی‌دونم چی بهشون بگم، چون خودم هم این ترس کوفتی رو دارم. [مکث] ترس از این‌که کنترلم رو از دست بدم، از این‌که دوباره سر از بیمارستان دربیارم و از مصرف زیاد مواد بمیرم. [چند ثانیه در فکر فرو می‌رود. آشکار است که غصه‌اش گرفته، ولی گریه نخواهد کرد.] من به وضع خیلی بدی مادرم رو از دست دادم، اَه، وقتی سرطان از پا درش آورد، عصبانی بودم… درست موقعی که خیلی بهش احتیاج داشتم من رو تنها گذاشت. و حالا که به دخترهام و مایکل نگاه می‌کنم، می‌بینم اون‌ها من رو دوست دارن، من دوست‌شون دارم، و می‌دونم که نمی‌تونم تنهاشون بگذارم، نمی‌تونم…

ساکت می‌ماند. به‌نظر می‌رسد که می‌خواهد چیز دیگری بگوید، ولی فقط لبخندی دردناک می‌زند.


کتاب بیست‌ویک گرم نوشته گی‌یرمو آریاگا

کتاب بیست‌ویک گرم
صد سال سینما، صد فیلمنامه
نویسنده : گی‌یرمو آریاگا
مترجم : مهدی مصطفوی
ناشر: نشر نی


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]