کتاب « داستانهای کوتاه امریکای لاتین »، نوشته استبان اچهوریا ، اوراسیو کیروگا ، پوپول ووه
مقدمه
در امریکای لاتین داستان کوتاه ژانری (۳) است با محبوبیت فراوان میان خوانندگانی از هر دست. پرتوقعترین محافل ادبی نیز آن را به رسمیت شناختهاند. بسیاری از نویسندگان نامآور امریکای لاتین فقط داستان کوتاه مینوشتند ــ برای مثال اوراسیو کیروگا، خورخه لوییس بورخس و خوان خوسه آرِئولا ــ و برخی از رماننویسان سرشناس این منطقه داستانهای کوتاهی نوشتهاند که بهاندازه رمانهاشان مایه شهرت و اعتبار ایشان شده است. از آن جملهاند، ماشادو د آسیس، گابریل گارسیا مارکز و خوان رولفو. سایر رماننویسان موفق مثل خولیو کورتاسار و رینالدو آرِناس به گمان برخی صاحبنظران بهترین آثار خود را در قالب داستان کوتاه آفریدهاند. در هر کشور گزیدههای فراوان از داستان کوتاه منتشر شده و جوایز بسیار به نویسندگان اهدا شده است. گنجینه سرشار داستان کوتاه امریکای لاتین که غنایی همچون کل ادبیات و هنر این منطقه دارد، انکارِ عقیده کسانی است که سادهاندیشانه توسعهنیافتگی اقتصادی و بیثباتی سیاسی را با فقر هنری معادل میگیرند. برخی از نویسندگانی که نام بردیم در شمار بهترین نویسندگان جهاناند و بر ادبیات توسعهیافتهترین کشورها اثر نهادهاند.
در آغاز سخن باید برخی از دریافتهای نادرست از ادبیات امریکای لاتین را به یکسو برانیم. یکی از این دریافتهای نادرست که با درخشش ناگهانی رماننویسان دهه ۱۹۶۰ (مشهور به شکوفایی رمان امریکای لاتین) پدید آمد، این است که ادبیات امریکای لاتین پدیدهای تازه و بیپیشینه است. اما در واقع با توجه به ماهیت امپراتوری ایبریایی (۴) که امریکای لاتین از آن پدید آمد، از قرن شانزدهم این منطقه، خاصه در قلمرو اسپانیا، توانست فعالیتهای ادبی خود را با فعالیتهای غرب همگام کند. دریافت نادرست دیگر که پیامد دریافت نخست است، این است که ادبیات امریکای لاتین به سبب تاریخ و محیط جغرافیایی منطقه، ماهیت و مضمون روستایی دارد. اما برخلاف زندگی مستعمرات در امریکای شمالی، امپراتوری اسپانیا بر گرد شهرهایی آباد شکل گرفت و شهرهایی که مقر دربارهای باشکوه نایبالسلطنهها بودند، با بسیاری مراکز مادرشهر رقابت میکردند و گاه از آنها پیش میافتادند. در بسیاری مناطق، مثل مکزیک، اسپانیاییها ناچار بودند با فرهنگ بومی که پرتوان و پیشرفته بود و شهرهای بزرگ و کاملی از آن خود داشت رقابت کنند، نه با قبایلی چادرنشین. پایتخت نایبالسلطنه مکانی بود برای همزیستی شهرهای بومی و اروپایی. ادبیات امریکای لاتین از همان آغاز فعالیتی شهری بود، حتی زمانی که مضامین روستایی داشت، از آن روی که نویسندگان، با مقاصد سیاسی، به جنگل و صحرا و سرزمینهای دور از ساحل توجه میکردند.
نکته آخر اینکه برخی منتقدان، ادبیات امریکای لاتین را به سبب جهتگیریهایش، ولایتی و به سبب تکنیکهایش، که بازتاب نزدیکی به طبیعت است، ناپخته بهشمار میآرند. اما بهراستی عکس این عقیده صادق است. وجه غالب ادبیات امریکای لاتین جهانوطنی و پیچیدگی است. در دوران استعمار حیات فکری تحت سلطه مکتب نومدرسی (۵) بود که تأکید بسیار بر منابع کلاسیک و میهنی، و فن بلاغت و منطق داشت. این را نیز بیفزاییم که روش آموزش و دانشی که آموخته میشد همراه با مباحثات پرتکلف درباره واقعیت، عاداتی ذهنی پدید آورد که میراث نامبارکی در سیاست و کل فرهنگ منطقه برجا نهاد. از همان قرن شانزدهم دانشگاه قدیس توماس آکویناس، در هیسپانیولا (۶) دایر بود همچنین در تلاتلولکو (۷)، در مکزیک، دانشگاهی برای آموختن لاتین به پسران اشراف بومی وجود داشت. امپراتوری اسپانیا با کلام قانون اداره میشد، امپراتوری پرتغال نیز چنین بود اما با جدیتی کمتر. این رسم و عرف بعد از استقلال نیز برجا ماند. از قرن نوزدهم، آنگاه که ادبیات امریکای لاتین بدل به فعالیت اجتماعی آگاهانه و هدفمند شد، پاریس کانون فکری و هنری امریکای لاتین بود، و هنوز شهری است که نویسندگان کشورهای گوناگون در آنجا به دیدار هم و مبادله افکار میروند. ادبیات امریکای لاتین از همان زمان تا حد بسیار زیادی جهانوطن بوده است. نویسندگان امریکای لاتین، همچون بورخس، آلِخو کارپانتیه و ژوائو گیمارس روسا، افرادی با دانش وسیع و مسلط به چند زبان بودند. تظاهر به سادهدلی و طبیعی بودن که ظاهرا در میان نویسندگان امریکای شمالی رواج دارد، در میان نویسندگان امریکای لاتین خصلتی عام نیست، زیرا اینان از دانش و فضل خود شرمنده نیستند. تعهد سیاسی هم مانعی در راه آموختن یا پالایش شگردهای هنری نبوده است. خوسه مارتی، انقلابی و شاعر کوبایی قرن نوزدهم، دستکم سه زبان میدانست و شعرهایی بسیار زیبا دارد.
یکی از مهمترین ابعاد این سنت دیرینه ادبی در امریکای لاتین کیفیت و کمیت داستانهای کوتاه آن است. این ویژگی را میتوان نتیجه همگرایی چرخههایی روایی دانست که از منابع گوناگون و توانمند سرچشمه گرفتهاند: فرهنگهای بومی گوناگون (آزتک، مایا، اینکا، گوارانی)، چند فرهنگ افریقایی (مهمترین آنها یوروبا) و فرهنگ ایبریایی که خود شامل پرتغالی، گالیسی و کاتالان میشود، و نیز کل فرهنگ اروپایی که از طریق قرون وسطی به دوران کلاسیک و کتاب مقدس و آنگاه به منابع هندوـ اروپایی گنجینه روایتهای غرب میرسد. اما فراوانی داستان کوتاه در امریکای لاتین دلایل دیگر نیز دارد. برای مثال در منطقهای که میان کشورهای مختلف با زبانی واحد تقسیم شده، داستان کوتاه که به سهولت سفر میکند، ژانری است که نویسندگان امریکای لاتین به کمک آن با شتابی بیشتر با هم آشنا میشوند. دلایل دیگر برای غنای داستان کوتاه امریکای لاتین هر چه باشد، این داستانها نهتنها تاریخچهای مشترک، بلکه ویژگیهایی مشترک با داستان کوتاه در سراسر جهان دارند. از میان همه ژانرهای منثور، داستان کوتاه هم بیشترین جنبه ادبی را دارد و هم کمترین جنبه را. بیشترین از آنروست که داستان کوتاه هنرمندانه در مورد قالب و اصالت بسیار سختگیر است و کمترین از آن روی که داستان کوتاه تنها ژانر منثور مدرن است که سنت شفاهی، حتی در گفتوگوهای روزانه، در کنار آن برجا مانده و چندان توجهی به جزئیات صوری یا نوآوری ندارد. قصهگویی بهطور عمده عبارت است از انتقال روایتی دریافت شده از قصهای مشخص که قبلاً بارها و بارها بازگویی شده است. انسان در زندگی روزانه داستانهای کوتاه بسیار میشنود. غیبت کردن خود نوعی داستان کوتاه است، همچنین حکایتهایی که سر میز شام گفته میشود. اینها ممکن است به هماهنگی و رنگارنگی نمونههای ادبی باشند. این گفته در مورد لطیفهها نیز صدق میکند که بیش از تازگی، به مهارت گوینده در اجرا بستگی دارد. دروغ هم اغلب داستانهای کوتاهی است با دقت بسیار در ساختار، و نیز اعترافات در برابر مقامات حکومتی، حقوقدانان یا روانپزشکان. قصهگویان روستایی در ونزوئلای امروز سنت را با تکنولوژی مدرن درآمیختهاند، و نوار کاست قصههای خود را در ایستگاهها و جایگاههای بنزین به فروش میرسانند.
برخلاف آنچه انتظار میرود، این ژانر در علوم اجتماعی زندگی تازهای یافته است. شرححالهای ارائه شده در روانکاوی، انسانشناسی و جامعهشناسی اغلب شبیه داستان کوتاهاند، و این واقعیت را قومنگاری امروز تأیید میکند. دوتا از مؤثرترین مجموعههای داستان کوتاه در صد سال گذشته، (The Golden Bough (۱۸۹۰ نوشته سر جیمز جی. فریزر (۸) و (The Interpretation of Dreams(۱۹۰۰ نوشته سیگموند فروید بوده است. آثار کارل یونگ رابطه میان داستانهای اساطیری و ناخودآگاه را نشان داد و کلود لویـ استراوس (۹)، ساختار ژرف قصهها را با ساختارهای زبان مقایسه کرد. ظاهرا داستان کوتاه از گذشت زمان، سلایق ادبی، پیشرفت و تنوع فرهنگها گزندی نمیبیند. هر کس، در هر جا، همیشه داستانها گفته، هرچند مقصودش با توجه به آن لحظه تاریخی متفاوت بوده است. داستانهای تائینویی، مایایی و اینکایی که در این گزیده آمده، شاید در فضای فرهنگی اصلی، کارکردی آیینی و نیایشی داشته است.
اگرچه تعریف این ژانر مشکل است، داستان کوتاه ــ نوعی پدیدارشناسی ــ حس و ترکیبی دارد که با طول محدود آن و زمان کوتاهی که صرف خواندن یا شنیدنش میکنیم مشخص میشود. اما سنجش طول داستان آسان نیست ــ هرچند داستان کوتاه اغلب باید چنان باشد که در یک نشست خوانده شود، تا وقتی به پایان میرسد کل آن در ذهن خواننده باقی مانده باشد. اینکه چرا داستان کوتاهِ هنری اینقدر به فکر وحدت طرح، نمادگرایی و نواخت داستان است هنوز پاسخ روشنی ندارد. در این صورت داستان کوتاه شبیه شعر غنایی و موسیقی میشود. یک جمله موسیقی فقط زمانی بر شنونده اثر میگذارد که جمله قبلی هنوز در گوشش طنینانداز باشد. از خواننده داستان کوتاه خوشساخت انتظار میرود رویدادهای قبلی یا هر جزئیات دیگر را به یاد داشته باشد و در ذهن خود رابطهای میان آنها ایجاد کند. لذت زیباشناختی حاصل از داستان کوتاه خوب، که احتمالاً ناگهانی و فشرده است، به توان داستان در انگیزش این تداعیها وابسته است. اما تفاوت میان داستان کوتاه و شعر غنایی و موسیقی بسیار است. یک داستان خوب شاید بتواند از اجرایی بد بهدست نویسندهای خامکار جان سالم بهدر برد. هسته اصلی آن در واقع تلاقی رویدادهاست، مستقل از نحوه اجرا و شگردهای ادبی باب روز. از اینروست که داستان کوتاه، همچون چکامههای مردمی، گاه نویسنده شناختهشدهای ندارد. ولادیمیر پروپ (۱۰) با توجه به این مسئله نوعی «ریختشناسی» برای قصههای عامیانه روسی پیشنهاد کرد، چنانکه گویی این داستانها بهاندازه خود زبان در میان مردم مشترک هستند. دلیل دیگر برای غنای سنت داستان کوتاه در امریکای لاتین احتمالاً ترکیب کردن قالبهای والای ادبی با قالبهای بسیار سنتی است.
نخستین داستانهای کوتاهی که به زبانهای اروپایی از جایی که بعدها امریکای لاتین نامیده شد سرچشمه گرفت، بیتردید قصههایی بود که ملاحان از ماجراهای خود در میخانههای بندرهایی چون کادیث (قادس)، سویل و لیسبون تعریف میکردند. برخی از این داستانها که در طول سفرهای جانفرسای دریایی بارها واگو شده و صیقل خورده بود، در نوشتههای پتر مارتیر دانگیرا (۱۱) (۱۴۹۵ ــ ۱۵۲۶) نخستین مورخ دنیای جدید و نیز نخستین گردآورنده امریکانا (هم درباره صنایع دستی و هم درباره فرهنگ این منطقه) راه یافته است. این نویسنده خستگیناپذیر در De orbe novo decades، با لذتی نمایان، حکایتی درباره مادر خرونیمو د آگیلار نقل میکند که وقتی (در خبری نادرست) شنید آدمخواران پسرش را خوردهاند دیوانه شد. او همچنین خواننده را با نقل کارهای قهرمانوار میمونی یکدست ــ که وقت اسارت به آن روز افتاده بود ــ سرگرم میکند. دانگیرا درعینحال بسیاری از داستانهای تائینو را که در واقع فرضیه پیدایش کیهان است، گرد آورده و شباهتهای آنها را با اساطیر کلاسیک نشان داده است. او با این مشاهدات موضوعی را مطرح کرد که حتی امروز مایه دردسر فیلسوفان و انسانشناسان شده و آن موضوع این است که آیا اسطوره پدیدهای کلی است که با داستانهای مشابه در مناطق جداگانه جهان نقل میشود؟ آیا ذهنیتی جهانی در این داستانها یافت نمیشود؟ در اواخر قرن پانزدهم و اوایل قرن شانزدهم اجزای چیزی که بعدها ادبیات امریکای لاتین شد (و از قضا به دست این اومانیست شایسته به لاتین نوشته شد) در نوشتههای تأثیرگذار دانگیرا فعال شده بود. نفس فعالیت او در مقام گردآورنده قصههایی از خاستگاههای مختلف، که خود آنها را در قالب بلاغی اروپایی میریخت (و البته سازگار کردن آنها با هم و با اصل مأخذ کار سادهای نبود)، در واقع پیشبینی دشواریها و نیز برخی راهحلهایی است که نویسندگان امروزی امریکای لاتین ابداع کردهاند.
دنیای جدید، فقط از دیدگاه اروپاییان «جدید» بود. مردم بومی آنجا قرنها قبل از آنکه کشتیهای کریستوف کلمب در آن صبح دورانساز ۱۲ اکتبر ۱۴۹۲ در افق این منطقه پدیدار شوند، برای هم قصه میگفتند. قصههای آنان، مانند داستانهای عهد عتیق و اساطیر کلاسیک، درباره منشأ جهان و انسان بود و شامل قصههایی درباره آشوبهای کیهانی، زنای محارم، خشونت، خیانت، کشمکشهای شاهان و مهاجرتهای بزرگ میشد. این داستانها وسیلهای بود برای تجسم بخشیدن به جهان و چارهگری واقعیتهای تلخ و تندی که زنان و مردان در هر کجا با آن رودررو میشدند، یعنی تقدیر، مرگ، عروج به عالم بالا و سازماندهی زندگی اجتماعی. از بیاعتباری عشق، خواه عشق پدرـ فرزندی و خواه عشق جسمانی، سخن میگفتند، از رفتن و آمدن نسلها، ترس از پدیدههای طبیعی، و مسائلی از دانش و قداست. برخی از کشیشان، خشمگین از رفتار فاتحان با این مردم که به غلط «هندی»(۱۲) نامیده میشدند، این داستانها را جمع کردند و بهصورت مکتوب درآوردند تا ثابت کنند این مردمان از نژاد انسان و از فرزندان خدای مسیحیاناند. تازگی این داستانها اغلب حیرتآور بود اما بداعت فرهنگ اروپایی، خاصه مسیحی، برای بومیان منطقه از این نیز بیشتر بود.
داستانهای اروپایی و امریکایی، سرانجام با هم درآمیخت، زیرا بومیان، هر کدام با صداقتی کمتر یا بیشتر و اغلب به سبب وحشت از سُبُعیت ناگفتنی فاتحان، آیین جدید را پذیرفتند. این فرایند بار دیگر تکرار شد، آنگاه که افریقاییها بهعنوان برده به مناطق گوناگون دنیای جدید، خاصه کارائیب و برزیل، پای نهادند. روشهای گوناگون گردآوری داستان که آن کشیشان ابداع کردند هنوز هم رواج دارد. ما برخی از داستانهای این مجموعه را وامدار کشیشان اوایل دوران استعمار، و سپس وامدار انسانشناسان هستیم، زیرا تا پیش از ورود اروپاییان هیچ نوع کتابتی در دنیای جدید وجود نداشت. مشکلاتی که در این فرایند گردآوری پیش میآمد ــ مشکلات سیاسی، اخلاقی و ادبی ــ اغلب در بافت داستانها، خاصه در داستانهای دوران جدید، جای میگرفت. بنابراین، قصههای تائینویی، مایایی و اینکایی که در این مجموعه آوردهایم، به معنای تاریخی ماقبل اسپانیایی نیستند بلکه مابعد اسپانیاییاند زیرا اینها بخشی از فرایند مداوم بازنویسی و کشف دوبارهای است که استعمار آن را تشویق میکرد. این داستانها را در آغاز کتاب آوردهایم تا توالی زمانی آنها را رعایت کرده باشیم و بدینسان سرگذشت داستان کوتاه امریکای لاتین به روشنی دانسته میشود. اما خواننده باید آگاه باشد که کژسانیهایی ناگزیر بههنگام بازنویسی، این داستانها را از متن اصلیشان دور میکند.
داستانهای گردآورده کسانی چون دانگیرا، رامون پانه، یا برناردینو دِ سائاگون، تنها قصههای بومی نبود که به مطبوعات اروپا راه یافت. چیزی نگذشته، پسران سوادآموخته بومیان مغلوب، با دیدگاهی تقسیم شده به نوشتن روی آوردند. اینان ساکنان دو دنیای ذهنی بودند که میکوشیدند یکی از آن دنیاها را برای آن دیگری توجیه کنند. آرنولدتوین بی (۱۳) آنگاه که از گارسیلاسو دِ لا وگا ال اینکا سخن میگوید، بهگونهای سودمند این قشر جدید از نویسندگان دورگه را تشخیص میدهد. این نویسندگان که در طول تاریخ مدرن حضور دارند، همچون قشری که روسها آن را «اینتلیجنتسیا (۱۴)» میخواندند، بومیانی بودند که میخواستند فرهنگ خودشان را برای فاتحان توضیح دهند (قابل فهم کنند)، و در این کار از ذخایر ایدئولوژیک و فنی فاتحان نیز سود میجستند. در امریکای لاتین دوران استعمار، این نویسندگان در واقع بنیان آیین اروپایی را برای محکوم کردن اروپاییان به کار گرفتند. گواما پوماد آیالا (۱۵) ــ که مثل گارسیلاسو د لا وگا از دیدگاه مسیحی مینوشت ــ اسپانیاییها را سرزنش میکرد که بنابر اصول مذهب خود رفتار نمیکنند. هیچیک از این دو نویسنده مسیحیت را ــ که در آن زمان آشکارا کانون اصلی ایدئولوژی غربی بود ــ آماج تردید نمیکند، چرا که این مذهب مجموعهای گسترده از اعتقاداتی است که او به آن وفادار است. در گیرودار این ابهامات و ویژگی عذابآور دورگه بودن، این نویسندگان سردرگمی نویسندگان امروزی امریکای لاتین را پیشبینی میکردند. این نویسندگان برای آنکه خود را از غرب متمایز کنند باید به فکر استفاده از ابزارهای ایدئولوژیکی باشند که غرب در اختیارشان مینهد.
افسانههای مربوط به پیدایش جهان که در فرهنگهای بومی مییابیم تنها داستانهای جهانشمول در امریکای لاتین دوران استعمار نبود. گزارشهای مربوط به کشف و فتح قاره نیز دامنهای جهانی داشت. اکتشافِ دنیای جدید به عقیده بارتولومه د لاس کاساس ِ کشیش، بزرگترین رویداد تاریخی از تولد مسیح به بعد بود. از همان زمان احساس زیستن در نقطه عطف تاریخی و حضور در آغازی پراهمیت، در داستانهای امریکای لاتین نفوذ کرده است. آگاهی از اینکه کشف دنیای جدید تا چه حد برای تاریخ جهان حیاتی است، درعینحال آغاز حس مدرن زمانمندی (۱۶) نیز بود. مردم احساس میکردند در شکافی تاریخی افتادهاند، احساس میکردند یک جنبش زمانی بیامان و برگشتناپذیر که حصار ایمن سنت را به هم میریزد، ایشان را میروبد و به سویی میافکند، این احساس را میتوان در تلاش برای تکرار فرهنگ، از جمله بازگویی داستانها مشاهده کرد. مونتهسوما، پادشاه مغلوب آزتک، تنها توضیحی که برای حضور کورتس و سپاهش داشت، تحقق یک پیشگویی (۱۷) در نظام اعتقادات آزتک بود. این راهی بود برای گریز از ورطهای که پیش رویش گشوده شده بود. آن حس اضطرار تاریخی که در بسیاری از وقایعنامههای دوران کشف و فتح به چشم میخورد، مشابه نوشتههای پولوس قدیس است. این، آگاهی از وقوع گسستی در پیشروی حیات جمعی است که از آغازی شوم خبر میدهد.
در عمل این هشدار با اختراع حروف قابل انتقال (۱۸) میسر شد ــ برخی عقیده دارند دنیای جدید در واقع با مطبوعات چاپی کشف شده است. بحث درباره استعمار اسپانیا و پرتغال هنوز بازار گرمی دارد، زیرا گزارشهای اصلی شگفتآور و فراوان از آن دوران در دست است. ما از کارها و نابکاریهای اسکندر و داریوششاه اطلاعاتی نسبتا اندک داریم و هیچ چیز درباره هجوم آزتکها به سمت جنوب، یعنی مناطق کوهستانی مرکز مکزیک نمیدانیم. اما فاتحان، بهخصوص اسپانیاییها در قرن شانزدهم تشکیلات دیوانی عظیمی پی نهادند که در تاریخها و اسناد قانونی همه دستاوردها و ناکامیهای هزاران تن از مردم را در هر مرتبه از زندگی، ثبت و ضبط میکرد. بایگانیهای سیمانکاس و بهخصوص بایگانی هند (۱۹) در سویل انباشته از اینگونه اسناد است. هم در تواریخ و هم در اسناد قانونی ــ دادخواستها، اعترافات، گزارشها و گواهیها ــ بسیار بسیار داستان درباره استعمارگران و مردم مستعمرات مییابیم. این نوشتهها هر چند داستان کوتاه بهمعنای آنچه در قرن نوزدهم رواج یافت نیستند، در حدّ خود داستانهایی سرگرمکننده، پرمفهوم و خوشساخت بهشمار میآیند. انریکه پوپو واکر نشان داده است که چگونه در کتابهای تاریخی جامع این داستانها به صورت تصاویر، مطالب سرگرمکننده، گریزهای خیالآمیز، و نیز به صورت مثالها و سایر آرایههای بلاغی جلوهگر میشوند. برخی داستانها، مثل ماجرای پدرو سرانو که در این کتاب آوردهایم و آن را از کتاب گارسیلاسو د لا وگا The Royal Commentaries of the Incas برگرفتهایم، شاید اشارت تلویحی سیاسی یا حتی فلسفی داشته باشد و آن اینکه اروپاییان آنگاه که تا حد توحش تنزل مییابند، درست همچون پستترین بومیان رفتار میکنند.
آنچه تمام داستانهای عصر استعمار را به هم پیوند میدهد مضمون و طرح گریز است، گریز جسمانی و فکری از قید و بندها، و گاه بهمعنای دقیق کلمه، زندان دنیای کهن. از اینروست که در برخی از این داستانها کژرویها و حتی بزهکاریهایی میبینیم، مثلاً در نوشته کاتالینا دِ ارائوسو (۲۰) و گاسپار دِ ویاروئل (۲۱). واقعیت تاریخی به ما میگوید بسیاری از بزهکاران به دنیای جدید آمدند تا از دست قانون فرار کنند. کریستوف کلمب خود در نخستین سفرش از زندانیان بهره گرفت و در ازای کارهای پرمخاطره به ایشان وعده آزادی داد. در قرنهای شانزدهم و هفدهم، دنیای جدید در ناخودآگاه مردم مترادف با آزادی بود. میگل سروانتس بسیار اشتیاق داشت که به خدمتی در دنیای جدید گمارده شود، اما این را از او دریغ داشتند. آن نقطه عطف تاریخی که پیش از این یاد کردیم، در مقیاسی خردتر، میتوانست بهمعنای تغییر هویت، و در برخی موارد برای یهودیان نوآیین، بهمعنای گریز از دستگاه تفتیش عقاید باشد. برای کاتالینا د ارائوسو، «ستوان راهبه»، آزادی بهمعنای تغییر جنسیت بود.
در کتاب خوان رودریگس فریل (۲۲)، (El Carnero (۱۶۳۶ که نخستین مجموعه داستانهای دنیای جدید است، آنچه مایه انسجام مطالب میشود این است که همه آنها از سبد کاغذهای باطله دادگاه بوگوتا بیرون آمدهاند. بدینسان، اغلب چنین پنداشته میشد که این داستانها مطالب بیپایهای است که از دادخواستهای مردم آبرومند شهر جدا و دور ریخته شده است. وجه مشترک این داستانها اعمال غیراخلاقی و غیرقانونی است. دیگر دوره دلاوریها و پهلوانیها نبود، چرا که دوران فتح بهسر آمده بود. پس، این ماجراها بیشتر بر گرد مسائل جنسی میگشت و اغلب به شکستن عهد و پیمان زناشویی مربوط میشد. ازدواج قانونی بنیادین است که نظم اجتماع و تسلسل مسالمتآمیز نسلها را تأمین میکند. رودریگس فریل پافشاری بیش از حد قانون را در سرکوب تمایلات آدمی به تمسخر میگیرد و این دکامرون عصر استعمار را به کتابی شیرین و گاه اندکی وقیحنگارانه، تبدیل میکند. طبیعی است که برخی از این رسواییها به نوشتههای کلیسا نیز راه مییافت، و این اسناد خود گنجینه سرشار دیگری است که گزارشهای بسیار درباره زندگی خصوصی و حتی روابط محرمانه مردم آن عصر را دربرمیگیرد. تاریخچههای طولانی و اغلب ملالآور مربوط به فرقهها، اسقفنشینها و سایر تقسیمات کلیسایی، گاه داستانهایی پرآبوتاب دارد که بیبهره از ظرایف هنری نیست. اسناد مذهبی و قانونی در قرن هجدهم، از تنوع نوشتههای قرن شانزدهم بیبهره است، اما در حد خود گزارشهایی جامع بهشمار میرود و تصویری است از آن زندگی ــ اما نه ماجراها ــ که بنیان زندگی امروز امریکای لاتین را تشکیل میدهد.
دنیای دوران نایبالسلطنهها، دنیای باروک (۲۳) بود، تنها نه در تجلیات هنری، که نیز در بافت زندگی اجتماعی و سیاسی ــ نوشتههای قانونی و مذهبی آن در قالب فلسفه مدرسی دوران باروک بود. این زندگی سراسر تجمل و آکنده از مناسک و مراسم بود و مقامات مذهبی و حکومتی هر یک با جلوهفروشی قدرت و ثروت خود را به رخ این و آن میکشیدند. نهضت باروک با غرابت دنیای جدید همخوانی داشت و قالبهای دریافت شده از معماری، نقاشی و ادبیات اروپا به این منطقه راه یافت. وعظ و خطابه مذهبی، چنانکه در داستان ویاروئل میبینیم، برعهده کسانی چون خوان دِ سپینوسا مدرانو (۲۴)، از پیروان سرسخت دُن لوییس د گونگورا (۲۵) بود، و اینیک، بزرگترین شاعر باروک آن دوران که در امریکای عصر استعمار اعتبار فراوان و مقلدان بسیار داشت. نویسندگان و شاعران دیگر، همچون خواهر خوانا اینس صلیبی (۲۶)، نمایشنامههایی به سبک کالدرون د لا بارکا (۲۷) مینوشتند و نیز شعرهایی میسرودند که در آنها اسپانیای عصر طلایی به اوج خود میرسید. «در پاسخ خواهر فیلوتئا» نوشته خوانا اینس، که در آن از حق خود، در مقام یک زن، در استفاده از هوش و استعداد خویش و روی آوردن به نوشتن، دفاع میکند، درعینحال زندگینامه مختصر او نیز هست ــ داستانی خوب که به دام آرایههای بلاغی فلسفه نومدرسی و واژگان آن افتاده است. زندگی خوانا اینس، همچون زندگی بسیاری از کرئول (۲۸) های نامتعارف، و گاه خطاکار، زندگیی است در گریز از عرف و قانون. در این زندگی هر چیز نامتعارف و ممنوع بههم میآمیزد. غرابت باروک این شاعر در این بود که زن بود و روشنفکر بود، به همانگونه که کاتالینا د ارائوسو ستوان راهبه بود.
در برزیل فعالیت هنری و فکری قابل قیاس با مناطق تحت سلطه اسپانیا نبود، هرچند نمیتوان آن را نادیده انگاشت، خاصه از قرن هفدهم با آثار آنتونیو وییرا (۲۹) ی یسوعی (۹۷ ـ ۱۶۰۸) و گرگوریو د ماتوس (۳۰) حقوقدان (۹۶ ــ ۱۶۳۳). استعمارگران پرتغالی با فرهنگهای پیشرفته بومی نظیر آزتک، مایا و اینکا روبرو نشدند، بنابراین نیازی نداشتند تا با ایجاد جوامعی پیچیده مثل مناطق اسپانیایی، به رقابت با آن فرهنگها برخیزند. معابد آزتک بدل به کلیساهای باروک شد. علاوه بر این، پرتغالیها با ماندگاری در نزدیکی دریا، در نبردهای عظیم و حماسی و مهاجرتهای وسیع اسپانیاییها درگیر نشدند. برزیل از همان آغاز، شاید به سبب خلق و خوی پرتغالیها، در برابر نفوذ اروپا دروازههایی گشودهتر داشت و در برخورد با جمعیت بومی چندان به مقابله برنمیخاست. برخلاف اسپانیا، پرتغال که اعراب را بسی زودتر شکست داده بود، خود را درگیر مسائل آیینی و خلوص نژادی نکرد. بنابراین، برای مسیحی کردن بومیان بههیچ روی تعصب اسپانیاییها را نداشت. به همین مناسبت، جذابترین داستانها از دوران استعمار برزیل، نوشتههای ژان دِ لری (۳۱) در Histoire dun voyage faict en la terre du Bresil autrement dite Amerique (۱۵۷۸) است که نویسندگان و انسانشناسان از خواندنش بهرهها میبرند.
ادبیات امریکای لاتین، به مفهوم فعالیتی خودآگاه، از پیامدهای فرایند استقلال در نخستین دهه قرن نوزدهم بود. آنگاه که مراکز نایبالسلطنهنشین و دیگر تقسیمات سیاسی بدل به کشورهای مستقل شدند، نخبگان این کشورها کوشیدند ادبیاتی از آن خود پدید آورند. ملتی جدید میبایست جوهر وجود خود را در هنرش تجلی بخشد. این دولتهای جدید با سرمشق گرفتن از الگوهای ناپلئونی، از جمله اونیفورم روشن رنگِ ارتشهایشان، قانون اساسی نوشتند، مجالس قانونگذاری تشکیل دادند، سرود ملی ساختند و از همه نشانههای مشروعیت و قدرت پرچمی طرح ریختند. بناهای یادبود تاریخی ساختند، آرامگاههایی برای قهرمانان برپا کردند و تندیسها برافراشتند. اصالت هر ملت و یکتایی آن، میبایست به نمایش درمیآمد و حفظ میشد. اساطیر ملی شالوده ادبیات ملی شد و در انبوهی شعر که در توصیف طبیعت امریکا سروده شده بود جای گرفت، نمونه آن چکامههای آندرس بلو (۳۲) است.
فعالیت ادبی از حجرههای صومعه و منابر وعظ و خطابه و دربار نایبالسلطنه بیرون آمد و به مهمانخانهها، کافهها، باشگاههای سیاسی، روزنامههای نوبنیاد و مجلات راه یافت. بنیانگذاران ملت و ادبیات اغلب یکی بودند. ادبیات امریکای لاتین در هنگامه فعالیت سیاسی بیامان شکل گرفت، و این ویژگی را هنوز هم از دست نداده است و بسیاری از داستانهای این مجموعه همان رنگ و بو را دارند (بدینسان سیاست هم مایه سرافرازی ادبیات امریکای لاتین شد و هم آفت آن). روشنفکران و نویسندگان کشورهای مختلف امریکای لاتین در دهه ۱۸۳۰ در پاریس با هم دیدار کردند و ویژگیهای مشترک و متفاوت یکدیگر را بازشناختند. اینان تبعیدیان، دیپلماتها و مردان جوانی بودند که برای تحصیل به اروپا فرستاده شده بودند. بنابر دلایل جغرافیایی و سیاسی، گردهمایی ایشان در هیچ شهری از امریکای لاتین میسر نبود، پس، پاریس که سرنوشت مشترک ایشان بود، گهواره ادبیات مدرن امریکای لاتین شد. باید دانست که فرانسه کانون فعالیت هنری و ادبی اروپا و نیز کشوری بود که در آن داستان کوتاه در آثار نویسندگانی چون گی دو موپاسان، فلوبر و بسیاری دیگر، جایگاهی استوار یافته بود. الگوی مجلات امریکای لاتین طبعا مجلات فرانسوی بود. همین گفته در مورد داستان نیز صدق میکند. نویسندگان امریکای لاتین پاورقیهای مجلات فرانسه را میخواندند و از آنها تقلید میکردند و اغلب دست به ترجمه آنها میزدند.
اگر روحیه رومانتیک در مقابل نئوکلاسیسم که هوادار هنجارها و قواعد انتزاعی بود، از هنجارها و قواعد خاص، فردی، محلی و متفاوت هواداری میکرد، باید بگوییم فعالیتهای هنرمندان و روشنفکران امریکای لاتین در پاریس و جاهای دیگر گرفتار تناقض بود. آیا یک ادبیات امریکای لاتین وجود داشت یا بسیاری؟ اگر نوعی آگاهی خاص که زاییده محیط طبیعی و اجتماعی بود هنر را پدید میآورد، پس میبایست ادبیات مکزیک، ادبیات آرژانتین و ادبیات شیلی میداشتیم نه ادبیات امریکای لاتین. این مسئله از حیث نظری حلناشده است، اما در عمل چنین نیست. امپراتوری اسپانیا بهگونهای منظم و هدفمند، زبان، قانون و مذهب واحد داشت، بنابراین روشنفکران و هنرمندان جدید و جانشینان ایشان تا امروز، دریافتند که وجوه مشترک بسیار دارند. افزون بر این، امکانات ارتباطی جدید به آنان فرصت میداد کتابها، جزوهها و افکار را با هم مبادله کنند و در اروپا یا در خود امریکای لاتین به دیدار هم بروند. آنان به جستوجو و شناخت هم برآمدند، و گزیدههایی منتشر کردند که آثار نویسندگان چندین کشور را دربرمیگرفت (نخستین مجموعه، América poética، گردآورده خوان ماریا گوتییرس آرژانتینی بود که در سال ۱۸۴۶ در شیلی منتشر شد). نویسندگان پیشگام امریکای لاتین آثار یکدیگر را میشناختند و احساس میکردند به سنتی قارهای تعلق دارند، و درعینحال بدین نیز معترف بودند که در چارچوب ادبیات ملی کار میکنند که تسهیلاتی چون چاپخانه، شغل و امکانات سفر را برای ایشان فراهم میآورد. اگر از استثنائات همیشگی که اغلب زاییده تعقیب و آزار سیاسی بود بگذریم، بهترین نویسندگان توانستند از مرزها ملی فراتر بروند و از فراز این مرزها با یکدیگر گفتوگو کنند.
نوآوری اصلی ادبیات رومانتیک قرن نوزدهم امریکای لاتین تلاش در پی آن بود که تا حد امکان مستقیم و بیواسطه به واقعیت طبیعی و اجتماعی این قاره نگاه کند، و شیشه کبود فلسفه نومدرسی را کنار بگذارد. این تحول که بیگمان در دوران روشنگری در اروپا روی داده بود، به سبب انسجام تعلیمات و آموزههای کاتولیک که با نهادهای دولتی وحدت داشت، با تأخیر به مستعمرات پیشین اسپانیا رسید. در برزیل این تحول کموبیش زودتر پدید آمد و نتیجه آن پا گرفتن سازمانهایی دولتی بهمنظور آشنایی بیشتر با منابع طبیعی فراوان کشور بود.
کتاب داستانهای کوتاه امریکای لاتین
نویسنده : استبان اچهوریا ، اوراسیو کیروگا ، پوپول ووه
مترجم : عبدالله کوثری
ناشر: نشر نی
تعداد صفحات : ۵۸۲ صفحه
این نوشتهها را هم بخوانید