ژان سیلون بایی
نوشته میشل وینوک
ترجمه فیروزه دیلمقانی
بایی، اخترشناس نامی فرانسوی، هنگامی که پنجاه و سومین سال حیاتش را میگذرانید، کشورش در تب انتخابات بهار 1789 میسوخت. اگرچه وی جاهطلبی خاصی برای احراز مقام سیاسی نداشت ولی به دلیل اشتهارش به عنوان دانشمند و به علت شهرت و اعتبارش به عنوان انسانی شریف، به رغم میل باطنیاش، به سمت نخستین نماینده شهر پاریس در اتاژنرو (مجلس قدیم فرانسه) برگزیده شد.
پدر ژان- سیلون بایی، مامور محافظت از پردههای نقاشی شاه در موزه لوور بود. از همین رو، بایی در تالارهای موزه لوور پرورش یافت. طبیعتاً سیلون کوچک برای اینکه بتواند جای پدرش را در موزه بگیرد، به ادامه تحصیلات در رشته هنرهای زیبا تشویق شد. ولی استعداد وی، او را به سوی ریاضیات سوق داد تا اینکه ملاقاتی بین او و اسقف نیکلادولاکای انجام گرفت و این آشنایی او را به سوی اخترشناسی رهنمون ساخت. وی نخستین دوره مطالعاتش را وقف دنبالهدار هالی کرد و ثابت نمود که از طول مدت رویت دنبالهدار هالی، نمیتوان به دوره گردش آن به دور خورشید پی برد. این نتیجهگیری، براساس مشاهدات لاکای صورت گرفته بود ولی در سال 1760، بایی برای خود، رصدخانهای در موزه لوور برپا کرد و بیشتر اوقات خود را به مشاهده قمرهای مشتری گذراند.
بایی، پیش از آنکه در سال 1763 پس از مرگ استادش لاکای و خالی ماندن جایگاهی در فرهنگستان علوم، به عضویت این فرهنگستان برگزیده شود، دو مقاله راجع به مشتری و اقمارش نوشته بود. در آن زمان بایی فقط 27 سال داشت. سه سال پس از آن، رساله خود را درباره نظریه قمرهای مشتری منتشر ساخت و پس از صرف سالهایی چند بر سر ا ین موضوع، در آن تبحر و تخصص کافی به دست آورد. بایی محاسبه حرکات به ظاهر نامنظم چهار قمر شناخته شده مشتری را برعهده گرفته بود اما نتوانست کاملاً به این هدف خود دست پیدا کند، ولی به هر حال موفق شد ثابت کند که این مسئله کاملاً با اصول نیوتون سازگار و منطبق است. بایی با توسل به محاسباتی در زمینه بینظمیهای حرکت اقمار یاد شده، قطر و مدت زمان اختفای آنها در پس مشتری و ستارگان دیگر به انجام رسانید. این محاسبات تا سال 1771 ادامه یافت و وی شهرت حقیقی خود را با تالیف کتاب تاریخچه اخترشناسی به دست آورد. بر اثر این پژوهشها، بایی فرصتی یافت که با ولتر، فیلسوف نامی فرانسوی تبادل اندیشه کند. او با عقیده راسخ ولتر مبنی بر اینکه هندوستان مهد اولیه علوم بوده است، مخالفت و آن را به کلی رد کرد. وی بر این باور بود که علوم از مردمان اروپای شمالی سرچشمه گرفته است. مباحثات و تبادل اندیشهای که بین اخترشناس نامی و فیلسوف شهیر آن دوران درگرفت، مانند خاطرهای جاویدان در دوران حیات علوم سده روشناییها به جا مانده است.
در سال 1784 به عضویت کمیسیونی برای مطالعه و تحقیقات در مورد نظریه هیپنوتیزم مسمر برگزیده شد و گزارش شدیداللحنی در این زمینه ارائه داد. یکی دیگر از علل اشتهار و محبوبیت وی عضویت در کمیسیون تحقیقات در مورد بیمارستان اوتل- دیو (مهمانخانه خدا) بود. بین سالهای 1786 و 1788 وی 3 گزارش تهیه کرد که در آنها شرایط اسفناک و رقتبار بیمارستان مذکور بیان شده و راهحلهای برای ایجاد شرایط بهتر ارائه گردیده بود. تمام این فعالیتها، به ویژه آخرین حرکت مردمی وی سبب گردید که معروفیت بیشتری به دست آورد. در پی آن به عضویت فرهنگستان فرانسه (در سال 1783) و فرهنگستان علوم تاریخی، باستانشناسی و زبانشناسی (در سال 1784) برگزیده شود.
این دانشمند نامی که در سه فرهنگستان عضویت داشت، بیآنکه خود داوطلب نمایندگی مجلس باشد، از سوی مجمع انتخاباتی پاریس به عنوان نخستین نماینده شهر پاریس در ورسای برگزیده شد.
در روز پنجم ژوئن 1799، سیلون بایی، نخست به عنوان رئیس نمایندگان مجلس طبقه سوم برگزیده شد. سپس در روز 17 ژوئن نام مجلس طبقه سوم به مجلس ملی تغییر یافت و بایی رئیس این مجلس گردید. در همین مقام بود که وی مسئولیت شورش مجلس طبقه سوم را برعهده گرفت. در جلسه روز 20 ژوئن این شورشها تحریم گردید ولی نمایندگان حاضر، در تالار دیگری در قصر ورسای، به نام «ژودویوم» اجتماع کردند و در حضور بایی با یکدیگر همقسم شدند که تا زمانی که قانون اساسی را تدوین نکرده و به آن رای ندادهاند، از یکدیگر جدا نشوند. سه روز پس از آن شاه (لویی شانزدهم) سعی کرد ضمن مرسامی باشکوه مجدداً قدرت را در دست بگیرد و تغییر مجلسی مرکب از روحانیون و طبقه سوم را به مجلس ملی مرکب از طبقه متوسط اجتماع، نادیده بینگارد. ولی پس از اینکه شاه مجلس را ترک گفت نمایندگان به ریاست بایی، جلسه را ادامه دادند و تاکید کردند که از این پس به نام مردم قوانین را به اجرا درخواهند آورد. تصمیمات نمایندگان مجلس، دو طبقه دیگر اجتماع را خلع سلاح کرد. مجلس، به مجلس ملی موسسان تغییر یافت و بایی این نخستین انقلاب را رهبری کرد.
در دوم ژوئیه سال 1789، بایی که از مقام خود استعفا داده بود، برای سمت دیگری، یعنی شهرداری شهر پاریس در نظر گرفته شد. موضوع از این قرار بود که برای نشان دادن واکنشی در برابر هیجانات انقلابی که هر روز بیشتر بالا میگرفت، درباریان و مشاورین شاه، او را قانع کرده بودند قوای نظامی فوقالعادهای را به پاریس و به ورسای گسیل دارد تا مجلس را آرام کنند. ولی شورش پاریس در روز 14 ژوئیه به تصرف قلعه باستیل و تشکیل حکومت انقلابی پاریس انجامید. در حالی که لافایت در راس گارد ملی قرار گرفته بود، بایی به عنوان نخستین شهردار پایتخت برگزیده شد و در روز 17 ژوئیه 1789، افتخار استقبال از لویی شانزده در پاریس نصیبش شد و نشان سه رنگ را تقدیم پادشاه کرد. این صحنه از به یادماندنیترین ساعات انقلاب فرانسه بود.
بایی با پذیرفتن ماموریت جدید، به استقبال خطرات جدیدتری میرفت. زیرا به عنوان شهردار میبایست پاسخگوی تهیه آذوقه مردم باشد. بایی در این مقام پرمخاطره ناگزیر بود با هر نوتع مشکلی رویاروی شود و قیافه مهربان و خوشایند او نمیتوانست مردم خشمگین و افسارگسیخته را آرام کند، افزون بر این، به سبب نداشتن استعدادی در امر سیاست در این موقعیت شکنندهتر و آسیبپذیرتر شده بود.
بایی برای مدتی محبوبیت خود را حفظ کرد. حتی برای جوابگویی به نیازمندیهای مردم فقیر و تهیدست از صرف دارایی شخصی خود نیز فروگذار نکرد. ولی نتوانست با توجه به موقعیت، واکنش مقتضی با وضع موجود نشان بدهد. همچنین در برابر بالا رفتن موج خشونت عاجز و درمانده ماند و زیادهرویهای انقلابیون به کشتارهای بیرویه و بدون محاکمه انجامید. مدتی بعد، فرار شاه به وارن، فکر مردم را از افراد دلسوز و صدیقی مانند بایی برگرداند. در روز 17 ژوئیه 1791، در پی حوادثی چند شهردار پاریس ناچار حکومت نظامی اعلام کرد و تیراندازیهای میدان شان دومارس دهها کشته برجای گذاشت. از آن زمان به بعد، لافایت و بایی، دشمن مردم به حساب میآمدند و آنها را به خاطر شلیک به سوی مردم مجرم میشناختند. با این حال بایی از اینکه میدید شاه قانون اساسی را تصویب کرده است احساس رضایت میکرد. در 19 سپتامبر 1791 وی با این احساس که دیگر وظیفهای برعهده ندارد، استعفا داد.
بایی فرصت نیافت برای مدتی طولانی از موهبت بازگشت به زندگی خصوصی خود بهرهمند شود. در روز 10 اوت 1792، سلطنت سرنگون شد و شهردار سابق نیز در مخاره قرار گرفت. وی از همکار برجسته و نامی خود لاپلاس که در ملون اقامت داشت تقاضای پناهندگی کرد. ولی شورشیان بر سر راهش قرار گرفتند و او را در ملون دستگیر کردند. بایی به پاریس منتقل شد و در روز 12 نوامبر 1793 محکوم به مرگ گردید. جرم او جنایات 17 ژوئیه قلمداد شد. حکم اعدام نخستین شهردار پاریس در میدان شان دو مارس پیشبینی شده بود. اما دستگاه گیوتین را پیاده کرده و در کنار رودخانه سن بر پا کردند و مراسم شوم در آنجا عملی شد. در آن روز هوا بسیار سرد بود و باد شدیدی میوزید. پس از انتظاری طولانی در هوای سرد، جلاد به محکوم گفت: «بایی، میلرزی؟» وی با آرامش و متانت همیشگی خود چنین پاسخ داد: «آقاجان هوا سرده». انقلاب فرانسه هم، مانند تیتان خدای قدیم یونانیان، فرزندان راستین خود را میبلعید.