پیشنهاد سریال: سریال Terror
روزهای دوران کودکی را که به یاد میآورم، یاد همه آن رمانهایی میافتم که در سبک دریانوردی و غرق شدن کشتی و بیپناهی مسافران بودند. آن سالها ما غالبا همه چیز را در ذهن تصور میکردیم:
کشتیها و بادبانها را، ناخداها و افسران و ملوانان را، ارتفاع موجها یا چهره تکیده و اندام استخوانی مسافران پناهگرفته در جزیرهای ناشناخته را.
حالا اگر میخواهید در همین مایه، یک سریال تلویزیونی خیلی قوی ببینید، من به شما سریال Terror را پیشنهاد میکنم.
این سریال را شبکه AMC ساخته و اقتباسی است از رمان پرفروشی به همین نام که در سال 2007 توسط دن سیمونز ساخته شد.
جلوههای بصری این سریال فوقالعادهاند و سریال از هنرپیشههای مشهوری بهره میگیرد:
یکی از آنها سیاران هیندز است که من چهره و میمیکهایش را در فیلمها و سریالهایی که از او دیدهام، بسیار دوست داشتهام. او نقش جان فرانکلین را در سریال را بازی میکند.
دیگری جارد هریس است که نقش ناخدا فرانسیس کروزیر را بازی میکند.
و هنرپیشه شاخص سوم توبیاس منزیس است که این یکی نقش جیمز فیتزجیمز را بازی میکند.
هر سه تا اینها به صورت ژرفی با نقش خود ارتباط برقرار کردهاند و کیفیت اثر را بسیار بالا بردهاند.
داستان سریال Terror در مورد اعزام دو کشتی برای یافتن گذرگاهی شمالی برای ارتباط با سرزمینهای دیگر است. مأموریت با هجوم سرما، فلج میشود و ناخداها و زیردستانشان در شرایطی بسیار دشوار قرار میگیرند.
این دو کشتی از کاملترین مظاهر فناوری زمان خودشان بهره میبردند و مقایسه این فناوریهای قدیمی قرن نوزدهمی با فناوریهای کنونی مثلا سیستمهای راهبری میتواند برای هر کسی جالب باشد و در عین حال نشان دهد که در آن زمان اینگونه مأموریتهای اکتشافی و حتی سفرهای معمول، چقدر متفاوت بودند.
چیز جالب دیگر به رخ کشیدن مرتب دریا و یخ در این سریال است. این بازنمایی محیطهای پوشیده از یخ میبایست چالشی برای عوامل فیلم بوده باشد.
نکته دیگر مقایسه آب و هوای آن سالها با وضعیت کنونی آب و هوایی و شرایطی است که ما با گرمایش جهانی آب و هوا دست و پنجه نرم میکنیم ، شرایطی که به عنوان یک مسئله جانبی معبرهایی در دریاهای شمالی گشوده که پیش از این به سبب یخآلود بودن همیشگی غیر قابل سفر بودند و همین مسئله معضلات سیاسی و اقتصادی برای برخی کشورها و سودهایی را هم متوجه کشورهای دیگر کرده است.
و چیز جالب دیگر دقت در شهامت و غریزه ماجراجویی و ایستا نبودن شهروندان بریتانیایی قرن نوزدهمی است. چیزی که در ترکیب با فناوری و احترام به دانش و بستر اقتصادی حمایتی، زمینهساز ایجاد یک نیروی دریای قوی و شرکتهای بزرگ اقتصادی و اوج گرفتن امپراتوری بریتانیا شد.
و آخرین نکتهای که الان به نظرم میرسد این است که این سریال یک سریال سایکولوژیک است. واکنش آدمها در شرایط بحرانی، آنجا که جانهایشان در معرض تهدید آنی یا فرسایشی قرار میگیرد، میتواند بسیار متفاوت با شرایط عادی یا آن شرایط بحرانی باشد که هنوز کورسویی از امید وجود دارد. در این سریال هم با داستانپردازی خوبی همین تأثیر به نمایش گذاشته شده است.
یک مینی سریال ده قسمتی که سیر نزولی وجه انسانی بشر رو در مواجهه با شرایط سخت و نا امیدی بخوبی نشون میده. اینکه چطور اخلاقیات در شرایط مختلف تغییر می کنند و منطق جلوی نوعدوستی قد علم میکنه. بخصوص که به شیوه ی برخی سریال های شاخص دهه اخیر* ، در کنار جذابیت بصری و داستان فوق العاده و جذاب، با اضافه کردن عناصر ماوراطبیعه و سورئال مانع خسته کنندگی و قابل پیش بینی شدن سکانس ها شده است.
*فصل دوم و سوم سریال فارگو که بدون ورود به ژانر علمی تخیلی بخوبی ازین ترکیب استفاده کرد
هیچ موقعه یه مینی سریال برای فصل دوم تمدید نمیشه مگه اینکه خیلی خوب باشه که ادامه بدن مثل بی باک