کارگردان: کرتیس هنسن. تهیهکنندگان کرتیس هنسن، آرنولدمیلچن. فیلمنامه: برایان هگللند، کرتیس هنسن: براساس رمان جیمز الروی، مدیر فیلمبرداری: دانته اسپینوتی، موسیقی: جری گلداسمیت بازیگران: راسل کرو، گای پیرس، کوین اسپیسی، کیم بیسینگر، دنی دوویتو، جیمز کرامول. ۱۳۶ دقیقه.
اسکار سال ۱۹۹۸ عجب بساطی بود! تایتانیک همه جایزهها را برد و فیلمی چون محرمانهٔ لسآنجلس، با همه آن پختگی و پیچیدگی و جزئیات ظریف، در حاشیه نگهداشتهشد. اگر فیلم هنسن در سال دیگری به نمایش در میآمد، بیشک اسکارهای بیشتری به خانه میبرد.
محرمانه… چند رشتهٔ ظاهرا بیربط روایی را که همگی مربوط به فساد در اداره پلیس لسآنجلس در اوایل دهه ۱۹۵۰ است، به هم گرهزده: جک وینسنس (اسپیسی)، پلیس از خود متشکری است که به عنوان «مشاور تکنیکی» برنامهای تلویزیونی به نام «مدال افتخار» استخدام شده. او از معاشرت با رفقای هالیوودی و نفوذی که پیدا کرده، بیشتر لذت میبرد تا از کارش به عنوان یک مرد قانون. باد وایت (کرو) پلیس بزن بهادری است متعهد، ولی عصبی است و زود از کوره در میرود. اد اکسلی (پیرس) افسر پلیسی است تحصیلکرده و مقرراتی که درباره واقعیتهای کار پلیسی هنوز خیلی چیزها باید یاد بگیرد. این براکن (بسینگر)، زنی است با «قلبی طلایی» که شباهت زیادی به ورونیکا لیک (ستاره هالیوودی دهه ۱۹۴۰) دارد و با وایت آشنا میشود. در نهایت، زیگ هاجینز (دوویتو)، خبرنگار حقه باز روزنامهای جنجالی است که وینسنس از طریق او رابطهایش را در محافل هالیوودی پیدا میکند. عاملی که این پنج شخصیت را به یکدیگر نزدیک میکند، کشتاری است که در کلوبی شبانه اتفاق افتاده و مطبوعات اسماش را براساس اسم خود آن محل، «کشتار جغد شب» گذاشتهاند. و از سوی دیگر اما، آنچه تحقیقات مربوط به این کشتار فاش میسازد، میزان بالای فساد در نیروهای پلیس و باند تبهکاری است که از آدمهای شبیه ستارگان معروف سینما (از جمله براکن) برای پیشبرد مقاصد اقتصادی استفاده میکند. پیرنگ محرمانهٔ لس آنجلس، مانند نوارهای کلاسیک، به خصوص، خواب بزرگ هاوارد هاکس، هزارتوی سرگیجه آوری است. معمای آن قتلها و اینکه چهکسی مسئول «کشتار جغد شب» بوده، به انگیزه و موتور جستجوگر فساد در نیروهای پلیس تبدیل میشود. ولی جان کلام و آنچه از ورای این داستان به بیرون تراوش میکند، ابهام و دو پهلوییهای عدالت است، و این که آیا واقعا میتوان نیروهای پلیس را در تلاششان برای سپردن «آدم بدا» به دست عدالت، فراتر از قانون دانست. و بعد به شیوه معمول جیمز الروی، فیلم این پرسش را مطرح میسازد که وقتی معلوم میشود «آدم بدا» همان «آدم خوبا» و «آدم خوبا» همان «آدم بدا» بودهاند، چه اتفاقی میافتد.