کتاب « کشف‌های تصادفی در علم »، نوشته دانیل استفان هالاسی

تقدیم به همسر و دو فرزندم، مرضیه و مهدی که اگر همکاری و شکیبایی آنها نبود، مطمئنا این اثر ترجمه نمی‌شد.

به نام آن آشکارا و پنهان

ما زنده از آنیم که آرام نگیریم


سخنی با خواننده

در سال ۱۳۷۷ کتابی از این قلم با نام «کشف علمی چگونه صورت می‌گیرد؟» به همت نشر نی منتشر شد. این کتاب شامل ۹ داستان واقعی از چگونگی وقوع کشف‌های علمی بود. در مقدمه آن کتاب بر این نکته پای فشردم که تنها راه پیشرفت و موفقیت در هر کاری، ازجمله کارهای علمی، پشتکار و تلاش بی‌وقفه است. به نظر نگارنده اگر تمام عوامل حاضر باشد و این یک عامل غایب، کاری پیش نخواهد رفت. ولی این عامل به تنهایی می‌تواند تمام موانع را از پیش پا بر دارد و انسان را به سر منزل مقصود برساند.

کتابی که در دست دارید شامل سیزده فصل است که بجز فصل اول و آخر یازده فصل بعدی، هریک به طور مجزا به داستانی واقعی از چگونگی وقوع کشف‌های تصادفی در علم می‌پردازد. فصل آخر اشاره‌ای کلی بر چند کشف تصادفی دارد و ضمنا جمع‌بندی و نتیجه‌گیری کتاب نیز محسوب می‌شود. در این داستان‌ها عامل تصادف نقش مهمی دارد. منظور از تصادف این است که دانشمندان با برنامه‌ریزی قبلی پی کشف پدیده خاصی نبوده‌اند بلکه اتفاق غیرمنتظره‌ای آنها را متوجه موضوع کرده‌است و آنها نیز با تیزبینی و تیزهوشی خود موضوع را درک کرده و موفق به کشف آن شده‌اند. شاید بتوان گفت که این کتاب مکمل کتاب قبلی یعنی «کشف علمی چگونه صورت می‌گیرد؟» است.

اگر انسان در زندگی تنبلی و سستی را کنار بگذارد و با توکل به خداوند متعال تلاش کند و از شکست‌ها عبرت بگیرد و آنها را مقدمه پیروزی بداند حتما موفق و کامیاب می‌شود. هدف از ترجمه چنین کتاب‌هایی آشناکردن جوانان این مرز و بوم با دست و پنجه نرم‌کردن دانشمندان و پژوهشگران در راه رسیدن به کشف یا اختراعی است که اغلب بسیار مهم و سرنوشت‌ساز بوده‌اند. این اشخاص کم‌توقع، یا حتی بی‌توقع، در راه سعادت و آسایش بشریت تلاش کرده‌اند، بی‌خوابی‌ها کشیده‌اند، شکست خورده‌اند، ناامید شده‌اند از نو شروع کرده‌اند تا به مقصود رسیده‌اند و برای تمام انسان‌ها منشأ خیری شده‌اند. نحوه زندگی این افراد الگوی بسیار مناسبی برای همه ماست. وقتی پشتکار و تلاش‌های خستگی‌ناپذیر و در عین حال امیدوارانه این اسطوره‌های دنیای علم را در خلال این داستان‌ها مشاهده می‌کنیم، ضمن تحسین آنها به انسان و انسانیت امیدوار می‌شویم و این علاقه در ما برانگیخته می‌شود تا راه آنها را دنبال کنیم و به موفقیت‌های مشابهی برسیم.

همانگونه که در مقدمه کتاب قبلی نیز درخواست کرده‌ام، امیدوارم که دست‌اندرکاران زحمتکش تلویزیون همّتی به خرج دهند و این داستان‌ها را به صورت فیلم‌های آموزنده و مناسبی درآورند تا شاید جوانان با مشاهده تلاش دانشمندان در راه کشف پدیده‌های تازه به پژوهش و مسایل علمی علاقه‌مند شوند و با همّت خود این سرزمین باستانی را که زمانی مهد علم و دانش بوده‌است دوباره احیا کنند و باعث افتخار آیندگان شوند.

در اینجا جا دارد که از مدیر محترم و فرهیخته انتشارات روزنه و تمام دست‌اندرکاران بزرگوار آن مؤسسه که زحمت چاپ این اثر را بر خود هموار کرده‌اند تشکر و قدردانی کنم. از همه کسانی که با بزرگواری پیش‌نویس ترجمه را خوانده‌اند و پیشنهادهای سازنده‌ای ارائه نموده‌اند و نیز در تهیه نسخه نهایی صمیمانه همکاری کرده‌اند ممنون و سپاسگزارم. بنده به نوبه خود و از صمیم دل ثواب این کار را تقدیم این عزیزان می‌کنم. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

در پایان باید یادآور شوم که تمام پانوشت‌ها در طول کتاب از مترجم است.

محمّدرضا – قلیچ‌خانی

تهران – ۱۳۷۸


۱ ـ علم و کشف تصادفی

واژه انگلیسی سِرِندی پیتی (۱) (کشف تصادفی پدیده‌های مفید) شبیه واژه‌هایی است که در آوازهای پرطرفدار و شاد به کار می‌رود. البته در سال‌های اخیر دانشمندان و مهندسان کاملاً با این واژه آشنا شده‌اند. در سال ۱۷۵۴ نویسنده مشهوری به نام هوراس وال پُل (۲) برای نخستین بار این واژه را به کار برد. معنی مورد نظر این نویسنده چنین بود: توانایی کشف پدیده‌های مفید بدون جستجوی آنها. البته باید گفت که کشف‌های تصادفی سالها پیش از این‌که آقای وال پل این واژه را ابداع کند صورت می‌گرفت. بشر از قدیم‌ترین دوران به طور تصادفی کشف‌های بزرگی کرده‌است.

چند بار باید کنده یا سنگ گردی زیرپای کسی غلتیده باشد تا دریابد که می‌شود با غلتاندن آن باری را حمل کرد؟ چرخ و نیز بادبان بایستی اتفاقی کشف شده باشند.

آتش نخستین بار به طور تصادفی در طبیعت رخ داد و احتمالاً پختن غذا نیز تصادفی بود. کشت مواد غذایی اتفاقی بوده‌است. احتمالاً کسی چند دانه نزدیک منزلش انداخته و چندی بعد سبز شده‌اند. بی‌شک، انسان‌های گذشته یک روزه تصمیم نگرفتند که تبر و کمان را اختراع کنند. شواهد نشان می‌دهد که ظاهرا این افراد هوش کافی برای انجام دادن چنین کارهایی نداشتند. احتمال دارد که کشف‌های آنها تصادفی بوده باشد. البته آنچه اهمیت دارد این است که چنین کاشفانی باید توانایی درک پدیده کشف شده را داشته باشند.

کشف‌های بیشتر مردم تأثیر بسیار اندکی بر علم دارد. تنها تعداد انگشت‌شماری از آنها ما را در مسیر علم به سمت دنیای بهتری حرکت می‌دهد. روند چنین کشفهایی از این قرار است: دانشمندی رخدادی را مشاهده می‌کند؛ اهمیت آن را کشف می‌کند؛ او یا شخص دیگری این دانش جدید را در عمل به کار می‌برد.

نادیده گرفتن تصادف در اختراعاتی مثل هواپیما، که به نظر از پرنده‌ها الگو گرفته شده‌است، هیچ کمکی به ما نمی‌کند. درست است که در گذشته عده‌ای با بال‌های متحرک سعی کردند مثل پرنده‌ها پرواز کنند. با وجود این، هواپیما بالهایش را بالا و پایین نمی‌برد و ویژگی‌های زیادی دارد که پرنده‌ها ندارند، بشر برای اختراع هواپیما به کشف تصادفی نیاز داشت. در واقع، دانشمندان امروزی همان اندازه از کشف‌های تصادفی بهره می‌برند که انسان‌های گذشته صدها هزار سال پیش می‌بردند!


کتاب کشف‌های تصادفی در علم نوشته دانیل استفان هالاسیکتاب کشف‌های تصادفی در علم
نویسنده : دانیل استفان هالاسی
مترجم : محمدرضا قلیچ‌خانی
ناشر: انتشارات روزنه
تعداد صفحات : ۱۲۹ صفحه


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]