معرفی کتاب « چگونه راز زندگی‌ام را متحول کرد »، نوشته راندا برن

تقدیم به خدای یکتا، و فقط به او


مقدمه

از وقتی فیلم راز در سراسر جهان پخش شد، عدهٔ بی‌شماری از مردم برای ما نامه نوشتند تا مواردی را مبنی بر اینکه چگونه با استفاده از اصول راز خواسته‌هایشان را جذب کردند، با ما در میان بگذارند؛ مواردی مثل سلامتی، ثروت، همسر مناسب، شغل عالی، بازگرداندن عشق و محبت به زندگی زناشویی و روابط، برگرداندن چیزی مفقود، حتی جایگزینی شادی به جای افسردگی.

مردم از فرهنگ‌ها و کشورهای مختلف در سراسر کرهٔ خاکی، با دنبال کردن روش‌های راز، زندگی خود را از آنچه بود به شرایطی فوق‌العاده تغییر دادند. اقدام آنها از نظر فردی عادی غیرممکن بود. اما این افراد می‌دانستند هیچ چیز غیرممکن نیست.

این کتاب شامل داستان‌هایی واقعی، روحیه‌دهنده و الهام‌بخش از افرادی است که با دنبال کردن اصول راز زندگی خود را متحول کردند و در مدت ده سال اخیر به دست ما رسیده است. برای از بین بردن حصارهای ذهنی، این داستان‌ها تو را به سیر و سفری فراموش نشدنی می‌برند و به‌وضوح نشان می‌دهند که هرکس بدون در نظر گرفتن هویت و موقعیت خود، با استفاده از اصول راز می‌تواند هرآنچه بخواهد خلق کند.

در کنار داستان‌های راز، من شخصا با بیان حکمت‌های راز در کل کتاب، تو را راهنمایی می‌کنم. اگر تو در ارتباط با اصول راز تازه‌کار هستی، این کتاب برداشتی کلی از اصول راز و چگونگی استفاده از آن در اختیارت قرار می‌دهد. اگر هم از قبل با اصول راز آشنا بوده‌ای، این کتاب یادآوری است مبنی بر اینکه با انجام مواردی ساده می‌توانی زندگی خوب و سرشار از خواسته‌هایت را داشته باشی.

من طی سال‌ها توانستم تمام خواسته‌هایم را از فهرست ظاهرا بی‌پایان خود آشکار کنم، ولی بی‌شک شنیدن داستان افرادی که با استفاده از روش‌های اعجازآفرین راز زندگی‌شان متحول شده بود، یکی از بزرگ‌ترین نعماتی بوده که راز شخصا به من اهدا کرده است. وسایل و اشیای مادی و اینکه کسی هرآنچه بخواهد می‌تواند به‌دست بیاورد، مایهٔ سرخوشی است. اما اقدام فردی که قصد او کمک به دیگران باشد تا آنان هم زندگی بهتری را تجربه کنند، موجب شادمانی بی‌حدوحصر برای خود فرد می‌شود. درنهایت، شادی تنها چیزی است که ما می‌خواهیم.

دلم می‌خواهد بدانی چقدر بی‌دردسر می‌توانی زندگی‌ات را متحول کنی و لازم نیست برای رسیدن به خواسته‌هایت خودت را به آب و آتش بزنی. تو فقط از یک راه می‌توانی زندگی‌ات را متحول کنی:

ذهنت را تغییر بده، زندگی‌ات متحول می‌شود.

راندا برن


مردم دو نوع هستند:

یکی نوع می‌گویند: «فقط آنچه را ببینم باور می‌کنم.»

و نوع دیگر می‌گویند: «برای دیدن هر چیز اول باید آن را باور داشته باشم.»

از: تعلیمات روزانهٔ راز


چگونه درخواست کردم، باور کردم، و دریافت کردم

راز بزرگ زندگی، قانون جذب است که طبق آن هر چیز مشابه خود را جذب می‌کند. یعنی تو تجارب و موقعیت‌هایی را در زندگی جذب می‌کنی که مشابه افکار و تجسم ذهنی‌ات باشد. دربارهٔ هرآنچه مدام فکر کنی، همان را هم در زندگی جذب می‌کنی.

اگر در مورد خواسته‌هایت فکر کنی و به این تفکر ادامه دهی، آنها را به زندگی‌ات جذب می‌کنی. از طریق این قانون قدرتمند، افکارت به مواردی مادی تبدیل می‌شود. افکار فعلی تو زندگی آینده‌ات را خلق می‌کند. پس با تغییر افکارت می‌توانی زندگی‌ات را تغییر بدهی.

به‌محض اینکه از راز سر در بیاوری، می‌توانی با استفاده از روند خلق آنچه را می‌خواهی جذب کنی و به خواسته‌هایت برسی. روند خلق از سه گام ساده تشکیل شده است: درخواست، باور، دریافت.

گام اول: درخواست

قانون جذب در برابر هر فکر باثباتی که در سر بپرورانی، واکنش نشان می‌دهد. حتی اگر چیزی فوق‌العاده خاص درخواست کنی، قطعا و بدون شک، عین درخواست خود را دریافت می‌کنی.

آوازخوانی با استیوی وندر (۱)

سلام به همگی. اسم من جان پریرا (۲) است. راز برای من نتیجه‌بخش بود. قبل از هر چیز، من در ایامی وضع روحی مناسبی نداشتم. دلیل عمدهٔ افسردگی و عصبانیتم وجود شریک تجاری من و خواهرم بود. خواهرم مرا به ستوه آورده بود که فیلم راز را تماشا کنم. یک روز او ما را مجبور کرد که همگی دست از کار بکشیم و این فیلم را ببینیم. از آن روز به بعد، من تصمیم گرفتم آن را امتحان کنم و صرفا آن را به‌کار بگیرم.

دو روز بعد در سالن ورزشی روزنامه می‌خواندم که چشمم به تاریخ کنسرت استیوی وندر در بیست‌ودوم اکتبر افتاد که سالروز تولد من هم هست. به خواهرم گفتم: «این همان چیزی است که می‌خواهم. من نه‌تنها او را می‌بینم، بلکه با او هم‌آواز می‌شوم!»

به همه گفتم که با جورج بنسون (۳) آهنگساز و نوازندهٔ معروف گیتار ملاقات کرده‌ام، با گروه موسیقی جیمروکوای (۴) در یک مهمانی بوده‌ام، و حالا می‌خواهم با خودِ سردستهٔ موسیقی یعنی استیوی هم‌آواز بشوم. همه خیال کردند دیوانه شده‌ام. روز بعد که به دیدن برادرم رفته بودم، وقتی بلند شدم تا برایش قهوه درست کنم از او خواستم برنامه‌ای را که از تلویزیون تماشا می‌کردیم روی مکث (۵) بگذارد. وقتی به اتاق برگشتم، صفحهٔ تلویزیون با این نوشته روی مکث مانده بود: شانس برنده شدن برای آوازخوانی روی صحنه با استیوی وندر. باورم نمی‌شد!

فوری برای پر کردن برگهٔ شرکت در مسابقه به خانه رفتم. برای برنده شدن لازم بود کسی در بیست کلمه توضیح بدهد که چرا دلش می‌خواهد با استیوی وندر هم‌آواز شود. کلمات از ذهنم تراوش کردند. بعد از اینکه آن را ایمیل کردم، از نامزدم پرسیدم به‌نظر او آیا لازم است یک بار دیگر هم آن را بفرستم؟ در همین لحظه کامپیوترم از کار افتاد و دیگر هم کار نکرد. به او گفتم: «نگران نباش. این شانس نصیب من می‌شود. لازم نیست یک بار دیگر بفرستم!»

حدودا یک هفته‌ای گذشته بود و من با دوستانم برای تفریح بیرون رفته بودم. به یکی از آنها رو کردم و گفتم: «راستی می‌دانی که قرار است با استیوی وندر آواز بخوانم؟» دوباره، یک نفر دیگر هم نگاهی عاقل اندرسفیه به من انداخت!

دقیقا روز بعد، پس از پایان کار به خانه رفتم و به خواهرم گفتم: «موقع آوازخوانی با او باید چه کار کنم؟»

او گفت: «فقط وقت از دستت در نرود، چون تا بخواهی سر در بیاوری همه‌چیز تمام شده. پس لحظه را غنیمت بشمار.»

بعدازظهر می‌خواستم چرتی بزنم که تلفن زنگ زد. گوشی را برداشتم. کسی پشت خط گفت: «تو جان پریرا هستی؟ برای شرکت در مسابقه اسم نوشتی؟»

جواب دادم: «بله.»

گفت: «به‌به، تبریک می‌گویم، از بین شرکت‌کنندگان سراسر کشور، تو برنده شدی!»

فریادی زدم و نامزدم را بغل کردم و به هوا انداختم. به پدر و مادرم زنگ زدم و جیغ کشیدم. به برادرم زنگ زدم و جیغ کشیدم. دوستی هم که شب قبل راجع به مسابقه به او گفته بودم، وقتی این خبر را به او دادم، فقط جواب داد: «آره!» باورش نمی‌شد.

خوب، اگر کسی باورش نمی‌شود، باور کند! من شاهدی زنده هستم. اگر هم دوست داری فیلم آن را تماشا کنی، این هم لینک یوتیوب برنامه:www.youtube.com/watch?v=lMftLNs_G6M

جان پی (۶)

از سیدنی، استرلیا


این هم یکی از نمونه‌های شگفت‌انگیز کسی که با استفاده از راز خواستهٔ مشخصی را جذب کرد.

معجزه است

من در برنامهٔ اپرا وینفری از راز باخبر شدم و کاملاً تمام مطالب کتاب و فیلم ویدئویی راز را باور کردم. سپس ایمیلی از راز دریافت کردم که شامل یک لینک برای دانلود کردن چکی از بانک کائنات بود. بنابراین چک را دانلود کردم و برای مسخره‌بازی در آن مبلغ صدهزار رینگیت (۷) که معادل بیست‌وپنج هزار دلار امریکایی بود، نوشتم و آن را روی تابلوی رؤیاها که نزدیک میز توالتم بود، چسباندم.

بعد، یک اسکناس یک رینگیتی برداشتم و با ماژیک چند صفر به آن اضافه کردم. قصد داشتم جلوی آن پنج صفر بگذارم (۰۰۰/ ۱۰۰) اما روی اسکناس جا نبود و فقط توانستم سه صفر (۰۰۰ /۱) بگذارم. دلم نیامد آن را دور بیندازم؛ بنابراین آن را در کنار چک روی تابلوی رؤیاها چسباندم.

هر روز صبح به آن نگاه می‌کردم و به خود می‌گفتم باور دارم که چنین اتفاقی می‌افتد. واقعا نمی‌دانستم تمرین تجسم من درست بود یا نه. به‌هرحال گهگداری تمرین تجسم را انجام می‌دادم. راستش به مرور زمان کل ماجرا را از یاد بردم.

سپس در اوایل ماه اکتبر، هنگام پرداخت قسط کارت اعتباری‌ام در پیشخوان خدمات، چشمم به بروشور شرکت در مسابقه‌ای افتاد به نام مسابقهٔ خوش‌اقبالی پیامک ۰۰۰ / ۱۰۰ رینگیتی که برگزارکنندهٔ آن مؤسسهٔ کارت اعتباری بود. مهلت شرکت در این مسابقه از پنجم ژوئیه تا پانزدهم اکتبر بود. اما اولین مرتبه بود که من در این مورد می‌شنیدم. در دل گفتم: خوب، دو هفتهٔ دیگر برای شرکت در مسابقه وقت دارم. کاچی به از هیچی است. بنابراین در مسابقه شرکت کردم.

سپس در اواخر ماه بود که از شرکت کارت اعتباری به من زنگ زدند و خبر دادند که جایزهٔ دوم مخصوص آخر ماه اکتبر نصیب من شده که شامل ۰۰۰ /۱ رینگیت پول نقد بود. ذوق‌زده شدم چون هرگز تصورش را هم نمی‌کردم شانس برنده‌شدن در مسابقات بزرگ را داشته باشم. به شوهرم خبر دادم و هر دو از خوشحالی به هوا پریدیم.

دو ماه بعد، دوباره از شرکت به من زنگ زدند و خبر دادند که من جزء یکی از یازده فینالیست مسابقه برای جایزهٔ بزرگ ۰۰۰/ ۱۰۰ رینگیتی انتخاب شده‌ام که قرار بود هفتهٔ بعد برنده انتخاب شود.

آن‌شب پشت میز توالت نشستم و به تابلوی رؤیاهایم دقت کردم. مبلغ آن چک ۰۰۰ /۱۰۰ بود که سه ماه قبل آن را نوشته بودم. ضربان قلبم سریع شد وقتی متوجه شدم آن اسکناس یک رینگیتی به جای ۱۰۰۰ رینگیت ۰۰۰ /۱۰۰ به‌نظر می‌رسد.

اسکناس و چک را برداشتم و به اتاق نشیمن رفتم تا آن را به شوهرم نشان بدهم. گفتم: «عزیزم، گمان می‌کنم فهمیدم که چرا جایزهٔ دوم یعنی ۰۰۰/ ۱ رینگیت نصیب من شد. دلیلش اسکناس یک رینگیتی است. هرچند تصادفی آن را سفارش دادم، خدا دقیقا همان را به من تحویل داد. این اقدامی از طرف راز است.

سپس اشک شادی ریختم. ندایی درونی مدام به من می‌گفت که من برندهٔ جایزهٔ بزرگ خواهم شد و خدا (کائنات) از طریق وقایع، مردم و شرایط مقرر کرده است که چک ۰۰۰ /۱۰۰ رینگیتی نصیب من شود.

سپس فصلی از کتاب راز را که به پول مربوط می‌شد، خواندم و دوباره فیلم راز را تماشا کردم. هرموقع در مورد برنده شدنم شک می‌کردم، فوری تغییر ذهنیت می‌دادم و خودم را خندان روی صحنه مجسم می‌کردم که چک بزرگ بدلی ۰۰۰ /۱۰۰ رینگیتی را در دست گرفته‌ام.

قبل از ترک خانه در صبح روز قرعه‌کشی جایزهٔ بزرگ، شوهرم به من گفت: «چک ۰۰۰/ ۱۰۰ رینگیتی را که نوشتی با خودت بیاور. چک واقعی امروز نصیب تو می‌شود.» من همین کار را کردم.

قبل از ورود به اتاق، برای آخرین بار به چک نگاه کردم، برنده شدنم را مجسم کردم و سعی کردم هر نوع تردیدی را از خود دور کنم. سپس متوجه توصیهٔ حواله در قسمت بالای چک شدم. حال و هوای خوب را احساس کن.

فوری گوشی شوهرم را قاپیدم و از آلبوم عکس‌ها، عکس دختر دو سالهٔ زیبایم را باز کردم. دیدن لبخند شیرین او باعث شد شادی و شعفی درونی را احساس کنم و بدانم که در مسیری مناسب قرار گرفته‌ام. در کل مراسم، ذهنم متوجه لبخند دخترم بود و برنده‌شدنم را مجسم می‌کردم.

و بله، من برنده شدم.

جایزهٔ کلان ۰۰۰ /۱۰۰ رینگیتی را بردم. وقتی اسم مرا اعلام کردند، احساس کردم که همه چیز آنجا برایم آشنا است چون قبلاً به‌دفعات تصاویری مشابه را در ذهنم مجسم کرده بودم.

بعد از تحویل چک بدلی بزرگ، داور به من گفت: «وقتی تو با ده فینالیست دیگر به اتاق وارد شدی، خوشحال‌ترین آنها به‌نظر می‌رسیدی. شاید دلیلش این بوده که خودت می‌دانستی برنده می‌شوی.»

راستش همه‌چیز معجزه بود. من در هجدهم اوت به‌طور تصادفی روی یک اسکناس رینگیتی ۰۰۰/ ۱ نوشتم و یک چک هم به مبلغ ۰۰۰ /۱۰۰ رینگی در وجه خودم صادر کردم. در دوازدهم دسامبر هر دو مورد به حقیقت پیوست.

وقتی ماجرا را برای خانواده و دوستانم تعریف کردم، آنهایی هم که شک داشتند ایمان آوردند.

اِینی (۸)

از کوالا لامپور

شاید احساس کنی که دریافت هرآنچه دلت می‌خواهد غیرممکن است. اما از نظر قانون جذب، هیچ‌چیز غیرممکن نیست و همه‌چیز امکان‌پذیر است، حتی اگر وقوع معجزه را درخواست کنی، مثل قصهٔ پاپای، پاگِ فراری.


کتاب چگونه راز زندگی‌ام را متحول کرد نوشته راندا برن

کتاب چگونه راز زندگی‌ام را متحول کرد
نویسنده : راندا برن
مترجم : نفیسه معتکف
انتشارات لیوسا
تعداد صفحات: ۲۱۶ صفحه


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]