زنان تسلیمی که همیشه لبخند میزنند!
با وجود این که زنان و مردان از حقوق مساوی برخوردارند، اما هنوز زنان به استقلال کامل دست نیافتهاند. آنها از فراز هزاران سال تحت ستم بودن، توانستهاند خود را فقط از نظر فرم روبنایی آزاد سازند، به دلیل آن که مطیع بودن و متابعت هنوز در اندیشههای آنان باقی مانده است. آنها اغلب در فرهنگ مطیع باقی میمانند و مانند انسانهای تحت ستم، این روش را به کار میگیرند تا به اهدافشان برسند. در یک هرم قدرتی خشک و غیر قابل انعطاف، مسلما فرهنگ مطیع، یک راهکار معنایی را میسر میکند.
انسان چهره خوب را تبدیل به بازی زشت میکند تا هدف خود را به طور غیر مستقیم دنبال کند. چاپلوسی کردن، ایجاد دگرگونی، فروتنی یا آمادگی برای قربانی شدن، راههایی هستند که برای شناخت، قبول و تایید ارزش یک رهبر میتوان از آنها استفاده کرد.
خوشبختانه ساختار اجتماعی امروز انعطافپذیر گشته است.
نظریههای جدید از دیرباز مشروط بر تساوی حقوق مرد و زن است. البته لازم به ذکر است که زنان اغلب به نحوی رفتار میکنند که گویی قانون تساوی قوق زن و مرد، برای آنها ضروری است که با قدرتمندان سازش نمایند. تا از این طریق، به حقشان برسند و با استفاده از این روش مورد حمایت قرار گیرند.
زن و مرد، امروز رقیب یکدیگر هستند، اما به طور خودکار دشمن هم نیستند. مردان رقبایی هستند که در هر لحظه یک قدم از زنان جلوترند، همان طور که در هر بازی، شجاعت و خلاقیت و مقاومت برای رسیدن به هدف لازم است. یا شاید انتظار دارند در هنگام رویارویی، دیگران موانع را از جلوی پایشان بردارند، بنابراین دیگر نباید هیچ گونه ترانهای که شکوهای را در مورد زشت بودن دنیا بیان میکند، سروده شود.
این حرکت زنان را به جلو نمیبرد، آن چه که آنان را به جلو میبرد تصمیمی واضح، علیه روحیه و طرز فکر تابع خویش است. به دلیل آن که این طرز تفکر، متاسفانه امروزه نوع رفتار بسیاری از زنان را تحت الشعاع قرار داده هدایت میکند.
گاهی این گونه رفتار پنهان میماند و ظاهر نمیشود علیه تکامل فرد کاربرد پیدا میکند. این نوع رفتار پنهان شده، مانع از آن میشود که زنان از یک احساس خود ارزشی سالم برخوردار شوند. من این پدیده رفتاری را که از طرز تفکر و خود پندارههای منفی فرد نشات میگیرد به پدیده ذهنی مونالیزایی تشبیه میکنم و به این جهت مونالیزا مینامم، زیرا این لبخند بیدلیل برای من قویترین سمبل فرهنگ مطیع زنانه است. هنگامی که شما یک بار در مقابل تابلوی لبخند مونالیزا در موزه لوور پاریس قرار بگیرید و به آن بنگرید، شاید لبخند ملانکولی، مالیخولیایی و سودایی همراه با غم را به وضوح در آن احساس کنید.
با اطمینان، این لبخند سودایی هم یکی از دلایلی است که به تابلو معروفیت بخشیده است.
این تابلو در من بیشتر ناآرامی ایجاد میکند تا این که ستایش مرا برانگیزد. مدت زیادی برایم واضح و آشکار نبود که چگونه و به چه علت، حالت غیر خواستن در من بیدار شده بود، تا این که در تابلوی لبخند مونالیزا دوباره این حالت را کشف کردم و این همان بود که در جلسات رواندرمانی خود اغلب مشاهده کرده بودم: یک علامت مطمئن کننده برای تکلیف شخصی زنان، البته به روش دیگری برای کاربرد هنری این تکلیف شخصی وجود دارد که خودم را به طور عمیق تحت تاثیر قرار داده است.
من اغلب در جلسات مشاوره، مقابل زنانی نشستهام که لبخندشان همان کیفیت لبخند مالیخولیایی را داشت. حتی هنگامی که آنان توسط مردان، تحقیر و زخمی شده یا به طور ناگواری با آنان رفتار میشد، یک لبخند مشکوک روی صورتشان نقش میبست. هنگامی که زنان از امید سخن میگفتند یا از لحظات زیبای خود در ابتدای آشنایی سخن میراندند، تمامی آن صحنهها باقی میماند. به لبخند نیز میتوان به این دلیل شک کرد. بسیاری از این زنان، مطمئن بودند که دوباره به سوی همان دوست خود بر میگردند؛ به شرطی که او آغازگر ارتباط باشد. این روند دشواری است که زنان میباید آن را پشت سر بگذارند تا در مقابل دوست قدیمی یا دوست جدید خود بتوانند حضور فعال و مناسب داشته باشند.
این نوع روش درمانی برای حذف همیشگی ناراحتی اغلب ماهها به طول میانجامید، تا نفرت ذوب شده که اغلب پشت صبر کردنها مخفی شده بود، مانند مواد مذاب یک کوه آتشفشان پشت سر هم راه باز کند.
آیا زنان با لبخندهایشان دیگران را فریب میدهند؟
دختران خوب به بهشت میروند دختران بد به همه جا
«من بینهایت از این لبخند لعنتی سیرم» لیلا (سی و چهار ساله) با خشم به تصویرش فریاد میزند.
او در یک سمینار که درباره زبان حرکت تن برای زنان تشکیل شده، شرکت میکند. با عصبانیت روی مونیتور، چهره لبخندگونه خود را مورد دقت قرار میدهد. «این پوزخند احمقانه، از سی سال پیش تا به حال، من به هر انسانی مهربانانه لخند میزنم. حتی زمانی که طرف مقابل از سر راه من کنار میرود یا در مقابل من رفتاری زشت انجام میدهد. لیلا میخواهد از این حالت بیرون بیاید.
او ادامه میدهد:
این یک مرض است. هر چقدر هم که نفس عمل مهربانانه تلقی شود و از دیگران جانبداری کند. باز هم وقتی که به طور چندشآوری با احساسات من بازی میشود به نظرم یک بیماری میآید». «تاکنون او این حرکت رفتاری خود را به عنوان نقطه ضعف میدانست تا جایی که در عمل ثابت کرد که تا چه حد یک فرد روح او را آزرده ساخته است». در این حالت، دندانهای خود را به هم میفشارد و لبخندی ساختگی میزند و ادامه میدهد:
«من هرگز نفهمیدم که چرا در این گونه موقعیتها آشوبی در دلم به پا میشد». من میتوانستم آن را پیشبینی کنم. شبها هنگام خواب با مشکل مواجه میشدم ولی نمیدانستم چه عاملی مرا به کلی از پای انداخته است. حالا دیگر فهمیده بود که دلیلش چیست؟ این چهره.
«حالا او دلیل آن را میدانست» این لبخند لعنتی که به همه میگفت: «من از تو عصبانی نیستم و خواهش میکنم روی خود را از من برنگردان». من میتوانستم لعنت بفرستم. فریاد بزنم، عصبانی شوم، بشقاب کنار دست را بشکنم یا روی پاشنه پا بچرخم و برای همیشه گم شوم».
بسیاری از زنان مسئولیت را یکسان درک میکنند. آنها آگاهانه با لبخند محبتآمیز، خود را لو میدهند و سرانجام خویش را قربانی میکنند. چرا که معتقدند تنها از این طریق به هدف میرسند و بدون آن که انرژی زیادی در تغییر صورت خود صرف کنند، یک موقعیت بسیار حساس را پشت سر میگذارند. آنها در واقع از خود دفاع نمیکنند. حتی موقعی که با آنها بسیار زشت، بازی میشود و اغلب زمانی این امکان ایجاد میشود که نسبت به اطرافیان خود نظر مساعدی داشته باشند، غم درون آنان دیگران را مجبور میکند که آنها را نفی و از خود دور کنند. لبخندی در چهره، در این حالت، لبخند نشانهای از یک شادی حقیقی نیست، بلکه برای وانمود کردن به داشتن تمایل ظاهری نسبت به محیط، به کار میرود: «دوستم داشته باش، مرا اذیت نکن، ترکم مکن».
این حالتها از طریق لبخند انجام میگیرد.
آیا میتوانید تصور کنید که بگویید «مرا آرام ولی با عصبانیت نگاه کن. این زیاد ناگوار نیست. هنگامی که کسی نسبت به من عصبانی شود». در هر حال جا دارد در تفکر خود تجدیدنظر کنید.
به چه علت زنان در این دامها میافتند؟
به آسانی نمیتوان توضیح داد که چه عواملی باعث میشوند زنان علیرغم میل باطنی خود مبادرت به لبخند زدن کنند، آن هم درست هنگامی که احساسات مخالف، فضای درونی آنها را معین میکند. البته قبل از آنکه به علل لبخند زنان که در خدمت فرهنگ مطیع هستند بپردازم، مایلم که نظر کلی خود را درباره لبخند زنان، به طور آشکار و واضح اعلام کنم. شاید تعدادی از خوانندگان گمان کنند که من یک زن بدبین هستم که زندگی را تحقیر میکنم و لبخند را به عنوان یک بیماری میپندارم. کاملا بر عکس، من لبخند را به عنوان نمادی از بیان احساس با ارزش میدانم. هنگامی که لبخند قدرت شخص را به نمایش میگذارد و نیروی مثبت نهفته در او را مشخص میکند به تنهایی نشان میدهد: «من به تو توجه دارم، من به تو تمایل دارم!» در این حالت لبخند به عنوان علامتی برای شادی و تصمیمی آگاهانه بسیار قابل اهمیت و زیبا توصیف میشود.
متاسفانه ما اغلب با این انگیزه لبخند نمیزنیم، بلکه به یک لبخند مونالیزایی بسنده میکنیم. در واقع به تله لبخند مونالیزایی سقوط میکنیم، زنان همواره لبخندی بر لب دارند، هر چند که اوضاع روحی آشفتهای داشته باشند. در این حالت به دام لبخند مونالیزا میافتند.
موضوع فوقالعاده ای داره این پست اما متأسفانه درست نوشته نشده انگار.نثر نوشته روان نیست اصلا.