دو دهه بعد از ساخت فیلم و نمایش اش، «فرشتهٔ فیلم دو زن بیشتر از هرچیز با نمای پایانی این فیلم به یاد آورده میشود. جایی که نیکی کریمی مضطرب و گیج انگار که با خودش نجوا میکند به دوستش میگوید رویا؟ حالا من باید چیکار کنم؟ وای چقدر من کار دارم… «رویا؟ یک کتاب داری راجع به زنهایی که باید تنهایی بچه هاشون رو بزرگ کنند؟» فرشته حالا زندانبانش از دنیا رفته، اما به بیان خودش اگرچه مثل پرندهای آزاد است اما بال برای پریدن ندارد. نمیداند چه کند. دور خودش میچرخد، با خودش حرف میزند و پشت سر هم دوستش را صدا میکند و با تردید و دست پاچگی از او تایید میخواهد.
همیشه به این فکر کرده ام که دیدن فیلم ها، شخصیتهای فیلمها و سریال ها، تا چه حد وابسته هستند به زمان و حال و هوای دورانی که فیلم را دیدهای و تجارب سینمایی قبلی و حتی سن و سال تو وقتی برای بار اول به تماشای فیلم و قهرمانش مینشینی، دو زن درست زمانی ساخته شد که موقعش بود. دو زن اولین فیلم زن گرایانه دوران خودش نبود. جسورانهترین شان هم نبود، نسبت به فیلمهایی که به فاصله یکی دو سال بعد از دو زن ساخته شدند، حتی «جسورانه» هم نبود. اولین کسی که در سینمای ایران تشخیص داد، تغییری در لایههای درونی جامعه در راه است داریوش مهرجویی بود. بعد از ساخت فیلم به یادماندنی و به هرحال مردانه هامون و نوتیف بانو، مهرجویی سه گانهای ساخت که با سارا شروع و با پری ادامه و به لیلا ختم شد و همان طور که از اسم فیلمها پیداست یک زن جوان موضوع فیلمها قرار میگرفت. هر دو فیلم اول با شرکت نیکی کریمی ستاره جدید سینمای ایران ساخته شدند. گرچه این دو فیلم در سینمای تا آن زمان مردانه ایران با محور قرار دادن یک زن و آن هم یک زن جوان، دست به کاری بدیع زده بودند اما شخصیت زن این دو فیلم دست به عمل نمیزد و هنوز منفعل بود یا اگر فاعلیت داشت، به کمک و همراهی برادرانی از خودش داناتر (در پری) یا در انتظار درک شدن از طرف شوهری که همه گرفتاریها به خاطر کمک کردن به او و عزت نفسش بود (در سارا) دست به عمل میزد. دو زن اما بلافاصله بعد از رونمایی از پوست اندازی جامعه ساخته شد. جامعه پوست انداخته بود اما نمود عینیش بعد از تغییرات سیاسی و آغاز دورانی که اصطلاحا اصلاحات نامیده شد، دیده میشد. در این فضا تهمینه میلانی سراغ داستانی مربوط به دوران حذف شده از عرصه رسمی یعنی انقلاب فرهنگی رفت. میلانی بعد از دو زن یک بار دیگر سراغ روایتهای شخصیش از دوره پرتب و تاب سیاسی ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ و نسلی رفت که با انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها با یک شوک مواجه شدند. میلانی در این بین داستان دخترهای ساده شهرستانی را تعریف کرد که با حضور در تهران و مشاهده فضای باز سیاسی و درگیریهای اوایل انقلاب به سطح جدیدی از درک اجتماعی میرسند و با تعطیلی دانشگاهها باید به شهر خود برگردند و یک زندگی سنتی بالاجبار در انتظار آنهاست. دو سال بعد در نیمه پنهان میلانی صراحت بیشتری در نشان دادن درگیریهای سیاسی اول انقلاب به خرج داد و رنگی عاشقانه به داستانش زد. دو زن در واقع نقطه اتصال فیلمهای زن محور ابتدای دهه هفتاد بود به سینمایی که در دوران اصلاحات پا گرفت. فیلم در ساخت شخصیتی متکی به نفس اما غیر جسور چشمی به شخصیت پردازی نیکی کریمی در دو فیلم سارا و پری دارد و ارجاعی به یادماندنی به فصل دادگاه فیلم هامون دارد که بعدا در فیلم هو من فریدون جیرانی کاملتر شد و در خاطرهها ماند. در این فصل فرشته برای قاضی دادگاه استدلال میآورد که چرا میخواهد از مرد شکاک قصه جدا شود، اما هیچ کدام از این استدلالها در قوانین حقوقی ایران پذیرفته شده نبود دو زن برای ما که تازه به سنی رسیده بودیم که تنها یا با دوستان، و به هر حال به انتخاب خودمان، به سینما میرفتیم در دو ستاره قدیمی و جدید آن و کشمکش بین آنها خلاصه میشد. برای بزرگترها احتمالا نمونههای عینی از زنهای زیبایی که اسیر شوهران شکاک و غیر تی میشدند و یا کسانی که تعطیلی دو ساله دانشگاهها زندگی شان را عوض کرده بود به یاد میآورد. در فامیل ما نمونههای مردم وجود داشت. اما در بستر جامعه خروشان آن زمان و احساسات تند نوجوانی ما تصویری پر از خوشبختی که از زندگی دانشجویی و جوانانه ارائه میداد و شمایل تهدید گر محمدرضا فروتن با کاپشن خلبانی و موهای کوتاه و چاقوی در دست بیش از هرچیز جلب نظر میکرد، تماشاگرانی چند سال بزرگتر از ما، آنهایی که با شنیدن فریاد خوشبختی ابوالفضل پورعرب در عروس به وجد آمده بودند و دهه شصت را تمام شده تلقی کرده بودند، مجذوب زندگی پر از رنگ و حس آزادی در سکانسهای ابتدایی فیلم میشدند. بسیاری از این تماشاگران تا مدتها صحنه تقلب کردن با پسر جذاب آن روزهای سینمای ایران (واقعا روزگاری حسن جوهرچی برای تماشاگر سینما و تلویزیون ایران جذاب بود) را به یاد داشتند. روندی که در ابتدای دهه هفتاد بارقههایی از آن شروع شد و با شروع دوران اصلاحات و ساختن فیلمی از زندگی «فرشته» ها این قربانیهای زندگی بیرنگ و غیر جوانانه دهه شصت آغاز شد، در ادامه ستاره جدیدی میخواست نیکی کریمی و شخصیت مظلوم با پوشش چادر سیاه دیگر نمیتوانست جوابی برای تماشاگر جدید آن روزها (که ما بودیم) باشد. دوران جدیدی آمده بود که ستاره جدیدی میخواست و هدیه تهرانی از راه رسید و نقش زنی سرد و غیر احساساتی را بازی کرد که بیواهمه و بدون احتیاط دست به عمل میزد و به هیچ کسی وابسته نبود. پرسونای سینمایی تهرانی سلیقه و پسند یک نسل را شکل داد و شاید بهتر است بگوییم سلیقه و پسند نسلی عوض شده بود و هدیه تهرانی از راه رسید و درست روی سلیقه جدید منطبق شد.
همه اینها باعث میشود که به شدت کنجکاو باشم، نوجوانهای امروز چطور دو زن را و شخصیت «فرشته» را میبینند؟ دوست دارم بدانم تجربه متفاوت نسل آنها و دورانی که گذشت و حاضر و آماده به آنها رسید، چطور باعث درک و دریافتی متفاوت از داستان زندگی زنی میشود که اعتقاد داشت شوهر شکاکش و زندگی سنتی که به او تحمیل شده، «هویت انسانی منو نابود میکنه، داره منو از من میگیره…». زنی که رو به قاضی دادگاه و در واقع رو به تمام فرهنگ و حاکمیت مسلط بر زندگی و فردیتاش میگفت: «حاج آقا، منو ببین. من انسانم، میخوام مثل انسان زندگی کنم. چطوریه شما فکر میکنید اگه مردی خرجی نده مرد بدیه اما اگه به شعور من توهین آدم بدی نیست؟» آیا برای نسلی که در زندگی روزمره (و نه در عرصه عمومی) فرسنگها جلوتر رفتهاند و آزادترند، هنوز فرشته قابل درک است؟