معرفی کتاب « فاجعه‌های جهانی »، نوشته بیل مک‌گوایر

پیش‌گفتار

سرانجام به کجا ختم می‌شود؟

که سِرا، سِرا

هرچه بناست رخ بدهد، خواهد داد

آینده از آنِ ما نیست تا ببینیم

که سِرا، سِرا

جی لیوینگ‌استون و رِی اوانز (۱)


مشکل بزرگِ پیش‌بینی‌کردن آیندهٔ جهان این است که اگر پیش‌بینی درست از آب درآید، چیزی نیست که بتوان به آن افتخار کرد! هرچند این باعث نشده گروه‌هایی از کاساندراها (۲) پایان جهان و انقراض نژاد بشر را پیش‌گویی نکنند، البته فقط برای اینکه بعداً بگویند: «ما که گفته بودیم!». به قول مارک تواین (۳) بزرگ، مسئلهٔ نابودی نژاد ما بحثی به‌شدت اغراق‌شده است. پرسش بزرگ اینکه تا چه وقت قرار است اوضاع این‌گونه باشد؟

در پاسخ، منطقی است اگر بگوییم که البته جهان روزی به پایان خواهد رسید؛ حدود ۵ میلیارد سال دیگر که خورشید ما سرانجام سوخت هسته‌ای خود را به پایان برساند، پُف کند و به غولی سرخ تبدیل شود که زمین را بسوزاند و خاکستر کند. از سوی دیگر، معادشناسانی با عقاید راسخ بی‌شک با این نظر مخالفت می‌کنند و راه‌های پُرابهام دیگری را مطرح می‌کنند که ممکن است تمدن و نسل ما را خیلی زودتر از اینها از میان ببرند؛ در این میان بیماری، جنگ، بلایای طبیعی، و تجربیاتی از فیزیک ماورا هرکدام یکی از احتمال‌ها به‌شمار می‌آیند. شاید شما هم با توجه به شرایط امروز زمین به این موضوع از این زاویه نگاه کرده باشید. شاید سرانجام با «محشر زودهنگام»(۴) روبه‌رو شویم؛ آن‌طور که جان لِسلی (۵) در کتابش، پایان جهان، (۶) در برابر عبارت «محشر دیرهنگام»(۷) به آن اشاره کرده است. وقتی چشم‌انداز افزایش گرمایش زمین، انفجار جمعیت، و جنگ‌گرایی ابرقدرت‌ها پیش روی ماست شاید واقعاً منطقی‌تر باشد اگر فکر کنیم که ماجراجویی بزرگ بشر در حال پایان‌یافتن است و دیگر نباید بر آیندهٔ دوردست و زندگی در پهنهٔ بی‌انتهای فضا تمرکز کنیم.

کیهان‌شناس دانشگاه کمبریج، براندون کارتر، (۸) بحثی کمی نگران‌کننده را مطرح کرده که حامی همین سناریو است. «بحث روز محشر» او چنین است: فرض کنید که نسل ما تا میلیون‌ها یا حتی میلیاردها سال دیگر دوام بیاورد و رشد کند، آن‌گاه ما که امروز زندگی می‌کنیم در آن زمان کسر بی‌نهایت کوچکی از جمعیت بشر خواهیم بود که در نخستین روزهای خلقت بشر می‌زیسته‌ایم! به نظر کارتر چنین چیزی از نظر آماری ناممکن است. محتمل‌تر است که دوران ما ۱۰ درصد کلّ دوران زندگی بشر را شکل بدهد. این روش دیگری برای گفتن این نکته است که انسان‌ها قرار نیست خیلی طولانی‌تر زندگی کنند و بنابراین فرصتی برای ساختن اجتماعاتی خارق‌العاده در فضا نخواهند داشت.

جان لسلی این بحث را به این ترتیب تصویر می‌کند: فرض کنید نام شما در یک قرعه‌کشی وارد شده است اما نمی‌دانید چند نام دیگر هم در قرعه‌کشی هستند. هرچند دلایلی دارید برای اینکه فرض کنید ۵۰ درصد احتمال دارد که درمجموع هزار نام در قرعه‌کشی باشند و همین‌قدر احتمال دارد که ۱۰ نام باشند. وقتی نام‌ها اعلام می‌شوند نام شما یکی از سه نام نخست است. حالا در چنین شرایطی، افراد کمی ممکن است باور کنند که تعداد کلّ نام‌های شرکت‌کننده در قرعه‌کشی هزارتا بوده است.

اگر بحث روز محشر معتبر باشدـ و اگر در برابر حملات نسبتاً شدید برخی روشنفکران مهم پابرجا بماند ـ شاید مهلتی چندقرنی تا زمان نابودی نسل‌مان یا سیاره‌مان، یا هر دو، داشته باشیم. هرچند که من تقریباً ربع قرن دربارهٔ این موضوع کار کرده‌ام و نمی‌توانم خوش‌بین نباشم. نابودکردن ۷ میلیارد انسان در یک حرکت کار آسانی نیست و هیچ‌یک از آن داستان‌های «پایان جهان» هم در واقعیت چنین کاری را نخواهند کرد. البته نتیجهٔ هرکدام ممکن است ـ در بدترین حالت و دست‌کم به مدتی کوتاه ـ کاهش شدید جمعیت انسانی روی زمین و/ یا سقوط تمدن جهانی و فناورانهٔ ما به چیزی بسیار ساده‌تر و محدودتر باشد. بنابراین من شخصاً دربارهٔ آنچه استفن بکستر (۹) در رمانش، زمان، (۱۰) آن را «فاجعهٔ کارتر» می‌نامد ذهنیتی روشن‌فکرانه دارم. حرفی در این نیست که نسل بشر یا نوادگانش باید سرانجام تسلیم نیستی شوند، اما شاید تا آن زمان هنوز راه درازی در پیش داشته باشیم.

شاید اینجا نقطهٔ خوبی باشد برای اینکه نگاهی دقیق‌تر بیندازیم به آنچه از عبارت «پایان جهان» می‌فهمیم، و به اینکه من در این کتاب چگونه به این مفهوم پرداخته‌ام. از نظر من می‌توان چهار برداشت متفاوت از این موضوع داشت:‌. نابودی کامل سیارهٔ زمین و نسل بشر، که البته درصورتی رخ می‌دهد که تولیدمثل بشر تا زمانی که خورشیدمان در پنج میلیارد سال دیگر نابود می‌شود فقط محدود به کرهٔ خاکی خودمان باشد؛ ۲. از بین‌رفتن سیاره‌مان به‌سبب وقوع فاجعه‌ای طبیعی اما باقی‌ماندن دست‌کم بخشی از نژاد بشر بر کره‌ای دیگر؛ ۳. نابودی نژاد بشر اما باقی‌ماندن کرهٔ زمین، که احتمالاً به‌سبب واگیرشدن نوعی بیماری کشندهٔ مُسری و گریزناپذیر رخ خواهد داد؛ ۴. پایان جهان همان‌طور که همهٔ ما می‌شناسیم! اینجا روی همین داستان آخر تمرکز می‌کنم، و ماجرای اصلی این کتاب دربارهٔ رویدادهای ژئوفیزیکی جهانی است که ممکن است نژاد بشر و جوامع فناورانهٔ ما را تحت‌تأثیری شدید، اما شاید نه مرگبار، قرار دهند. فاجعه‌های طبیعی در مقیاسی آن‌قدر قدرتمندند که به دنیای آشنای ما پایان دهند. من خود را با تهدیدهای فناورانه، مانند آنها که به‌سبب پیشرفت در زمینه‌هایی مانند هوش مصنوعی، علم روبوتیک، مهندسی ژنتیک، نانوفناوری، و آزمایش‌های فیزیکی در انرژی‌های بالا ایجاد می‌شوند، نگران نمی‌کنم. همچنین به تلاش برخی از انسان‌ها برای کاهش جمعیت بشر با جنگ‌های هسته‌ای، زیستی، و شیمیایی اشاره‌ای نخواهم کرد؛ البته به‌جز مسئلهٔ گرمایش جهانی. در عوض می‌خواهم شما را با برخی از بدترین بلایایی آشنا کنم که طبیعت ممکن است بر سر ما بیاورد؛ یا به‌تنهایی یا به کمک ما.

طبیعت، با اینکه اغلب مهربان است، می‌تواند دشمن وحشتناک انسان نیز باشد و بشر همواره در جنگ با نتایج بوالهوسی‌های این دشمن بوده است؛ سیل‌ها و طوفان‌های شدید، زلزله‌های ویرانگر، و فوران‌های آتشفشانی مرگبار. سونامی عظیم شرق آسیا در ۲۶ دسامبر ۲۰۰۴ (۶ دی ۱۳۸۳) فقط یکی از چشمه‌های بلایایی بود که طبیعت ممکن است بر سر ما بیاورد. در این رویداد ۴۰۰ هزار ساختمان تخریب شد، و ۳۰۰ هزار نفر شهروند ۴۰ کشور مختلف‌ـ از جمله ۱۰۰ هزار کودک ـ کشته شدند، و ۸ میلیون نفر بی‌خانمان و بدون شغل و فقیر باقی ماندند. هرچند مقیاس و گستردگی پیامدهای وحشتناک سونامی در دنیای امروز بی‌سابقه است، در کلّ خیلی خوشبخت بوده‌ایم و تمدن‌مان در شرایط اقلیمی و زمین‌شناختی بسیار آرامی رشد کرده است، هرچند پیش‌بینی‌ها برای قرن بعدی و بعد از آن چندان دلگرم‌کننده نیست. افزایش چشمگیر دما و بالا آمدن سطح آب‌های زمین در دهه‌های پیشِ رو که نتیجهٔ افزایش گازهای گلخانه‌ای ـ به همراه جمعیت رو به افزایش زمین ـ است بی‌شک به افزایش ناگهانی تعداد و شدت بلایای طبیعی منجر می‌شود. به‌طور غیرمستقیم، ممکن بود حتی بعضی بخش‌های سیارهٔ ما بسیار سردتر از امروز بشوند؛ مثلاً انگلستان ممکن بود در این قرن به‌سبب ضعیف‌شدن جریان گلف‌استریم (۱۱) در شرایط قطبی قرار می‌گرفت و کاملاً یخ می‌زد. اما دقیقاً چه اتفاقی برای این عصر یخبندان پیش‌بینی‌شدهٔ جدید افتاد؟ آیا این خطر به‌سبب گرمایش جهانی ساختهٔ بشر از میان رفته است، یا اینکه بعدتر رخ خواهد داد؟

تغییرات آب‌وهوا، هرچند که در مقیاس زمین‌شناختی رویدادهایی سریع محسوب می‌شوند، در مقایسه با میانگین عمر انسان رخدادهایی بسیار آهسته‌اند و دست‌کم تا حدّی می‌توانیم پیشرفت‌شان را بسنجیم و پیش‌بینی کنیم. آنچه بسیار غیرمنتظره‌تر و پیش‌بینی‌اش دشوارتر است، آن دسته از رویدادهای عظیم زمین‌شناختی‌اند که ممکن است کلّ جامعه را نابود کنند و البته هنوز در دنیای مدرن تجربه‌شان نکرده‌ایم. آنها را می‌توان در کلّ‌به دو دستهٔ پدیده‌های فرازمینی و زمینی تقسیم کرد. نخستین دسته تهدیدی برای کلّ زمین و شامل برخورد با دنباله‌دارها یا سیارک‌هاست. حتی اگر جسمی نسبتاً کوچک، به اندازهٔ ۲ کیلومتر، با زمین برخورد کند می‌تواند یک‌چهارم جمعیت زمین را نابود کند.

پتانسیل زمین برای واردکردن چنین آسیب‌های جدّی‌ای به ما چندان گسترده مستند نشده است اما خطر فاجعه‌ای طبیعی و جهانی حاصل از جوش و خروش پوستهٔ زیر پای‌مان واقعی و جدّی است. سه رویداد بسیار عظیم در انتظار ماست که البته در دوران پیش از تاریخ سیارهٔ ما بارها اتفاق افتاده‌اند ولی باید در این دوران نیز تجربه‌شان کنیم. اَبَرفوران آتشفشانی بسیار عظیمی حدود ۷۴ هزار سال پیش سیاره‌مان را در زمستان آتشفشانی سختی فروبرد. کمی بیش از ۱۰۰ هزار سال پیش نیز امواجی غول‌آسا، حاصل از فروریختن کوهی آتشفشانی در هاوایی، با بی‌رحمی تمام بر کلّ خطوط ساحلی اقیانوس آرام کوبید. حدود هزار سال پیش از میلاد مسیح، و دوباره طی قرون وسطا، زلزله‌ای بسیار شدید بخش اعظم اروپای شرقی و خاورمیانه را لرزاند که موجب ویرانی کامل شهرهای بزرگ در محدوده‌ای وسیع شد. شکی نیست که این نوع فاجعه‌های زمین‌ساختی در آیندهٔ ما هم رخ خواهند داد اما اثرشان بر جوامع جهانی و فناوری‌محور ما چه خواهد بود؟ پیش‌بینی اینکه چقدر خوب می‌توانیم با آنها مقابله کنیم دشوار است اما بی‌شک برای اغلب ساکنان زمین همه‌چیز بدتر خواهد شد.

ما، که بر پویاترین کرهٔ منظومهٔ شمسی زندگی می‌کنیم، باید همواره به یاد داشته باشیم که بقای ما فقط نوعی تصادف زمین‌شناختی بوده است. همان‌طور که در فصل ۴ شرح خواهم داد، بررسی‌های تازه روی DNA انسان نشان می‌دهد که نسل بشر پس از اَبَرفوران آتشفشانی ۷۴ هزار سال پیش، «یک تار مو» تا انقراض فاصله داشته است. و اگر ما حدود ۶۵ میلیون سال پیش وجود داشتیم، وقتی سیارکی ۱۰ کیلومتری با زمین برخورد کرد ما هم همراه با دایناسورها منقرض می‌شدیم. باید این واقعیت را بپذیریم که تا زمانی که ما فقط بر کره‌ای تنها در منظومهٔ شمسی خود زندگی می‌کنیم، دورنمای بقای طولانی‌مدت نسل بشر همواره متزلزل است. هرچقدر هم که فناوری‌های ما قدرتمند شوند، تا زمانی که در گهوارهٔ زمین بمانیم همواره در معرض خطر هر هوا و هوس خشن طبیعت خواهیم بود. حتی اگر نظریهٔ «محشر زودهنگام» را رد کنیم ممکن است پیشرفت نسل ما مدام با رشته‌ای از فاجعه‌های طبیعی جهانی مختل یا به‌کلّ متوقف شود؛ فجایعی که از زمان پیدایش زمین و ماورای زمین، در بازه‌های زمانی نامنظمی رخ داده‌اند. در حالی‌که برخی از این رویدادها ممکن است جهان ما را به پایان برسانند ـ مانند برخوردی دیگر با سیارک یا دنباله‌داری در مقیاس آنکه دایناسورها را نابود کرد ـ احتمال بقای تمدن ما و رشدش، در کل، وجود دارد. بنابراین، زمانی در آینده رو به سوی فضا خواهیم رفت؛ نخست به کرات همسایه سپس به ستاره‌ها. در شرایط سیاسی امروز جهان نمی‌توان گفت چه زمان حرکتی جدّی رو به فضا آغاز خواهد شد، اما این اتفاق خواهد افتاد و وقتی بیفتد نسل بشر نفسی از سر آسودگی خواهد کشید. شاید سرانجام برخی از فرزندان بشر در گهواره‌های دیگری به دنیا بیایند. اینکه بعد چه اتفاقی می‌افتد را کسی نمی‌داند. همان‌طور که این کتاب نشان می‌دهد وقتی صحبت از ژئوفیزیک باشد، آنچه باید اتفاق بیفتد اتفاق می‌افتد.


کتاب فاجعه‌های جهانی نوشته بیل مک‌گوایر

کتاب فاجعه‌های جهانی
نویسنده : بیل مک‌گوایر
مترجم : شادی حامدی‌آزاد
ناشر: انتشارات بصیرت
تعداد صفحات : ۱۸۰ صفحه


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]