تکگویی یا مونولوگ زییای فیلم جعفرخان از فرنگ برگشته ۱۳۶۶ ساخته علی حاتمی

اکبر آقا از چمدان برای جعفرخان که تازه از غرب به ایران آمده لباس در میآورد. بعد میرود مطبخ و آشپزی میکند. سپس از صندوقخانه رختخواب درآورده و ضمن آن با جعفرخان حرف میزند. جعفرخان مانند یک غریبه وسط اتاق ایستاده و گوش میدهد. اکبر آقا میکوشد از جعفر خان یک مرد ایرانی با رسم و آداب ایرانی بسازد.
اکبر آقا: رختاتو عوض کن، لباس عید خودمو واستت آوردم بپوشی. شامم اشکنه داریم. همون غذای خوشمزه قدیمی و ارزون خودمون، که هنوز خیلی از مردم فقیر آرزوی خوردنشو دارن و وسعشون نمیرسه. من و مادرت خیلی نون اشکنه خوردیم تا دلار بفرستیم پروفسور تحصیل کنه، هر وقتم خوابت گرفت رختخوابتو از صندوقخونه وردار بنداز تو اتاق پنجدری بخواب. اینجا یه خونه اربابیه. اولین بار بابام عید پنجاه سال پیش که آورد دیدن ارباب، اینجا رو دیدم، بعد از مرگ بابام رفتیم شهر. از شاگردی شروع کردم تا شدم صاب مغازه، همه قوم و خویشم دورمو گرفتن و بهشون رسیدم، دیدم خودم بیسوادم، گفتم بذار سواد بچهام دوبرابر بشه. اینجا رو خریدم به امید اینکه تو که برگشتی یه درمونگاه باشه، خیریه. وقتی سرم رو گذاشتم زمین دو تا کلمه خدابیامرزی پشت سرم باشه. اما تو بیرودروایسی تو زرد دراومدی. اول باید ریخت آدمیزاد بشی. تو از خون منی. هر کی رو رنگ کنی تیغات منو نمیبره، این بامبولها نشون میدن که تو چیزی تو چنتهات نیست، والا ما دکتر مهندس هم دیدیم، خیالاتم نکن، دست فلک بهت نمیرسه، جعفر ک راهی نداری جز اینکه با بابات کنار بیای.