نویسنده، کارگردان و تهیه کننده: آکیرا کوروساوا. بازیگران: تاکاشی شیمورا (شیمادا)، توشیرو میفونه (کیکوچیو)، یوشیو اینابا (کاتایاما)، سیجی میاگوچی (کیوزو)، مینورو چیاکی (هایا شیدا). مدت: ۲۰۷ دقیقه. بودجه: ۲ میلیون دلار فروش در آمریکا: ۲۶۹ هزار دلار.
برندگان اسکار ۱۹۵۴:
بهترین فیلم: در بارانداز
بهترین کارگردان: الیا کازان (در بارانداز).
بهترین بازیگر مرد: مارلون براندو (در بارانداز).
بهترین بازیگر زن: گریس کلی (دختر روستایی).
بهترین بازیگر مرد نقش دوم: ادموند اوبراین (کنتس پابرهنه).
بهترین بازیگر زن نقش دوم: اوا مری سنت (در بارانداز).
ژانری زاده شد
همان طور که پل زدن روی رودخانهها به سبک رومی، الگویی شد برای پل سازیهای بعدی، هفت سامورایی نیز پایه و اساس چیزی شد که امروزه به عنوان «فیلم سرقت و دزدی» یا «اکشنهای ماجراجویی» میشناسیم. در این گونه فیلمها مثلا، در این گروه خشن یا هفت دلاور-عده ای را با دقت انتخاب میکنند تا مأموریتی انجام دهند؛ مدت زیادی صرف گرد آوردن آدمهای این گروه میش ود که طی آن با شخصیت تک تکشان آشنا میشویم و این مقدمه ای میشود برای همدلی و احیانا، همذات پنداری بعدی مان با آنها. این کار را ابتدا کوروساوا، نه تنها به صورتی نمایشی و جذاب، بلکه با توجه خاص به شخصیتها انجام داد؛ طوری که شخصیتها بیش از خود وقایع اهمیت پیدا کردند. تاکاشی شیمورا، سرش را تراشید تا شباهت اش به راهبان بودایی بیشتر شود؛ او به عنوان سردسته گروه، فردی جا افتاده و قابل اعتماد جلوه میکند و همیشه میداند یک راهزن پشت کدام بوته پنهان است. مالیدن سفت و سخت سر تراشیدهاش، به حرکتی نمادین تبدیل شد که نشان میداد دارد فکر میکند! در آن طرف طیف، کیکوچیو (توشیرو میفونه) قرار دارد: مردی هوچی و پرسر و صدا، که همیشه در حال به رخ کشیدن قابلیت هایش است و آن ورجه ورجهها و حرکات تند، نمایانگر تعلق اش به طبقه ای فرودست است. اگرچه ادعای پیشینهٔ سامورایی داشتن کیکوچیو ممکن است از پیوستن به گروه بازداردش، اما به خاطر قابلیت هایش، وی را در جمع میپذیرند. هفت سامورایی، ضمنا اثری است که همچون شعر یا قطعهٔ ادبی بی عیب و نقصی سروده شده و پیوسته نوعی شاعرانگی بر صحنههای اکشن حاکم است. تک تک نماهای فیلم حالت و ترکیب یک عکس کار شده را دارد: آدمها و منظرهها به دقت در جای خود نشانده شده اند. هر صحنه اکشنی، گیرایی و شکوهی خارق العاده دارد و ارزشهایی چون شرف، افتخار، شجاعت، صداقت و وفاداری را منتقل میکنند. نماهای عمومی از سوارکاران، آنها را در حال حرکت در افق تصویر یا در حال پائین آمدن از تپه، با طراحی حساب شدهٔ چشم گیری نشان میدهد. کوروساوا نیز مثل اورسن ولز و ژان رنوار، از عمق میدان استفاده زیادی کرد؛ در اینگونه نماها، اکشنی که در پیش زمینه، وسط یا پس زمینه اتفاق میافتد، بار حسی و هیجانی زیادی را به بیننده منتقل میکند و به غنای داستان میافزاید. در یک کلام، نمایی در این فیلم سه ساعت و خرده ای وجود ندارد که با دقت سرهم نشده باشد. بله، این یک «وسترن ژاپنی» است درباره «آدم خوب» هایی که در قرن شانزدهم از کشاورزهای بی پناه حمایت میکنند؛ اما در حقیقت، فراتر از وسترنی معمولی میرود. هفت سامورایی یکی از تکان دهنده ترین و مهم ترین فیلمهایی است که در این صد و خردهای سال ساخته شده است.
خلاصه داستان
هفت سامورایی براساس افسانه ای قرن شانزدهمی دوره جنگهای داخلی و آشفتگی اجتماعی در ژاپن – ماجراهای ساکنان دهکدهای کوچک را تعریف میکند که راهزنان مدام به آنجا هجوم برده و به قتل و غارت میپردازند. اما یک روز، ریکیچی، یکی از جوانهای دهکده، نقشهای را با دیگران در میان میگذارد. با آن که ساموراییها نیز خود راهزن تلقی میشوند (آنها در واقع، «سلحشورانی مزدور» اند)، ریکیچی، پیشنهاد میکند برای محافظت از دهکده در برابر راهزنانی که محصولات شان را به یغما میبرند، عده ای سامورایی استخدام کنند. او میداند ساموراییها این کار را از سر اهمیتی که برای غرور و شرف شان قائل اند، انجام خواهند داد. وقت برداشت بعدی محصول نزدیک است و راهزنان دوباره برای غارت باز خواهند گشت. شش سامورایی انتخاب میشوند و شهر را برای پیوستن به روستاییها ترک میکنند. بین راه، به کیکوچیو، سلحشوری پر جنب و جوش و ظاهرا خل و چل بر میخورند که شمشیر بلند و ادا و اطوارهایش را به رخ آنها میکشد و برایشان داستان ضرب شستهایی را تعریف میکند که به عنوان سامورایی انجام داده. آنها با وجودی که میدانند او یک سامورایی واقعی نیست، ولی کیکوچیو را به عنوان هفتمین عضو گروه قبول میکنند. هفت سامورایی ساکنان دهکده را با نیزههای بامبو مسلح میکنند و یادشان میدهند که چطور مبارزه کنند. آنها حفاظهایی دورادور دهکده بر پا میکنند، در جادهها سنگر میسازند، و منتظر راهزنان که به زودی سروکله شان پیدا میشود، میمانند. این بار اما راهزنان از اهالی دهکده و سامورایی ها (که هنوز بین شان اعتماد کامل حاکم نیست) شکست میخورند. یکی از خرده پیرنگها مربوط است به عشقی که بین یکی از سامورایی ها، کاتسو شیرو، و دختر یکی از کشاورزها شکوفا میشود. اما در پایان، کاتسو شیرو جزو کسانی است که در دفاع از دهکده جان خود را از دست میدهند.
بازیگران
* تاکاشی شیمورا: شیمورا یکی از بازیگران اصلی فیلمهای کوروساوا در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، اینجا در نقش یکی از ساموراییها و در هیبت یک راهب بودایی ظاهر شده. شیمورا، که سالی پنج شش فیلم کار میکرد، واقعا هم اجدادی سامورایی داشت و در نقش سامورایی در بسیاری از فیلمهای ژاپنی بازی کرد. او یکی از تواناترین بازیگران تیپ ساز ژاپنی بود. او را در خارج از ژاپن بیشتر به خاطر ایفای نقش دکتر مهربان در گودزیلا (۱۹۵۴)، میشناسند.
* توشیرو میفونه: میفونه در اینجا نیز نقشی شبیه به راشومون (۱۹۵۰) بر عهده دارد و همان شر و شور دیوانه وار را از خود به نمایش میگذارد. با وجنات یک ورزشکار و صدایی که همیشه انگار داد میزند تا تن دوست و دشمن را به لرزه بیندازد. میفونه که میرفت تا به معروف ترین بازیگر ژاپنی تبدیل شود، از پدر و مادری مبلغ مذهبی در چین به دنیا آمد. او در ۱۹۶۳، کمپانی تولید فیلم خودش را تأسیس و یک فیلم کارگردانی و تعداد بیشتری تهیه کرد. در سالهای آخر زندگی اش به خاطر بازی در سریال تلویزیونی آمریکایی شو گان (۱۹۸۰) بر شهرت و محبوبیت اش افزوده شد و پس از آن نیز هراز گاه در نقشهای کوتاهی در فیلمهای آمریکایی ظاهر شد. جورج لوکاس، قبل از انتخاب آلک گینس، به طور جدی در نظر داشت که از او برای ایفای نقش اوبی وان کنوبی در جنگهای ستاره ای (۱۹۷۷) استفاده کند. میفونه در ۱۹۹۷ درگذشت.
* ایزائو کیمورا: کیمورا نقش سامورایی جوانی را بازی کرده که بیشتر دوست دارد در دشت گلهای مینا دراز بکشد و رؤیاپروری کند، ولی ضمنا دل اش میخواهد سلحشور سامورایی هم بشود. او در تعدادی دیگر از فیلمهای کوروساوا، سگ بی صاحب (۱۹۴۹)، ایکیرو (۱۹۵۲) و بالا و پائین (۱۹۶۳) نیز بازی دارد.
* کیکی تسوشیما: تسوشیما همان دختر خجالتی روستایی است که ارتباط عاطفی زیبایی با کاتسوشیروی سامورایی دارد. تسوشیما در طعم چای سبز با برنج (۱۹۵۲) اثر اوزو نیز هنرنمایی کرده است.
* سیجی میاگوچی: میاگوچی که در نقش یک شمشیر زن ماهر سامورایی ظاهر شده در ایکپرو (۱۹۵۲) و شروران خوش میخوابند (۱۹۶۰) هر دو کار کوروساوا، بازی کرد و در شو گان (۱۹۸۰) هم حضور دارد.
پشت صحنه
فیلمبرداری سکانسهای نبرد چند بار به خاطر کمبود اسب متوقف شد.
به کمک فیلمبرداری ماهرانه و تدوین، سیجی میاگوچی که نقش سامورایی ساکت و کم حرف را بازی میکند و در زندگی اش حتی یک بار هم دست به شمشیر نزده بود، طوری نشان داده شد که انگار استاد شمشیربازی است.
با بالارفتن هزینه فیلم، کمپانی توهو که سرمایه فیلم را تأمین میکرد، چند بار پروژه را متوقف کرد؛ طوری که هربار کوروساوا مجبور شد نزد هیات مدیره کمپانی (که مطمئن بودند یک فیلم ناموفق تحویل خواهند گرفت) برود و با التماس از ایشان بخواهد که به حمایت مالی از فیلم ادامه دهند.
شخصیت توشیرو میفونه در داستان نامی ندارد و این رفقای سامورایی اش هستند که اسم رویش میگذارند.
کوروساوا برای هریک از شخصیتهای اصلی یا هر گروه از آنها، تم موسیقی متفاوتی استفاده کرد.
گفتههای کوروساوا درباره کارگردانی
«چیزی وجود دارد که میتوان اسم اش را «زیبایی سینمایی» گذاشت. چنین چیزی را فقط در یک فیلم میتوان بیان کرد و باید چنان حضوری داشته باشد که آن فیلم به کاری تأثیرگذار تبدیل شود. وقتی این زیبایی سینمایی با قدرت و مهارت ابراز شد، موقع تماشای یک فیلم احساسات عمیقی وجودمان را فرا میگیرد. به اعتقاد من همین کیفیت است که مردم را به سالنهای سینما میکشاند و امید به دست یافتن به همین کیفیت است که اصولا الهام بخش یک فیلمساز برای ساختن فیلم اش میشود. به عبارت دیگر، اعتقاد دارم که جوهره سینما در زیبایی سینمایی نهفته است.»
«برای نوشتن فیلمنامههای بزرگ باید ابتدا رمانها و نمایشنامههای بزرگ دنیا را مطالعه کنید. باید بررسی کنید چ را بزرگ اند. آن احساسی که موقع خواندن وجودتان را فرا میگیرد، از کجا میآید. چه شوری باید نویسنده اش میداشته، چه درجه ای از دقت و ظرافت باید در کارش مراعات میکرده تا بتواند شخصیتها و وقایع را آن طور که توصیف کرده، به روی کاغذ بیاورد؟ ضمن آن که باید فیلمهای بزرگ را تماشا کنید؛ باید فیلمنامههای مهم را بخوانید؛ و نظریه سینمایی کارگردانهای بزرگ را مطالعه نمایید. اگر هدفتان کارگردان شدن است، باید در فیلمنامه نویسی مهارت داشته باشید.» «موقع فیلمبرداری یک صحنه، چشم کارگردان باید کوچکترین جزییات را رصد کند. ولی این بدین معنا نیست که خیره به صحنه چشم بدوزد. در حالی که دوربینها کار میکنند، به ندرت مستقیم به بازیگرها نگاه میکنم، نگاهم به آنها به طبیعی ترین شکل ممکن، روی آنها «متمرکز» است. این همان چیزی است که نمایشنامه نویس ژاپنی، زیمی، اسم اش را گذاشته بود: «با فاصله نگاه کردن به صحنه».»
نظر منتقدها
پالین کیل (نیویورکر): «شاهکار سه ساعت و نیمهی آکیرا کوروساوا، حماسه اکشنی است که به شدت از آن تقلید شده، ولی هیچ فیلمی یک انگشت هم به آن نزدیک نشده است.»
بازلی کراوتر (نیویورک تایمز): «نکاتی درباره فیلم هست که میشود زیر سئوال برد و از شان انتقاد کرد: داستان دو خطیاش را حسابی کش داده. کارگردانش به طرز کسالت باری مدام حرفاش را تکرار کرده. موقع نبرد هم آن قدر نما از پای اسبها توی گل نشان میدهد که آدم میماند آیا اصولا آن اسبها کله هم داشتهاند یا خیر.»
کارگردان
آکیرا کوروساوا، سال ها، غربی ترین و «وسترنی ترین کارگردان ژاپنی تلقی میشد (اگرچه بازی بازیگرانش مقدار زیادی از تئاتر سنتی ژاپی، کابوکی وام گرفته بود)؛ حال آن که همین «غربی ترین کارگردان»، تأثیر زیادی روی سینمای وسترن و اکشنهای ماجراجویی آمریکایی گذاشت. هفت سامورایی در کارهای اولیه کوروساوا، که در آنها تلاش گروهی اهمیت زیادی داشت، نقطه عطفی محسوب میشود؛ حال آن که در کارهای متأخرش، مثل فیلمهای آمریکایی، این فرد است که دست بالا را میگیرد. کوروساوا، قبل از ورود به عالم فیلمسازی، نقاشی میکرد که علت ترکیب چشم گیر قابهای تصویر و اهمیت تصویرگری در فیلم هایش نیز از همین موضوع سرچشمه میگیرد. پس از نمایش راشومون و جایزه ای که این فیلم در جشنواره ونیز گرفت، نام کوروساوا بر سر زبانها افتاد؛ به گونه ای که سالها بیشتر در غرب بزرگ ترین دستاوردهای سینمایی قرن بیستم است.
صحنهٔ فراموش نشدنی
کیکوچیروی پر شر و شور (توشیرو میفونه)، در ادامه تلاش هایش برای اثبات این موضوع که بزن بهادر تر از باقی گروه است، شمشیر بلندتری حمل میکند، در هر نبرد سلاحهای بیشتری به غنیمت میگیرد، و با آن که حتی نمیداند چطور باید سوار اسب شود، اصرار دارد مهارتاش را در سوارکاری به رخ بکشد. در حالی که باقی ساموراییها و اهالی دهکده نگاه اش میکنند، گویی دارد از کوه بالا میرود، با تقلا سعی میکند سوار اسبی شود. وقتی سرانجام روی اسب مینشیند، کنترل از دست اش خارج میشود. ابتدا یکی از ساموراییها میگوید که با در نظر داشتن بدقلق بودن اسب، کیکوچیرو خودش میداند دارد چکار میکند. اما دیری نگذشته که اسب و سوارکار پشت انبار کاهی ناپدید میشوند و هر یک به طور جداگانه از آن پشت سر بر میآورند. سوارکار، چوبی توی هوا بلند کرده و سر اسب داد میزند: «احمق! لعنت به اتوا اسم خودت رو گذاشتی اسب؟ خجالت داره! هی! صبر کن! غلط کردم! معذرت میخوام! منو ببخش!»