چرا اشک میریزیم و گریه میکنیم؟
عزیزی را از دست میدهید. در رقابت فشرده و حساسی برنده میشوید. پیوندتان را با محبوبی دوست داشتنی میگسلید. دخترتان ازدواج میکند. شغلتان را از دست میدهید. عزیزترین دوستتان دچار سانحهای جدی میشود.
با چنین حوادث تنشزایی چگونه برخورد میکنید؟ به احتمال زیاد اشکتان جاری میشود. به نظر میرسد که اشک ریختن، بار عاطفی شما را سبک میکند. ولی چرا؟ هیچ کس نمیتواند با اطمینان چیزی در این باره بگوید.
ظاهرا انسان اشکهایی گوناگون دارد. نوعی اشک که همیشه ترشح میشود، همان اشکی که به مرطوب ماندن چشمهای ما کمک میکند، اشکهایی هستند که بر اثر تحریک جاری میشوند، از نوع اشکی که ما هنگام پیاز پوست کندن یا برای مقابله با دود از دیده جاری میکنیم. و بالاخره بعضی اشکهای عاطفی هستند، همان اشکی که در پاسخ به اندوه، شادی، نومیدی، یا تنشهای دیگر از دیده میباریم.
شگفت آنکه از میان همه جانداران روی زمین، فقط انسان اشک عاطفی از دیده میبارد، همین واقعیت نشان میدهد که گریه یک رویداد تکاملی دیررس است. اشکهای ناشی از تنش عاطفی در دوران کودکی نیز نسبتا دیر ظاهر میشوند. نوزادهای ناشاد قبل از اینکه چندین روز یا حتی چندین هفته از عمرشان بگذرد، غالبا بیاشک گریه میکنند. ولی اگر چشم آنها را با ماده محرکی تحریک کنیم، در بدو تولد هم اشک میبارند.
چارز داروین اولین نظریه- یا شبه نظریه- علمی را برای تبیین اشک عاطفی پیشنهاد کرد. به عقیده داروین آن چنان که در کتابش به نام تظاهر- عواطف در انسان و جانوران (منتشر شده در 1873)، آمده است، آنچه رنج و اندوه را تسکین میدهد و سبب سبکی و آسودگی میشود، کل عمر گریستن است، نه جاری شدن اشک، که به عقیده او جنبه فرعی دارد و همراهی کننده بیهدفی برای تخلیه عاطفی است.
در حدود سه دهه پیش نظریه دیگری این بار از سوی مردمشناس صاحب نام، اشلی مونتاگو، مطرح شد. به عقیده مونتاگو اشکی که همراه هقهق جاری میشود، از این جهت که به مقابله با بیماری کمک میکند، نقشی در زنده ماندن دارد. وی چنین استدلال کرد که هقهق- نفس نفس زدن و بریده بریده شدن تشنجی تنفس- پوشش بینی و گلو را خشک میکند، و بدین ترتیب آسیبپذیری در برابر تهاجم باکتریها را افزایش میدهد. اشک که به گذرگاههای بینی نیز میریزد، این خشک شدن را خنثی میکند.
هر دوی این نظریهها جای زیادی برای مخالفت باقی میگذارند. اشکال بزرگ نظریه داروین این است که نمیتوان تصور کرد تکامل سبب تکوین کارکردی بیهدف شود. چنین حکمی از سوی داروین، همان کسی که انتخاب طبیعی هدفدار را برانگیزنده تکامل میدانست، طعم و بوی تناقض آشکار میدهد. ضمنا، به نظر نمیرسد که نظریه مونتاگو این واقعیت را که بسیاری از افراد بیصدا گریه میکنند به حساب آورده باشد. از چه رو این افراد حتی وقتی که تغییر محسوسی در تنفس وجود ندارد- یعنی هقهقی در کار نیست که گذرگاههای بینی را خشک کند- اشک میریزند؟ و چرا تنفس پرقدرت همراه با ورزش سنگینی چون دویدن یا شنا کردن، اشکی به دیده ورزشکاران نمیآورد؟
ویلیام ا چ فر ای دوم، زیستشیمیدان و مدیر آزمایشگاه پژوهش روانپزشکی در مرکز پزشکی پل- رمزی قدیس در مینه سوتا، که از هر دو نظریه ناخشنود بود، اخیرا فرضیه دیگری پیشنهاد کرده است. او معتقد است شاید اشک به پاک کردن بدن از مواد شیمیایی که ضمن تنش عاطفی تولید میشوند کمک کند. بنابر فرضیه فرای، هنگامی که نیاز به تسکین خاطر داریم، ممکن است این مواد زائد را به قول معروف «با گریه بیرون بریزیم». او استدلال میکند که همه کارکردهای دفعی دیگر- دفع ادرار، تعریق، بازدم، تخلیه شکم- در بیرون بردن فراوردههای اضفی یا سمی از بدن دخیلاند. چرا همین امر برای اشک عاطفی مصداق نداشته باشد؟
چنان که از ظواهر امر بر میآید، نظریه فرای از همه موجهتر است. ولی در حال حاضر از سطح حدس و گمان محض فراتر نرفته است، همان طور که نظریههای داروین و مونتاگو نیز چنیناند. هیچ یک از آنها در آزمایشگاه تایید یا رد نشده است. با این حال، فرضیه فرای بیش از همه قابل آزمایش است. از جمله، این پژوهشگر اخیرا به سلسله آزمایشهایی دست زده که هدف آنها آزمودن اعتبار این فرضیه است. یکی از اقدامات وی، واداشتن داوطلبان به تماشای فیلمهای گریهآور است؛ فیلم محبوب او «قهرمان» است که فیلمی درباره مشتزنی شکست خورده و پسربچهای خردسال است. او این اشکهای ناشی از عاطفه را با اشکهای ناشی از تحریک، که از همان افراد حین کندن پوست پیاز جمعآوری شدهاند مقایسه میکند. اگر نظریه فرای درست باشد، در این صورت باید تفاوت چشمگیری در ماهیت شیمیایی این دو نوع اشک وجود داشته باشد. نتایج به دست آمده از گروهی متجاوز از 80 فرد حاکی از آن است که چنین تفاوتهایی وجود دارند. اشکهای عاطفی حاوی پروتئین با غلظتی بیش از اشکهای تحریکی هستند.
ولی نمیتوان پیشبینی کرد که این تفاوت در پروتئینها چه مفهومی دارد. آیا پروتئینها گذشته از کمیت، از حیث کیفیت هم متفاوتند؟ آیا پروتئینهای خاصی هستند که با عواطف مربوط باشند؟ اگر چنین است، چه ارتباطی با هورمونها یا مواد دیگری که میانجی عواطف ما هستند وجود دارد؟ آیا در برابر هر عاطفه ماده خاصی وجود دارد که با آن عاطفه مربوط است؟ مثلا آیا مادهای سبب احساس خشم ما میشود، ماده دیگر با شادی ما ارتباط دارد، و ماده سومی با اندوه ما مربوط است؟ و آیا همه این تفاوتها در اشکهای ما منعکس میشوند.
نوشته بن پاتروسکی
ترجمه مصطفی مفیدی