معرفی کتاب « حفره »، نوشته ژاک بکر

درباره این مجموعه

فیلمنامه‌های تعداد اندکی از هزاران فیلم تاریخ سینمای جهان، توسط ناشران معتبر منتشر شده است؛ فیلمنامه‌های آثاری که دیر یا زود کلاسیک شده‌اند و یا به‌دلیلی مورد توجه قرار گرفته‌اند. در همه‌جای دنیا، چاپ شدن فیلمنامه یک فیلم، مایه اعتبار صاحب اثر است؛ برای علاقه‌مندان جدی سینما هم خواندن فیلمنامه‌های فیلم‌های کلاسیک و باارزش تاریخ سینما، وسیله‌ای‌ست برای نزدیک‌تر شدن به عمق این آثار. برای خیلی‌ها، خواندن فیلمنامه لذت خواندن قصه و رمان را ندارد، اما برای تماشاگر جدی سینما، فیلمنامه وسیله‌ای‌ست برای درک بهتر فیلم. شاید بتوان آن را نوعی «وسیله کمک‌آموزشی» توصیف کرد؛ هرچند خواندن برخی از فیلمنامه‌ها هم به‌اندازه یک رمان خوب، لذت‌بخش است.

برای سینماگران نیز در هر مرتبه‌ای که باشند، خواندن فیلمنامه‌های آثار کلاسیک، همین خاصیت لذت و آموزش را دارد؛ به‌خصوص در سینمای ما که مدام صحبت از «مشکل فیلمنامه» است. پایه‌گذاری این مجموعه، از میان همین استدلال‌ها شکل گرفت؛ برای افزودن به منابع و مصالحی درخدمت عمیق‌تر کردن دانش سینماگران و تماشاگران جدی سینما. از میان فیلمنامه‌های کلاسیک تاریخ سینما، در همه سال‌هایی که ادبیات سینمایی و ترجمه در ایران پا گرفته، تنها کم‌تر از هفتاد فیلمنامه به فارسی ترجمه شده، که رقم ناچیزی است؛ اما به‌خصوص در سال‌های اخیر، انتشار فیلمنامه‌های ایرانی (فیلم‌شده و فیلم‌نشده) رونق چشمگیری پیدا کرده است. این همه اشتیاقی که به فیلم ساختن و فیلم دیدن در این سرزمین وجود دارد، زمینه مناسبی‌ست برای ــ و نیاز مبرمی‌ست به ــ ترجمه فیلمنامه‌های آثار مهم و باارزش و ماندنی سینمای جهان.

بانی خیر این مجموعه، درواقع محسن مخملباف است؛ درحین گپی با او درباره فیلمنامه (که نمی‌دانم از کجا شروع شد)، صحبت به ضرورت انتشار فیلمنامه‌های آثار کلاسیک و مهم سینمای دنیا رسید و او که همیشه مرد عمل است، مرا تشویق به حرکت در این زمینه کرد و در چند جلسه‌ای که با ناشر درباره چندوچون ترجمه و انتشار یک مجموعه فیلمنامه بحث شد، با علاقه شرکت کرد و درکنار حسن‌نیت و علاقه ناشر، نقش تعیین‌کننده‌ای در شکل‌گیری این مجموعه داشت.

نام مجموعه را گذاشته‌ایم «صد سال سینما، صد فیلمنامه». اما این، البته فقط یک اشاره به صدسالگی سینما، و همان بازی دلپذیر همیشگی با اعداد و کلمات است. اما اگر ــ برخلاف سنت مرسوم این دیار ــ به آن رقم جادویی رسیدیم، مطمئن باشید که ادامه کار را رها نمی‌کنیم. معیارمان در انتخاب فیلمنامه‌ها، بجز آن‌چه اشاره شد، و همچنین دردسترس بودن آن‌ها، قابل‌انتشار بودن فیلمنامه‌ها براساس ضوابط و قوانین نشر در این‌جاست. برای آن‌که از همین آغاز روراست باشیم، باید اعتراف کنیم که در همین فیلمنامه‌هایی هم که منتشر می‌شود، ناچاریم «اصلاحیه‌هایی» در حد چند کلمه و چند جمله (حذف یا تغییر، طوری که به معنا لطمه نزند و آن را دگرگون نکند) اعمال کنیم. تلاش و آرزو می‌کنیم که سنت غم‌انگیز ناکام بودن و متوقف ماندن چنین مجموعه‌هایی را بشکنیم. ضمن آن‌که بنا را بر این گذاشته‌ایم که هر فیلمنامه با مطالبی روشنگر درباره آن، و همچنین نویسنده (نویسندگان) و کارگردانش باشد.

*

حفره از معدود فیلم‌های کارنامه سیزده‌فیلمی ژاک بکر است که در کشور ما ــ از جمله همین چند سال پیش در تلویزیون ــ به‌نمایش درآمده؛ آخرین و بهترین اثر یکی از بزرگان سینمای فرانسه، که مرگ نابه‌هنگامش در ۵۴ سالگی، رشته خلاقیت‌های او را قطع کرد. ژاک بکر ریشه در سینمای شاعرانه دهه ۱۹۳۰ فرانسه داشت، دستیاری ژان رنوار را کرد، در سال‌های پس از جنگ به فیلمسازی ادامه داد و جزو معدود کارگردان‌های نسل پیش از جنگ بود که وابستگان به موج نوی سینمای فرانسه هم به او احترام می‌گذاشتند. حفره براساس موضوع همیشه‌جذاب «فرار از زندان»، یک اثر روان‌شناسانه هم هست که به‌رغم تفاوت‌هایش با برسون، خواه‌ناخواه و به‌دلایل مختلف، یک محکوم به مرگ می‌گریزد (روبر برسون) را به‌یاد می‌آورد.

هوشنگ گلمکانی


حفره

Le Trou / The Hole

* کارگردان: ژاک بکر

* نویسندگان فیلمنامه: ژاک بکر، خوزه جووانی و ژان اورل (براساس داستان خوزه جووانی)

* مدیر فیلمبرداری: ریلسن کلوکت

* طراح صحنه: رینو مندُلینی

* تدوینگر: مارگریت رنوار

* جلوه‌های ویژه: فیلیپ آرتویز

* تهیه‌کنندگان: پلی آرت (پاریس)، فیلم سونور (پاریس) و تیتانوس (رم)

* محصول ۱۹۶۰ فرانسه، سیاه‌وسفید، ۱۱۵ دقیقه

* بازیگران: میشل کنستانتن (ژئو)، ژان کرودی (رولان)، فیلیپ لروا (مَنو)، ریمون مونیه (عالیجناب)، مارک میشل (گاسپار)، ادی رازیمی (نگهبان بوبول)، ژان‌پل کوکلن (گروهبان گرنوال)، آندره برویل (مدیر)، نیکول (کاترین اسپاک)، و…

***

پرده بر نمایی سرپایین از زمینی بایر در حومه شهر باز می‌شود. پنِ آهسته که به نمای نیمه‌نزدیک از یک گاراژ منتهی می‌شود. در بیرون، مردی که از پشت دیده می‌شود، بر روی کاپوت یک اتومبیل خم شده و مشغول بازدید موتور است. دوربین متوقف می‌شود و در همین حال، مرد پشت راست می‌کند و به‌سوی تماشاگران برمی‌گردد، و درحالی که دست‌هایش را پاک می‌کند، تا نمای نیمه‌درشت پیش می‌آید.

ژان کرودی (رولان): سلام… دوستم ژاک بکر داستان بخشی از زندگی‌ام را با تمام جزییات نقل کرده است. این واقعه سال ۱۹۴۷، در زندان سانته روی داده است [صدای زنگ].

نمای آسمان ابری پاریس (پن). نمای شهر و به‌ویژه نمای سرپایین از زندان سانته. منظره یکی از دیوارها که به‌نظر می‌رسد پنجره سلول‌ها آن را سوراخ‌سوراخ کرده است.

دیزالو سریع

سرسرای سانته. روز

یکی از راهروهای زندان سانته از روبه‌رو دیده می‌شود. در دو طرف راهرو، در سلول‌ها واقع شده، و در انتهای آن نرده‌ای قرار دارد. وضعیتِ طبقه بالا نیز به‌همین شکل است. روی بالکنِ طبقه بالا، نگهبانان قدم می‌زنند. در طبقه پایین، روبه‌روی دوربین، چهار یا پنج زندانی درطول دیوار صف کشیده و منتظرِ نوبتشان برای «ورود به دادگاه» هستند. محافظی که مقابل در ایستاده، آن‌ها را یکی‌یکی و به‌نوبت، وارد دادگاه می‌کند. درانتهای راهرو، یک زندانی جوان (گاسپار)، چند قدم جلوتر از محافظش، پیش می‌آید. آن‌ها به جمع زندانیان نزدیک می‌شوند. نمای عمومی.

نگهبان دادگاه: برین جلو! زود باشین!

محافظ: [که با زندانی سر می‌رسد] اینو زود ببرش تو، عجله دارم. نگهبان دادگاه: باشه، برین اون‌طرف!

نمایی از نگهبان که درِ دادگاه را باز کرده و یک زندانی را وارد می‌کند.

دادگاه

سه مرد، روبه‌روی در ورودی، پشت میز نشسته‌اند. مدیر زندان (رییس) در وسط نشسته است، در سمت راست او یک گروهبان، و در سمت چپش منشی دادگاه که دستیار مدیر است، قرار گرفته‌اند.

دستیار مدیر: [درحال قرائت] موریس گایربوا، ۳۲ ساله، واحد سیزدهم، سلول ۳۵. مدت ۴۸ ساعت است که زندانی لب به غذا نمی‌زند.

مدیر: چرا اعتصاب غذا می‌کنید؟

نمای درشت از زندانی

زندانی: من بی‌گناهم!

نما از مدیر.

مدیر: آه! خب چه بهتر که بی‌گناهید! عدالت درمورد شما اجرا خواهد شد! در این فاصله، غذا بخورید!

طی مکالماتی که درپی می‌آید، متناوباً نماهای درشت از زندانی، هنگامی که صحبت می‌کند، و نماهای متوسط از مدیر و همکارانش نشان داده می‌شود.

زندانی: نمی‌خوام غذا بخورم، می‌خوام قاضی بفهمه که غذا نمی‌خورم، چون علت غذا نخوردن من خودشه!

مدیر: گیریم که این‌طور باشه، اما توجه داشته باشین که قاضی خودش غذا می‌خوره، و مطمئن باشین که خبر غذا نخوردن شما، اشتهای اونو کور نمی‌کنه.

زندانی: من غذا نمی‌خورم!

نماهای سریع از یک نگهبان، سپس از گروهبانی که با بی‌تفاوتی به ناخن‌هایش نگاه می‌کند. بازگشت روی مدیر.

مدیر: خب، خیلی خب! بهش می‌گیم که تو غذا نمی‌خوری. [مکث] نفر بعدی!

زندانی را خارج می‌کنند. ورودِ گاسپار و محافظش. مدیر سر خود را بلند کرده و به او نگاه می‌کند.

مدیر: موضوع چیه؟

محافظ، یک ورقه و فندک طلای گاسپار را به گروهبان تحویل می‌دهد. (نمای درشت از فندک.) گروهبان نگاه سریعی به ورقه می‌اندازد.

گروهبان: [درحال قرائت] گاسپار کلود، شماره ۶۰۲۸، مخفی کردن یک فندک بنزینی که ظاهراً طلاست.

او پس از قرائت، فندک را به مدیر تحویل می‌دهد. طی قرائتِ ورقه، مدیر مرتباً گاسپار را زیر نظر دارد. نماهای درشتِ متناوب به‌ترتیب از افرادی که صحبت می‌کنند.

مدیر: [به گاسپار] شما خوب می‌دونین که نگه‌داشتن فندک‌های بنزینی در این‌جا قدغن است.

گاسپار: [مؤدبانه] آقای مدیر، حتی اگر فندک خالی باشه؟

مدیر تبسم می‌کند. سپس دوربین روی گاسپار باز می‌گردد.

مدیر: [خارج از کادر] حتی خالی. مقررات رسمی است. این‌رو هنگام ورود به رختکن زندان باید به شما گفته باشن.

گاسپار: [صادقانه] راستشو بخواین، آقای مدیر، این فندک اون‌قدر کوچیکه که توی یکی از جیب‌هام جا مونده.

مدیر: حتماً پس از مدتی متوجه جا موندن اون شدین.

گاسپار: [با همان حالت] درسته.

مدیر: دراین‌صورت… علت تحویل‌ندادنش به محافظ: چیست؟… هنگام خروج اون رو به شما برمی‌گردوندن.

گاسپار: [متواضع، اما موقر] آقای مدیر، شما حق دارین، اما این فندک کوچیک خاطرات خوبی به‌یادم می‌آره، نگاه کردن بهش خوشحالم می‌کنه.

مدیر فندک را امتحان می‌کند.

مدیر: می‌گین طلاست؟

گاسپار: بله، آقای مدیر.

مدیر: [ساده‌لوحانه] این قیمتیه… [نگاهش را متوجه گاسپار می‌کند] بعداً به شما تحویلش می‌دیم… مجازات این کار، پانزده روز محرومیت از دریافت بسته‌های پستی است، اما این دفعه، ندیده می‌گیرم.

گاسپار: [با حق‌شناسی] خیلی ممنون. آقای مدیر!

مدیر که آشکارا تحت‌تأثیر قرار گرفته، با اشاره گاسپار را دعوت به خروج می‌کند.

مدیر: نفر بعدی!

گاسپار را بیرون می‌برند.

ورود یک زندانی دیگر، درحالی که مدیر همچنان در فکر فرو رفته است.

مدیر: آدم دلنشینیه!

سرسرای سانته

گاسپار، درحالی که بسته لوازم شخصی‌اش را در دست دارد، از در نرده‌ای می‌گذرد و پشت‌سر محافظش، سرسرا را طی می‌کند. پس از چند لحظه، محافظ که اندکی معذب به‌نظر می‌رسد، با نشاطی تصنعی که گویی ناشی از خبر ناخوشایندی است، به گاسپار می‌گوید:

محافظ: خوبه، پس فندکتونم که موقع رفتن پس می‌گیرین.

گاسپار، بدون پاسخ‌دادن، سر تکان می‌دهد. هنگامی‌که به مقابل سلول شماره ۶ می‌رسند، محافظ گچی برمی‌دارد و به در نزدیک می‌شود. نمای درشت از دست وی که عدد ۴ را از روی لوحه کوچک در پاک می‌کند و به‌جای آن عدد ۵ را می‌نویسد، سپس کلید را می‌چرخاند و در را باز می‌کند.


معرفی کتاب حفره نوشته ژاک بکر

کتاب حفره
صد سال سینما، صد فیلمنامه
نویسنده : ژاک بکر
مترجم : گیلدا ایروانلو
ناشر: نشر نی
تعداد صفحات : ۱۴۴ صفحه


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]