معرفی کتاب « یکصد غزلواره عاشقانه »، نوشته پابلو نرودا

مقدمه (۱)

پابلو نرودا تخلص و سپس نام واقعی شاعر، دیپلمات و سیاست‌مداری بود به‌نام نفتالی ریکاردو ری یس باسوآلتو (۲) که در دوازدهم جولای سال ۱۹۰۴ در پارال (۳) شهر کوچکی سرشار از تاکستان‌های انگور در درهٔ مرکزی جنوب شیلی به‌دنیا آمد. او نام نرودا را برای خود از شاعر چک یان‌نرودا (۴) وام گرفت.

در سنین نوجوانی بود که نرودا اولین شعرهای خود را سرود و با چاپ کتاب «بیست شعر عاشقانه و یک ترانه نومیدی» به اوج شهرت رسید. استقبال بی‌نظیر از این مجموعه شعر باعث شد تا در فاصله‌ای اندک به زبان‌های مختلف ترجمه و چاپ شود و میلیون‌ها نسخه از آن به‌فروش رود.

در سال ۱۹۲۷ در سن ۲۳ سالگی نرودا که در شرایط سخت مالی قرار گرفته بود سمت کنسول افتخاری دولت شیلی را در برمه در شرق دور قبول کرد و به زودی از طریق آرژانتین به پرتغال و اسپانیا و فرانسه و سپس با کشتی عازم شهر رانگون در شرق دور شد جایی که هرگز نامی از آن نشنیده بود. دوران اقامت در رانگون برای نرودا جز عزلت و تنهایی و افسردگی هیچ چیز به همراه نداشت. بعدها از برمه به سیلان و سنگاپور فرستاده شد. در جاوهٔ سنگاپور با دختری آشنا شد و او را به همسری انتخاب کرد. در این ایام شعرهای زیادی سرود و اولین دو جلد بزرگ مجموعه شعرهای خود به نام «اقامت در زمین»(۵) را در این ایام سرود. بعد از بازگشت به شیلی نرودا به سمت‌های دیپلماتیک در آرژانتین و اسپانیا منصوب شد. در اسپانیا با محافل ادبی و هنری زیادی رفت‌وآمد کرد و با هنرمندان پرآوازه‌ای چون رافائل آلبرتی (۶)، فدریکو گارسیا لورکا (۷) و شاعر پرویی سزار وایه‌خو (۸) آشنا شد.

با شروع جنگ داخلی در اسپانیا، نرودا برای اولین بار گام در راه پرفراز و نشیب سیاست گذاشت و اندیشه و شعرش به شدت آرمان‌خواه و سیاسی شد و نامش در جرگهٔ هنرمندان چپ رادیکال شهره شد. دستگیری و تیرباران دوست هنرمندش گارسیا لورکا تأثیر زیادی در موضع‌گیری چپ‌گرایانهٔ نرودا داشت و وی را به حمایت سرسختانه از جمهوری‌خواهان واداشت به نحوی که در سال ۱۹۳۸ مجموعه شعر «اسپانیا در قلب من»(۹) را سرود و منتشر کرد و به سبب همین فعالیت‌های سیاسی سمت دیپلماتیک خود را از دست داد. ولی با انتخاب رئیس‌جمهوری جدید پدرو سردا (۱۰) نرودا مجدداً به عنوان کنسول ویژه شیلی در پاریس گمارده شد. وی در این سمت بیش از دو هزار نفر از پناهندگان اسپانیائی گریخته از جنگ داخلی را با صدور ویزا به شیلی فرستاد. در فاصله سال‌های ۴۳-۱۹۴۰ نرودا به عنوان کنسول در شهر مکزیکوسیتی خدمت کرد. در اینجا با دل کاریل (۱۱) ازدواج کرد و با اکتاویو پاز (۱۲) آشنا شد. در بازگشت به شیلی به پرو سفر کرد و از نزدیک از سلسله‌کوه‌ها و آثار باستانی ماچو پیچو (۱۳) دیدار کرد و همین دیدار الهام‌بخش سرودن منظومه بلند و معروف «بلندیهای ماچو پیچو»(۱۴) شد.

سفر نرودا در این سال‌ها به شوروی و دیدار با استالین رهبر آن کشور و سرودن آوازی برای استالینگراد (۱۵) و دریافت جایزه صلح استالین روابط دوستی او را با اوکتاویوپاز که به شدت با سیاست‌های اقتدارگرایانه استالین مخالف بود به تیرگی کشاند. بعدها نرودا در خاطرات خود از این موضع‌گیری نسبت به استالین از خود انتقاد کرد.

در سال ۱۹۴۵ و همزمان اعلام نامزدی گابریل گونزالس ویده‌لا (۱۶) و حمایت بی‌دریغ نرودا از وی ویده‌لا به ریاست جمهوری شیلی انتخاب شد. ویده‌لا طی سال‌های ۱۹۴۷ و ۱۹۴۸ حزب کمونیست را ممنوعه اعلام کرد و به دنبال سخنرانی معروف نرودا با عنوان «من محکوم می‌کنم»(۱۷) حکم دستگیری نرودا صادر شد و نرودا از ترس دستگیری توسط عوامل حکومت مدت‌ها مخفی شده و سپس با عبور از سلسله کوه‌های آند خود را به آرژانتین رساند. او داستان و شرح ماجرای این فرار را در سخنرانی دریافت جایزه نوبل به تفصیل بیان می‌کند. هنگام اقامت در آرژانتین نرودا با اندک شباهتی که بین خود و نویسنده معروف آرژانتینی میگوئل آنگل آستوریاس (۱۸) داشت با استفاده از پاسپورت او به پاریس سفر کرد و در کنگرهٔ جهانی نیروهای صلح شرکت کرد. پابلو پیکاسو در پاریس از وی استقبال کرد و این همه در حالی بودکه دولت شیلی اعلام کرده بود نرودا در شیلی است و فرار او را تکذیب کرده بود. اقامت در مکزیک به درازا کشید و در این مدت نرودا با همسر آینده‌اش ماتیلده اوروتیا (۱۹) آشنا شد و این آشنایی به عشقی عمیق و ازدواج انجامید که تا پایان عمر ادامه داشت. ماتیلده منبع الهام نرودا در سرودن اشعار عاشقانهٔ بسیار بود.

در این سال‌ها آوازهٔ شعر نرودا در سراسر جهان پیچیده بود و همهٔ هنردوستان با شعر نرودا آشنا بودند و از دفترهای شعر او به زبان‌های گوناگون ده‌ها ترجمه منتشر شده بود. نرودا آشکارا سیاست‌های دولت آمریکا را در ارتباط با جنگ ویتنام محکوم می‌کرد و دولت آمریکا نیز برای بدنام کردن نرودا جنجالی مطبوعاتی به‌پا کرد و وی را به همدستی در ترور تروتسکی در مکزیک در سال ۱۹۴۰ متهم کرد. همین کارزار سیاسی باعث شد که نرودا که در آن سال‌ها نامزد دریافت جایزه نوبل بود به این جایزه دست نیابد و جایزه به ژان پل سارتر برسد. در سال ۱۹۶۶ از نرودا برای شرکت در کنفرانس انجمن بین‌المللی قلم در نیویورک دعوت به عمل آمد. مقامات آمریکا از ورود وی جلوگیری کردند اما با تلاش‌های آرتور میلر نویسندهٔ نامدار آمریکایی دولت آمریکا برای وی ویزای سفر صادر کرد و نرودا طی اقامت در نیویورک جلسات شعرخوانی برپا کرد که با استقبال گستردهٔ روشنفکران آمریکا روبه‌رو شد.

کارلوس فوئنتس (۲۰) نویسندهٔ نامدار مکزیکی در آن زمان نوشت که کنفرانس انجمن بین‌المللی قلم به لحاظ شرکت تعداد زیادی نویسنده از بلوک شرق سرآغاز و مقدمهٔ پایان یافتن جنگ سرد محسوب می‌شود.

در سال ۱۹۷۰ بعد از به قدرت رسیدن سالوادور آلنده نرودا به عنوان سفیر شیلی در فرانسه گماشته شد ولی پس از اندکی به لحاظ وخامت حال جسمانی خود به شیلی بازگشت. در سال ۱۹۷۱ با تلاش مترجم سوئدی اشعارش نرودا موفق شد جایزهٔ نوبل ادبیات را از آن خود کند. بعد از کودتای سال ۱۹۷۳ توسط ژنرال آگوستو پینوشه (۲۱) تمام رویاهای نرودا برای برپایی حکومت سوسیالیستی بر باد رفت و در این هنگام بیماری سرطان وی نیز شدت گرفت. سربازان و عوامل حکومت پینوشه به منزل ییلاقی نرودا در جزیرهٔ سیاه (۲۲) یورش بردند و خانهٔ او را غارت کردند. نرودا که در آنجا حضور داشت با فریاد خطاب به آنها گفت «همه جا را بگردید، در اینجا تنها یک چیز خطرناک برای شما وجود دارد آن هم شعر است.»

در غروب روز ۲۳ سپتامبر ۱۹۷۳ نرودا در کلینیک سانتاماریا در سانتیاگو چشم بر جهان فرو بست. مراسم تشییع وی در محاصرهٔ وسیع پلیس انجام و به تظاهرات علیه حکومت بدل شد. نظامیان خانهٔ نرودا را ویران و اشعارش را نابود کردند.

در سال ۱۹۷۴ خاطرات نرودا با عنوان «اعتراف می‌کنم که زندگی کرده‌ام»(۲۳) به چاپ رسید که حاوی ماجراهای روزهای آخر زندگی شاعر بود و بخشی نیز به مرگ سالوادور آلنده در خلال حمله به قصر مونتدا (۲۴) به وسیله ژنرال پینوشه و سایر افسران ارتش اختصاص داشت، ماجرایی که درست ۱۲ روز قبل از مرگ نرودا اتفاق افتاد. ماتیلده اروتیا در نهایت خاطرات نرودا و همچنین آخرین شعرها و سروده‌های اورا که منجر به درگیری او با حکومت پینوشه شد، جمع‌آوری، ویرایش و چاپ کرد. خاطرات خود ماتیلده به نام «زندگی من با پابلو نرودا»(۲۵) بعد از مرگش در سال ۱۹۸۶ منتشر شد. مانوئل آرایا (۲۶) راننده نرودا نیز در سال ۲۰۱۲ کتابی دربارهٔ آخرین روزهای زندگی نرودا چاپ کرده است. تاکنون ده‌ها موسیقی‌دان و نوازنده در سراسر جهان برای نرودا و ترانه‌های نرودا آهنگ ساخته‌اند و از زندگی او نیز چند فیلم ساخته شده است.

***

نرودا غزلواره‌های عاشقانه این مجموعه را در فاصله سال‌های ۱۹۵۷ و ۱۹۵۹ سروده است. این شعرها اولین بار در سال ۱۹۵۹ در آرژانتین منتشر شد. اشعار این مجموعه از نسخهٔ انگلیسی کتاب که به مناسبت یک‌صدمین سال تولد نرودا توسط گوستاو اسکوبدو (۲۷) در سال ۲۰۰۴ ترجمه و چاپ شده به فارسی برگردانده شده است. تمامی اشعار با متن اصلی اسپانیایی مقایسه گردیده است. لازم می‌دانم از زحمات سرکار خانم فرحناز سمیعی که برگردان فارسی را با وسواس زیاد ویرایش نموده‌اند سپاسگزاری نمایم.

رضا معتمدی


صبح

۱

ماتیلده

نام گیاه یا سنگ یا شراب

نام هر آنچه زاده می‌شود از دل زمین

و دیر می‌پاید

واژه‌ای که در نمّو خویش

طلوع می‌کند

و تابستان‌اش طغیان درخشش لیموها است.

با این نام

بلم‌های چوبی بادبان برمی‌افرازند

آنگاه که در کام انبوه آتش دریای نیلگون فرو فتاده‌اند

حروف این نام

به‌سان آب رودخانه‌ای است

که میان قلب سوزان من

سرازیر می‌شود.

آه ای نامی که زیر نیلوفر بستانی جلوه کرده‌ای

چنان چون دروازهٔ دهلیزی نامعلوم

که به رایحهٔ جهان باز می‌شود

بر من بتاز با دهان سوزانت

و اگر خواستی

با چشم‌های شبانه‌ات

به جست‌وجوی من بیا

و بگذار

بر روی نام تو بادبان برافرازم

و دمی بیاسایم.

۲

عشق

چه راه‌ها تا رسیدن به بوسه‌ای

چه انزوای پر پیچ و خمی

تا رسیدن به کنار تو

قطارهای تنها

می‌چرخند و پیش می‌روند در باران

بهار تالتال (۲۸) را اما

هنوز صبحی نیست

من و تو لیک با هم‌ایم عشق من

با هم‌ایم

از جامه تا ریشه‌های‌مان

در پاییز، در آب، در تهیگاه‌ها با هم‌ایم

تا آن زمان که تنها من و تو می‌مانیم.

بنگر که رود با خود

به دهانهٔ آب‌های بوروآ (۲۹)

چه سنگ‌ها آورده است

بنگر چه جدایی‌ها افتاده است

در قطارها و ملت‌ها

تنها من و توایم که باید یکدیگر را دوست بداریم

با تمام پریشانی‌ها

با تمام مردان و زنان سرگشته

و با زمین

که میخک‌ها را در خود می‌کارد و می‌پرورد.

۳

عشق سوزناک،

بنفشهٔ تاج خار بر سر

بیشه‌زارِ میان این همه رنج‌های تیغ‌آلود

ناوک دردها،

گل کاسهٔ غضب

چگونه ره یافتی به جان من؟

و از کدامین سوی؟

چون شد که ناگهان

آتش جانسوزت را

فرو ریختی

میان برگ‌های سرد راه من

کدامین کس‌ات راه رفتن آموخت تا به سرمنزل من رسی؟

کدام گل، کدام سنگ، کدام دود

مأمن مرا هویدا کرد؟

شب هراسناک می‌لرزد

این حقیقی است

سپیده جام‌ها را از شراب خویش

پر کرد

و آفتاب

حضور آسمانی‌اش را

گسترد.

 

هنگام که عشق ستمگر بی‌امان مرا فرا گرفت

تا زخمی شمشیرها و تیغ‌ها کُندام

در قلبم

راه سوزانی

گشوده شد.


کتاب یکصد غزلواره عاشقانه نوشته کارلو کولودی

کتاب یکصد غزلواره عاشقانه
نویسنده : پابلو نرودا
مترجم : رضا معتمدی
انتشارات نگاه
تعداد صفحات: ۲۳۲ صفحه


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]