داستان پرواز ویلیر و اورویل رایت

ملاقات در تپه بزرگ شیطانکش
نوشته چارلز ای. لیتل
ترجمه جهانشاه میرزابیگی
روزی روزگاری، شاید ۱۵۰۰۰ سال پیش، آب اقیانوسهای روی زمین به تدریج شروع به بالا آمدن کرد. آخرین مراحل یخبندان دوران چهارم به پایان رسید. با گرم شدن هوا یخها ذوب شدند و سطح آب دریاها بالاتر و بالاتر آمد. سواحل سابق ناپدید شد و سواحل جدیدی پدید آمد. دهانه رودخانههای شرقی شمال امریکا به طرف غرب جابجا شد و در این فرایند درههای وسیع به صورت آرایشهای پیچیدهای از پرتگاههای کنار دریا، مرداب و خلیج درآمد. جزر و مدهای طوفانی ماسهها را به ساحل بردند. سواحل بلندی بر روی سواحل سابق پدیدار گشت و مقادیر عظیمی آب با عمق کم در پشت این سواحل روی هم انباشته شد. هر چه آب بیشتر بالا میآمد، ماسه بیشتری از روی بستر کم عمق فلات بالا میرفت و سواحل ماسهای در فاصلههای دورتر از دریا شکل میگرفت.
و آنگاه، در حدود ۵۰۰۰ سال پیش، آب از بالا آمدن فروایستاد و آهنگ پیشرفت سواحل ماسهای کند شد.
این یک راه برای شروع این داستان است. اما راه دیگری هم وجود دارد. این راه، به رویدادهای بزرگ زمینشناختی کاری ندارد. بلکه با یک اسباببازی بچهگانه آغاز میشود: یک وسیله ساده که مثل هلیکوپتر میچرخد. این اسباببازی که آلفونس پنائود، نظریهپرداز هوانوردی قرن نوزده فرانسه آن را اختراع کرد، به وسیله هزاران نفر در اروپا تولید و به تعداد بسیار زیاد به ایالت متحده صادر شد. در سال ۱۸۷۸ اسقف میلتون رایت، کشیش جمعیت برادران غرب میانی، یکی از این اسباببازیها را برای دو پسر کوچکش ویلبر، ۱۱ ساله و اورویل، ۷ ساله خرید. ممکن است گفته شود که بقیه این داستان تاریخ است. بیست و پنج سال بعد برادران رایت، مهندسان خودآموز با استعدادی که مجذوب و علاقهمند ساختن چیزی بودند که در آن زمان «هواپیما» (سطحی که اگر به نحو مناسبی در معرض باد قرار می گرفت میتوانست در هوا اوج بگیرد)، نامیده شد پرنده رایت را ساختند، و همین پرنده آغازگر عصر هواپیماهای موتوردار شد.
در واقع این هر دو شروع برای داستان ضروری است، یکی زمین شناختی و دیگری تاریخی. برای اینکه عصر پرواز آغاز شود، آن طور که شد، باید دست تقدیر یک قرار ملاقات میگذاشت. یک تپه ماسهای کامل و منزوی به ارتفاع تقریبا صد پا که اطراف آن را ماسه نرم پوشانده باشد و بادهای شدید پاییزی مدام بر پیکرش بوزند باید درست میشد. و آن گاه، به هر تقدیر، باید دو برادر در دایتون (اوهایو) در حوالی این تپه ماسهای پیدا میشدند و برای آزمون یک اختراع مهم در مورد طرح هواپیما- یعنی خم کردن بال پرنده- هزار مایل برای رسیدن به این تپه سفر میکردند، تا ببینند که آیا انسان میتواند سوار بر یک ماشین به پرواز درآید و آن را کنترل کند یا نه. در اینجا چگونگی این ملاقات مهم را توضیح میدهم
در سال ۱۸۹۹ ویلبر و اورویل با موفقیت تمام شرکت دوچرخه رایت را اداره میکردند و دوچرخههای ایمن جدیدی ساخته بودند که در آنها انتقال حرکت از طریق زنجیر صورت میگرفت. هلیکوپتر اسباببازی پنائود مدتها بود که دیگر وجود نداشت اما آن را فراموش نکرده بودند. دو برادر با جدیت و علاقه تمام مطالب مربوط به هوانوردی را با دقت مطالعه میکردند و متقاعد شده بودند که انسان میتواند پرواز کند. وانگهی، معتقد بودند که میتوانند یک ماشین سنگینتر از هوا بسازند که بتواند یک مسافت طولانی را بدن هیچ خطری پرواز کند. نظریاتشان را با مدلهای مختلف کایت به محک آزمون گذاشتند و در این کار به اولین نظریهپردازان طراح هواپیما در جهان تبدیل شدند، اگر چه نه خود آنها اطلاعی در این باره داشتند و نه کسی در جهان.
در یکی از روزهای تابستان سال ۱۸۹۹ ویلبر ۳۲ ساله، برای انجام آنچه بعدا یک آزمون مهم از آب درآمد به پرتگاهی در نزدیکی دایتون رفت. او قبلا در این ناحیه که به پیناکل معروف است بارها پرواز کرکسها را مشاهده کرده بود. جریان رو به بالای هوا چنان این پرندهها را در حال چرخش نگه میداشت که او با فراغ بال میتوانست نحوه دور زدن آنها را حول بالهایشان مطالعه کند، این حالت را ما امروزه بانک کردن هواپیما یا در حالت یک بر دور زدن میگوییم.
ویلبر و اورویل تصمیم گرفتند که از این ایده برای ساختن یک کایت دوباله بیسرنشین استفاده کنند. برای اینکه کار پرهای بال کرکسها را دقیقا تقلید کنند، سیم هایی از نوک دو بال کایت گذراندند و آنها را به چوب دستهای کنترل برای خم کردن نوک بالها وصل کردند. این وسیله را در پیناکل آزمودند و از قضا به خوبی از بوته آزمون به درآمد.
خم کردن بال هواپیما تنها ابداع برادران رایت در جهت کمک به علم هوانوردی نبود، اما در آن لحظه مهمترین بود. آزمایشگران پیش از آنها ثابت کرده بودند که بالهای ثابتی با استحکام کافی میتوان ساخت که بتواند یک نفر را تا ارتفاع معینی به پرواز درآورد. یک برگه هوابر میتواند نیروی بالابر تولید کند و یک سکان افقی متحرک میتوان ساخت که وضع بال را نسبت به بالا و پایین تغییر دهد. اما تاکنون هیچ کس نتوانسته بود یک راه موثر و عملی برای کنترل جهت یک هواپیمای بی موتور پیدا کند. در سال ۱۸۹۶ اوتو لی لینتال هوانورد معروف آلمانی، به قیمت از دست دادن جانش ضرورت این کنترل جهت را ثابت کرده بود؛ هواپیمای بدون موتور بال خفاشی اوتو در تپههای رین اوور آلمان از کنترل خارج و منهدم شد. در این حادثه گردن اوتو شکست و جانش را از دست داد. با این حال اوتو قبلا تا ارتفاع ۱۰۰۰ فوت پرواز کرده بود و همین برای برادرات رایت دلیلی بود بر اینکه اگر مسئله کنترل جهت حل شود پرواز در هوا امکانپذیر است.
چند سال پیش، اوکتاو شانوت، مهندس فرانسویتبار که به عنوان نظریهپرداز و آزمایشگر علم هوانوردی شهرت جهانی کسب کرده بود، یک سری تصویر بسیار خوب پرواز کردن بدون موتور در ماسههای ایندیانا منتشر کرده بود. این ماسهها، که در ساحل دریاچه میشیگان قرار داشتند، ۹۰ دقیقه با قطار از میشیگان فاصله داشتند و تا دایتون هم راه زیادی نبود. بنابراین در روز شنبه بعد از مراسم سپاسگزاری در سال ۱۸۹۹ ویلبر نامهای به اداره هواشناسی ایالات متحده در واشنگتن دی. سی. نوشت و از آنها تقاضا کرد که اطلاعات مربوط به سرعت باد را در منطق شیکاگو و در ماههای اوت، سپتامبر، اکتبر، و نوامبر برای او بفرستد. دو برابر در مورد وضع ماسههای ایندیانا کنجکاو شده بودند، زیرا در نظر داشتند که کار شانوت را یک قدم به پیش ببرند. ویلبر همراه با شرح و تفسیر در نامهاش نوشت که: آزمایهایی با کایت انجام دادهایم و درصددیم کایتی بسازیم که بتواند انسان را با خود حمل کند. بر اساس محاسبات اوت نتیجه گرفته بودند که برای آزمون مدل بال خم شو هواپیمای بدون موتور سرعت باد باید مقداری میان ۱۰ تا ۲۰ مایل در ساعت باشد.
طولی نکشید پاسخ نامه را دریافت کردند.
ویلین مور (رئیس اداره هواشناسی) نه تنها اطلاعات مربوط به شیکاگو را که برادران رایت خواستار آن شده بودند، بلکه نسخههایی از Monthly weather review را که شامل اطلاعات مربوط به سرعت باد در تمام ۱۶۱ ایستگاه هواشناسی ایالات متحده و کارائیب بود برایشان فرستاده بود. جدول مربوط به ماه سپتامبر را طوری علامت زده بود که ویلبر و اورویل آن را ببینند. مور در نامه نوشته بود که: با احترام به اطلاع میرسانم که این نشریه شامل جدولی است که سرعت متوسط ساعت به ساعت باد را در تمام ایستگاههای هواشناسی نشان میدهد… من این جدول را در قسمت مربوط به سپتامبر با یک علامت مشخص کردهام.
دو برادر با استفاده از راهنمایی شانوت و جدول اداره هواشناسی محلهای احتمالی دیگری را ارزیابی کردند. نام یک محل در ستون اول جدول اداره هواشناسی به نظر دو مهندس جوان عجیب آمد: کیتی هاوک، کارولینای شمالی.
تا این زمان نیروهای بزرگ زمینشناختی کار خود را کرده بودند. در پایان دوره یخبندان نوار باریکی از جزایر ماسهای، معروف به سواحل خارجی، در کنار ساحل کارولینای شمالی شکل گرفته بود. تپههای ماسهای بلند در سمت اقیانوسی سواحل خارجی یک ناحیه ماسهای باز را در پناه خود گرفته بودند. در این ناحیه یک جنگل انبوه دریایی رشد کرده بود و شاخهها و برگهای پوسیده آن در طی قرون و اعصار منبع تغذیه کاملی برای گیاهان و جانوران شده بود.
با سرآمدن فصل زمستان و فرا رسیدن فصل بهار کسب و کار شرکت دوچرخه رایت رونق پیدا کرد. بنابراین تا اوت سال ۱۹۰۰ ویلبر نتوانست دست به هیچ اقدامی بزند. سپس نامه ای برای ژوزف دوشر در ایستگاه هواشناسی کیتی هاوک فرستاد. در این نامه آزمایشهایی را که میخواستند با کایت انجام دهند شرح داده بود و از او خواسته بود که درباره شرایط آن قسمت از سواحل خارجی اطلاعاتی برای او بفرستد.
جواب ژوزف کوتاه بود. و نارسا اما نامه را به ویلیام تات شخصیت معروف و شاید تنها تحصیل کرده دهکده داده بود. تات نیز در جواب نامهای که برای برادران رایت فرستاد که، مثل نامههای مور و شانوت، دلگرم کننده بود و حاوی اطلاعات اضافیی که برادران رایت چیزی در مورد آنها نپرسیده بودند. تات نوشته شود که شما در اینجا هر نوعی زمینی به طول پنج و به عرض یک مایل زمین ماسیهای با تپهای به ارتفاع ۸۰ پا د ر مرکز آن و بدون حتی یک تکدرخت که باعث نایکنواختی سرعت باد بشود. به نظر من اینجا محل زیبایی است. سرعت باد در اینجا همواره یکنواخت است. من به شما اطمینان میدهم. و نامه را با این جمله به پایان برده بود و شما در صورتی که پیش ما بیایید با مردمی گرم و میهماننواز سروکار خواهید داشت.
این نامه کارگر افتاد. به قول فرد کلی که مستقیما با اورویل روی بیوگرافی رسمی سال ۱۹۴۴ برادران رایت کار میکرد. این نامه عزم برادران رایت را بیش از پیش جزم کرد و تپه لخست جاذه زیادی برای آنها داشت. کلی مینویسد: تقریبا بلافاصله پس از دریافت این نامه تصمیم گرفتند که به محض اینکه هواپیمای بدون موتور را ساختند به کیتی هاوک بروند. این کار را در مدت ۱۵ روز و با هزینهای در حدود ۱۵ دلار انجام دادم. ویلبر در روز ۶ سپتامبر قطعات هواپیما را بستهبندی کرد و به راه افتاد. اورویل هم قرار شد به محض اینکه توانست کسی را به جای خود در مغازه بگذارد، به دنبال او بروم.
ویلبر در روز ۱۳ سپتامبر قدم بر ماسهها نرم کیتی هاوک گذاشت و اورویل دو هفته بعد به او پیوست.
سرانجام همه چیز مهیا و صحنه نمایش آراسته شد. اما چقدر تصادفی کار به این مرحله کشید. اگر مور فقط اطلاعات مربوط به هواشناسی شیکاگو را میفرستاد. آن طور که برادران رایت خواسته بودند، برادران رایت هرگز حتی خواب گیتی هاوک را هم نمی توانستند ببینند. اگ راوکتاو و شانوت، فردی مشغول پر مشغله فرصیت پیدا نمیکرد به یک نامه بد خط از سوی مالک یا مغازه، دوچرخه در شهر کوچک اوهایو پاسخ میدهد.
و اگر به آنها پیشنهاد نمیکرد که ساحل جنوبی آتلانتیک را بررسی کنند، و سرانجام اگر ویلیام رایت، آن شرح و تفصیل وضع زمینهای اطراف کیتی هاوک را توصیف نمیکرده، محال بود. برادران رایت بتوانند تنها جایی که میتوانستند آزمایشهایشان را با موفقیت در آنجا انجام دهند پیدا کنند.
با این همه، آن سال نتوانستند به تپه بزرگ ماسهای برند. وقتی به کیتی هاوک رسیدند تصمیم گرفتند که هواپیمای بدون موتور را مثل گایت از بالای تپههای کوچکتر نزدیک به دهکده آزمایش کنند.
سرانجام در اواخر ماه اکتبر (درست چند روز قبل از آنکه مجبور به ترک آنجا شود) ویلبر و اورویل تصمیم گرفتند به کمک تات ماشین بشت پایپی خود را کشانکشان مایل به طرف پایین جزیره به تپه بزرگ شیطانکش ببرند تا ببینند که آیا میتوانند آزمایش خود را با سرنشین انجام دهند و یا نه. هنگامی که هواپیمای بدون موتور را به میانه یک شیب بلند و تند کشاندند، حتی یک باد ملایم برای بلند کردن هواپیما و آزمون پایداری آن به کمک یک نفر در محلهای کنترل کافی بود.
بعد از چند آزمایش مقدماتی به انجام آزمایش اصلی پرداختند. ویلبر در هواپیمای بدون موتور دمر دراز کشید و اورویل و تات هر کدام یک سر بال را میکشیدند. هواپیما به آرامی از سطح زمین بلند شد و به کمک فیزیک سحرآمیز پرواز، خود را به دست باد سپرد: اورویل و تات از شادی فریاد برآوردند ویلبر تو داری پرواز میکنی!
ارتفاع ۱۰۰۰ پا و سرعت باد ۳۰ مایل بر ساعت بود. ویلبر با یادآوری سرنوشت اوتو لی لینتال قول داده بود که خیلی اوج نگیرد. اما برخلاف اسلاف خود توانست با استفاده از سکان افقی متحرک جلو و اهرمهایی که در هر دتش قرار داشتند و توسط سیمهایی به هر بال وصل شده بودند هواپیما را کنترل کند. سیمها، درست مثل سیمهایی که در پرواز کایت بر فراز آسمان پنیاکل به کار رفته بود. با خم کردن بالها برای حفظ تعادل در مقابل باد به خوبی عمل کردند.
