طوبای زیر پوست شهر یکی از ملموسترین شخصیتهای دو دههٔ اخیر سینمای اجتماعی ایران است. او جزو مادران نمونهای سینمای ماست. مادری که مانند تک درخت وسط حیاط خانهاش از هر س و دچار تهدید است و باید به تنهایی بار یک خانواده را ابر دوش بکشد، شوهر زمین گیر او به جز حرف زدن کاری انجام نمیدهد و دچار بیعملی محض است. محبوبه دختر جوانش در آستانهٔ جوانی است و میخواهد از حصار تنگ قیود خانوادگی رها شود. حمیده دختر بزرگترش هر چند وقت یک بار با صورتی کبود از خانهٔ شوهر به خانه بر میگردد و نه راه پس دارد و نه راه پیش، علی پسر کوچکتر در بحبوحهٔ تلاطمهای اجتماعی دل در گرو فعالیتهای سیاسی بسته است و با آرمان خواهی میخواهد شرایط پیرامونش را فراموش کند و بالاخره عباس پسر بزرگ و نان آور خانه با وجود علاقهٔ فراوانش به مادر و خانوادهاش سری سوایی دارد و میخواهد رویاهایش را با مهاجرت محقق کند در میانه چنین خانوادهٔ متناقضی طوبی ستون اصلی خانواده است. او باید میانه داری کند، غرهای شوهر را تحمل کند و نگذارد دوی او به فرزندان باز شود، چشم بر اشتیانهای محبوبه بینند و بگذارد دختر کوچکش جوانی کند. با وجود آن که میداند حمیده عاقبت خوشی در خانهٔ شوهر ندارد. دختر بزرگ را به شوهر و مادرشوهر متعصب و سنتی بسپارد و جلوی جوانیها و سر نترسیهای علی بایستد و نگذارد پسر کوچک به خاطر مناسبات سیاسی دچار مشکل شود، اما جنس رابطهٔ او با عباس تفاوت دارد طوبی عباس را به شدت دوست دارد و در میانهٔ این همه مصیبت فلش را به پسر بزرگش خوش کرده است. اما عباس به خاطر رفتن به ژان پولش را از دست میدهد و به جای نان آور خانه را هم به باد میدهد در واقع عباس ناخواسته سهمگینترین ضربه را به مادرش وارد میکند و با این وجود طوبی شست از مهر و عطوفت مادرانهاش بر نمیدارد و پسرش را فراری میدهد، طوبی آنقدر خودش را فراموش کرده است که نمیخواهد در معرض تماشا قرار بگیرد، به همین علت است که جلوی دوربینی که در ابتدای فیلم نظرش را درباره انتخابات مجلس میپرسد عاجز و سرگردان است، اما به خاطر اتفاقهایی که در خانوادهاش میافتد با وجود بیسوادیش متوجه میشود که جامعهٔ پیرامونش مسبب این همه فلاکت و تیره روزی است. در پایان دایرهای فیلم بار دیگر جلوی دوربین قرار میگیرد و این بار با بیپروایی از درون بیقرار و زخمیش میگوید طوبی نمایندهٔ زنانی است که میخواهند جامع ی کوچک خانواده شان را با فداکاری محض نجات دهند و دست آخر در مقابل هیولای فقر زانو میزنند. اما ویژگیهایی دارد که او را از سطح تیپ زنان رنج کشیده طبقه محروم جدا میکند. در کنار صبوری و مهربانی و مدارا و فداکاری جسارتی دارد که او را یگانه میکند. در مقابل خریدار خانهاش میایستد، در جواب حرفهای واپسگرای مادر شوهر حمیده کنایه میزند و فاصلهاش را با آن نگاه نشان میدهد. در هنگام شادی بلد است چگونه در مرکز جمع قرار گیرد و عامل شادی آفرین باشد. به خاطر ستم برادر دوست محبوبه زبان به اعتراض میگشاید و دست آخر در مقابل ناصر صاحب کار عباس میایستد تا پسرش فرار کند. علاوه بر این از مردانگی اخته شده پیرامونش ناراضی است و با زبان و رفتارش از شوهرش دوری میکند. او احساسات زنانهاش را در درون خود کشته است تا فرزندانش را به سرانجامی روشن برساند. او تنها در مقابل عباس احساسات زنانهاش را بروز میدهد و به چشم یک مرد واقعی به او نگاه میکند. اما این مرد هم در نهایت به خاطر فشارهای اقتصادی و سر سوداییش بر باد میرود و مادرش را ناکام بر جای میگذارد طوبای زیر پوست شهر تا به امروز شاه نقش کارنامهٔ بازیگری گلاب آدینه است. آدینه با درک درست از نقش ظرافتهای زنی از طبقهٔ پایین اجتماعی را به خوبی در بازیش منعکس کرده است. شکل حرف زدن و رفتارش در رستوران بالای شهر و شیوه راه رفتن و سواد آموختنش از علی را به یاد بیاوریم. لحنش موقع مسخره کردن شوهری که در دستشویی در حال نطق کردن است نشان میدهد که او در رنگ آمیزی چنین شخصیتی که به شدت قابلیت کلیشهٔ تیپ شدن را دارد چقدر موفق است آدینه بعدتر در مهمان مامان به شکلی دیگر این نقش را تکرار کرد و بعد از آن نقش زنان ستمدیده را تکرار کرد. باید به این نکته هم اشاره کرد که سینمای ایران نمیتواند از تمام ظرفیتهای بازیگران بزرگش استفاده کند و آنها را در قالب یک نقش خاص محصور میکند. طوبی حرفها و درونیات خودش را با تک درخت حیاطش در میان میگذارد، جایی در اواخر فیلم وسط آشوبهای زندگی پرتلاطمش در حالی که آن درخت را صاف میکند میگوید:
«چرا اینجوری شدی تو؟» انگار او این حرف را به خودش میزند. با وجود این هنوز هم به زندگی ایمان دارد. مهمترین ویژگی شخصیتی طوبی ایمان است. او به زندگی و زیستن ایمان دارد و با وجود همهٔ مصائب پا بر جا باقی میماند.