معرفی کتاب « شخصیتها…شکسپیر »، نوشته کالین اوگسن
پیشگفتار
پل چوبی هنوز آنجاست. (۱) خانهای که شکسپیر آن را منزلش مینامید و نیز مدرسه و کلیسایی که پس از تولدش در ۱۵۶۴ در آنها حضور مییافت، هنوز به همان صورت در شهر بازرگانی و زیبای استرتفورد ـ اِپان ـ اِیوِن (۲) بر جای هستند. اگر ویلیام میتوانست با شما به شهر زادگاهش برگردد، مطمئناً به آن بازاری میبردتان که در آن هر پنجشنبه پدرش و دیگر بازرگانان کالاهای خود را میفروختند. شما را به حیاط مهمانخانههایی میبرد که بازیگران نمایشهای سیار در آنها برنامه اجرا میکردند. حتی ممکن بود مدرسهٔ گرامر را که در آن آموزگاران دستور زبان را به مغز دانشآموزان جوان فرو میکردند، نشانتان بدهد ــ همانجا که زیبایی واژگان، بهویژه، در دل و روح یکی از دانشآموزان پسر جای گرفت.
جان و مری آردن شکسپیر با به دنیا آمدن ویلیام در ۱۵۶۴، تصور نمیکردند که چه آیندهٔ درخشانی در انتظار نخستین پسرشان است؛ او روزی برای ملکه الیزابت اول تئاتر اجرا خواهد کرد و نامش تا ابد با نام او پیوند خواهد خورد.
در ۱۵۶۴، الیزابت اول ــ تنها فرزند شاه هنری هشتم و آن بولین ــ ۳۱ سال داشت و شش سال بود که ملکهٔ انگلستان شده بود. انگلستان در دورهٔ الیزابت مانند بسیاری از کشورها در طول تاریخ، هم روزهای تابناک داشت و هم روزهای بیفروغ. انگلستان ترکیبی بود از فقیر و غنی، سلامتی و بیماری، و فراوانی و قحطی. هرچند در مرزهای داخلی این کشور صلح و آرامش برقرار بود، ملکه نیروهایش را برای جنگ به سرزمینهای دیگر میفرستاد، و مردم انگلستان برای آنکه اندکی از این درگیریها رهایی یابند، به تفریح و سرگرمی میپرداختند.
ویلیام شکسپیر در کشوری به دنیا آمد که بازیها، ورزشها و بازارهای خاص خودش را داشت. از بخت خوش، الیزابت خود به نمایش خوب علاقهمند بود. توجه و لطف خاص او به تفریح و سرگرمی، چه کوچک و چه بزرگ، او را نزد مردم انگلستان محبوب کرد و همچنین، صحنهٔ تئاتر را برای نبوغ شکسپیر آماده ساخت. شکسپیر که به شهر آمد، تئاتر در لندن فعال بود. در طول بیست سال، ویلیام شکسپیر تئاتری چنان بینظیر به انگلستان ارائه کرد که برایش شهرت و ثروت به ارمغان آورد. نمایشهای او دلهای مردم انگلستان را تسخیر کرد، زیرا این آثار با درونیترین احساسات و عواطف مردم سخن گفتند. همهٔ اینها را با سبک و ذکاوتی حیرتانگیز انجام داد.
نمایشهای شکسپیر احتمالاً در شبهای آخر اجرا از بین میرفتند، اگر مردی در زمان و مکانی دیگر، ناخواسته، مانع این اتفاق نشده بود. این مرد یک مخترع آلمانی به نام یوهانس گوتنبرگ بود که در اواسط قرن پانزدهم شیوهٔ چاپ با حروف سربی قابل جابجایی را به دنیا معرفی کرد و هجده سال پس از آن، اولین کتاب منتشر شد.
در آن سال که ویلیام شکسپیر به دنیا آمد، میکلآنژ هنرمند ایتالیایی از دنیا رفت. در ۱۵۶۴، مجسمهٔ داود اثر میکلآنژ، شصت سال بود که در جای باشکوهی قرار داشت و مونالیزا، شاهکار داوینچی، ۶۱ سال بود که به شیوهای رازآلود لبخند میزد. آری، رُنسانس در ایتالیا پدید آمده بود، اما انگلستان همچنان در انتظار شکسپیر بود.
در سال تولد شکسپیر، ماجراجوییها و اکتشافات دریایی مرزهای شناخته شدهٔ دنیا را به عقب راند. کلمب در ۱۴۹۲، باهاما را کشف کرد. نُه سال بعد، آمریگو وسپوتچی به ساحل جنوب آمریکا رسید. واشکو نونیس دِ بالبوئا (۳) در ۱۵۱۳ به اقیانوس آرام رسید و نُه سال پس از آن، سربازان فردیناند ماژلان ــ اولین کسانی که توانستند کرهٔ زمین را دور بزنند ــ به اسپانیا برگشتند. دانشمندانی که قرنها بود به ستارهها خیره بودند، وقتی در ۱۵۴۳ راهبی لهستانی به نام نیکلاوس کوپرنیک به درستی ادعا کرد که خورشید مرکز منظومهٔ شمسی است نه زمین، به سرآغاز جدیدی رسیدند.
در این زمانهٔ ماجراجویی و امیدواری، کودکی خلاق درست بهموقع متولد شد. چندان که بر اساس شواهد و نشانهها، در همان دوران نشریات مکتوب به راه افتادند و ملکه الیزابت نیز آمادهٔ سرگرم شدن با نمایش و بازی بود. از آن پس، ستارگان برای تماشای یک آتشبازی در عرصهٔ تئاتر ــ که دنیا از آن لذت برد ــ به صف شده بودند.
پردهٔ اول: سالهای نخستین دنیایی پر از شگفتی
آوریل ۱۵۶۴ تا ۱۵۷۷. ویلیام شکسپیر در استرتفورد ـ اِپان ـ اِیوِن، واریکشِر انگلستان، به دنیا میآید، برای اولین بار به تماشای نمایش مینشیند، و به مدرسه میرود.
دنیا صحنهٔ نمایش است…
و هرکس به نوبت نقشهای بسیار بازی میکند…
اول، نقش طفل…
قدیمیترین نقشهٔ شناختهشده از استرتفورد ـ اِپان ـ اِیوِن
پردهٔ اول، صحنهٔ اول: جان و مری آردن شکسپیر بچهدار میشوند.
یک هدیهٔ بهاری. نورسیدهٔ جان و مری شکسپیر، پسری آرام و گلگون به نام ویلیام بود که تمام صبح را به آرامی غان و غون کرده بود. مری پسرش را با مهربانی از گهوارهاش بیرون آورد و کلاهش را مرتب کرد. بعد، پارچهٔ رنگی کتانی آویخته روی دیوار اتاق نشیمن را صاف کرد. با نوزادش زیر آفتاب بهاری رفت، که همچون آغاز نیمهٔ تابستان گرم بود. از اینکه بچهای را محکم در آغوش داشت، دوباره لذت برد. چند سال پیش دو فرزندش جون و مارگرت را ــ زمانی که هنوز بچه بودند ــ از دست داده بود. عمر آنها به کوتاهی عمر بنفشهها بود… دلنشین، عطرآگین، ناپایدار… یک دم ــ نه بیش. حال با داشتن ویلیام، بار دیگر از مادر بودن خود خوشحال بود.
کتاب شخصیتها…شکسپیر
نویسنده : کالین اوگسن
مترجم : مهسا ملک مرزبان
ناشر: گروه انتشاراتی ققنوس
تعداد صفحات: ۱۴۴ صفحه
این نوشتهها را هم بخوانید