هنگامی که فیلم شب روز سخت در سال ۱۹۶۴ اکران شد، عنصری ناشناخته در شکلی ناموجه معرفی شده بود: موسیقی راک اند رول. بیتلز (The Beatles: یک گروه موسیقی پاپ/ راک انگلیسی که فعالیتهای خود را از سال ۱۹۶۴ آغاز کرد و پس از ده سال به دلیل عدم سازگاری اعضای گروه منحل شد، اما تأثیر زیادی بر فرهنگ و موسیقی غربی گذاشت.) گروه مشهوری بود (۷۰ میلیون نفر تماشاگر، آنها را در برنامهٔ تلویزیونی اد سو لیوان نگاه کردند)، ولی هنوز تبدیل به یک نماد فرهنگی نشده بود. بسیاری از منتقدان با دید تحقیرآمیزی به تماشای فیلم پرداختند، اما شب روز سخت فیلمی نبود که به این راحتیها کنار گذاشته شود: فیلم آن چنان لذتبخش و مبتکرانه بود که حتی نقدهای اولیه هم، آن را یک اثر خاص دانستند. پس از گذشت حدوداً سی دهه، فیلم از رده خارج نشده و حتی بیرون از راک اند رول قرار میگیرد. این فیلم یکی از لذتبخشترین فیلمهایی است که تا به حال ساخته شده است. در سال ۱۹۶۴، آن چیزی که ما اکنون «دههٔ شصت» مینامیم هنوز خود را نشان نداده بود. شاید این اولین فیلمی باشد که در آن دوره خبر از یک دههٔ جدید میداد- آهنگ اول با نواخته شدن گیتار جدید و دوازدهسیمهٔ جورج هریسون (George Harrison) شروع میشود. فیلم آن چنان آزادگرا، و دارای مشخصههای متفاوت شخصیتی است که باعث هزاران پسر جوان با موهایی کوتاه وارد سالنهای سینما وارد بشوند و تا سال ۱۹۷۰ موهای خود را کوتاه نکنند.
از ابتدا مشخص بود که شب روز سخت در دستهای متفاوت از موسیقیهای راکی قرار داشت که الویس (Elvis Aaron Presley: نوازنده، خواننده، و هنرپیشهٔ آمریکایی که همزمان با شکوفایی راک اند رول توانست به محبوبیت بینظیری در تاریخ موسیقی معاصر آمریکا برسد. م.) و مقلدهای او پایهگذاری کرده بودند. این فیلم هوشمندانه، مستقل، و فارغ از بیان مسائل جدی است، و توسط ریچارد لستر (Richard Lester) به شکل سیاه و سفید فیلمبرداری و تدوین شده بود. فیلم مانند مستندی است که پسرها را در طول یک روز زندگیاشان دنبال میکند و اعمال آنها را به صورت زنده ثبت میکند. فیلم شخصیتهای اعضای گروه بیتلز را نشان میداد، آنها جملاتی را به زبان میآورند که با فرایند ستارهشدن آنها در تضاد بود. در یک مصاحبهٔ مطبوعاتی از رینگو پرسیده میشود: «شما ماد (Mod: گروهی متشکل از جوانان انگلیسی در دههٔ شصت که در پوشیدن لباسهایی بخصوص و راندن دوچرخه و موتور مشهور بودند. م.) هستید یا یک راکر؟» و او پاسخ میدهد «ن یک ماکر هستم (ماکر (Mocker) کلمهای است که رینگو از تلفیق کلمات راکر و ماد میسازد.)».
از دیدگاه موسیقی، درست در زمانی که سبک راک منشعب از دههٔ ۵۰ رو به ضعف بود، گروه بیتلز راهکارهای تازه و آزادی را وارد موسیقی کردک که در نهایت موجب شهرت جهانی آنان شد. در طول فیلم، آهنگهای نظیر: «باید بهتر میدانستم،» «نمیتوانی عشق را برایم بخری،» «میخواهم مرد تو باشم،» «تمام عشق من،» «خوشحالم از این که فقط با تو هستم،» «او تو را دوست دارد،» به علاوهٔ آهنگ عنوان فیلم، که با توضیحات استار و آهنگسازی لنون و مکارتنی در طول یک شب، انجام میشود.
افراد گروه بیتلز مسلماً روشنفکرانی فرهیخته نبودند. ستارههای موسیقی راک که قبل از آنان وجود داشتند، توسط مدیران خود تعلیم میدیدند؛ پریسلی با دقت و از روی وظیفهشناسی به سؤالاتی که در مصاحبهها از او پرسیده میشد جواب میداد. اعضای گروه بیتلز از نظر ظاهری شبیه به یکدیگر بودند- مدل مو و لباسهای شبیه به یکدیگر داشتند- ولی آنها چنین خصوصیاتی ا با گفتوگوهای منحصربهفرد خود میپوشاندند، و هیچ شکی وجود نداشت که جان، پال، جورج، و رینگو، شخصیتهایی متفاوت با یکدیگر دارند. نسخهٔ اصلی فیلمنامهٔ الون اون (Alun Owen) که نامزد جایزهٔ اسکار شد، برای اعضای گروه، بذله و لطیفههایی را ترتیب داده بود (تا چنان که اگر اعضای گروه نتوانستند نقش خود را به خوبی بازی کنند، برای ایجاد سرگرمی از آنها استفاده کنند)، ولی آنها بازیگرانی بالفطره بودند، و فیلمنامه توانست نهایت بهره را از این موضوع ببرد. آنها موضوع واقعی فیلم بودند.
بزرگترین خصوصیتی که فیلم شب روز سخت به آن اشاره میکند، احساس آزادی است. موی بلند تنها بیانی سطحی از آن است. یکی از مضامین اساسی فیلم این بود که اعضای گروه بیتلز به سختی تابع اطاعت از دستوراتی میشدند که به آنها تحمیل میشد. با وجود آن که مدیر گروه (نورمن روسینگتون Norman Rossington) سعی میکند آنها را اداره کند و یک کارگردان تلویزیونی (ویکتور راسپینتی Victor Spinetti) به دلیل بداههنوازی آنها در طول پخش زندهٔ تلویزیون به مرز دیوانگی میرسد، معهذا آنها براساس احساسات خود عمل میکنند. هنگامی که رینگو دربارهٔ زندگی خود میاندیشد، از استدویو بیرون میرود و گروه ضبط را تا موقعی که بازگردد معطل نگه میدارد. وقتی که اعضای گروه «کار» خود را به پایان میرسانند، مانند بچهها در یک منطقهٔ وسیع میدوند (در طول آن آهنگ «نمیتوانی عشق را برای من بخری» نواخته میشود). فکر انجام کاری که میخواهید انجام بدهید، در تمام صحنههای فیلم مشهود است. وقتی یک فیلم به شکل برجستهای اصیل باشد، آنچنان بر روی فیلمهای بعدی تأثیر میگذارد که تازگی خود را از دست میدهد. برشهای پرشی (Jump Cut) گودار در فیلم از نفس افتاده (Breathless) (1960) در تمام تبلیغات تلویزیونی تکرار شدند. توصیر ایستای تروفو در پایان فیلم چهارصد ضربه ۰۱۹۵۹) تبدیل به یک تکنیک شد. ابتکار ریچارد لستر در شب روز سخت هم بر همه معلوم شده، ولی به دلیل سبک، موضوع، و ستارههایی که بسیار با همدیگر هماهنگ هستند، فیلم قدیمی نشده است؛ فیلم پر از نشاط چهار موسیقیدان است که خوش میگذرانند و آثار خود را به بهترین نحو ممکن خلق میکنند و از این موضوع آگاه هستند.
فیلمها در سال ۱۹۶۴ بیروح بودند. شرکتهای بزرگ هالیوود از تدارکات صدنفری و دوربینهای میچل (Mitchell) که به اندازهٔ موتورسیکلت بودند استفاده میکردند. کارگردانها از قاوعد سنتی نماهای اصلی، نماهای نزدیک متناوب، نماهای بسیار نزدیک، نماهای معروف، دیزالو (روی همپوشانی تصاویر) و محو استفاده میکردند. ولی این راز، دیگر برملا شده بود؛ کارگردانهایی مثل جان کاساوات شروع به ساخت فیلمهایی کرده بودند که درام بودند ولی ظاهرشان شبیه به فیلمهای مستند بود. آنها از دوربینهای ۱۶ میلیمتری سبک، نماهای دستی، و ترکیب شلوغی استفاده میکردند که گویا از زندگی واقعی ربوده شدهاند.
این سنتی بود که لستر آغازکنندهٔ آن شد. در سال ۱۹۵۹، او فیلم حرکت، پرش، و ایستادن بیحرکت فیلم (Runnigt Jumpingt and Standing Still Film) را کارگردانی کرد که پیتر سلر و اسپایک میلیگان هنرپیشگان آن بودند. این فیلم، سردستی، درهم و برهم، و عجیب بود و همحس با فیلم شب روز سخت. لستر که هم فیلم مستند و هم تبلیغ تلویزیونی ساخته بود، میتوانست کارهای خود را سریع انجام بدهد، و این بار میدانست که باید چنین کاری را انجام بدهد، زیرا بودجهٔ او ۵۰۰۰۰۰ دلار بود.
در سکانس آغازین، که اعضای گروه بیتلز سعی دارند در بین انبوه جمعیت، راه خود را برای سوارشدن در قطار باز کنند، لستر انرژی و جنبوجوش فراوانی را نشان میدهد. ما احساس میکنیم هیاهوی طرفداران، و هیجان اعضای گروه بیتلز که به شکل متناوب و همراه با آهنگ عنوان فیلم (اولین باری که عناوین فیلم چنین کاری میکنند) نشان داده میشوند، بیانکنندهٔ این مطلب هستند که آهنگها و ستایش جمعیت مثل دو روی یک سکه هستند. صحنههای دیگر همان نگاه مشابه مستندوار را وام میگیرد میکند؛ با این که در صحنههای کمی از فیلم بداههگویی وجود دارد، ولی ما این احساس را داریم که چنین امری در فیلم زیاد تکرار میشود.
لستر فناوریهایی را که رد شب روز سخت استفاده شد اختراع نکرد، ولی این فناوریها را تبدیل به قاعده و دستوری متقاعدکننده کرد و بسیاری از فیلمهای بعد از خود را تحت تأثیر قرار داد. امروزه هنگامی که ما به تلویزیون نگاه میکنیم و برشهای سریع، فیلمبرداریهای دستی، مصاحبههایی که سوژهٔ آنها در حرکت است، برشهای سریع و متقاطع از دیالوگها، موسیقیهای همراه با کارهای مستندگونه، و تمام نشانههای دیگر از سبک مدرن را میبینیم، متوجهٔ این امر میشویم که در حال نگاه کردن به کودکان بعد از شب روز سخت هستیم. ساختار فیلم آن قدر مستحکم است که حتی یک لحظهٔ کمارزش هم در آن دیده نمیشود، ولی حتی با وجود صحنههای باارزش زیادی که در فیلم وجود دارد، انتخاب بهترین صحنه آسان است: بخشی از کنسرت که گروه بیتلز آهنگ «او دوستت دارد» را میخواند. این یکی از صحنههایی است که میتوان اوج لذت را در آن مشاهده کرد. هنگامی که گروه در حال اجرا است، لستر به آنها نشان میدهد که چگونه آشکارا خوش بگذرانند- برای مثال هنگام خواندن لبخند بزنند- و سپس با نماهایی سریع، تصاویر آنها و تماشاگران را به طور متناوب نشان میدهد. بیشتر تماشاگران دهترانی هستند که بدون وقفه در طول کل آهنگ جیغ میکشند، گریه میکنند، بالا و پایین میپرند، اسم فرد مورد علاقهٔ خود در گروه را فریاد میزنند، و آن چنان احساساتی میشوند که هنوز بعد از گذشت سالها، قدرت تأثیرگذاری خود را از دست ندادهاند. (از تماشاگران مورد علاقهٔ من دختری است که موی روشن و چشمان پر از اشک دارد، که علاوه بر حالت وجدی که در چهرهاش نمایان است، قطرات اشک از چشمانش پایین میریزند و اسم «جرج!» را فریاد میزند.)
معصومیت گروه بیتلز و شب روز سخت، البته تا به آخر نینجامید. آنها بعدها بر اثر فشار تخریبگر حضور در مشهورترین گروه موسیقی پاپ تمام دورانها، با گرایش به عرفان شرقی، فروپاشی گروه، عواقب مصرف مواد در دههٔ شصت، و مرگ جان لنون روبهرو شدند. گروه بیتلز وارد یک دورهٔ طولانی تابستانی، یک پاییز ناامیدکننده، و یک زمستان جزنانگیز شد. ولی چه بهار خوشی را گذراندند. بهاری که تمامش در فیلم مشهود بود.