معرفی کتاب « تاریخچهی زمان »، نوشته استریونس ، لئوفرانس هلفورد
یادداشت مترجم
کتابی که در دست دارید مختصری از تاریخچه گاهشماری و تقویم در جهان است. شاید برخی فصلهای آن از دید خواننده ایرانی نالازم به نظر برسد اما با مشورتی با کارشناسان این حوزه به این نتیجه رسیدم که وجود ترجمهای فارسی از این موضوعات خالی از لطف نیست. امیدوارم مطالب این کتاب بهکار علاقهمندان و پژوهشگران بیاید.
گاهشماری ایرانی در این کتاب جایی نداشت مگر در حد بخشی کوتاه در میان سایر گاهشماریها که به نظرم کافی و گویا نبود (دستکم برای خواننده ایرانی)؛ به همین سبب تصمیم گرفتم با کمک منابع معتبر موجود به آن بیفزایم و تا حدّ امکان آن را کامل کنم و به اینترتیب تصمیم بر آن شد که این موضوع بهصورت فصلی جداگانه به کتاب افزوده شود. در تکمیل این فصل از این منابع سود بردم:
۱. علم در ایران و شرق باستان، ترجمه و تحشیه همایون صنعتیزاده، نشر قطره، ۱۳۸۴.
۲. آیینها و جشنهای کهن در ایران امروز، محمود روحالامینی، انتشارات آگاه، ۱۳۷۶.
۳. فرهنگنامه کودک و نوجوان، شورای کتاب کودک، جلد ۹.
۴. آشتی با تقویم، محمدرضا صیاد، معاونت پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی، ۱۳۹۰.
۵. گاهشماری در ایران قدیم، سید حسن تقیزاده، زیر نظر ایرج افشار، انتشارات شکوفان، ۱۳۵۷.
۶. جستاری چند در فرهنگ ایران، دکتر مهرداد بهار، انتشارات فکر روز، ۱۳۷۳.
۷. تاریخِ تاریخ در ایران، رضا عبداللهی، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۷.
امیدوارم کارشناسان فن و مترجمان گرانمایه جسارت مرا در بهدستگرفتن این کتاب دشوار ببخشند و گوشزد کردن اشتباهات را از من دریغ نکنند. من با نشانی پست الکترونیکی shadihamedi@yahoo.com در دسترس خواهم بود. سپاسگزارم از دوستان خوبی که با راهنماییهای خود مرا در این راه کمک کردند؛ دکتر محمد باقری، دکتر شاهرخ رزمجو، پوریا ناظمی، فاطمه عظیملو و همسرم بابک امینتفرشی که همواره پشتیبان و راهنمای من است. بدیهی است هر اشتباهی در ترجمه و اقتباس از منابع دیگر به عهده من است.
شادی حامدی آزاد
مهر ۱۳۹۱
پیشگفتار
شاید عنوان این کتاب یادآور بررسی مسائلی در فلسفه یا فیزیک باشد: اینکه آیا زمان آغاز و پایانی دارد؛ اینکه آیا عملکرد قوانین فضاـزمان در سیاهچالهها متوقف میشود؛ اینکه آیا میشود جریان زمان را معکوس کرد و گذشته را تغییر داد ـ تخیلی بسیار مورد علاقه مردمی که تصور میکنند امتیاز رفتن به گذشته و تغییردادن آن نصیب آنها خواهد شد و فراموش میکنند که شاید در این گذشته تغییریافته خودشان هرگز بهوجود نیایند.
البته اینها پرسشهای خوبیاند اما برای من مهمتر از اینها تعریف زمان است. حدود سال ۲۶۸ میلادی، فیلسوف نوافلاطونی، پلوتینوس، (۱) به این نکته پی برد که ما مدام طوری از زمان و سن حرف میزنیم گویی از چیستیشان تصوری روشن داریم، با این حال وقتی این پرسش را (که زمان چیست) با خودمان مطرح میکنیم در پاسخش درمیمانیم. این نکته را ۱۳۰ سال بعد آگوستین قدیس (۲) بهاختصار دوباره مطرح کرد: «زمان چیست؟ اگر کسی از من نپرسد، پاسخش را میدانم؛ اگر به دنبال توضیحش باشم، نمیدانم».
در این کتاب قرار نیست تظاهر به دانایی بیشتر کنیم؛ اینکه زمان بُعد چهارم عالم است یا تجردی جسمیتیافته، اینکه ماهیتی متوالی و پیوسته دارد یا مقطّع و ناپیوسته، اینکه آیا ممکن است مستقل از حرکت وجود داشته باشد و سنجیده شود، اینکه آیا عبارتِ «پیش از» در «پیش از خلقت» یا «پیش از انفجار بزرگ» معنایی دارد، همه مسائلی برای دیگراناند تا حلشان کنند. میگویند همان آگوستین قدیس وقتی در برابر این پرسش قرار گرفت که خدا پیش از خلقت عالم چه میکرد، این پاسخ طنز را ارائه داد که: «جهنم را برای مردمان فضولی مهیا میکرد که چنین معماهای زیرکانهای مطرح کنند».
همچنین به این فکر نمیکنیم که زمان به خط مستقیم جریان دارد یا بهصورت چرخهای؟ این ماجرا هم درست نیست که بگوییم مفهوم زمانِ خطی مفهومی خاص ادیان یهود و مسیحیت بود که در برابر زمان چرخهای عَلَم شد؛ زمان چرخهای در شِرک یونانیـرومی نماد ماری ابلیسگونه بود که دُم خود را میبلعید. با این حال، برخی از فلاسفه از زمان چرخهای صحبت کردهاند. این موضوع، مسائل مفهومی متعددی را ایجاد میکند که قرار نیست درباره آنها حرف بزنم؛ در عوض باید خود را محدود کنم به زمان در زبان معمولی یا زبان مردم کوچه و خیابان و باید بر روشهایی تمرکز کنم که گذر زمان با آنها سنجیده شدهاند و هنوز هم میشوند.
واژه «زمان» در همه زبانها کموبیش به دورهای تقریباً مشخص اشاره دارد؛ مثلاً وقتی میگوییم «زمانی کوتاه» منظورمان واقعاً مدتی نهچندان طولانی است و وقتی میگوییم «زمان فراعنه» منظورمان دورهای تقریباً سههزارساله است؛ همچنین ممکن است به «دوره پیوسته نامشخص» ی اشاره داشته باشد که در آن همه رویدادها رخ دادهاند، رخ میدهند، یا رخ خواهند داد. این مفهوم، که کانون سرگشتگی پلوتینوس و آگوستین قدیس بود، ظرفیتی رشدیافته برای تفکر انتزاعی دارد؛ نهتنها بسیاری از مردمان نخستین، بهگزارش انسانشناسان، مفهومی دقیق از زمان در ذهن نداشتند بلکه در اشعار حماسی منتسب به هومر و متعلق به قرنهای هفتم و هشتم پیش از میلاد ـ که زمان بنیانگذاری تمدن یونانی است ـ واژه chrónos فقط به گذر زمان دلالت دارد نه به خود زمان آنگونه که ما میشناسیم. با این حال، این حس را در قانونگزار بزرگ آتنی، سولون، (۳) در ابتدای قرن ششم پیش از میلاد میبینیم که به زمان شخصیتی در قالب قاضی میدهد: «در دادگاه زمان». از آن زمان، این مفهومِ مدتِ پیوسته بیکران چنان مفهوم آشنایی در تمدن ما شده است که نمیتوانیم غیبتش را در هیچ فرهنگ پیشرفتهای تصور کنیم. در هر جامعهای، جز سادهترین جوامع، حتی اگر مردم از خود زمان آگاه نباشند، نیاز دارند که آن را بهنوعی بسنجند. این کتاب هم درباره همین شیوههای گوناگون سنجش زمان در گذشته و امروز است.
هومر واژههایی برای اشاره به سال، ماه، و روز دارد؛ ارجاعهای او به مشاجرهها و مرافعهها مفهوم مهمی برای سنجش زمان را به ما یادآوری میکند: بهطور مشخص یعنی اینکه حتی در جامعه نسبتاً ساده او گاهی بحثهایی در میگرفته است؛ نه درباره اینکه چیزی رخ داده یا نه، بلکه درباره اینکه رویدادی پیش یا پس از رویدادی دیگر رخ داده است. اگر هر دو رویداد شاهدان یکسانی میداشتند، احتمالاً مشکلی نمیبود. اگر نمیداشتند، احتمالاً هر دو رویداد را به رویداد سومی نسبت میدادند؛ رویدادی که هر دو طرف و نیز قاضی از آن آگاه باشند، مثلاً عروسی شخصی مشهور در شهر. اگر چنین رویدادی وجود نمیداشت، مشکلاتی پدید میآمد مگر اینکه میشد واقعیتهای مهم پرونده را به مدتی پذیرفتهشده از زمان نسبت داد و آنها را بررسی کرد.
ثبت و هماهنگی فعالیتهای انسانی ایجاب میکند که سازوکارهایی برای نسبتدادن رویدادها به سلسلهای از اتفاقهای تکراری و منظم طبیعی ساخته شوند؛ از آنجاکه این سازوکارها ابداعاتی مصنوعی بودند و کموبیش مستقل از هم توسعه یافتند، جزئیات بسیاری در آنها با هم متفاوت است. هرچند این تفاوتها محدود به واقعیتهای طبیعی است؛ بهطور خاص واقعیتهایی مثل چرخش زمین به دور محورش، گردش قمر (۴) به دور زمین، و گردش زمین به دور خورشید. همین سه مفهوم زیربنای واحدهای سنجش زمان یعنی به ترتیب شبانهروز، ماه، و سال است.
هرچه زندگی پیچیدهتر شد، عقل انسانی به مهارتهای بیشتری احتیاج پیدا کرد؛ نهتنها برای تشخیص یک سال، ماه، روز، یا بخشهای ریزتر از هرکدام (علم سنجش زمان) بلکه برای مرتبطکردن این بازهها به یکدیگر (علم رویدادنگاری). این دومی شامل مقایسه سازوکارهای سنجش زمان در فرهنگهای مختلف است تا دریابیم که آیا مثلاً دو تخصیص زمانی ظاهراً شبیه به هم درواقع مربوط به دو رویداد مختلفاند، یا آیا ممکن است یک موضوع تحت دو نام متفاوت مشهور شده باشد.
اغلب، وفاداری سازوکار سنجش زمان به طبیعت با سادگی آن مکانیزم ناسازگار است؛ گاهی اولی قربانی میشود، درست همانطور که بارها در روشهای غربیِ اعلام زمانِ روز اتفاق افتاده است. گاهی هم دومی قربانی میشود، مانند زمانی که پاپ گرگوری سیزدهم (۵) گاهشماری رومی را دقیقتر و البته پیچیدهتر کرد. برعکس، تعریف سال اساساً فارق از هرگونه ملاحظات طبیعی و امری سراسر قراردادی است. در نخستین ماههای سال ۱۹۶۱ میلادی، یک تولیدکننده لوازم برقی خانگی محصولاتش را به نام خانمی خانهدار به نام «خانم ۱۹۶۱» آگهی میکرد که این خانم چون خانم ۱۹۶۱ بود باید آخرین و جدیدترین جاروبرقی و یخچال را میداشت. پاداش او برای خدمتی که به فروش آن شرکت کرد این بود که در سال ۱۹۶۲ بدون برجاگذاشتن ردّی ناپدید شود.
خانم ۱۹۶۱ قربانی این پندار بیهوده بود که سالهایی که در تقویمهای خاص ما شمرده و در دوران خاص ما شمارهگذاری میشوند واقعیتی در پس قراردادهای سازندهشان هستند. درحالیکه در دیگر تقویمهای دنیا سال ۱۹۶۱ میلادی معادل اعداد دیگری بود: در یکی از تقویمهای هندی معادل سالهای ۱۸۸۲ و ۱۸۸۳، در دیگری معادل ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸، در اتیوپی معادل ۱۹۵۳ و ۱۹۵۴، در تقویم عبری معادل ۵۷۲۱ و ۵۷۲۲، در تقویم قمری مسلمانان معادل ۱۳۸۰ و ۱۳۸۱، و در تقویم خورشیدی ایرانی معادل ۱۳۳۹ و ۱۳۴۰ بود.
این عینیتبخشیدن به مفاهیم به واحدهای بزرگتر هم تسری یافته است. مثلاً «دهه شصت» (در متون لاتین)، یعنی سالهای دهه ۱۹۶۰ میلادی، دههای که سرکشیهای سیاسی و نوآوریهای فرهنگی را نشان میدهد؛ یا دهه ۱۸۹۰ (همان دورانی که اسکار وایلد (۶) در آن محکوم شد) را «دهه نود سرکش» مینامند زیرا نخبگان جامعه از تظاهر به پیرویکردن از ارزشهای طبقه متوسط به ستوه آمده بودند. قرنها هم «نامدار» هستند: «در قرن پانزدهم ایمان مذهبی بهشدت به پدیدهای شخصی و احساسی بدل شد» یا «در قرن هجدهم ادبیات انگلیسی را مغز دیکته میکرد نه دل» ـ چنان این عبارات را بهکار میبریم، گویی در نخستین روز سال ۱۴۰۱ یا ۱۷۰۱ تفکرات و احساسات قدیمی ممنوع شدند؛ درست مانند جاروبرقی خانم ۱۹۶۱.
وقتی تراژان (۷)، امپراتور روم، پلینی (۸) را، احتمالاً در اواخر سال ۱۱۰ میلادی، پند میداد که فلان رویداد با «زمان ما» سازگاری ندارد منظورش دقیقاً و بهطور خاص «سلطنت من» بوده است؛ یعنی اصولی که بهواسطه آنها او برای حکمرانی برگزیده شده بود. برعکس، روزنامهنگاران و سیاستمداران امروزی به ما میگویند که برخی شیوههای حکمرانی در قرن بیستویکم جایی ندارند، گویی این تاریخ (قرن ۲۱) حقیقتی برآمده از طبیعت و قانونگذار است که اینچنین عینیت یافته. یکی از اهداف این کتاب مبارزه با این عینیتبخشی بهکمک نشاندادن ماهیت مشروط و دلبخواهیِ واحدهای سنجش زمان است.
هرچند موضوع این کتاب سیاست یا دین نیست، من باید به فراخور شرایط، مفاهیم سیاسی و دینیِ دخیل در انتخاب گاهشماریها و نیز پذیرش یا رد اصلاحات (مثلاً تقویم گرِگوری در عالم مسیحیت، و دوران شاهنشاهی در ایران) را هم در نظر بگیرم: حتی وقتی حکومت هند در سال ۱۹۵۷ تقویم قرنی جدیدی را معرفی کرد جرئت نداشت به چندین تقویم دینی موجود فراتر از جابهجاکردن روز هلالی با روز نجومی (۹) دستی بزند. همچنین باید فصلی را به یکی از جشنهای مسیحیت، یعنی عید پاک (یا ایستر)، اختصاص میدادم؛ نه بهسبب اهمیت مذهبیاش بلکه بهسبب پیچیدگیهای تقویمی آن. درواقع، توجه من بیشتر به خود تقویمهاست تا بهکاربرد یا معنای آنها.
جاهایی که چارهای نداشتم واژههای فنی و اصطلاحات را بهکار بردهام و در واژهنامه شرحشان دادهام. اعداد را بهصورت علمی بدون ویرگول در میانشان نوشتهام. یعنی هزار را ۱۰۰۰ و دههزار را ۱۰۰۰۰ نوشتهام و یکدههزارم را ۰۰۰۱ /۰ نوشتهام (در فارسی بهسبب ناخوانابودن صفر در میان حروف متن سعی شده اعداد سادهتر به حروف نوشتهشوند تا اشتباهی در خواندنشان پیش نیاید. همچنین برای برخی از اصطلاحات بهکاررفته در این کتاب معادل فارسی یافت نشد که سعی کردهام با ارائه توضیحی در پانویس صفحهها و همچنین واژهنامه انتهای کتاب خواننده را در درک مفهوم یاری برسانم ـ مترجم).
۱. شبانهروز
روز طبیعی، ساختگی، رسمی
بنیادیترین واحد سنجش زمان در اغلب جوامع مدت زمانی است که طول میکشد زمین یک بار به دور محورش بچرخد که بهطور معمول به آن «روز» میگوییم. متأسفانه واژه روز و معادلهای آن در بسیاری از زبانها گاه معنای واضحی ندارد: گاهی این واژه به معنای «روشنایی روز» در برابر شب بهکار میرود (مثل زبان فارسی) و گاهی ترکیب روز و شب است. در برخی فرهنگها این ترکیب را معادل شب در نظر میگیرند؛ مانند آنچه قبلاً در میان مردم سِلتی و ژرمن رواج داشت که مدت سفرها را با مدت بیکاری شبانه میسنجیدند. مثل اتفاقی که امروز در رزرو هتل میافتد؛ شما هتل را بهصورت شبی اجاره میکنید نه روزی (بنابراین در ترجمه به جای day انگلیسی به فراخور معنا روز یا شبانهروز بهکار رفته است تا خوانندگان دچار ابهام نشوند ـ م).
دو معنی «روز روشن» و «دوره چرخش» را نویسنده لاتین، سِنسورینوس (۱۰)، در سال ۲۳۸ میلادی بهترتیب بهصورت dies naturalis و dies civilis رواج داد؛ هرچند در قرن هفتم، فرهیختگان به این نتیجه رسیدند که روز واقعی ترکیبی از این دو است. در نتیجه، دومی را dies naturalis نامیدند و روز روشن را به dies artificialis تغییر دادند؛ بر همین اساس، چاوسر (۱۱) هم در مقدمه کتاب افسانه مرد قانون (۱۲) از «روز ساختگی» خورشید صحبت میکند. به همین سبب ما هم در این کتاب واژههای روز «طبیعی» و روز «ساختگی» را بهکار میبریم.
در اصل روز طبیعی (۱۳) (شبانهروز)، که بخشی از یک کلّ متداوم به حساب میآید، ممکن است در هر زمانی آغاز شود و نه لزوماً با طلوع خورشید. در برخی زبانها برای دوره ۲۴ ساعته مستقل از زمانِ شروعش واژهای خاص وجود دارد (مثل etmaal در دانمارکی، sutki در روسی، dygn در سوئدی، و شبانهروز در فارسی)؛ وجود چنین واژهای بهویژه در سنجش مدت سفرهای دریایی بسیار کارآمد بود که برخلاف سفرهای زمینی بهسبب فرارسیدن شب متوقف نمیشدند. در زبان انگلیسی واژهای مختص اشاره به شبانهروز وجود ندارد بهجز واژه بسیار کمبسامد و علمی nychthemeron که از زبان یونانی آمده و به معنای «روز ـ شب» است.
این شبانهروز طبیعی مهارنشده را باید از شبانهروز رسمی (۱۴) در معنای دقیق تمیز بدهیم. شبانهروز رسمی همان شبانهروز طبیعی است که زمان آغازش را قانون یا عرف جامعه مشخص میکند. در جوامع غربی مدرن، که پیرو روش رومی هستند، و همچنین در چین و ایران آغاز هر شبانهروز نیمهشب (ساعت ۱۲) است ولی در کشورهای عربی و نیز جوامع یهودی آغاز هر شبانهروز از غروب خورشید حساب میشود، همانطور که در یونان باستان و بابل باستان حساب میشد؛ البته آغاز روز عبادی در جوامع مسیحی هم از غروب خورشید است (بهجز آغاز روز عید پاک و کریسمس که از همان نیمهشب حساب میشود). در مصر (البته نه برای یونانیان مصر) آغاز هر شبانهروز از طلوع خورشید بود؛ البته در جوامع غربی و ایران هم بهطور غیررسمی مردم در ساعات پس از نیمهشب همچنان «روز ساختگی» بعدی را «فردا» میخوانند و نه «امروز» (بنابراین برای مردم بهطور غیررسمی آغاز شبانهروز از طلوع خورشید است). در برخی از زبانها مثل انگلیسی واژه معادل فردا (tomorrow) با واژه معادل صبح (morning) مرتبط است و در برخی زبانها مثل آلمانی و اسپانیایی هر دو واژه یکی است (morgen در آلمانی و mañana در اسپانیایی). مردمان اومبریای باستان (بخشی از ایتالیای مرکزی امروز) شبانهروزشان را از ظهر آغاز میکردند که از نظر رومیان مضحک بود. ظهر همچنین آغاز سنتی شبانهروز نجومی و دریایی بود؛ به این ترتیب که به منجمان اجازه میداد همه رصدهایی که از سر شب تا سپیده انجام میدهند متعلق به یک شبانهروز بدانند. البته منجمان و دریانوردان امروزی شبانهروز رسمی را پذیرفتهاند.
تقسیمبندیهای طبیعی و اجتماعی
حرکت ظاهری خورشید در میان آسمان را میتوان، در اقلیمهای کمتر ابری، با رصد مکان یا درازای سایهها سنجید. در انجیل آمده است که وقتی، در اواخر قرن هشتم پیش از میلاد، حزقیا پادشاه یهودیه (۱۵) بیمار شد اشعیای نبی بهطرز معجزهآسایی سایه خورشید را وادار کرد که ده پله روی وسیلهای موسوم به «پلههای آحاز»(۱۶)، که ظاهراً پدر پادشاه آن را ساخته بود، عقبنشینی کند. هرچند در نسخه رسمی انجیل موسوم به نسخه شاه جیمز (۱۷) واژه «درجه» (degree) بر «صفحه مدرّج» (dial) ـ به معنای صفحه ساعت آفتابی و نه صفحه ساعت ـ بهکار برده شده، واژه عبری همان maeălôt یا پله باقی مانده است؛ مترجمان متأخرتر فرض کردهاند که این پلهها واقعاً راهپله یا تراس بودهاند که برای مقاصد کاربردی یا زیباییشناختی ساخته شدهاند و نه بهمنظور سنجش زمان. ظاهراً این برداشت سازگاری بهتری با تفسیرهای بعدی انجیل به زبان عبری یا بسط داستانهای انجیلی دارد.
ساعت
مصریان باستان قرنها بود که روز و شب، هرکدام، را به ۱۲ «ساعت» تقسیم کرده بودند؛ پیش از آن تقسیمبندی ابتداییتری وجود داشت که روز به ۱۰ ساعت بهعلاوه ۲ ساعت «نیمنور»(۱۸) تقسیم میشد. ساعتهای روز را بهکمک زمانسنجهای سایهای و آفتابی میسنجیدند و ساعتهای شب را بر اساس طلوع صورتهای فلکی گوناگون تشخیص میدادند. هر ۱۰ روز یکبار صورت فلکی جدیدی شناسایی میشد که با خورشید طلوع میکرد (و در هرکدام از ۹ شب بعدی ۴ دقیقه زودتر طلوع میکرد) و به این ترتیب مجموعهای از ۳۶ صورت فلکی حاصل شد که در یونان به نام dekanoí مشهور شدند؛ این واژه در زبان انگلیسی به decan تبدیل شد (معادلش را در فارسی شاید بتوان «دهگان» گرفت). برای هر دوره ۱۰ روزه آن دهگانی که نزدیکتر به سپیدهدم طلوع میکرد، و آغاز هر ساعت، در «تقویمهای مورّب»(۱۹) مشخص میشد؛ این تقویمها را مورّب مینامیدند زیرا در آنها هر دهگان نسبت به دهگان بعدی یک خط بالاتر در ستون بعدی قرار میگرفت (شکل ۱ را ببینید).
چنین ساعتهایی را، که بهسبب تغییر طولشان بر حسب زمان سال بهاصطلاح نامساوی یا فصلی نامیده میشدند، یونانیان باستان و رومیان بهکار میبردند و کاربرد معمول آنها تا اواخر قرون وسطای متأخر (قرن ۱۴ تا ۱۶ میلادی) باقی ماند. به همین سبب است که عیسی مسیح (ع) در انجیل میپرسد: «آیا در روز ۱۲ ساعت نیست؟». به همین سبب هم در زبان انگلیسی (و تقریباً همه زبانهای اروپایی) هنوز به خواب بعدازظهر siesta میگویند که از زبان اسپانیایی قدیمی آمده و آنجا به معنی «ششم» یا در واقع همان ششمین ساعت روز بوده است (کادر پایین را ببینید).
کتاب تاریخچهی زمان
نویسنده : استریونس ، لئوفرانس هلفورد
مترجم : شادی حامدی آزاد
انتشارات بصیرت
تعداد صفحات: ۲۱۰ صفحه
این نوشتهها را هم بخوانید