معرفی کتاب « گفتمان چپ در ایران »، نوشته محمدعلی احمدی
مقدمه
جنبش و گفتمان چپ در ایران ابتدا نه در تقابل با سرمایهداری، بلکه در مقابل فئودالیسم و در حمایت از کارگران بخشهای غیرصنعتی شکل گرفت، زیرا اساسا نه نظام سرمایهداری شکل گرفته بود و نه طبقه کارگر صنعتی. جامعه ایران پیش از این و در طی قرنها، جنبش ضد فئودالی را به نمایندگی مزدکیان، خرمدینان، شیعیان و… تجربه کرده بود. جنبش جدید که در امتداد گذشته تاریخی خود و با سیمای دیگری ظهور کرده بود، ایدئولوژی خود را وامدار اندیشه مدرن غرب بود. بدین ترتیب بسترهای تاریخی، پیشزمینههای مورد اقبال قرار گرفتن سوسیالیسم را فراهم گردانید و جنبشی پا به عرصه سیاسی ایران نهاد که در سیر تکاملی خود به استقرار سوسیالیسم میاندیشید. تغییر ماهیت فئودالیته در ایران، در قرن سیزدهم ه. ش، یکی از عوامل مؤثر در چگونگی طرح گفتمان اولیه چپ بود.
نخستین بارقههای اندیشه سوسیالیستی در آثار برخی روشنفکران صدر مشروطه از جمله میرزا آقاخان کرمانی و طالبوف تبریزی نمایان شد، اما این نه به معنای شکلگیری یک جریان و نه طرح یک گفتمان بود. صحبت از سوسیالیسم در مکتوبات سیاسی این دوره تنها در حد مترقی دانستن یک اندیشه بود و نه بیشتر. در کنار محدود بودن چنین آثاری در ادبیات سیاسی ایران و مخاطبان آنها در جامعه کمسواد ایران، نویسندگان آنها نیز اعتقاد به پیروی مطلق از سوسیالیسم نداشتند، بنابراین قویا به کار نظری گسترده در این زمینه نپرداختند. بهعلاوه خود این روشنفکران نیز شناخت کامل و جامعی از سوسیالیسم نداشتند تا بتوانند گفتمانی حول آن شکل دهند. جنبش سوسیالدموکرات در روسیه و اروپای غربی ایرانیان را از وجود سوسیالیسم آگاه ساخته بود، اما این آگاهی هنوز به شکلگیری یک جریان نینجامیده بود که با تعلق خاطر زمینههای طرح و گسترش نوعی گفتمان را فراهم آورد.
پایههای نخستینِ ایجاد و گسترش گفتمان سوسیالیستی و مارکسیستی در ایران تنها پس از ظهور گروهها و احزاب سوسیالدموکرات بنیان نهاده شد. آشنایی اولیه ایرانیان با اندیشه مارکسیستی با فعال شدن گروهها و احزاب سوسیالدموکرات، اگرچه محدود، آغاز شد و شکلگیری این جریان به طرح گفتمان اولیه چپ در ایران انجامید. این گفتمان از دو طریق نفوذ خود را آغاز کرد: ۱. آمیختگی اندیشه سوسیالیستی با برنامههای حزبی و تشکیلاتی ۲. ترویج تئوریک این اندیشه از طریق مطبوعات حزبی و مکتوبات ایدئولوژیک. گفتمان اولیه چپ در ایران را میتوان حاصل طرح مبانی برخاسته از سوسیالیسم در برنامههای حزبی «اجتماعیون عامیون» و «حزب دموکرات ایران» و همچنین انتشار مطالبی درباره سوسیالیسم و مارکسیسم در مطبوعات و مکتوبات حزبی توسط گروههای سوسیالدموکرات ارمنی مستقر در تبریز و گیلان و بهویژه حزب دموکرات ایران دانست.
گفتمان چپ پس از این به عنوان یکی از گفتمانهای رقیب پا به عرصه سیاسی ایران نهاد. این گفتمان با تأسیس «حزب عدالت» در قفقاز رگههای ایدئولوژیک بیشتری یافت و در حالی که ابتدا در چهارچوب تفکر سوسیالدموکرات مطرح شد، بعد از انقلاب اکتبر و مستقر شدن بلشویکها در روسیه، رنگ کمونیستی به خود گرفت. حزب عدالت به «حزب کمونیست ایران» تغییر نام داد و تداومبخش این گفتمان در چهارچوب مارکسیستیـ لنینیستی شد. با زوال حزب کمونیست ایران و ممنوعیت فعالیت و تبلیغ کلیه سازمانهای اشتراکی، در پی تصویب قانون «مجازات مقدمین بر علیه امنیت و استقلال ایران» در سال ۱۳۱۰ ه. ش، طرح گفتمان چپ از طریق برنامهها و مطبوعات حزبی متوقف شد. گفتمان چپ ایران در این مقطع به ابتکار تقی ارانی نه در چهارچوب فعالیت حزبی، بلکه از طریق انتشار مجله دنیا و پایهگذاری یک محفل روشنفکری ادامه حیات داد. گفتمان چپ در این مقطع سعی در ترویج نگاه علمی و نه حزبی به مارکسیسم، آن هم به اقشار تحصیلکرده و روشنفکر داشت.
به طور کلی میتوان گفت که نوع گفتمان چپ در ایران حاصل دیالکتیک عوامل متعدد خارجی و داخلی بود. ورود اندیشههای مدرن به ایران از جمله اندیشه چپ در دوره قاجار و در پی برخورد ایرانیان با دنیای غرب صورت پذیرفت. تفکرات مارکس زمینهساز شکلگیری مکتبی شد که بُعدی جهانی به خود گرفت. این مکتب حتی از خود مارکس هم فراتر رفت و به یکی از جریانهای تأثیرگذار در قرن چهاردهم ه. ش بدل گردید. ایدئولوژی چپ در سطح جهانی، رویکردها و جریانهای مختلفی را شامل میشد که هر یک با اصول و راهکارهای مربوط به خود در پی تحقق اهداف آرمانی خویش در تقابل با جهان سرمایهداری بودند. میزان نفوذ هر یک از این جریانها بر اندیشه چپ در ایران تلقی غالب از این ایدئولوژی را سبب گردیده و تأثیرات عمیقی در نوع گفتمان چپ ایرانی داشته است. در واقع غلبه هر یک از این جریانها بر دیگری در نفوذ بر اندیشه چپ در ایران در هر مقطع باعث شده گفتمان آن جریان به محور اصلی گفتمان چپ ایرانی در آن دوره تبدیل گردد. مهمترین جریانهای رقیب در میدان نفوذ به ایران، مکاتب چپ روسیه و اروپای غربی بودند. به طور کلی نوع گفتمان چپ در ایران در اغلب موارد نموداری از اثربخشی این دو مکتب بوده است. غلبه بر نفوذ در عواملی چون تحولات جهانی چپ، میزان و کیفیت مهاجرت ایرانیان به مناطق تحت نفوذ هر یک از این جریانها، کیفیت و عملکرد نمایندگان فکری آنان در ایران، نزدیکی جغرافیایی و عواملی از این دست ریشه داشت. تحت تأثیر این عوامل دو رویکرد چپ در ایران به وجود آمد که نظام فکری و سازمانی خود را با الگوبرداری از متفکران و احزاب وابسته به هر یک از این جریانها تطبیق میدادند. چون میزان نفوذ مکاتب خارجی تحت تأثیر عواملی که برشمردیم تغییر مییافت، به تبع آن در هر مقطع یکی از این رویکردها بر دیگری پیشی میگرفت و به تلقی غالب در اندیشه چپ ایران تبدیل میشد. علاوه بر این اندیشهای که در قالب مکتب مارکسیسم به ایران راه یافته بود، به سبب برونزا بودنش در تطابق کامل با بسترهای موجود در جامعه ایران قرار نداشت، بنابراین دستنخورده باقی نمیماند و خواسته یا ناخواسته دچار تغییراتی میشد. از سوی دیگر، برخی از مبانی این اندیشه نهتنها در تطابق با فرهنگ و سیاست ایران نبود، بلکه مستقیما در مقابل آن قرار میگرفت، از این رو لازم بود تعدیلاتی در کاربرد آنها صورت پذیرد. در این راستا حتی برخی صاحبنظران و متعلقین جریان چپ ایران برای بومی کردن این اندیشه تلاش کردند و مبانی جدیدی ابداع کردند که در پارهای از موارد جمع ضِدِّین بود. اثربخشی عوامل داخلی تنها به این محدود نمیماند و بر میزان نفوذ مکاتب خارجی رقیب نیز تأثیر داشت. برخی از این عوامل عبارت بودند از: اختناق سیاسی که بیشتر مهاجرت دگراندیشان و فعالان سیاسی را موجب میگردید، ناتوانی اقتصادی که طیفهای مختلف نیروی کار بهخصوص کارگران آسیبدیده را مجبور به مهاجرت میکرد، باز شدن فضای سیاسی که امکان عملی فعالیت نمایندگان فکری جریانهای خارجی را ممکن میساخت و توجه به آموزش مدرن و اعزام محصلان که نخبگان و تحصیلکردگان ایرانی را در فضای فکری روسیه و اروپای غربی قرار میداد.
اندیشه چپ به طور عمده تحت تأثیر مکتب چپ روسیه به ایران نفوذ کرد، بنابراین خط غالب گفتمان چپ ایران تا مدتها متأثر از این مکتب باقی ماند. بسیاری از رهبران و نخبگان فکری این جریان در روسیه و قفقاز جذب اندیشه چپ شدند و طبیعتا تلقی آنها از این ایدئولوژی نیز همانی بود که در این کشور رواج داشت. اندیشه چپ پس از ورود به ایران غالبا در چهارچوب اهداف سازمانی مطرح شد. فعالیتهای نظری نخبگان این جریان نیز به طور عمده در ابعاد سازمانی و بحث و بررسی در مورد استراتژی و برنامههای تشکیلاتی صورت پذیرفت. مهمترین نمایندگان طرح این گفتمان تربیتیافتگان مکتب روسی مارکسیسم بودند و همان مبانی را در ترویج این اندیشه در ایران به کار گرفتند. اما با ممنوعیت تبلیغ و فعالیت سازمانهای اشتراکی، در حالی که فعالیتهای سازمانی جنبش چپ در ایران به تعطیلی میگرایید، ظهور تقی ارانی فصل جدیدی در نوع گفتمان این جریان گشود. اولین تلاشهای جدی نظری در زمینه شناخت مستقل و علمی ایدئولوژی مارکسیسم را او آغاز کرد؛ تلاشی که به خط اصلی گفتمان چپ ایران در این دوره تبدیل شد. تلاشهای او در رویکرد علمی و مستقل به مارکسیسم، تلقی جدیدی از این ایدئولوژی را در گفتمان چپ این دوره سبب گردید که در صدد بود راهی جدای آنچه کمونیسم روسی در آن مقطع (استالینیسم) ترویج میکرد بپیماید. جریانی که او در چپ ایران بنیان نهاد، جریانی روشنفکری بود که فعالان مؤثر آن برخلاف گذشته اغلب از افرادی تشکیل میشد که فضای سیاسی اروپای غربی را تجربه کرده بودند.
توضیح این نکته لازم است که طرح اولیه این نوشتارْ پایاننامه نگارنده بوده که سزاوار است در اینجا از راهنماییها و کمکهای استادان گرانقدر دکتر صادق زیباکلام و دکتر عبدالرحمن عالم کمال تشکر را داشته باشم.
در این نوشتار تلاش کردهام گفتمان مورد بحث را بر اساس رجوع به اسناد دستاول استخراج کنم. برخی از این اسناد را قبلاً دیگر پژوهشگران محترم در آثار خود آوردهاند و چند سند را نیز نگارنده برای نخستین بار در این نوشتار به چاپ میرساند. از جمله این اسناد دو شماره از روزنامه مجاهد، یک اعلامیه از حزب «اجتماعیون عامیون»، چند نامه از همین حزب یا در ارتباط با آن و یک مرامنامه از «حزب سوسیالیست ایران» است. از روزنامه مجاهد گویا تنها پنج شماره در رشت و بیست و دو شماره در تبریز انتشار یافته است. ادوارد براون در جلد سوم کتاب تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران در دوره مشروطیت مینویسد که شمارههای اول و چهارم روزنامه مجاهد رشت را در اختیار داشته است. خسرو شاکری نیز علاوه بر این دو شماره از مجاهد رشت، شمارههای اول، بیستم، بیست و یکم و بیست و دوم از مجاهد تبریز را در مجموعه «اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیالدموکراسی و کمونیستی ایران» منتشر کرده است. علاوه بر شمارههایی که براون در اختیار داشته و شاکری منتشر کرده، شمارههای سوم و نهم مجاهد تبریز نیز در همین کتاب به چاپ میرسند. یک اعلامیه و چند نامه از اجتماعیون عامیون یا در ارتباط با آن به دست آمده که نشان از نوع دغدغههای تشکیلاتی این سازمان دارند. مرامنامه حزب سوسیالیست ایران که تاریخ ۱۲۹۹ ه. ش بر آن درج شده نیز در پنج صفحه و با امضای «فرقه سوسیالیست ایران ــ ۱۳۳۹ ــ طهران» در اختیار نگارنده بوده، که اهداف سازمانی این حزب از آن استخراج شده و به صورت کامل در این مجال انتشار مییابد.
۱. بسترهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران در دوره قاجار و پهلوی اول
واپسماندگی سیاسی
اساسی که صفویه از آغاز قرن دهم ه. ش در حکمرانی ایران نهاد تا آغاز دوره مشروطیت برقرار بود. روش اداره کشور، تقسیمات اداری و فراهم آوردن سپاه بسیار عقبمانده بود. در واقع ایران حکومت ملوکالطوایفی داشت. (۱) نظام سیاسی ایران در دوره قاجار نظامی مبتنی بر سازوکار ایلیاتی بود. (۲) دیوانسالاری دولتی بسیار محدود بود و تنها در اواخر حکومت این سلسله اندکی رو به گسترش نهاد. هدف اصلی دیوانسالاری حکومت جمعآوری مالیات و از جمله حقوق گمرکی بود و کاربرد اصلی مبالغ جمعآوریشده نیز تأمین بنیه مالی و بودجه مؤدیان مالیاتی و دربارهای ایالتی و مرکزی بهخصوص شخص شاه و اطرافیانش در تهران بود. کارهای عامالمنفعه ابتدایی نظیر ساختن جادهها، مدارس و… بهندرت انجام میگرفت. (۳) ایران سپاه دایمی و موظف نداشت. جنگجویان فقط هنگام جنگ و بروز خطر جمعآوری و متمرکز میشدند، که برای این کار بودجه و اعتباری وجود نداشت و هزینه نگهداری این دستجات نیز از طریق مصادره تأمین میشد. تعداد لشکریانی که ممکن بود به این ترتیب جمعآوری شوند از یکصد و بیستهزار تن نمیگذشت. (۴) لشکریان ایران در ابتدای حکومت قاجار لباس متحدالشکل مخصوصی نداشتند. بخشی از سپاه هنوز تیر و کمان داشتند و افراد سوارهنظام در جنگ نظام خاصی نداشتند. (۵) در دوران به قدرت رسیدن پهلوی اول بود که ایران از ارتش مدرن برخوردار شد.
استبداد و خودکامگی در لایههای هرم قدرت، در کنارِ نبود اقتدار مرکزی، ویژگی نظام سیاسی ایران در دوره حکومت قاجار بود. در این دوره نیروهای متعددی در ساختار قدرت وجود داشتند که حوزه اقتدارشان گاهی در یکدیگر تداخل میکرد. قویترین گروه منفردِ حاکم معمولاً دربار بود که در رأس آن شاه قرار داشت و از گروههای بزرگی از اقوام سلطنتی تشکیل میشد. (۶) درباریان، بهنحوی، مهمترین بازیگران این ساختار محسوب میشدند. دربار از شاه، صدراعظم، شاهزادگان و در رأس آنها ولیعهد، دیوانسالاران و زنان شاه تشکیل میشد. شاه در رأس دربار بود و هسته مرکزی قدرت سیاسی محسوب میشد. در نظام سیاسی ایران در این دوره، پادشاه اصولاً فعال مایشاء و تصمیماتش نقضناپذیر بود و حق سلب مالکیت از رعایا و حق حیات و مرگ آنان را در دست داشت. (۷) میتوان چنین گفت که در ایران عصر قاجار دولت و سلطنت مقولاتی تفکیکناپذیر بودند. صدراعظم تنها کسی بود که حق داشت همیشه به حضور پادشاه برود یا به او مستقیما نامه بنویسد و در امور کشور اظهارنظر کند. در واقع میتوان گفت که سِمت اصلی و حقیقی صدراعظم تا زمانی که به تقلید از غرب هیئت وزیران در ایران شکل گرفت، وزارت دربار بوده است. (۸) علیرغم قدرت نامحدود شاه در ایرانِ عصر قاجار، نبود بوروکراسی متمرکز تسلط پادشاهان را بر تمامی نقاط کشور با دشواری مواجه میساخت. شاهان قاجار ظلاللههایی بودند که حوزه اقتدارشان فقط به پایتخت محدود میشد. (۹) قاجاریان بدون امنیت و توان نظامی و ثبات اداری و با مشروعیت ایدئولوژیک ناچیز فقط با توسل به دو نوع سیاست مکمل در قدرت باقی میماندند: عقبنشینی هنگام رویارویی با مخالفان خطرناک و، مهمتر از این، دستکاری و تحریک اختلافات گروهی در جامعهای چندپاره و متفرق (سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن). (۱۰)
حکام ایالات و ولایات نیز اغلب از بین شاهزادگان منصوب میشدند. شاهزادگان قاجار به موجب اختیاراتی که داشتند استبدادی شدیدتر از خود شاه بر مردم تحت فرمان خود روا میداشتند. بین شاهزادگان و شاه رابطهای دوسویه در حفظ قدرت برقرار بود. فرمانروایی شاهزادگان بر ایالات و ولایات باعث تحکیم پایههای سلطنت قاجاریه میشد و از سوی دیگر تداوم قدرت ایشان منوط به حفظ سلطنت شاه بود. برخی از این شاهزادگان به قدری بیکفایت و ناپخته بودند که گهگاه حتی بر سر قلمرو فرمانروایی خویش با یکدیگر نزاع میکردند. (۱۱)
برخی زنان درباری نیز از نفوذ سیاسی چشمگیری برخوردار بودند. در این میان ملکه مادر و همسر یا همسران سوگلی شاه نفوذ فراوان داشتند. مثلاً مهدعلیا همسر محمدشاه از نفوذ زیادی برخوردار بود به گونهای که شاه توصیههای او را میپذیرفت و به خواسته او ترتیب اثر میداد. نفوذ مهدعلیا بر فرزندش ناصرالدینشاه نیز بسیار بود؛ قتل امیرکبیر نتیجه کینهتوزیهای مهدعلیا و تحریک ناصرالدینشاه برای انجام دادن این کار بود. برخی نوشتههای این دوره حاکی از نفوذ عدهای از زنان درباری در امور سیاسی و تصمیمات پادشاهان قاجار است.
گروه نافذ دیگر در ساختار قدرت، ایلات و قبایل بودند. در اوایل قرن سیزدهم ه. ش حدود نیمی از جمعیت ایران را قبایل کوچنشین تشکیل میدادند. عدم تمرکز قدرت حکومتی باعث میشد تا این قبایل نیمهمختار در کنار قبایل یکجانشین بر نظام سیاسی ایران تأثیرگذار باشند. یکی از دلایل اصلی نقشآفرینی و اهمیت قبایل و در رأس آنها رئیس قبیله در پهنه سیاست دوران قاجار، تأمین نیروی نظامی لازم در هنگام مواجهه با مهاجمان بود. نبود ارتش منظم و دایمی باعث میشد حکومت برای تأمین نیروی نظامی به این قبایل نیازمند باشد. این قبایل ممکن بود از اقوام فارس یا غیرفارس باشند که به زبانهای مختلف سخن میگفتند و از مذاهب متفاوتی پیروی میکردند. در این بین قبایلی بودند که تمایل به خودمختاری داشتند و گهگاهی دست به شورش میزدند.
از دیگر گروههای تأثیرگذار بر قدرت سیاسی میتوان به روحانیون اشاره کرد. روحانیون از حیث رابطه با قدرت به دو دسته تقسیم میشدند: دستهای از آنها وابسته به دربار بودند که عده معدودتری را تشکیل میدادند، و عده بیشتری از آنها که استقلال خویش را حفظ کرده بودند. دسته اول را قاجارها به مقام ائمه جمعه شهرها یا در برخی موارد در مناصب قضایی منصوب میکردند، بنابراین دربار بر آنها کنترل داشت. در مقابل، دسته دوم روحانیونی بودند که در رأس آنها مجتهدان تراز اول قرار داشتند و پیوندی با دربار نداشتند. روحانیون وابسته به دربار مستقیما در ساختار قدرت شرکت داشتند، اما از آنجا که روحانیون مستقل از جایگاه بالاتری در سلسلهمراتب روحانیت و پایگاه اجتماعی گستردهتری در جامعه برخوردار بودند، طبعا میتوانستند تأثیرگذاری بیشتری بر قدرت سیاسی داشته باشند. نفوذ سیاسی نهاد روحانیت ریشه در عوامل متعددی داشت. جمعآوری وجوهات شرعی و اوقاف بنیه مالی مناسبی برای روحانیون فراهم میآورد، بنابراین نهاد روحانیت از نظر مالی و اقتصادی نهادی خودکفا و مستقل بود. در این بین برخی از ایشان که ملاّک یا تاجر بودند از بنیه مالی قویتری برخوردار میشدند. اگرچه توزیع درآمد بین آنها یکسان نبود، به عنوان یک نهاد از منابع مالی خوبی برخوردار بودند که باعث میشد از دربار استقلال داشته باشند. (۱۲) از سوی دیگر، مسئولیت سوادآموزی و آموزش افراد در جامعه به عهده روحانیون بود. به طور کلی امور حقوقی و قضایی را نیز روحانیون انجام میدادند. در کنار این موارد نهاد روحانیت از همبستگی گروهی بالایی برخوردار بود. مساجد پایگاه مهمی برای روحانیون بود. مساجد که پذیرای خیل عظیمی از مردم برای اقامه نماز و ادای فرایض دینی و برگزاری شادیها و عزاداریهای مذهبی بودند نقشی بسزا در استحکام رابطه تودههای مردم با ایشان داشتند. نقش بسزای مذهب در شکلدهی به زندگی ایرانیان نیز بر نفوذ روحانیون در لایههای مختلف اجتماعی میافزود. اکثریت قریب به اتفاق جامعه ایران را شیعیان تشکیل میدادند. امر اجتهاد و تقلید از علمای مذهبی، بهمثابه فریضهای در آموزههای شیعی، حکم مراجع را حتی بالاتر از فرمان حکومتی قرار میداد. تمامی این امتیازها زمینهساز نفوذ سیاسی روحانیون و تأثیرگذاریشان بر قدرت سیاسی بود. این نفوذ چشمگیر گاهی برخی دولتمردان را ترغیب به اقداماتی در راستای دور نگاه داشتن روحانیون از ساختار سیاسی میکرد، اما این اقدامات تنها بخشی از امتیازهای آنها را از بین میبرد یا کمرنگ میکرد، در حالی که سایر امتیازها همچنان به قوت خود باقی بود و به روحانیون این امکان را میداد که اثربخشی سیاسی خود را حفظ کنند. این اثربخشی ممکن بود به موجب عرفی شدن امور قضایی و حقوقی یا تأسیس مدارس به سبک جدید کمتر شود، اما بهکلی ساقط نمیشد. پس نفوذ سیاسی ایشان، اگرچه نه با قوت ثابت، به میزان چشمگیری باقی میماند.
از گروههای نافذ سیاسی دیگر میتوان به حکام ایالات، خوانین روستاها و حکام منطقهای و محلی اشاره کرد. حکام ایالات اغلب از بین خانواده قاجار، قبایل بزرگ و شاهزادگان تعیین میشدند. چنین امری باعث استحکام بیشتر حکومت قاجاریه میشد. این حکام در منطقه تحت فرمان خود همانند پادشاه حکومت میکردند. شکل کوچکتر درباری که در پایتخت مستقر بود، برای این حکام وجود داشت. آنها به جمعآوری مالیات میپرداختند و به فروش مناصب مبادرت میورزیدند و سهم چشمگیری از آن را برمیداشتند. خوانین روستاها و حکام منطقهای و محلی نیز بر منطقه تحت نفوذ خود تسلط داشتند و نماینده سیاسی حکومت مرکزی در مناطق بودند. از وظایف دیگر این گروهها برقراری نظم بود. البته در کنار این گروههای داخلی، قدرتهای خارجی را نیز باید از عوامل تأثیرگذار بر پهنه سیاست ایران در این دوره به شمار آورد.
صحنه سیاست ایران از دیرباز محل رقابت قدرتهای خارجی بهویژه انگلستان و روسیه بود و دخالتهای این دو کشور همواره در تحولات این مرزوبوم نقش عمدهای ایفا میکرد. نفوذ بیشتر هر یک از این کشورها منافع دیگری را با خطر مواجه میساخت، بنابراین ایران به صحنه رقابت آنها تبدیل شد. علاوه بر این ضعف حکومت مرکزی باعث پررنگتر شدن نقش این قدرتها در عرصه سیاسی ایران میشد. اسناد سیاسیای که از قرن سیزدهم ه. ش بر جای مانده مملو از مواردی است که در آن رهبران سیاسی ایران سعی دارند در مذاکرات با نمایندگان رسمی انگلیس یا روسیه موافقت آنان را با فلان خطمشی یا تصمیم سیاسی دولت جلب کنند. (۱۳) تکیه ایران بر نیروهای اقتصادی غرب، ضعف سیاسی و نظامی آن، تلاش دولت ایران در جلب نظر و موافقت غربیها و حمایت دولتهای انگلیس و روسیه از قاجاریه در مقابل قیامهای مردمی، ایران را به کشوری با استقلال محدود تبدیل کرد. سیاست ایران در دوران قاجاریه غالبا نوعی سیاست در سایه بود و سیاست واقعی نهتنها در پشت صحنه، بلکه غالبا در ماورای دریاها تعیین میشد. (۱۴)
کتاب گفتمان چپ در ایران
دوره قاجار و پهلوی اول
نویسنده : محمدعلی احمدی
ناشر: گروه انتشاراتی ققنوس
تعداد صفحات: ۴۰۶ صفحه