بیل گیتس تصمیم میگیرد یک هفته به مرخصی برود

نویسنده: دیوید کاپلان
برای هر جک ولش، باید یک بیل گیتس هم وجود داشته باشد. ولش از امکانات عریض و طویل آموزش کورنویل برای بازسازی مداوم جنرال الکتریک استفاده میکرد (فصل ششم را ببینید)، در حالیکه که گیتس در مایکروسافت همه بازسازیها را خودش انجام میداد. از سال ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۸، «هفته تفکر» او، یک یا دو بار در هر سال، کورنویلی از نوع خود بود. او در حالیکه کاملاً از محیط کار و خانوده میبُرید، فقط با خود دسته دسته مقاله میبرد، ابتدا به صورت کاغذی و بعدها الکترونیکی. او در این «هفتههای تفکر» در منطقه پسفیک نورثوست بود که استراتژی شرکت را بازنگری میکرد. کتاب راهی که در پیش است، ایده اکسباکس لایو و یادداشت «موجهای جذر و مدی اینترنت» همه خروجیهای «هفته تفکر» بودند. بیشتر شرکتها ساختاری دانشگاهی دارند و مایکروسافت هم استثنا نیست؛ عمدهترین محصولات آن حاصل کار تیمی بوده است. ولی هسته اصلی شرکت همیشه به تنهایی توسط گیتس اداره میشد و ایده زیرکانه و در عین حال غیرعادی «هفته تفکر» بود که به او اجازه میداد تا آینده مایکروسافت را تفکر، تأمل وسپس برنامهریزی کند.
گیتس تابستانهای کودکی خود را در منطقه همیشه سبز هود کانال، در جنوب شرقی سیاتل گذرانده بود. بنابراین برای او کاملاً طبیعی بود که برای فکر کردن خانه روستایی خانوادگی خود را انتخاب کند. در آنجا بود که او میتوانست به استراتژی شرکت فکر کند، در حالیکه عکسی از ویکتور هوگو به دیوار اتاق مطالعه آویزان بود. او در مصاحبهای که با من در بهار ۲۰۱۲ انجام داد میگوید: “من میخواستم تنها باشم تا فقط مطالعه کنم. من اهل صبحانه نیستم، ناهار و شام را هم از آشپزخانه شرکت برایم میآورند. آشپزها کارشان را بلد هستند، بنابراین از نظر تغذیه مشکلی پیش نمیآمد. این تنها ارتباط انسانی من در آن یک هفته بود؛ البته بعد از ازدواج، تلفنی با همسرم هم صحبت میکردم.” (هنگامی که در یکی از سالها همسرش، ملیندا، باردار بود؛ گیتس «هفته تفکر» را در هتلی نزدیک سیاتل گذراند، تا اگر لازم بود بتواند سریع خودرا به همسرش برساند.) روزهای او فشرده و ۱۸ ساعته بود و کمتر به خود زنگ تفریح میداد. او حتی یک یخچال کوچک در همان اتاق مطالعه داشت تا وقتش برای آشپزخانه رفتن تلف نشود. او فقط گاهی برای استراحت یک بازی فکری آنلاین بازی میکرد.
تصوری که از گیتس وجود دارد، یکم دیر نسبتاً بیرحم است کسی که اطلاعات برایش مهم است، نسبت به ناکارآمدی انعطافناپذیر است و بینهایت رقابتجو است. با این حال او بُعد دیگری نیز وجود دارد و براساس آن برای دانش احترام زیادی قائل است. علاوه بر مدیر عامل گیتس، او میتواند استاد گیتس هم باشد؛ چرا که او کسی است که میداند که چه چیز را نمیداند و بنابراین سعی میکند در آنچه نمیداند خبره شود. این دانش میتواند این روزها در بنیاد گیتس، موضوع سیاستهای بهداشت جهانی و یا اصلاحات آموزشی باشد و یا زمانی که مدیر هر روزه مایکروسافت بود، سیستم عاملهای کامپیوترهای شخصی و یا لوایح ضد انحصار باشد. «هفته تفکر» به او فرصت بازسازی میداد. همه ما دستههای روی هم، انباشتهای از گزارشها، یادداشتها، مقالات و دستنوشتهها داریم که کابوسهای دفترمان هستند. یتس از طریق «هفته تفکر» و با خواندن آنها، خود را به روز میکرد، در حالیکه جلسات متداول مدیریتی هیچگاه چنین قابلیتی را نداشتند.
گیتس در توضیحاتش ادامه میدهد: “اگر شما در صنعتی مدیر باشید که از یک طرف مرتب در دانشگاهها و شرکتهای کوچک اختراعات جدید ارائه شود و از طرف دیگر در شرکت خودتان هم افراد خلّاق زیادی باشند، به ساعاتی احتیاج دارید تا بتوانید راحت یک متن ۱۵ صفحهای را بخوانید، بعد آن را از بالا نگاه کنید و بتوانید بازخورد متناسب بدهید. مدیریت یک شرکت چابک و پویا کار سادهای نیست؛ هر روز در حال استخدام هستید، باید مرتب با مشتریها بیرون شرکت ملاقات کنید و باید گزارشهای سه ماهه را برای سهامداران آماده کنید. در عین حال لازم است تا وقتی را برای به روز شدن نسبت به دانشی که هم داخل شرکت و هم بیرون آن توسط آدمهای باهوش تولید میشود گذاشت. این اتفاق در داخل شرکت نمیتوانست بیفتد. در شش روز «هفته تفکر»، من هیچ کاری به جز خواندن و خوابیدن و خوردن انجام نمیدادم.”
ایده «هفته تفکر» تنها و تنها متعلق به خود گیتس است و ریشه آن هم به زمانی برمیگردد که او در دهه هشتاد میلادی به مادربزرگش در هود کانال سرمیزد. به گفته گیتس: “برخی گوشهگیری میکنند و برای ماهیگیری میروند.” ولی ایده او آن بود که قسمت استراحت ماجرا راکنار بگذارد و کل زمان را به کار اختصاص دهد. “من میخواستم که خودم رامجبور به خواندن پنج یا شش مقاله مرتبط با هم کنم، بعد کمی قدم بزنم، و سپس ایدههایم را راجع به موضوع بنویسم… مثلاً کاربرد دوربینها چه زمانی تغییر خواهد کرد، روباتها کی کاربردی خواهند شد، ترجمه خودکار مکالمات چه زمانی آنقدر خوب خواهند شد که کاربرد هر روزه داشته باشد، نحوه ارتباط فرمهای مختلفف مثل تلفن و تبلت چگونه باید باشد؟”
در ابتدا، زمانی که مایکروسافت در ابتدای راهش بود، گیتس، تعداد زیادی مقالههای دانشگاهی و پایان نامههای دکترا میخواند. مطالب معمولاً توسط همکاراناش در مایکروسافت، براساس چیزهایی که شنیده بودند پیشنهاد میشد. در آن مقطع قسمتهای مختلف نرم افزارها نیز برای او به نمایش درمیآمد؛ اگر چه چند سال بعد این قسمت از «هفته تفکر» جدا شده و تبدیل به «روزهای نمایش نرم افزار» در هر یه ماه یکبار و داخل خود شرکت شد.
به مرور، تمام پیشنهادات به گیتس براساس پروژهها و ایدههای داخل شرکت داده میشد. اغلب از محققین رده پایین که هیچ مسئولیت مدیریتی نداشته و شانس دیدن گیتس را حتی در «روزهای نمایش نرم افزار» هم نداشتند. بدین ترتیب، هر کسی در مایکروسافت امکان ارتباط با رئیس را داشت حتی با افزایش تعداد کارمندان شرکت به دهها هزار نفر. از طرف دیگر رئیس از نیروی بالقوه کارکنان خود به شکل بهینه استفاده میکرد. همه میدانستند که گیتس مطالب را با جدیت میخواند، و مایکروسافت اگرچه همیشه بهترین نرم افزارها را تولید نمیکرد، ولی همیشه اهداف بلند پروازانهای داشت. در مقالهای در والاستریتژورنال، یکی از مدیران مایکروسافت، از «هفته تفکر» به عنوان «با حالترین صندوق پیشنهادات دنیا» تعبیر کرد. اگر رئیس ایدهای را میپسندید یا با پیشنهادی موافقت میکرد، میتوانست یکی از بهترین اتفاقات کاری برای کارمند پیشنهاد دهنده، افتاده باشد. اگر چه برای گیتس ایدهها بخش کلیدی ماجرا بود، اما او متوجه تاثیر مثبتی که «هفته تفکر» روی روحیه کاری کارمندان میگذاشت بود.
سالهای اول گیتس حدود ۵۰ مقاله پیشنهادی میگرفت؛ همه روی کاغذ و منفک شده با کدهای رنگی براساس موضوع و هر یک با مهر «محرمانه مایکروسافت». او توضیح میدهد: “من تمام آنها را میخواندم و در مورد همه انها نظرم را مینوشتم. آنجا فقط من با یک قلم نشسته بودم، مطالب را میخواندم؛ چند کلمهای روی خود متن مینوشتم و بعد در یک فایل وورد نظراتم را تایپ میکردم.” نظرات نه فقط برای شخصی که آن مقاله را پیشنهاد داده بود، بلکه برای تمام مدیران و مهندسانی که از نظر گیتس باید آن را میخواندند، ارسال میشد. نهایتاً تمام نظرات گیتس روی یک سایت و براساس دستهبندی موضوعی قرار داده میشد. گیتس توضیح میدهد: “به این ترتیب میتوانستم کنترل کنم که چه کسی نظرات من را خوانده و تا چه حد تاثیرگزار بوده است. ضمن آنکه میتوانستم روی نظرات دیگران نیز نظر بگزارم.” در طی سالهای بعد، مقالات نیز به صورت الکترونیکی در اختیار گیتس گذاشته میشد.
به مرور زمان، و در حالیکه مایکروسافتیهای بیشتری مطالب پیشنهاد میدادند، این “زیر ساخت بسیار خوب” اهمیت خود را نشان داد. از میانه دهه ۹۰ میلادی بود که گیتس از یک دستیار برای دستچین کردن مطالب کمک میگرفت. این شخص همیشه کسی بود که سابقه فنی داشت وبه گفته گیتس “میتوانست مطالب زیادی بخواند و تصمیم بگیرد که کدام مطلب ارزش خوانده شدن توسط من را دارد.” این مطالب اولویتدار در سالهای اول به حدود ۱۲۰ مورد میرسید. در اخرین «هفتههای تفکر» (آخرین سال برگزاری، ۲۰۰۸ بود)، تعداد مطالب به حدود ۴۰۰ مورد رسیده بود، بنابراین دستیار گیتس مجبور بود آنها را دو دسته کند: آنهایی که گیتس شخصاً خواهد خواند و آنهایی که توسط یک مدیر اجرایی دیگر در مایکروسافت خوانده خواهد شد. گیتس معمولاً دوست داشت که به جای مطالعه کلی به موضوعات متنوع، روی چند موضوع خاص به صورت عمیق مطالعه کند. مثلاً وقتی که به تشخیص بصری علاقهمند بود، میخواست که تمام مطالب پیشنهادی دربارهٔ آن را بخواند. او توضیح میدهد: “من میخواستم واقعاً فکر کنم؛ بسیار خوب، شرکت ما چه میزان باید روی تشخیص بصری سرمایهگذاری کند؟ یا تراشههای حافظه ارزان چه تاثیری روی نحوه ذخیره اطلاعات خواهند داشت؟ این موضوع چه اثری روی ساختار بانک اطلاعاتیها خواهد داشت؟ آیا مایکروسافت خط مقدم این تغییرات خواهد بود؟”
گیتس، بیشتر چیزهایی را که مطالعه میکرد مورد پسندش واقع نمیشد. به گفته خودش، نقدها و حاشیهها این طور مینوشت: “این مورد خیلی آیندهدار به نظر نمیرسد، به نظرم لازم نیست روی آن کار کنیم.” برخی مقالهها به او در مورد تغییرات تمایلات مصرفکنندگان اطلاعات میداد، مثل عکاسی دیجیتال، تلویزیونهای هوشمند (تعاملی)، گسترش فناوری ارتباطات بیسیم و دستگاههای مجهز به جیپیاس. برخی مقالات دیگر او را در مورد جنبههای فنی به روز میکردند، مثل بهینه شدن تراشهها، امنیت اینترنت، دزدی نرم افزار یا به قول خودش “موضوع مورد علاقهام، هر چیزی که به نیمههادیها مربوط شود.” برخی موضوعات هم بیشتر پرواز تخیل بودند، مثل “آینههای جادویی” (که مثلاًدر آن میتوانستید به صورت مجازی لباسهای مختلف را امتحان کنید، و یا به شما اطلاع میدهد که فلان دکمه لباستان را نبستهاید.)
به جز همه اینها، هر از چند گاه «هفته تفکر» به گیتس زمان و فضای لازم برای تغییر جهت مایکروسافت به عنوان یک ابرشرکت را میداد. یادداشت داخلی وی با نام «موجهای جذر و مدی اینترنت» به مدیران اجرایی مایکروسافت در ۲۶ مه ۱۹۹۵، بهترین مثال از جرقهای است که «هفته تفکر» زده است. آن یادداشت الهام گرفته شده از مقالات مختلفی بود که کارمندان شرکت برایش فرستاده بودند. با این حال این گیتس بود که به جای برگها یا درختان، جنگل را دید؛ «فرصتی برای چالش»، اگرچه خود او هم قبول داشت که دیر به این چالش رسیده بودند. در آن یادداشت، او تهدیدات و فرصتهای اینترنت را به تصویر کشید. او اعلام کرد که اینترنت “مهمترین و تنها پیشرفتی است که از زمان ارائه کامپیوترهای شخصی آیبیام در سال ۱۹۸۱ اتفاق افتاده است.” بنابراین، او اعلام کرد که از آن لحظه، اینترنت “با اهمیتترین موضوع” برای مایکروسافت است. او همچنین اعلام کرد که باید خدماتی “هم سطح یا بهتر” از شرکت جدیدالتاسیس نتاسکیب ارائه کنند؛ “شرکتی که در اینترنت «متولد» شده است” و ۷۰% سهم بازار مرورگرها را دارد. به این ترتیب بود که جنگ مرورگرها آغاز شد. جنگی که منجر به له شدن مرورگر نتاسکیپ (Net scape) شد. از طرف دیگر هم، افزایش درصد سهم مایکروسافت در بازار مرورگرها به واسطه فروش ویندوز، وزارت دادگستری آمریکا را مجبور کرد از مایکروسافت به خاطر نقض قوانین ضد انحصاری تجارت شکایت کند؛ دادخواستی که طرفین نهایتاً در سال ۲۰۰۱ در آن به مصالحه رسیدند.
تعمق درباره یادداشت «موجهای جذر و مدی اینترنت» باعث شد تا گیتس درباره عقب افتادن در سایر حوزههای فناوری اینترنت نیز فکر کند. او به من گفت که “قسمت جالب فعالیت در این کسب و کار، به روز بودن است” و “هیچکس دوست دارد در این حوزه احساس عقب ماندن کند.” بنابراین “خیلی دردناک بود” وقتی یک “رویه خود را به ابزار تحمیل کرده باشد و شما تازه مطلع شوید.” «هفته تفکر» راهی بود بر ای پیشرو بودن و یا حداقل عقب نیافتادن. ولی «هفته تفکر» فقط میتوانست به شناسایی ایدهها بپردازد. یک نفر در هر حال باید آنها را اجرا کند، و گیتس معترف است که مایکروسافت، با توجه به ردهبندی سایتهای جستجوگر “در اجرا به خوبی گوگل نبوده است.” او ادامه میدهد “ما در حال فکر کردن به آن بودیم، ولی استعدای که بری آن به خرج دادیم، و نحوه اجرایی کردن آن،” به اندازه لازم خوب نبوده است. “چنین اتفاقی همیشه میافتد، چون همیشه هزار شرکت هستند که در حال امتحان چیزهای مشخصی هستند، و همانطور که میدانید، ۹۹۹ تای آنها شکست میخورند. ولی همیشه یکی هست که روش بسیار درستی را انتخاب کرده است و البته گوگل بهترین مثال در این زمینه است.”
بعضی از ایدههای «هفته تفکر» هنوز اجرایی نشدهاند. گیتس مثال میآورد: “چگونه باید خاطرات فرزندتان را در این دنیای دیجیتال نگهداری و دستهبندی کنید به صورتی که هرگاه لازم بود بتوان به راحتی به آنها دسترسی پیدا کنید. نه فقط عکس، بلکه گزارشهای مدرسه، فیلمها، اظهارنظرها، ایمیلها و….”
با در نظر گرفتن موفقیت «هفته تفکر» گیتس، جالب است که این کار بعد از ترک مایکروسافت در سال ۲۰۰۸ توسط جانشینانش دنبال نشد. نکته جالب توجه دیگر، آن است که هیچ شرکت دیگری نیز از این کار الگو نگرفته است. ولی هیچکدام از این دو مورد گیتس را متعجب نمیکند. او توضیح میدهد که “آدمها روشهای متفاوتی دارند. اینکه کسی ۱۲۰ مقاله را ظرف شش روز و با تمرکز زیاد بخواند، بیشتر روش من است تا کس دیگر…. من یک جورهایی این کار را دوست دارم؛ اینکه بتوانم خودم را تحت فشار قرار دهم.” او همچنین یک واقعگرا است، او میداند که اگر به جای «هفته تفکر»، مقالههایی که برایش ایمیل میشد را موکول به خواندن در زمان و مکان مناسب میکرد، هیچگاه آنها را نمیخواند. برای بیشتر مدیران عامل و رهبران سازمانی همین اتفاق میافتد.
تعدادی از مدیران عامل از گیتس درباره «هفته تفکر» نظرخواهی کردهاند (او تمایلی به اسم بردن از آنها نداشت). زمینه فعالیت آنها در صنایعی است که سریعاً در حال تغییر است، مثل فناوریهای نوین، صنایع اتومبیل، دارویی و شیمیایی ولی نظر او آن است که این روش برای آنها “نشدنی” است. همچنین به نظر او، نوع فعالیت برخی از شرکتها خود مانع مناسب بودن «هفته تفکر» برای آنها میباشد.
به عنوان مثال او درباره جنرالالکتریک توضیح میدهد: “این خاصترین حالت است. چه مقالهایی را باید برای مدیر عامل این شرکت پیشنهاد داد- مقالهای دربارهٔ پلاستیک پلیاتیلن، مقالهای مربوط به موتورهای جت توربو یا مقالهای راجع به رهن اشتقاقی تهیه شده توسط جیای فایننشال؟ کار آنها بسیار گسترده است.” آنچه که مدیر عامل جیئی به احتمال زیاد انجام میدهد. “انتخاب آدمها و مدلهای کسب و کار است. او هیچ وقت به این سوال فکر نمیکند که آیا یخچال جدید ما بازار را متحول کرده است؟”
حتی در خود مایکروسافت هم سنت «هفته تفکر» ادامه پیدا نکرد. به گفته گیتس “صحبتهایی مبنی بر اینکه این کار به صورت گروهی ادامه پیدا کند بود، اگرچه کارمندان یک هفته کامل وقت نمیگذاشتند. ولی وقتی خود من در گروه نبودم، طبیعی بود که کار ادامه پیدا نکند. من کسی بودم که همه برایش مقالهها را پیدا میکردند با علم آنکه به احتمال زیاد آنها را میخوانم و نقدهای متفکرانه برایشان مینویسم.”
خود گیتس هم در بنیادش، دیگر «هفته تفکر» را برگزار نمیکند. او میگوید با توجه به آنکه کار مدیریتی تمام وقتی ندارد، نیازی به چنین برنامهای ندارد. “من حالا وقت آزاد بیشتری دارم تا با دانشمندان نخبه، دانشگاهیان، دکترها و فرهیختگان صرف کنم.” او حالا به «جلسات اختراع» در اینتلکچوال و نچر، یک آزمایشگاه خصوصی سرمایهگذاری و اختراعات که در رشتههایی از نرم افزار گرفته تا فناوریهای زیستی (بیوتکنولوژی) فعالیت میکند، میرود. این آزمایشگاه توسط ناتان میهرولد، یک نابغه که قبلاً رئیس واحد فناوریهای مایکروسافت بوده، تاسیس شده است. گیتس از جلساتش در اینجا در زمینه بهداشت جهانی، مثل یک «هفته تفکر» استفاده میکند. به گفته او برای مبحثی مثل مالاریا، “باید از قبل ۸۰۰ صفحه و چه بسا بیشتر را خوانده باشم تا بتوانم با آمادگی در جلسات شرکت کنم. برای این کار باید حداقل دو روز و نیم وقت بگذارم.” به این ترتیب باید گفت که برای گیتس، مدل «هفته تفکر» همچنان ادامه دارد.
