داستان اختراع گوشی، سرنگ و دماسنج
1- گوشی پزشکی
در روز ۲۵ شهریور ۱1۹۵ هخ (16 سپتامبر 1816 م.) پزشک جوان ۳۵ ساله به نام رونه لانک، طبق معمول به سرکشی بیماران در بیمارستان کوچک نکر میپردازد. در آن زمان تنها ۱۲ روز بود که مشغول کار شده بود. او در برابر تخت یکی از بیمارانش توقف بیشتری میکند. در این زمینه چنین میگوید: «این زن جوان علائم عمومی بیماری قلب را داشت. اما به علت فربهی، معاینه با دست و دَق (زدن ضربه به منظور تعیین طنین صدا در ناحیهای که بدن آزمایش میشود) چندان نتیجهبخش نبود. سن و جنس بیمار مانع از معاینه (گذاشتن گوشی بر روی ناحیه قلبی) میشد. در این هنگام به یاد پدیدهای صوتی افتادم که بسیاری با آن آشنایی دارند: اگر گوش را به انتهای تیرکی بچسبانیم، و در انتهای دیگر آن با سوزن ضربه وارد کنیم، صدای آن به وضوح شنیده میشود. به نظرم رسید که در این باره هم بتوانم از این خاصیت اجسام سود ببرم. بدین منظور دفترچهای را برداشتم و آن را لوله کرده، و یک سر دفترچه را بر روی قلب بیمار گذاشتم و گوشم را به سر دیگر آن چسباندم. با شگفتی و رضایت خاطر صدای تپش قلب را بسیار مشخصتر از آنکه گوشم را مستقیماً بر روی ناحیه قلب بگذارم شنیدم…» این آزمایش که به ظاهر بسیار ساده مینمود در نهایت به اختراع ابزار معاینه بسیار ارزشمند انجامید که امروزه به نام گوشی پزشکی برای شنیدن صداهای مختلف بدن به ویژه قلب، کاربرد دارد.
پیش از آن پزشکان بیشتر از دو روش بهره میجستند: دق یا ضربه زدن با دست که تعیینکننده جسم جامد، یا پر از گاز یا پر از مایع بود و نشانههایی تقریبا دقیق از وضعیت اندام بیماری را میداد که با چشم دیدن آن امکانپذیر نبود، روش دیگر لمس با دست برای حس شکل اندامها، میزان قوام و ثبات و بافت، یا بعضی برآمدگیها و صداهای داخلی بود.
لانک، به این معاینههای سودمند، روش سومی را هم افزود، و آن را روش «سمع» نامید که در تاریخچه پزشکی به عنوان مخترع آن شهرت یافت و پس از 1195 هخ (1816 م.) پیشرفتهای بیشتری در آن به وجود آورد. که در کار خود بسیار آزموده بود این روش را از بقراط به یاد داشت که با گوش دادن به صداهایی که از سینه بیمار بر میخاستند از اصطلاح «صدایی که مانند سرکه میجوشد» استفاده میکرد. و مسلماً این تذکر روشن آمبروازپاره را هم از یاد نبرده بود: «چنانچه در سینه ماده یا اختلالات دیگری وجود داشته باشد، صدای غلغل آنها مانند بطری نیمهپر خواهد بود.»
در زمینه این اختراع لانک، داستان جالب دیگری هم وجود دارد. میگویند روزی وی در باغ پادشاهی گردش میکرد که دو کودک را مشاهده کرد سرگرم بازی بخصوصی هستند که خود او هم در کودکی در شهر زادگاهش بازی میکرد. یکی از بچهها گوشش را به انتهای تخته بلندی میچسباند و آن دیگری پیامهای رمزی از دیگر سوی تخته با خراش دادن به وسیله سوزن، میفرستاد. کودک اولی میبایست پیامها را حدس بزند. از همین جا بود که فکر استفاده از کاغذ لوله شده در مغزش جرقه زد و در روز ۲۵ شهریور 1195 از آن استفاده کرد.
لانک در یادداشتهایش مینویسد: «چنین نتیجهگیری کردم که این وسیله میتواند روش سودمند و کارایی نه تنها برای بررسی تپش قلب بلکه همه حرکاتی باشد که در نواحی سینه صدا تولید میکنند. با بررسی این صداها میتوان چگونگی تنفس و صدای خسخس یا حتی تموج مایعی در جنب یا برون شامهٔ دل (پریکارد) را تشخیص داد»
وی پژوهشهایش را با «چوبدستی» که به طنز آن را با این عبارت مینامید، ادامه میدهد. چوبی که جایگزین کاغذ میشود و در یادداشتهایش مینویسد که در سایه این ابزار، موفق به دریافت علائمی تازهتر، مطمئنتر و بارزتر شده است. علائمی که درک آنها به آسانی انجام میگیرد و میتوان تقریباً همه بیماریهای شش، جنب وقلب را با اعتماد بیشتر و تفصیل بهتر تشخیص داد که حتی شاید معاینه در سطح جراحی به وسیله سوند یا انگشت این فرصت را پدید نمیآوردند. او میخواست برای «چوبدستی» اختراعی خود نامی تعیین کند. عمویش اصطلاح توراسیسکوپ یا «معاینهگر قفسهٔ سینه» را پیشنهاد کرد. اما لانک واژه ظریفتری را برگزید یعنی سینهنما (استتوسکوپ) که در زبان یونانی تقریبا به همان مفهوم معاینهگر سینه بود.
لانک خو گوشیهای پزشکیاش را میساخت. نمونههای نخستین کمی مزاحم و دست و پاگیر بودند. او به این اندیشه افتاد که آن را در دو تکه بسازد. دو استوانه که در یکدیگر جای میگرفتند و به هنگام معاینه در هم جفت میشدند و در مواقع دیگر، در شکل کوچکتری قابل حمل در جیب یا کلاه پزشک بودند.
شاید مبالغهآمیز نباشد اگر به قول شروین ان.بولان بگوییم که لانک با این ابزار اختراعی خود، «عصر نوین معاینه و تشخیص علمی را بازگشایی کرد». و این به خاطر دلیل پزشکی بسیار سادهای است: «از آن پس، هنگامی که برای مثال از سینه بیمار خلط خونی بیرون میآمد، پزشک به وسیله گوشی پزشکی بیدرنگ میتوانست تشخیص بدهد که این عارضه ناشی از ذاتالریه، بیماری سل یا تشکیل لخته خونی در ششهاست.» یعنی هم در تشخیص و هم در پیشبینی آینده این بیماریها پیشرفتی حاصل شده بود. از آخرین امتیازهای گوشی پزشکی که یکی از پزشکان سده پیش به طور جدی به آن اشاره میکند این است: «با این ابزار میتوان پارهای از بیماران را که توجهی به پاکیزگی خود ندارند و بدن آنها عرقآلود و یا مبتلا به بیماریهای پوستی هستند، بدون اکراه معاینه کرد.»
شهرت لانک، این پزشک جوان فرانسوی از مرزهای کشورش فراتر رفت. کتابش: از معاینهٔ پزشکی که در سال 1198 هخ (1819 م.) منتشر شد، هجده ماه بعد به زبان انگلیسی ترجمه شد که در تاریخ پزشکی بیسابقه است. کتاب را پزشکان سرتاسر جهان از جمله روسیه و آمریکا بررسی و تفسیر کردند. این پزشک به بالین شخصیتهای معروفی دعوت شد: وی بیماری سل مادام دواستال را تشخیص داد که در سال 1196 از دنیا رفت و به مادام دوشاتوبریان اطمینان داد که مبتلا به بیماری سل نیست.
در روز 22 مرداد 1205 هخ (13 اوت 1826 م.) رونه لانک قربانی همان بیماری سل شد که پیشتر خود آن را تشخیص داده بود. وی گوشی اختراعیش را به دوستش مردیاک به ارث گذاشت و میگفت: «گوشی من بهترین بخش از توالی وجود من است.»
گوشی لانک در طی قورن پیش تکمیل شد. در سال 1205 نیکلاس کومنز، پزشک لندنی طرفدار این اندیشه بود که پزشک با استفاده از گوش خود میتواند بیمار را بهتر معاینه کند…
در سال ۱۲۳۰، هاوسکلی انگلیسی، گوشی فلزی را جایگزین گوشی چوبی کرد. در سال ۱۲۳۳ ریچاردسون، نوک لاستیکی به آن افزود که با الهام از شاریر/فرانسوی، طرفدار گوشی تاشو بود. در سال 1234، فیلیپ/کامان آمریکایی نخستین گوشی پزشکی برای دو گوش را ابداع کرد. این گوشی پزشکی دارای دو گوشی به معنای خاص آن، و از عاج و لولههای انتقالی لاستیکی بود (در روزگاران ما دیگر از عاج خبری نیست…) و سرانجام در سال ۱۲۶۲ حدود ۱۱۰ سال پیش، تلفنی پدیدار شد که از فاصله دور، تپش قلبی دریافتی از گوش پزشکی را منتقل میکرد.
در حال حاضر، ابزار اختراعی لانک، یکی از پر استفادهترین ابزارهای پزشکی است و سودمندترین وسایل برای معاینه بیمار است. اگر چه همچنان در بهبود بخشیدن به کیفیت آن کوشیدهاند (امروزه نوع الکترونیکی آن هم وجود دارد.) اما هنوز ابزار دیگری نتوانسته جای آن را بگیرد و همچنان برای هنر پزشکی بسیار ضروری و الزامی است.
2- سرنگ
در سال 1211 هخ (1832 م.) در فرانسه، وبا شیوع پیدا کرده و شمار فراوانی از مردم مردند. در یکی از قدیمیترین بیمارستانهای پایتخت پزشکی ایرلندیتبار به نام اوشو گنسی، با تزریق «محلولی توزین شده» در سیاهرگ داخل بازو، مبتلایان را زنده کرد. چگونه این عمل را انجام داد؟ وی از قلم پر غاز استفاده کرد که پرهای آن را به دقت کنده بود و یکی از دو سر آن را به طور مورب تیز کرده بود که داخل سیاهرگ بیمار فرو میرفت و از دیگر سو محلول را میریخت. در این بیمارستان، همیشه یک غاز وجود داشت و پزشک پرهایش را یکی پس از دیگری میکند!
با این تزریق بیماران دوباره نیروی خود را به دست میآوردند. اما تنها برای زمانی کوتاه، زیرا پس از درمان یا در اثر ورم سرخرگ در محل تزریق با قلم میان تهی، یا در اثر عفونت عمومی جان میسپردند که در آن زمان توجیهی برای آن نمییافتند. با توجه به فرایند مکانیکی ابتدایی تزریق و نبود کلی فرآیند پلشتزدایی (ضدعفونی) از پرهایی که از پشت غاز کنده میشد، میتوانیم به ناکامیابی اوشو گنسی پی ببریم…
در کنار اوشو گنسی، پزشکی فرانسوی به نام شارل/گابریل/پراواز، 41 ساله، که شیوه کار او را دیده بود این پرسش را مطرح کرد که آیا میتوان دارویی را با روش مشابه و با مخزنی با سمبه، وارد تن بیمار کرد؟ در اینجا بود که اندیشه سرنگ پدیدار شده بود. البته، بسیار پیشتر از پراواز، اصول این کار شناخته شده بود که در تنقیه برای شستشوهای مقعدی و مهبلی از آن استفاده میشد. (یادآور میشویم که در خرابههای پمپی، تکههایی از تنقیههای کوچک، برای شستشوی گوشها به دست آمدهاند). اما تنقیه وسیلهای بود زمخت و درشت که در حفرهای طبیعی فرو برده میشد و وجه اشتراکی با تزریق نداشت!
در دویست سال پیش، کوششهایی برای تزریق قطره قطره در داخل رگهای خونی جانوران به عمل آمده بود. در گزارشهایی آمده است که در پارهای از دربارهای شاهزادگان آلمانی، یکی از سرگرمیهای باب روز، مست کردن سگها با شراب اسپانیولی بود که معلوم نیست با چه وسیلهای شراب انگور را در سیاهرگهای حیوان تزریق میکردند. در سال ۱0۳۶ هخ (برابر 1657 م.) بویل، شیمیدان انگلیسی از «ابزاری» برای نفوذ مایعی دارویی در بدن استفاده میکرده است. دو سال پیش از آن بیماران مبتلا به سیفلیس را از طریق تزریق قطره قطره داخل سیاهرگ درمان کرده بودند… ولی باز هم معلوم نیست با چه ابزاری! پراواز به دو موضوع ساده میاندیشید: ابتدا میبایست سمبه را به صورت کوچک در آورد که البته چندان مشکل نبود. وی موفق به ساختن سرنگی شد که سمبه آن میلهای مجهز به پیچی داشت که با دادن نیمدور به میله، یک قطره از دارو، از آن تخلیه میشد. در مرحله بعد کوشید سرنگ را به سوزنی میان تهی وصل کند که ابتدا برای ساختن آن دچار مشکلات بسیار میشد: نخست سوزن نقره را به دور خود چرخاند تا لولهای بسیار نازک تهیه کند. سپس آن را جوش داد و تا سر حد امکان کشید تا نازکتر شود. گاهی جوشها از هم میگسستند و خطر نشت پدید میآمد.
شاید نخستین سرنگ و سوزنهایشان را صنعتگری در شهر لیون ساخته باشد. از سال ۱۲۳۱ هخ (1852 م.)، پرواز از شاریر (اهل پاریس) خواست این ابزار را در سطح انبوه تولید کند و به فروش بگذارد. در این زمان بود که نخستین بسته سرنگ و سوزن در سه اندازه، به بازار آمد وی خود، آنها را بر روی خرگوشها و اسبها آزمایش کرد و نتالون، پزشک مشهور آن زمان، برای نخستین بار در مورد بیمارانش آن را به کار برد. شپس همچنان مواد و مصالح سرنگ را بهبود بخشیدند. طولی نکشید که فولاد جای نقره را گرفت و سوزنها را به صورت نوک تیز اما او اریب تراش دادند. لوئه و فرگوسن سرنگهایی شیشهای ابداع کردند که دبوو آن را پذیرفت و از آن استفاده کرد، زیرا گندزدایی آنها با گرما آسانتر بود.
از سال ۱۲۵۹ هخ (1880 م.) تزریق وارد جهان درمان شد. در این دوران بیشترین داروهایی که از راه زیر پوستی استفاده میشدند اینها بودند: سولفات آتروپین، کلریدات مورفین، سولفات کینین، کلشیسین و از این قبیل. دنباله داستان را میدانیم: پیدایش روشهای پلشتبری (آسپتیک) برای سترونسازی هر ابزار پزشکی، و تولید داروهای بسیار موثر، استفاده روزمره از سرنگهای را همچنان به پیش میراندند و از آن پس تنها در موارد ضروری از آنها استفاده میشد. باید بگوییم که حدود ۱۶۰ سال، پرهای غاز اوشو گنسی یا نیای سرنگهای کنونی، پیشرفت شگفت و چشمگیری داشتند.
3- دماسنج
اختراع سومی که برای بررسی آشکارسازی پارهای از بیماریها، بی هیچ چون و چرایی بسیار مهم و بنیادی به شمار میآمد، دماسنج است. افزون بر این، قدیمیترین هم هست: از همان دوران کهن، پزشکان به اهمیت تب نزد بیمارانشان پی برده بودند: در سده دوازدهم پیش از هجرت، بقراط بزرگ از «گرمای سوزان» یا «تب» که با واژهٔ «پورتیوس» از آن یاد میکند، صحبت میکرد. این واژه از واژه دیگر «پور» مشتق میشود که به معنای آتش است.
در ذهن بقراط، این نشانگان به اندازه درد اهمیت داشت. پزشکان آن دوران، تنها با لمس دست و سنجش دمای آن، تب را تشخیص میدادند و قرنها همچنان این روش ادامه داشت.
و سپس؛ ناگهان در سه قرن پیش، پزشک ایتالیایی به نام سانتدریو که بیشتر با نام لاتینی سانکتوریوس شهرت یافته بود دست به یک رشته آزمونهای تنکارشناختی نو زد: وی صندلی دستهداری ساخت از جنس چوب که به چهار ستون وصل میشد و همه آن از قپانی آویزان بود. او به مدت ۶ سال بر روی این ترازو زندگی کرد، یعنی غذا خوردن، دفع، تعریق و خلاصه همه اعمال بدن خود را با آن توزین میکرد و نبض خود را با نبضسنج اندازهگیری میکرد. افزون بر این، سه نوع دماسنج برای اندازهگیری دمای قلب از راه نفس و تنفس، در نظر میگرفت. از اوایل سده یازدهم هجری، (قرن هفدهم میلادی) دمانگارهای ابتدایی پدید آمدند. مثلاً گالیله، دماسنج آبی ساخت که عبارت بود از لوله بلند شیشهای محتوی هوایی که با قطرهای آب جداسازی شده بود. این قطره همراه با تغییرات حجم هوا ناشی از تغییرات دما، جابهجا میشد. نیم قرن بعد، فیزیکدانهای فلورانسی، الکل را جایگزین آب کردند. سپس جیوه پدیدار شد…
به نظر میرسد که پایان سده دوازدهم (18 میلادی) بود که پزشک فرانسوی به نام کوری از دماسنج برای معاینه بیمارانش استفاده کرده است و این کار برای انتخاب دارو و ملاحظه اثر آنها بود. آغاز سده سیزدهم (19 میلادی)، دکتر رکامیه، با ساعت و دماسنج، دمای بدن بیماران مبتلا به تب تیفوئید را اندازهگیری میکرد و آنها را با گرمابه سرد درمان میکرد.
با این حال، بیشتر پزشکان هنوز نمیتوانستند با دماسنج کنار بیایند. نیمههای سده سیزدهم (قرن نوزدهم میلادی)، شومل از شاگردان دوپوئیترون با وجودی که از اهمیت دمای بدن در وخامت پارهای از حالتهای بیماری آگاهی داشت، میگفت: «تنها ابزار مطمئن و ارزشمند برای اندازهگیری دمای بدن دست است و دماسنج در زمینه تعیین دمای بدن تنها اطلاعات مبهمی به دست میدهد و نمیتواند تغییرات احتمالی آن نشانههای دقیقی را به دست دهد.»
در سالهای میان ۱۲۴۹ تا ۱۲۵۰ هخ (1870 تا 1880 م.) دماسنج پزشکی بیشتر بررسی شده و در پایان همان سده، به پیشرفتهای بزرگی دست یافتند.
یادآور میشویم محلی، که باید دماسنج در آن گذارده میشد، مایه بحث و جدلهای بسیاری شده بود: زیر بغل، دهان یا … نشیمنگاه. در یکی از کتابهای پزشکی سال ۱۲۶۳ هخ (1884 م) آمده است: «بیشتر بیماران از استفاده دماسنج در نشیمنگاه کراهت دارند». اگرچه تعیین دما در این نقطه بدن، سریعتر به دست میآید. بدین منظور زیربغل مناسبترین ناحیه به نظر میرسد. اما حتی در روزگاران ما هم این واگرایی نظرها همچنان وجود دارد.