الکترومغناطیس توسط چه کسی نخستین بار کشف شد؟
الکترومغناطیس Electro Magnetic
سال اکتشاف: 1820
این کشف چه میگوید؟
هر جریان الکتریکی باعث به وجود آمدن میدان مغناطیسی میشود و بالعکس.
چه کسی آن را کشف کرد؟
هانس اورستد Hans Orsted
قبل از 1820 تنها مغناطیس شناخته شده، سنگ مغناطیس و سوزن آهنربا بود که جهت را نشان میداد و مغناطیسش ضعیف بود. اکنون دنیای ما پر است از موتورهای الکتریکی و مولدهای الکتریکی که در آنها الکترومغناطیسهای نیرومند وجود دارد. هر مو خشک کن، مخلوطکن و ماشین لباسشویی با این سامانه کار میکند. زندگی و صنایع ما به موتورهای الکتریکی متکی است و همه با الکترومغناطیس کار میکنند.
کشف سال ۱۸۲۰ که یکی از مهمترین اکتشافاتی بود که زندگی جدید را برای ما ممکن کرد. کشف اورستد امکانات تحقیقات و پیشرفتهای علمی را فراهم کرد. این کشف راه را برای دانشمندانی همچون آندره آمپر Andre Ampere و مایکل فارادی Michael Farady هموار کرد.
هانس اورستد به سال ۱۷۷۷ در جنوب دانمارک متولد شد. او در دانشگاه به تحصیل علوم پرداخت، اما بیشتر به تحصیل فلسفه راغب بود. اورستد به نظریه جان ریتر متمایل بود که اعتقاد داشت یکپارچگی در تمام نیروهای طبیعی وجود دارد و تمام این نیروها از «اور کرافت» یا نیروی اولیه سرچشمه میگیرند. بعدها سعی کرد واکنشهای را با استفاده از مفهوم این نیروی اولیه سر و سامان دهد.
تحقیق جدی بر روی الکتریسیته از زمانی که بنیامین فرانکلین آزمایش بر روی الکتریسیته ایستا و تولید جرقه در بطریهای لیدن را انجام داد آغاز شد. بعد در ۱۸۰۰ ولتا باتری و نخستین جریان مداوم الکتریسیته را اختراع کرد. ما بین سالهای ۱۸۰۰ و ۱۸۲0 شصت و هشت کتاب درباره الکتریسیته نوشته شد.
تنها عده کمی از دانشمندان حدس میزدند که ممکن است رابطهای میان الکتریسیته و مغناطیس وجود داشته باشد. در 1776 و ۱۷۷۷ آکادمی علوم باواریا جایزهای تعیین کرد برای هر کس که بتواند پاسخ این سؤال را بدهد: آیا شباهت فیزیکی ما بین نیروهای الکتریکی و مغناطیسی وجود دارد؟ هیچکس نتوانست جواب مناسبی پیدا کند. در ۱۸۰۸ انجمن علمی لندن همان پیشنهاد را ارائه داد و برندهای پیدا نشد.
در بهار سال ۱۸۲۰ هانس اورستد سخنرانی در یکی از کلاسهای درسش ایراد کرد و اتفاق عجیبی افتاد. او کشف بزرگی کرد – تنها کشف علمی بزرگ که در برابر شاگردان کلاس اتفاق افتاد – قرار بود او آزمایشی را در برابر شاگردان انجام دهد و نشان دهد چطور جریان الکتریکی، سیم پلاتینیوم را گرم میکند. اورستد کارش را برای الکتریسیته یا جریان مغناطیسی متمرکز نکرده بود. هیچکدام برای او جالب نبود. اما از سر اتفاق یک سوزن مغناطیسی (قطبنما) روی میز بود.
به محض آنکه اورستد سر باتری را به سیم وصل کرد. سوزن قطبنما چرخید و عمود بر سیم پلاتینیوم قرار گرفت. وقتی باتری را قطع کرد سوزن سر جای خود بازگشت.
هر بار او جریان الکتریکی را وصل میکرد سوزن به طرف سیم میچرخید. شاگردان اورستد مجذوب این اتفاق شده بودند.
اورستد تا سه ماه بر روی این واقعه کار نکرد، تا تابستان ۱۸۲۰ رسید بعد او یک رشته آزمایش ترتیب داد تا بفهمد آیا نیروی الکتریسیته باعث جذب سوزن قطبنما میشود یا آن را دفع میکند. همچنین میخواست این اتفاق را به اورکرافت (نیروی اولیه) ربط دهد.
او سیم را بالا، زیر و در طرفین سوزن قرار داد؛ جریان را برعکس کرد. به جای یک سیم، از دو سیم استفاده کرد. با هر تغییر در سیم و جریان، منتظر بود که تأثیری متفاوت از عملکرد سوزن را ببیند.
سرانجام متوجه شد که جریان الکتریکی به طور همزمان هم نیروی جاذبه و هم دافعه دارد. بعد از ماهها مطالعه او نتیجه گرفت که جریان الکتریکی، نیروی مغناطیسی به وجود میآورد که پدیدهای جدید بود – و با نیروهایی که نیوتون شرح داده بود به طور اساسی فرق داشت. سرانجام مفهوم الکترومغناطیس کشف شده بود.
شفقهای بورالیس یا «نورهای شمالگان» پدیدهای مغناطیسی است و زمانی که ذرات با بار الکتریکی خورشید با میدان مغناطیسی زمین برخورد میکنند به وجود میآید. در نیمکره جنوبی این نورهای پردهمانند، شفقهای استرالیس یا «نورهای جنوبگان» نامیده میشوند.