کتاب « زن در برابر زن »، نوشته فیلیس چسلر

آرادم، نازنینم

تقدیم به تو

با این امید که پیامم را همیشه به یاد

داشته باشی:

ارزشمندترین قدردانی ما از زندگی،

انسان بودن، انسان زیستن

و عشق ورزیدن به همهٔ انسان‌هاست؛

و با این آرزوی عاشقانه که:

انسان‌ترین، والاترین و عاشق‌ترین

انسان زمان خویش باشی.

آن که عاشقانه دوستت دارد


مترجم

یادداشت مترجم

روح پدرم شاد که می‌گفت به‌استاد

فرزند مرا هیچ میاموز بجز عشق

هنگام اقامت در کانادا، گاهی به کتابخانهٔ شهر لندن (در نزدیکی تورنتو) می‌رفتم و ساعاتی را صرف مطالعه می‌کردم. در این گشت و گذار لذت‌بخش به کتاب حاضر برخوردم. چند روزی را صرف مطالعهٔ آن کردم و در نهایت، تصمیم گرفتم آن را بخرم و ترجمه کنم. چرا؟

فیلیس چسلر نویسندهٔ کتابی که در دست دارید، استاد روان‌شناسی و مطالعات زنان در دانشگاه امریتا و بنیان‌گذار انجمن زنان روان‌شناس است. با اینکه او یکی از طرفداران قدیمی استیفای حقوق زنان است، در این کتاب با قلمی گزنده به انتقاد از زنان پرداخته است و به‌نظر می‌رسد مطالبش کاملاً مغایر با موضع او باشد. به همین دلیل هم مورد انتقاد دوستان هم‌مسلک خود قرار گرفته است. در واقع او سکوت معنی‌دار دربارهٔ مسئلهٔ مناقشه‌برانگیز رفتارهای غیرانسانی زن با زن را شکست و از مسائلی سخن گفت که تاکنون کسی جرأت پرداختن به آن را نداشته است.

چسلر در این کتاب نه ضد زن است نه ضد مرد. او فقط بازتاب‌دهندهٔ واقعیت‌هایی است که ما در روابط روزمرهٔ خود با آنها دست و پنجه نرم می‌کنیم. آنچه چسلر می‌نویسد حاصل بیست سال کار با زنان، هزاران مصاحبه با زنان از ملیت‌های مختلف و مطالعه و کندوکاو در متون بی‌شمار است. شاید برخی از مطالب کتاب تناسبی با فرهنگ ما نداشته باشد، اما ما زنان ایرانی وقایع مشابه بسیاری از نوشته‌های او را از سر گذرانده‌ایم و شاید تعدادی از ما با پیامدهای ناخوشایند غیبت‌ها، حسادت‌ها و پرخاشگری‌های هم‌جنسان خود مواجه شده باشیم.

درهرحال، با همان امیدی کتاب را ترجمه کردم که نویسنده را به نوشتن آن واداشت. او امیدوار بود با این کار بتواند راهگشای ایجاد روابطی سازنده‌تر و انسانی‌تر در بین زنان باشد. مترجم نیز با همین امید کتاب را تقدیم خوانندگان فارسی زبان می‌کند. شایان ذکر است که بنا به برخی ملاحظات، برخی از مطالب متن اصلی در ترجمه حذف شده‌اند. امید دارم لطمه‌ای که این محذور به انسجام متن اصلی زده است، به اندازهٔ تأثیر روح و جوهرهٔ محتوای کتاب در مخاطب فارسی زبان، عمیق و بزرگ نباشد.

ساغر عقیلی


مقدمه‌ای بر چاپ جدید

در گذشته‌ای بسیار دور، معتقد بودم که تمام زنان را هاله‌ای از مهربانی، غمخواری، عواطف مادری، شجاعت و نجابت فرا گرفته است؛ و تمام مردان بر آنان ستم روا می‌دارند. همان‌طور که همهٔ مردم و از جمله زنان آرمانگرا می‌دانند، این تفکر واقعیت ندارد. گذشت زمان و همچنین، نوشتن این کتاب به من کمک کرد تا بفهمم زنان نیز مانند مردان، انسان هستند؛ یعنی به همان اندازه که ممکن است به جانوران شباهت داشته باشند، می‌توانند شبیه فرشته‌ها باشند و توانایی ستمگری و غمخواری، حسادت و انسان‌دوستی، رقابت و همکاری، در آنها نیز وجود دارد.

یکی از دلایلی که برای زنان مشکل است بپذیرند ایشان نیز گاهی پرخاشگر و ستمگرند، این است که وجود چنین صفاتی در زنان، از نظر اجتماعی قابل قبول نیست، و دیگر اینکه، بهترین و قابل اعتمادترین دوستان زنان، معمولاً سایر زنان هستند. اغلب زنان، در زمان‌ها و مکان‌های مختلف و در دورهٔ جنگ، با یکدیگر دوست می‌شوند و جمع‌های زنانه را تشکیل می‌دهند. زنان از هم‌جنس‌هایی که بیشتر شبیه خودشان هستند، انتظار دارند واجد مهارت‌های عاطفی باشند (به آنها گوش بدهند و آمادهٔ همدردی باشند). به همین دلیل، برای زنانی که در پیگیری هدف آزادی‌خواهی و مساوات‌طلبی، به جای اتکا به رهبران و سردسته‌های مذکر، به سایر زنان هم‌فکر خود اعتماد می‌کنند و با آنان همگام می‌شوند، پذیرش «تفاوت‌ها» بسیار تهدیدکننده است (چه تفاوت‌های مربوط به شکل ظاهر، چه تفاوت‌های عقیدتی). از دیدگاه زنان، نشانه‌های حتی کوچک‌ترین «تفاوت» به‌طور بالقوه نفی می‌شود؛ اما این نشانه‌ها برای مردان، صرفا بیانگر نظم اجتماعی پذیرفته‌شده است.

از دیدگاه روان‌شناختی، وجود مغایرت می‌تواند امری طبیعی باشد. زنان، عمدتا با سایر هم‌جنسان خود رقابت می‌کنند و در عین حال، اساسا به آنها اعتماد هم می‌کنند؛ آنان با رفتارهایی مثل غیبت کردن، تهمت زدن، و فاصله گرفتن، با سایر زنان خصومت می‌ورزند و در کارشان، کارشکنی می‌کنند؛ اما با وجود این، خواهان حمایت و احترام دیگر زنان هستند. وقتی یاد بگیریم که از روبه‌رو به مسئله نگاه کنیم، موضوع روشن می‌شود؛ از جمله اینکه، کدام زن می‌تواند به صورتی یکپارچه و هدفمند هم به دیگر زنان بچسبد و هم پیوند خود را با آنان قطع کند.

پرخاشگری و رقابت جنس مؤنث با مؤنث، یک رفتار بهنجار است و ممکن است در بعضی از زمینه‌ها، پرخاشگری این جنس «نهادینه» باشد. علاوه بر این، زنان نیز مانند مردان، باورهای جنسیتی درونی‌شده دارند. ما زنان را هم به‌عنوان پرورش‌دهندگان فرشته‌خو، چهره‌ای آرمانی می‌بخشیم و هم به‌عنوان نامادری‌های شیطان‌صفت، تحقیر می‌کنیم. انتظارات زنان از سایر هم‌جنسان خود، معمولاً انتظاراتی بالاتر است و با توقعات آنان از مردان تفاوت دارد. معمولاً ما گرایش داریم که خطاهای هم‌جنسان خود را نبخشیم، اما در مورد خطاها یا معایب مردان، بیشتر به گذشت گرایش داریم.

امروز من از این واقعیت آگاهم، اما به دلایلی چند، به اعتقاد اولیهٔ خودم در مورد قربانی بودن زنان چنگ می‌زنم. چرا؟ چون زنان، هم تحت ستم هستند و هم مورد اتهام، و نمی‌خواهم بیشتر از این آسیب ببینند؛ زیرا مبارزه برای تصحیح دیدگاه زن‌سالارانه در مورد برتری اخلاقی زنان، از نظر سیاسی مسئله‌ساز بوده و هنوز هم هست. در گذشته، صرفا «جنبهٔ پنهان» زنان بزرگ‌نمایی می‌شد تا فرودستی آنان توجیه شود. در مقابل، بسیاری از برابری‌طلبان، سعی دارند صرفا بر «جنبهٔ آشکار» زنان متمرکز شوند.

شاید من از رنجاندن این افراط‌گرایان هدفمند می‌ترسیدم؛ اما به این نتیجه رسیدم که زنان نباید صرفا برای برابر بودن و داشتن حقوق انسانی، اجبارا تأکید کنند که بهتر از مردان هستند. همچنین، دیدگاه برابری‌طلبانه نباید انعطاف‌ناپذیر و یک‌جانبه باقی بماند و بگوید «ما از آنها قوی‌تریم». بسیاری از برابری‌طلبان، اهمیت اعتراف به تعصب مبتنی بر پوست روشن، سن‌گرایی، طبقه‌گرایی و نظایر اینها را فهمیده‌اند؛ اما گام کاملاً ضروری بعدی، اعتراف به جنسیت‌گرایی است که مدت‌های طولانی به تأخیر افتاده است.

در عصر حوادث انسانی، هنوز برای طرفداران حقوق زنان دردناک است که اعتراف کنند یک زن ممکن است همسر، فرزندان، شغل و سایر متعلقات بهترین دوست خود را از دست او برباید. خویشاوندان یا همکاران زن، ممکن است در خانه، محل کار، یا در سازمان‌های اجتماعی، در کار هم‌جنسان خود کارشکنی کنند، یا به آنها اتهام بزنند. دشوار است اعتراف کنیم که بسیاری از زنان، سایر زنانی را که دارای سابقهٔ دعاوی حقوقی در خصوص هتک حرمت، ضرب و جرح یا مزاحمت هستند باور ندارند و از آنها حمایت نمی‌کنند. دادیاران در بین اعضای هیأت منصفه، زنانی را دارند که در پیگیری پرونده‌های هتک حرمت، به دلایل مختلف (ترس از مورد تعرض قرار گرفتن، احساس نیاز به نادیده انگاشتن هتک حرمت) و به صورتی فزاینده، طرف مردان را می‌گیرند و نمی‌خواهند ادعای زنی را که مدعی است مورد تعرض قرار گرفته، باور کنند.

من بیش از بیست سال از وقت خود را صرف تحقیق، نوشتن و چاپ این کتاب کرده‌ام. صدها کتاب و هزارها پژوهش را مطالعه کرده‌ام؛ از مطالعات مردم‌شناختی و گونه‌های نخستین گرفته تا افسانه‌های عوامانه، مطالعات موردی روان‌تحلیلی، و داستان. با صدها تن از زنانی مصاحبه کرده‌ام که گرچه بزرگ شده‌اند، هنوز طعنه‌ها، شرمسار شدن‌ها، اجتناب کردن‌ها و سرکوب‌های زمان کودکی را به یاد دارند ـ نه به‌دست پسرها، بلکه به‌دست سایر دختران نوجوان و زنان. من با زنانی مصاحبه کردم که روابطشان با مادران، خواهران، و دخترانشان، بسیار مبارزه‌جویانه و همراه با تبعیض‌های متقابل، رقابت، تلخ‌زبانی و خصومت‌های کشنده بود. بیشتر زنان آرزو داشتند که روابط عمیق و مثبتی با یکدیگر داشته باشند، اما یافتن چنین روابطی دشوار بود.

همچنین، داستان‌های زیادی دربارهٔ ناکامی‌های عشقی زنان، در تمام سطوح سنی، طبقاتی و نژادی شنیدم. من شنوندهٔ اختلاف‌هایی در روابط مادر با دختر، خواهر با خواهر بودم که در محل کار، به صورتی یکنواخت و مداوم نمود پیدا می‌کرد. من فهمیدم که چرا بسیاری از زنان، کار با زنان را دشوارتر از کار با مردان می‌دانند و زنان، چه نوع رهبری و مدیریتی را ترجیح می‌دهند و می‌ستایند.

بسیاری از نویسندگان، در مورد «جنبهٔ پنهان» روابط زن با زن، مطالبی نوشته‌اند. با وجود این، کار آنها هیچ‌وقت از این نظر مورد توجه قرار نگرفت، یا به‌سادگی از معرض دید دور ماند. من در تمام این کتاب، از چنین کارهایی قدردانی کرده‌ام. شش ماه قبل از انتشار این کتاب، به تعدادی از زنانی که کارشان رهنمود من بود، تلفن کردم. به آنها گفتم: «از شما برای کتاب یا مقاله‌تان بسیار سپاسگزارم. آیا دوست دارید که با یکدیگر، یک سخنرانی آموزشی ترتیب دهیم؟» یکی از نویسندگان گفت: «از این کار استقبال می‌کنم خواهر! اما صبر کن و ببین؛ زن‌جماعت، شما را به دلیل بیان این واقعیت، با خصومت تمام می‌کوبد.» یک نویسندهٔ روان‌درمانگر به من گفت: «من عهد بسته‌ام که هرگز در این مورد، نه چیزی بنویسم، نه حرفی بزنم. من نمی‌خواهم چنین خصومتی را از طرف زنان به جان بخرم.» و نویسندهٔ سوم گفت: «من با صداقتی که خودم از آن آگاهم، مطلبی در این زمینه نوشته‌ام، اما اوضاع هیچ فرقی نکرد. چرا خیال می‌کنید که حرف‌های شما را گوش می‌دهند، درحالی‌که اعتنایی به حرف‌های من نکردند؟»

پیشنهادهای این عده مرا متعجب کرد، اما وقتی که کتاب به بازار آمد، آنچه برای آنان رخ داده بود، برای من اتفاق نیفتاد و من به نتایج مشابهی نرسیدم. در واقع، بعضی از برابری‌طلبان خوشنام، از خواندن کتاب من امتناع کردند (و دیگران را هم متقاعد کردند که همین کار را انجام دهند)؛ و برخی از زنانی که کتاب را مرور کردند، خصومت و دشمنی مشابهی نشان دادند. اما بسیاری از خوانندگان و بررسی‌کنندگان زن و مرد، از من تشکر کردند که این سکوت را شکستم؛ که به آنها نشان دادم تنها یا دیوانه نیستند؛ که متهم شدن از طرف برخی از زنان به معنی خطای تمام زنان نیست؛ که زنان هر روز یکدیگر را آزار می‌دهند و نومید می‌کنند و این، مسئلهٔ کوچکی نیست. یک پروفسور بازنشسته گفت: «خداوند شما را به دلیل مقابله با این امر پنهان کثیف، این فاجعه، مورد عنایت قرار دهد.» روان‌شناسی که با دختران نوجوان کار می‌کرد، کتاب را «دعای مستجاب‌شده» توصیف کرد. مادری برایم نوشت: «اظهارنظر منفی یک زن را در مورد این کتاب خوانده‌ام، اما من بر این باورم که شما واقعیت را بیان کرده‌اید. این زن اظهار داشت که شما، بعد از فریدان(۱)، نفر بعدی هستید، اما زنان، به انکار این مشکلات ادامه خواهند داد و بازی، ادامه خواهد یافت.، من امیدوارم او اشتباه کند، اما در این مورد باید منتظر آینده بود.»

زنی که شغل آزاد داشت، از من تشکر کرد که «بالأخره، یکی دیگر از مشکلاتی را که نامی از آن نبود، احساس کرده‌ام» و دیگری از شجاعتم در برملا کردن مشکل سپاسگزار بود. یک دانشجوی پزشکی، این کتاب را «تجربه‌ای که زندگی‌اش را تغییر داده» توصیف کرد. چهار گروه از خوانندگان، هر یک مطالب طولانی و واقع‌بینانه‌ای نوشتند؛ نه در مورد چاپ کتاب، بلکه دربارهٔ مجامع و محافل خودشان (که شامل جامعهٔ زنان بازنشسته، انجمن زنان دارای شغل آزاد، باشگاه مطالعه، و یک مرکز مددکاری آموزشی بود)؛ با این امید که مطالب کتاب، سرانجام به آنان کمک کند برخی از مشکلات دیرپا و چرکین خود را حل کنند.

تعدادی از صاحبان کسب و کار، مطالبی در ستایش کار من نوشتند و تأیید کردند که اتهام زدن زنان به یکدیگر در محل کار، یکی از مشکلات بسیار جدی است. یکی از آنها نوشت: «من موقعیت‌های بسیاری را شاهد بوده‌ام که در آنها، زنان یکدیگر را نابود کرده‌اند.» مرد دیگری نوشت امیدوارم زنان نیز از مردان یاد بگیرند که می‌توانند اختلاف نظرها را به‌سرعت، مقتدرانه، با صراحت بیان و بدون مشاجره با یکدیگر، حل کنند.» از طرف دیگر، به نظر می‌رسد تنفر و تظاهر کردن به دوستی، که سالیان طولانی در خفا جریان پیدا می‌کند و به کینه تبدیل می‌شود، جریانی کاملاً تدریجی است.

واکنش‌ها چندجانبه، متنوع و بدیع بودند. برای مثال، یکی از زنان نوشت: «این کتاب، رفتارهای به‌نسبت ناخوشایند من با سایر زنان، گرایشم به داوری بی‌رحمانه‌تر در مورد زنان در مقایسه با مردان، و راه‌حل رفع این موارد را برایم روشن کرد.» زن دیگری نوشت: «اگر هدف حسادت زنانه قرار گرفته‌اید؛ اگر دختری بوده‌اید که هرگز به جمع راه نداشته‌اید یا دیگر زنان با القابی زننده صدایتان کرده‌اند؛ یا اگر متحیر مانده‌اید که چرا بهترین دوست‌تان، زندگی‌تان را ویران کرده است ـ به عبارت دیگر، اگر مؤنث هستید ـ این کتاب را بخوانید.» سومین زن، نامهٔ طولانی و صمیمانهٔ خود را با این دو جملهٔ جدی پایان داد: «من، زمانی که بیست ساله بودم، باور آرمانی خود را در مورد علایق خواهری از دست دادم. نمی‌توانم در مورد آنچه از دست دادم زیاد صحبت کنم؛ او بدجوری با من تا کرد.» زن دیگری نوشت: «من زنانی را که می‌توانند به یکدیگر ضربه بزنند، ستایش می‌کنم. مردان هرگز نمی‌توانند به‌طور همزمان، هم خبیث باشند و هم سیاست‌مدار. اوه، من طرز لباس پوشیدن و مو درست کردن تو را دوست دارم؛ رنگ سیاه آدم را لاغر نشان می‌دهد، مگر نه؟» یا این نامه به قلم یک زن: «الآن دارم در مورد مطالب مربوط به کار با گروه زنان حرف می‌زنم؛ از این مبحث به‌شدت متنفرم،… ما بهترین دوست‌های همدیگر می‌شویم و مطالب شما را نادیده می‌گیریم.» این دو جمله مرا دیوانه کرد، چون او یکی از همکاران من است که وارد میدان شده است؛ حالا من سرشناس هستم؛ یک زن بد، وحشی و شیطان‌صفت.


کتاب زن در برابر زن نوشته فیلیس چسلر

کتاب زن در برابر زن
نویسنده : فیلیس چسلر
مترجم : ساغر عقیلی ، فریده همتی
انتشارات لیوسا
تعداد صفحات: ۳۴۶ صفحه


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]