تکچهرهای دانش در کورهٔ انقلاب فرانسه
هنگامی که ناقوس انقلاب به صدا در میآید، در خانه نشستن سخت و دشوار است. هنگامی که ملتی دیدهٔ امید به آینده دوخته است، چسبیدن به گذشته یا زمان حال دشوارتر است. آنان که به ندای انقلاب پاسخ آری میدهند، حتی اگر به اهداف و آرزوهایشان نرسند، فضیلتی دارند که در خانه نشستگان را نیست. در هر انقلاب راستین نیز، همگان سهمی دارند: برخی با فریادشان، بعضی با سکوتشان. در آسیای انقلاب، خرد و کلان با هم میریزند و در هم میآمیزند. اینکه چرخ آسیا بر محور راست میچرخد یا نه مطلب دیگری است. به هر حال میچرخد… در انقلاب فرانسه نیز چنین بوده است: مردمان از تبارهای گوناگون در این انقلاب سهمی داشتند. ببینیم سهم دانشمندان چه بود؟
رونه ژوست آئوئی
(1822-1743)
اگر بخت یاری نمیکرد، ممکن بود که انقلاب فرانسه کشیش آئوئی را نابهنگام به دیار مرگ بفرستد. او را در سال ۱792 دستگیر کردند و گناهش فقط این بود که حاضر نشده بود از قانون اساسی کشیشان انقلابی اطاعت کند و مراسم تحلیف به جای آورد. در واقع آئوئی به بحث و جدلها و مسائل سیاسی علاقهای نداشت. به هر حال، آئوئی توانست از کشتار ماه سپتامبر ۱۷۹۳- که در آن حدود 2500 تن «اشخاص مورد سوءظن» به دستور رهبران «دوره وحشت» و به حکم دادگاه انقلابی با گیوتین اعدام شدند – جان سالم در ببرد.
اگر نامه آئوئی امروزه نیز شایسته یادآوری است، به خاطر خدمات او به دانش بلورشناسی (کریستالوگرافی) است، یعنی همان دانش که شکل هندسی و خواص نوری بلورها را مورد مطالعه قرار میدهد. در همان زمانی که لاووازیه انقلاب در علم شیمی پدید آورد، این پژوهشگر دقیق نیز پایههای بلورشناسی را بنا نهاد، او با مشاهده و بررسی دقیق کانیها، موفق به یک کشف و اساسی شد که پایه تمامی معلومات و دانش ما را در زمینه بلورها تشکیل میدهد. آن کشف بزرگ عبارت است از وجود «سطوح شکافت» (یا: سطح رخ) در همهٔ بلورها. سطح شکافت، سطحی است که بلور در امتداد آن تمایل به شکستن دارد. امتداد شکست به ساختمان بلوری جسم مربوط است. به عبارت دیگر، میتوان گفت که آئوئی وجود سطوح پیوستگی و اتصال میان اتمهای یک بلور را کشف کرد و نشان داد که شکل هندسی بلورها با این سطوح پیوستگی پیوند دارد. آئوئی با استفاده از این کشف تازه، نخستین طبقهبندی منطقی و معقول کانیها را، که بر ماهیت شیمیایی و بلورشناختی آنها استوار بود، پی ریخت. پژوهشهای علمی آئوئی سهم بزرگی در پیشرفت علوم در زمینه شناخت ماده داشت، و بعدها نیز، در سدهٔ نوزدهم، در تکوین نظریه اتمی بسیار موثر افتاد.
ژان سیلوَن بایی
(1793-1736)
بایی یکی از سرشناسترین اخترشناسان دوران خود بود. کتاب عظیم قبل تاریخ اخترشناسی از آثار اوست، و نیز شرح و توصیف کاملی از اقمار مشتری را به او مدیونیوم. با این همه، بایی چنان غرق در ستارهها نبود که از انقلاب غافل بماند. انقلاب فرانسه نقطه اوج ستاره اقبال و افتخار بایی، و نیز مایه هلاک او بود. وی در همان نخستین دوره انتخابات به نمایندگی مجلس برگزیده شد، و طولی نکشید که به ریاست مجلس «طبقه سوم» رسید. توضیح میدهیم که در ۵ ماه مه 1789، در فرانسه مجلسی به نام «مجمع عمومی طبقاتی» (اِتاژِنرِو) تشکیل یافت که در آن نمایندگان کلیسا، نجبا و طبقه سوم شرکت داشتند. وقتی میان این طبقات اختلاف افتاد، نمایندگان طبقه سوم اعلام کردند که: «ملت واقعی در واقع همان طبقه سوم است» پس مجلس خاص خود را تشکیل دادند و آن را «مجلس ملی» نام نهادند. به امر لویی شانزدهم محل جلسات مجلس به محاصره نظامیان در آمد، نمایندگان طبقه سوم در اتاقی که مخصوص نوعی بازی تنیس قدیمی به نام بازی «پوم» (به زبان فرانسوی: jeu de paume) بود، گرد آمدند و سوگند یاد کردند که تا قانون اساسی کشور را تدوین نکنند، متفرق نشوند.
بایی ریاست این جلسه تاریخی سوگند را برعهده داشت و از این راه باز هم بر محبوبیت و شهرت او افزوده گشت. روز ۱۵ ژوئیه ۱7۸۹، درست یک روز بعد از فتح باستیل، بایی به عنوان نخستین شهردار پاریس برگزیده شد. اما چون آشوبها و اغتشاشها بالا گرفت، بایی و «لافایت» (فرمانده گارد ملی) حکومت نظامی اعلام کردند. بایی را متهم کردند که روز ۱۷ ژوئیه ۱7۹۱ دستور داده است به روی مردمی که خواستار عزل و سرنگونی سلطنت لویی شانزدهم بودند، تیراندازی شود، کمی بعد ماجرای کشتار پیش آمد «سان کولوت» ها پیش آمد که گروهی بودند از جمهوریخواهان دو آتشه. این ماجرا ناقوس پایان زندگی سیاسی او را به صدا درآورد. او از مقام شهرداری پاریس استعفا داد، به شهر «نانت» رفت و گوشهٔ عزلت گزید. اما وقتی دوران وحشت (ترور) آغاز شد و انقلابیون افراطی بر سر کار آمدند، به سراغ بایی رفتند و در نوامبر ۱7۹۳، او را به «مکافات جنایات روز 17 ژوئیه 1791» با گیوتین اعدام کردند.
کلود لوئی برتوله
(1748-1822)
کلود لوئی یکی از «پدران» صنعت تسلیحات فرانسه به شمار میآید. در دوران انقلاب، فرانسه برای تهیه باروت کاملاً به واردات شوره (نیترات پتاسیوم) از خارج متکی بود. برتوله که خود از انقلابیون پرشور و حرارت بود، توجه خاصی به این مسئله داشت و موفق به کشف این موضوع شد که از راه شستن دیوارههای غارها و سردابها ها نیز میتوان شوره تهیه کرد. در پی این کشف، از سوی «کمیته نجات ملی» یک دعوت همگانی برای تهیه شوره به عمل آمد، و آنگاه مردم در کوچکترین روستاها به تهیه این ماده گرانبها اقدام کردند. طولی نکشید که تولید شوره در فرانسه به ۱۰ برابر افزایش یافت و سرانجام ارتش فرانسه در زمینه تهیه و ذخیره باروت به خودکفایی رسید. برتوله، پس از لاوازیه، بزرگترین شیمیدان قرن هجدهم فرانسه به شمار میآید، او در ابتدا کارش را به عنوان پزشک آغاز کرد. در سال ۱7۷۰، در حالی که ۲۲ سال از عمرش میگذشت، در رشته پزشکی از دانشگاه «تورن» فارغالتحصیل شد. دو سال بعد، وارد پاریس شدند و به سمت پزشک مخصوص دوشس اورلئان برگزیده شد. در سایه این مقام، وی توانست یک آزمایشگاه شخصی برای خود دست و پا کند و خود را وقف رشته مورد علاقهاش، یعنی شیمی بنماید. وی موفق به کشف سولفید هیدروژن و به ویژه خواص رنگزدایی کلر شد که سرانجام او را به کشف «مایع قلیایی برتوله» (و یا بهتر بگوییم: آب ژاول) رهنمون ساخت. برتوله همراه با شیمیدانهای دیگر، در کنار لاوازیه، در نگارش و تنظیم اصطلاحات شیمی و شیوه جدید نامگذاری و مواد شیمیایی – که تحول اساسی در تاریخ شیمی پدید آورد – شرکت داشت. در سال 1798 وی به جبهه مصر اعزام شد. سه سال بعد، پس از بازگشت به پاریس، ناپلئون او را به سمت سرپرستی آزمایشگاه شیمی انتخاب نمود و با برتوله علاقه بسیار سعی کرد گروهی از جوانان با استعداد را به عنوان دستیار به دور خود جمع کند (معروفترین اعضای این گروه عبارت بودند از: گیلوساک، بیو و همبولد). در ابتدای سده ۱۹ نوزدهم در زندگی علمی فرانسه مقامی استثنایی یافت. برتوله پس از انتشار کتاب رسالهای در استاتیک شیمیایی، که از مهمترین آثار وی به شمار میآید، به تدریج از پژوهشهایش کناره گرفت و سرانجام در سال ۱۸۲۲ چشم از جهان فرو بست.
فیلیپ پینل
(1826- 1745)
انقلاب برای پینل وسیلهای شد برای شناساندن خود به جامعه. این کشیش سابق که بعداً پزشک شده بود، از ده سال پیش در پاریس میزیست، اما بخت هرگز به یاریاش نشتافته بود. از این رو بود که اندیشه انقلاب را با اشتیاق پذیرا شد، و البته نه به خاطر اعتقاد به انقلاب، بلکه بیشتر از روی موقع شناسی و به منظور بهرهبرداری از آن. پینل که از آزادی زمانه بر سر شور و نشاط آمده بود، علیه شیوههای ناکافی و ظالمانه معالجه بیماران روانی قیام کرد. او معتقد بود که جنون نیز نوعی بیماری است و میباید مانند بیماریهای دیگر مورد مداوا قرار گیرد. پینل طرفدار رفتار انسانی با دیوانگان بود. در روزگاری که غل و زنجیر بر پایه دیوانگان میبستند، او نخستین کسی بود که بر «آزادی» رفت و آمد و زندگی دیوانگان در محیط بیمارستانها اصرار ورزید. پینل در بیماریهای روانی برای عواطف و احساسات نقش مهمی قائل بود. شاید او نخستین کسی بود که تنظیم و حفظ مدارک و سوابق صحیح در مورد بیماران روانی را رواج داد، یعنی همان چیزی که امروزه «پرونده پزشکی» میخوانیم. از جهاتی که برشمردیم، میتوان پینل را بنیانگذار روانپزشکی بالینی نوین به شمار آوردو از هنگامی که موقعیت اجتماعی پینل به سرعت رو به بهبود گذاشت، او از انقلابیگری به میانهروی گرایید و حکومت «دروه وحشت» (ترور) را محکوم کرد. پینل در سایه موقعشناسی خود توانست از پستی و بلندیها و نوسانات دوران انقلاب در امان بماند او یکی از نخستین کسانی بود که نشان «لژیون دونور» را دریافت کرد.
کلود شاپ
(1763-1805)
آیا شاپ یک دانشمند بود، یا یک مخترع؟ هر چه بود، انقلاب فرانسه به این مرد و اختراعش، یعنی تلگراف، ارج بسزایی قائل شد. در واقع، در آن دوره آشوب و هرج و مرج، پاریس نیاز داشت که با فرانسویهای دیگر در شهرهای مختلف سریعاً ارتباط برقرار کند. پست هنوز هم وسیله ارتباطی کندی بود. پس کلود شاپ، که جمهوریخواه مومنی بود، کوشید که به هزینه شخصی خود وسیلهای سریع و کارا برای ایجاد ارتباط بسازد. در ماه سپتامبر ۱7۹۲، تکنیک ابداعی او، یعنی «تلگراف هوایی» پا به عرصه وجود گذاشته بود (البته تلگراف هوایی را با آنچه امروزه از آن میفهمیم، نباید اشتباه کرد. اختراع شاپ در واقع عبارت بود از دستگاهی که آن را در جای مرتفعی قرار میدادند. این دستگاه دارای بازوهای متحرکی بود. با حرکت دادن بازوها و ترکیب حرکات مختلف آنها، علائمی را به دور دست مخابره میکردند. این دستگاه را به دلیل آنکه بازوهایی داشت «ماشین بازودار» نیز مینامیدند، و چون بر رویت علائم از دوردست استوار بود، آن را «تلگراف بصری» نیز میگفتند. در واقع از مبدأ تا مقصد چندین ماشین بازودار را در نقاط مرتفع قرار میدادند. ایستگاه اول علائم را با تکان دادن بازوهای ماشین به ایستگاه دوم میفرستاد. شخصی که در آنجا بود، علائم را دریافت میکرد و آنها را به ایستگاه سوم مخابره میکردند نوعی از همین دستگاهها را که در سواحل برای ارتباط با کشتیها مورد استفاده قرار میگرفت، «تلگراف ساحلی» میخواندند.
باری، شاپ تصمیم گرفت که تلگراف هوایی خود را بر روی تپههای «بلویل» آزمایش کند، اما بدبختی گریبانش را گرفت: مردم، وقتی از دور این ماشین عجیب را دیدند که بازوهای خود را در آسمان تکان میدهد، خیال کردند که کار، کار جاسوسان اتریشی است! پس خانه کلود شاپ را محاصره کردند و دستگاه تلگراف ساحلی او را آتش زدند. خوشبختانه خود مخترع جان سالم به در برد و توانست اختراعش را به نمایندگان مجلس عرضه کند. روز ۲ ژوئیه ۱7۹۳، شاپ توانست در حضور نمایندگان مردم یک پیام تلگرافی را به فاصله ۳۵ کیلومتری بفرستد: در واقع، پیغام توسط یکی از برادران شاپ از پاریس فرستاده شد، برادر دومش آن را در نیمه راه گرفت و دوباره فرستاد و بالاخره برادر سومش پیغام را دریافت کرد. پیام در عرض ۱۱ دقیقه فاصله ۳۵ کیلومتری را پیمود. در آن روزگار، چنین سرعتی خیلی هم زیاد بود! به هر حال، معلوم شد که اختراع شاپ برای انقلاب و جمهوری فایده دارد، و طولی نکشید که یک شبکه تار عنکبوتی تلگرام سراسر فرانسه را بپوشانید، شبکهای که یک قرن بعد هم همچنان مورد استفاده بود.
ژاک الکساندر شارل
(1746-1823)
در سال ۱7۸۳، شارل، فیزیکدان و ریاضیدان فرانسوی، و برادران «مونگولفیه» برای فتح آسمانها براستی با زمان مسابقه گذاشته بودند. در حالی که برادران مونگولفیه برای باد کردن بالن خود از هوای گرم استفاده میکردند، شارل – که از نزدیک آزمایشهای شیمیدانها را در مورد خواص و ماهیت گازها پیگیری میکرد – تصمیم گرفته بود که بالن خودش را با گاز هیدروژن پر کند. او در یافته بود که برای این کار باید جدار بالن را نفوذناپذیر کند، پس این فکر بکر به مخیلهاش خطور کرد که از کائوچو استفاده کند.
کائوچو مادهای بود که تازه کشف شده بود و در آن زمان فقط برای ساختن مداد پاککن به مصرف میرسید! شارل، در نخستین آزمایش خود، برای تولید هیدروژن ۲۰۰ کیلوگرم اسید سولفوریک و ۴۵۰ کیلوگرم آهن به کار برد تا توانست بعد از چندین روز بالنی به قطر ۴ متر را باد کند. بالاخره روز ۲۷ اوت ۱7۸۳ نخستین بالنی که با گاز هیدروژن پر شده بود، به هوا رفت و تا ارتفاع ۳۲۰۰ متری صعود کرد. سه ماه بعد، شارل با بالن خود و به همراه همکارانش نخستین پرواز آزاد را به مدت ۲ ساعت انجام داد. ۱۰ روز پیش از آن «پیلاتر دو روزیه» با بالنی که برادران مونگولفیه ساخته بودند، به پرواز در آمده بود. در آوریل ۱7۹۴، شارل در تاسیس نخستین مدرسه پرواز با بالنها و اولین کمپانی نظامی «هوا ناو بالن» شرکت کرد. بدین ترتیب جمهوریخواهان به وسیله تازهای دست یافتند که از آن بهویژه در جنگها استفاده کردند.
ژاک الکساندر شارل، افزون بر آزمایشهایی که در مورد پرواز با بالنها به عمل آورده، آزمایشهای خود در زمینه خواص گازها نیز ادامه داد و موفق شد یکی از قوانین مهم فیزیک را کشف کند که همان «قانون گازهای کامل» است. این قانون ارتباط بین حجم گاز و فشار و دما را بیان میکند، بدین صورت که: «حجم جرم معینی از یک گاز کامل در فشار ثابت، نسبت مستقیم با دمای مطلق دارد.» (این مفهوم را قانون شارل – گیلوساک نیز میخوانند.)
کاریتا آنتوان نیکلا مارکی دو کوندورسه
(1743- 1794)
کوندورسه، ریاضیدان، اقتصاددان، فیلسوف، سیاستمدار و مرد انقلابی بزرگ، یکی از نویسندگان دایرهالمعارف بزرگ فرانسه نیز بود. او، همچنان که از نام و القاب طولانیاش برمیآید، اشرافزادهای بود که در راه دموکراسی مبارزه کرد و هرگز اندیشه «استبداد قانونی» را نپذیرفت. کوندورسه که عضو آکادمی فرانسه بود، و به رزمندهای جمهوریخواه مبدل شده بود، در تاریخ اندیشهها، از جمله اندیشههای انقلابی، مقامی والا دارد. خیلی زود، نبرد در راه دموکراسی را به مثابه یک تعهد شخصی برگزید، و کتابهایش با عناوین نامههای یک عالم الهیات (1774)، و اندیشههایی درباره بردگی سیاهان (1781) شاهد این مدعا هستند. کوندورسه، از نخستین جمهوریخواهان، دموکراتی مومن، و در عین حال ریاضیدان بود. به کار بستن قوانین علمی در عرصه اجتماع، خیلی زود از دلمشغولیهای دائمی او شد. معتقد بود که «اقتصاد اجتماعی، از لحاظ اینکه به پیشرفت نوع بشر نظر دارد، برتر از ریاضیات محض است.» اندیشههای خاص کوندورسه، به زودی او را در مقام تعارض با آنچه به اصطلاح «روحیه انقلابی» خوانده میشد، قرار داد. به دیدهٔ او، آنچه «روحیه انقلابی» اش میخواندند، حاصل تعارض میان امیال و هوسهای خودسرانه افراد بود، و نه ثمره جلو و تجلی حق و عقل. او در سال ۱7۹۱، برنامه گستردهای را برای اصلاح نظام آموزشی به مجلس ملی عرضه کرد. او نوعی نظام آموزشی عمومی و یگانه را طرحریزی کرده بود که همه طبقات اجتماعی را یکسان در برگیرد. از نظر وی، آموزش ابزاری بود برای تحقق آرمان تساوی و برابری مردمان، و هدف آن میباید تبدیل «رعایا» به «شهروندان» باشد. کوندورسه بود که مفهوم «آموزش مداوم» را ابداع کرد و خواستار گشوده شدن درِ مدارس برای دختران و زنان شد. او میگفت: «هیچ قدرتی نباید مجاز باشد که از بسط و نشر حقایق نو، یا نظریات مخالف با سیاست و منافع خاص او، جلوگیری کند.»
پایمردی در دفاع از نظریات خاص خویش و مخالفتش با برخی از انقلابیون «دوره وحشت» باعث شد که حکم توقیفش را صادر کردند. او اختفا گزید و در آن روزهای تنهایی، در زیر سایه مرگ کتاب عظیم طرح یک نقشه تاریخی از پیشرفتهای روح انسانی را نوشت. ۸ ماه بعد دستگیر شد و گویا شب هنگام خود را مسموم کرد و در گمنامی جان سپرد. کوندورسه در کنار فراموشنشدنی خود معتقد است که نوع انسان در پیشرفت و تکامل دائمی است، و با آنکه در آغاز در پایینترین مراتب توحش بوده و با حیوانات دیگر جز در ساختمان بدنی فرقی نداشته است، به طور دائم در راه روشنی و سعادت و فضیلت گام برمیدارد. کوندورسه مراحلی را که انسان در گذشته برای پیشرفت طی کرده است و به عبارت دیگر اعصار مهم تاریخ را 9 مرحله میداند. مرحله نخستین مرحله ابتدایی، دومی مرحله شبانی، سومی مرحله کشاورزی، چهارمی و پنجمی مرحلههای یونان و روم، مرحله ششم قرون وسطا تا جنگهای صلیبی و مرحله هفتم قرون وسطا از جنگهای صلیبی تا اختراع صنعت چاپ است. مرحله هشتم از اختراع چاپ تا انقلاب در روش تفکر فلسفی است، که علمدار آن دکارت بوده است. مرحله نهم از این انقلاب فکری و انقلاب فرانسه در ۱۷۸۹ است. که صفت بارز آن، به عقیده کوندورسه، کشف نظام فیزیکی جهانی به وسیله نیوتون، و تحقیق در طبیعت انسانی به وسیله لاک و کوندیاک، و تحقیق در اجتماع انسانی به وسیله تورگو، ریچارد پرایس و ژان ژاک روسو است. به عقیده کوندورسه، مرحله دهمی در آینده شروع خواهد شد، که صفات ممتازهٔ آن از میان رفتن آوری نابرابریهای میان اقوام و نابرابریهای طبقاتی و اصلاح افراد انسانی در زمینه قابلیت تکامل تا بینهایت است. برابری میان اقوام و افراد، به معنی برابری مطلق نیست، بلکه برابری در آزادی و حقوق است…
پییِر – آندره لاترِی
(1762-1833)
لاتری، پدر علم حشرهشناسی، کشیشی بود که از قبول انقلاب سر باز زد. او که همچنان به رم (واتیکان) و قوانین که کلیسا وفادار مانده بود، از ادای سوگند طبق قوانین جمهوریخواهان انقلابی خود داری کرد. به همین دلیل، پس از انقلاب، بلافاصله دستگیر شد و تنها به کمک طبیعیدانان دیگر و با حمایت آنان از مرگ نجات یافت. برجستهترین بخش کارهای علمی و پژوهشی او این بود که از خیلی وقتها پیش دریافته بود که میباید گروهی از جانوران به نام «بندپایان» وجود داشته باشند (توجه کنید که این گروه تنها در سال 1845 تعیین و نامگذاری شد). لاتری در ردهبندی خاص خود سختپوستان، هزارپایان و عنکبوتیان را جزو گروه بزرگ بندپایان قرار داده بود، و چنانکه میدانیم این ردهبندی درست است و گروه بندپایان از نظر تنوع گونهها بزرگترین شاخه جانوری در عالم جانوران محسوب میشوند.
آنتوان لوان دو لاوازیه
(1743-1794)
«هیچ چیز از میان نمیرود، هیچ چیز هم پدید نمیآید، بلکه همه چیز استحاله مییابد»…
این جمله مشهور که اکنون دیگر تاریخی شده است، از لاوازیه است. این، همان «قانون بقای جرم» است، و لاوازیه، به سال ۱7۷۲ آن را با این کلمات نیز بیان کرده بود: «وزن یک جسم مرکب مساوی است با مجموع اوزان مواد سازنده آن. البته در نظریات کنونی «قانون بقای جرم و انرژی» مقبولتر است، اما از عظمت کشف لاوازیه هنوز هم چیزی کاسته نشده است.
لاووازیه گرچه اشرافزاده و مقاطعهکار مالیاتهای پادشاهی بود، اما روحاً یک انقلابی بود. در سال ۱787، در هنگامی که به نمایندگی از جانب «طبقه سوم» انتخاب شد، علیه نظام «بیگاری» قد علم کرد و آن را ناعادلانه خواند. حتی پیشنهاد کرد امتیازات طبقه نجبا و اشراف لغو شود؛ و نیز توصیه کرد که یک «صندوق پسانداز مردم» تاسیس شود تا بتواند بازنشستگی در ۶۰ سالگی را امکانپذیر سازد. با وجود این موضعگیریهای بشردوستانه، مجلس طبقه سوم در ماه مارس ۱7۸۹ (سال انقلاب) لاوازیه را از نمایندگی خلع کرد، و این بار او به عنوان نماینده طبقه نجبا به «مجمع طبقاتی عمومی» راه یافت.
لاوازیه پیش از هر چیز یک دانشمند بود. آزمایشگاهی که او تأسیس کرده بود، محل دیدار شیمیدانها شده بود. برای نخستین بار، دانشمندان به صورت گروهی کار میکردند، و این به راستی نوآوری بزرگ و بیسابقهای بود، چندان که برخی کسانی میپنداشتند که «فرقه جدیدی» ظهور کرده است!… از این کار گروهی بود که اصطلاحات «اکسیژن»، «هیدروژن» و «ازت» زاده شدند. علم تازهای هم پدید آمد به نام «گرماسنجی» (کالریمتری) که اساس آن اندازهگیری مقدار گرمایی است که در یک واکنش شیمیایی آزاد میشود. در سال ۱7۸۵ لاوازیه برای نخستین بار اعلام کرد که آب از دو عنصر هیدروژن و اکسیژن تشکیل یافته است. تجربیات دیگری نیز در اثبات مرکب بودن بسیاری از مواد آلی به عمل آورد. اما اثری که موجب انقلاب در علم شیمی شد و نام لاوازیه را هم جاودانی ساخت کتابی بود با عنوان: رساله مقدماتی در علم شیمی که بر اساس قاعده جدید و کشفیات نو تدوین یافته است. لاوازیه این کتاب را در ۱۷۸۹، یعنی همان سال انقلاب منتشر کرد.
داستان پایان عمر لاوازیه، سرنوشت مشترک همه کسانی است که از انقلابها انتظارات شاعرانهای دارند: با آنکه لاوازیه به رغم تبار اشرافی خود جمهوریخواه سرسختی بود و با آنکه در بسیاری از کمیسیونهای انقلابی سهم فعالانهای داشت، انقلابیون افراطی هرگز فراموش نکردند که او روزگاری مقاطعهکار مالیاتهای پادشاهی بوده و هرگز این گناه را بر او نبخشیدند.
روز ۱۱ نوامبر ۱۷۹۳ دستگیرش کردند و در ماه مه سال بعد سرش را به زیر گیوتین سپردند.
گاسپار مونژ
(1746-1818)
گاسپار مونژ، هواخواه پرشور انقلاب، در مسلح کردن نیروهای فرانسوی فعالانه شرکت کرد. انقلاب نیازمند توپ بود؟ مونژ فوراً دست به کار شد، از همه معلومات خود یاری گرفت و رسالهای نوشته با عنوان هنر ساختن توپها.
در همین اثر است که مونژ یک شیوه انقلابی برای قالبریزی را عرضه کرده است، یعنی قالبریزی با ماسه… در سایه مونژ، فرانسه به سرعت به همه توپهایی که لازم داشت، دست یافت و ریاضیدان نامی و بنیانگذار هندسه ترسیمی، مانند لاپلاس فرزند یک خانواده معمولی بود (پدرش فروشند دورهگرد بود).
با این همه، مونژ تحصیلات درخشانی داشت و از ۱۶ سالگی به تدریس فیزیک پرداخته بود. مدتی بعد، به عنوان استاد ریاضیات در مدرسه نظامی پذیرفته شد و به سال ۱7۸۶ کتاب مبانی علم استاتیک را منتشر کرد. استلزام و تعهد انقلابی مونژ حد و مرزی نداشت: تدریس میکرد، پژوهش میکرد، به سیاست میپرداخت… حتی در سال ۱۷۹۲ وزیر دریاداری شد. دو سال بعد، به همراه دانشمندان دیگر مدرسه مشهور پلیتکنیک را بنا گذاشت، و ضمناً از نزدیک با دانشسرا در ارتباط بود…
مدتی بعد ماموریت یافت گروهی از دانشمندان را که قرار بود همراه بناپارت به مصر بروند، بسیج کند، و خود نیز به مدیریت انستیتوی جدیدالتاسیس مصرشناسی منصوب شد، شور انقلابی و مشارکت بیقید و شرط در امر انقلاب باعث شد که پس از استقرار مجدد سلسله «بوربون» ها، او همه امتیازات و حقوق خود را از دست بدهد. بخت یارش بود که سرش را نباخت.
آیا لاوازیه بیگناه بود
من به پاسخ این سوال بسیار
نیازمندم