جوزف لیستر، بنیانگذار جراحی مدرن

اگرچه در قرن هفدهم و هجدهم میلادی انقلاب صنعتی باعث بهبود وضع اقتصادی شده بود و دوران طلایی نوزایی (رنسانس) به بار نشسته بود، ولی هنوز اروپا در چنگال بیماریهای طاعون و آبله و … اسیر بود و همه ساله میلیونها نفر بر اثر ابتلا به این بیماریها جان خود را از دست میدادند.
تا اینکه دانشمندان مختلفی در قرن نوزدهم پای به عرصه پزشکی گذاشتند و مطالعات هر یک از آنها راهگشای فعالیت دیگران شد. ادوارد جنر انگلیسی (۱۷۴۹ – ۱۸۲۱) توانست راه پیشگیری از آبله را کشف کند. لویی پاستور فرانسوی (۱۸۲۲-۱۸۹۵) منشأ بیماریهای عفونی را ذرات ریز معلق در هوا ذکر کرد و روبرت کخ آلمانی (۱۸۴۳-۱۹۱۰) باسیل کخ را مشاهده کرد و ثابت نمود که میکروبها عامل بروز بیماریهای عفونی هستند.
اما علم جراحی هنوز دچار رکود بود، زیرا دو مانع اساسی در برابر آن قرار داشت. نخست آنکه اعمال جراحی موجب چنان دردهای غیرقابل تحملی میشدند که جراح مجبور بود بسیار تند و چابک به کار بپردازد و هر کاری باید در کمترین زمان ممکن انجام گیرد. دوم اینکه میزان تلفات و مرگ و میر بعد از عمل جراحی به علت عفونت زخم و گسترش عفونت بسیار زیاد بود، به طوری که کمتر کسی میتوانست از این عوارض جان سالم بدر ببرد.
از طرف دیگر را جراح در مقابل عفونت زخمها کاملا بیدفاع بود و در بسیاری از مواقع که نتایج اعمال جراحی بر اثر چیرهدستی و مهارت جراح موفقیتآمیز مینمود، به علت پیدایش عفونت در زخم زحمات جراح تباه میگردید.
در دهه پنجم قرن نوزدهم، دندانپزشک آمریکایی به نام هوراس ولز، در سال ۱۸۴۴ اکسید نیتریک (گاز خندهآور) را به منزله بیحسکننده به کار برد. دو سال بعد همکار او ویلیام مورتون اتر را برای القای بیهوشی به کار گرفت و سرانجام در سال ۱۸۴۷ دکتر سیمپسون اهل ادینبورگ بخار کلروفرم را به منزلهٔ مادهٔ بیهوشکننده به جراحان معرفی کرد.
به این ترتیب پیشرفت مهمی در جراحی حاصل شده و مانع اول از میان برداشته شد. دیگر بیماران مجبور به تحمل دردهای جانکاه به هنگام عمل نبودند، اما هیولای مرگبار عفونت زخم هنوز جان بیماران را تهدید میکرد. سرانجام این مانع نیز از سر راه برداشته باشد.
مردی که افکار پاستور را در جراحی عملی ساخت، جوزف لیستر نام داشت نیست. لیستر بیشک یکی از بزرگترین جراحان قرن است و نام «پدر جراحی مدرن» به حق برازنده اوست و به همین دلیل نیز در تاریخ جراحی به دو دوره قبل و بعد از لیستر تقسیم میشود. قبل از لیستر عفونی شدن زخمها در مراحل اولیه ترمیم مسئلهای عادی به شمار میرفت. عفونت محل عمل سرانجام منجر به عوارض خطرناکی مانند کزاز، گندخونی (سپتیسمی) و قانقاریای گازی میشد. قانقاریای بیمارستانی که امروزه به ندرت مشاهده میشود، شاید یکی از وحشتناکترین عوارض بعد از عمل در آن زمان محسوب میشد. بافت اطراف زخم به تدریج خاکستری یا سیاه میشود و فرآیند مرگ بافتها به سرعت و به طرزی گریزناپذیر حاصل کار جراح و جان بیمار را به باد میداد. در حدود یک سوم بیماران بعد از عمل قطع اندام (دست و پا) به علت عوارض جراحی میمردند و به همین دلیل جراحی آخرین اقدامات درمانی به شمار میرفت. اما کارهای لیستر این وضع ناامیدکننده و دردناک را دگرگون کرد و جراحی مدرن را به جامعه پزشکی نوید داد.
جوزف لیستر در ۱۸۲۷ در دهکده باصفایی در ناحیه وستهام در اسکس انگلستان که امروز بخشی از لندن است چشم به جهان گشود. پدر جوزف جکسوم لیستر به تجارت پررونق شراب اشتغال داشت. او در کنار تجارت شراب در زمینه مطالعات میکروسکوپی نیز به صورت غیرحرفهای فعالیت داشت با تکمیل و اصلاح میکروسکوپ آکروماتیک (بیرنگ) به عضویت انجمن سلطنتی درآمده بود. در ۱۸۴۴ جوزف جوان که ۱۶ سال داشت به علت اعتقادات خاص پدرش وارد کالج دانشگاهی گادلس (Godless) شد که دانشجویان خود را از تمامی فرقههای مذهبی میپذیرفت، بر خلاف دانشگاههای آکسفورد و کمبریج که عضویت دانشجویان را در کلیسای انگلیس ضروری میدانست.
لیستر از آن دانشکده در رشته هنر لیسانس گرفت اما بعدها به پزشکی علاقهمند شد و در همان دانشکده شروع به تحصیل در رشته پزشکی کرد و در ۱۸۵۲ موفق به اخذ دکترا شد. لیستر نیز همانند پدرش به کار با میکروسکوپ علاقه داشت و در سال ۱۸۵۳ کشف کرد که عضلات غیر ارادی مردمک متشکل از تارهای تنگکننده و گشادکنندهاند. در سپتامبر ۱۸۵۳ در سن ۲۷ سالگی برای گذراندن دوره کوتاهی زیر نظر پروفسور جیمز سایم استاد جراحی بالینی کالج سلطنتی ادینبورگ به اسکاتلند سفر کرد. سایم و لیستر به سرعت مجذوب کارهای یکدیگر شدند و دوران اقامت او در اسکاتلند به درازا کشید.
لیستر جوان مدارج پیشرفت را به سرعت طی کرد، به طوری که پس از یک سال فعالیت به ریاست بخش جراحی برگزیده شد. در همان زمان با دختر استاد خود ازدواج کرد. گرچه آنها هیچگاه بچهدار نشدند اما این ازدواج به مدت ۳۷ سال تا هنگام مرگ آگنس سایم پایدار ماند.
لیستر، در ۱۸۶۰ استاد جراحی دانشگاه گلاسکو شد و در کمتر از یک سال مسئولیت جراحی بیمارستان سلطنتی گلاسکو را نیز برعهده گرفت. در شهر گلاسکو بود که لیستر بهترین دوران زندگی علمی خود را گذراند. او در آنجا موفق به اختراع رگبند (تورنیکه، گارو) مخصوص بستن آئورت شکمی، قلاب برای بیرون کشیدن اجسام خارجی از گوش، قیچی بریدن زخمبندی و انبرک سینوس برای زهکشی و تخلیه سینوسها و حفرههای کوچک شد. ابزاری که امروز هم در جراحی، کاربردهای گستردهای دارند.
در ۱۸۶۵ در مجله پر تیراژ لَنسِت مقاله مشهوری در مورد جراحی سل مچ دست نوشت و پیشنهاد کرد که بهتر است تا آنجا که میشود دست را قطع نکرد و باید با زهکشی و تخلیهٔ دمل سلی، دستی کم و بیش کارآمد، برای بیمار باید گذاشت. به پاس زحمات لیستر در نگهداری دست بیماران، برآمدگی پسین انتهای پایینی استخوان زند زبرین را که مرز قطع دست بود، اینک «برآمدگی لیستر» مینامند.
از نخستین روزهای اقامت در ادینبورگ، لیستر به بررسی واکنش التهاب علاقهمند شد و آغاز به مطالعه میکروسکوپی تغییرات التهابی بر پای قورباغه کرد. او از پژوهشهای پاستور در ۱۸۶۴ آگاه بود. پاستور ثابت کرده بود که «آبگوشت هنگامی که در هوای آلوده قرار گیرد فاسد میشود ولی در هوای پاک قله کوهها فاسد نمیشود». لیستر نیز در آزمایش مشابهی نشان داد که اگر ادرار در شیشهای با گردن خمیده نگهداری شود تازه میماند ولی در شیشهای که گردن صاف داشته باشد به علت ورود مواد آلوده فاسد و تجزیه میگردد. تردیدی نبود که میکروبها یا ژرمها همانگونه که سبب تخمیر شراب یا فساد آبگوشت و ادرار میشوند زخمها را نیز آلوده و عفونی میکنند. ولی در آن زمان هنوز کسی میکروبها را مشاهده نکرده بود و باید چند سال میگذشت تا روبرت کخ آلمانی شرح دهد که برخی بیماریها را، گونهای از میکروبها به وجود میآورند. عقیده همگان هنوز این بود که زخم عمیق الزاماً چرکی و عفونی خواهد شد. لیستر این پرسش را مطرح کرد که چرا زخمها و شکستگیهای عمیق و باز همواره چرکی میشوند حال آنکه شکستگیهای ساده یعنی شکستگیهایی که با پارگی پوست و بافت نرم همراه نیستند هرگز چرک نمیکنند؟ پاسخ مشخص بود: ورود میکروبها به درون زخم سبب عفونت میشود. مشکل عمده این بود که چگونه از ورود میکروبها به زخم پیشگیری شود.
در همان هنگام در روزنامهها مقالههایی درباره گندزدایی آب توسط اسید کربولیک به به چاپ میرسید. لیستر با مطالعه این مقالهها تصمیم گرفت برای گندزدایی زخمها از اسید کربولیک استفاده کند. آزمایش اساسی او در ۱۲ اوت ۱۸۶۵ صورت گرفت. در این روز پسر بچه ۱۱ سالهای به نام جیمز گرینلس را با شکستگیهای باز استخوان درشتنی پای چپ به نزد لیستر آوردند. او نخست زخم را با اسید کربولیک کاملاً تمیز کرد و بعد با پارچه آغشته به اسید کربولیک زخمبندی کرد. نتیجه موفقیتآمیز و دور از انتظار بود. لیستر در این مورد نوشته است: «نشانههای تاخیر در بروز عفونت و تبدیل سریع شکستگی متعدد به شکستگی ساده با زخمی سطحی بسیار امیدبخش است.» لیستر برای انتشار مقاله مربوط به این موفقیت تا ۱۸۶۸ صبر کرد و در این مدت با این روش ۱۱ بیمار دچار شکستگیهای متعدد و زخمهای عمیق را درمان کرد. ۹ بیمار بهبود کامل یافتند. بیماری بههنگام غیبت لیستر دچار قانقاریای بیمارستانی گشت و ناچار از قطع اندام شد. بیمار دیگر نیز با وجود علایم بهبود زخم، به علت خونروی از سرخرگ رانی پاره شده بهوسیله تیزی قطعهٔ شکستهٔ استخوان درگذشت.
سرانجام در ۱۷ آوریل ۱۸۶۸، لیستر در یک مجموعه پزشکی در گلاسکو در جریان سخنرانی مبسوطی نتایج آزمایشهای خود را درباره درمان زخمها با پارچههای آغشته به مواد گندزدا در اختیار جامعه پزشکی گذاشت. کار او انقلابی در اعمال جراحی و درمان زخمها به پا کرد.
لیستر باقیمانده عمر خود را به اصلاح و تکمیل شیوههای ابداعی خود مانند روش زهکشی دملهای سلی، بستن رگهای بزرگ (که ابتدا با ابریشم آغشته به اسید کربولیک و سپس با کتگات انجام میداد)، و مهمتر از همه تثبیت چه شکستگی کشکک زانو و زائده منقاری استخوان زند زیرین به وسیله مفتول نقره، گذراند. دو دستگاه افشانه کربولیک را برای پاشیدن اسید کربولیک بر زخم اختراع کرد، همچنین از مواد گندزدای دیگری مانند پرکلرید جیوه و اسید بوریک در آزمایشهای خود استفاده کرد.
در ۱۸۶۹ پروفسور سایم به علت سکته مغزی درگذشت و لیستر به استادی پذیرفته شد و تا ۱۸۷۷ در شهر ادینبورگ مشغول خدمت بود تا برای تصدی کرسی جراحی بیمارستان کینگز کالج لندن از او دعوت شد و تصمیم گرفت برای اشاعه و نشر روش جراحی مدرن خود به پایتخت نقل مکان کند. یک سال بعد وی جراح ملکه ویکتوریا شد و دمل زیربغل او را چنان ماهرانه تخلیه کرد که ملکه گفته بود «ناخوشایندترین کار چه آسان انجام شد». از آن پس به دریافت مقامات و القاب اشرافی متعدد مفتخر شده.
لیستر در ۱۸۹۵ به ریاست انجمن سلطنتی جراحان که از ۳۳ سالگی عضو آن بود برگزیده شد.
لیستر در ۱۰ فوریه ۱۹۱۲ در سن ۸۵ سالگی در آرامش خاطر درگذشت. جنازه او طبق وصیتش بدون تشریفات در گورستانی در وست همستد در کنار همسرش به خاک سپرده شد. به منظور گرامیداشت لیستر مجسمهاش را در میدان پورتلند لندن در نزدیکی خانه او برپا شده و همچنین یک کتیبه یادبود بر سر در منزل او نصب شده است. در مجلس یادبود عام او در کلیسای وست مینستر در ۱۶ فوریه ۱۹۱۲، گروه همآوازان کلیسا همراه با موسیقی هندل این سرود را که بسیار بهجا مینمود سر دادند: «تن او در صلح و صفا به خاک سپرده شد، باشد که تا ابد زنده بماند.»